پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مری استوارت در آیینه درام نویسی قرن نوزدهم بریتانیا


مری استوارت در آیینه درام نویسی قرن نوزدهم بریتانیا
زندگی مری استوارت، ملكهٔ اسكاتلند، یكی از موضوعات تاریخی بحث‌برانگیز بریتانیا به شمار می‌رود. این موضوع، طیف گسترده‌ای از جهت‌گیریها را در خصوص ملكهٔ اسكاتلند میان اشراف انگلیس و اسكاتلند در پی داشت. ترسیم شجاعت مذهب كاتولیك در مقابل شرارتهای خاص یك زن افسونگر و یا دلسوزی برای زنی بی‌دفاع كه قربانی زندگی زننده مكانیزه شده بود، از جملهٔ این برداشتها بود. اختلاف نظرها در مورد او در قرن نوزدهم انگلیس بسیار مشهود بود، تا آنجا كه وی تبدیل به سوژه گزارشهای تاریخی آن دوره و منشأ خلق آثار بسیاری شد. از جمله اثر تلخ و خصمانه تاریخ انگلیس۳ از جیمز آنتونی‌فرود۴ كه پایانی برای اهانتهای او، به این شخصیت در آن به چشم نمی‌خورد و همچنین اثر توجیهی و پرشور جان هوساك۵ به نام مری، ملكهٔ اسكاتلند و مدعیانش۶.
این دوگانگی برای آن دوره، بسیار جالب توجه بود، چرا كه مری استوارت می‌توانست به‌مثابهٔ كلید موجی از آشفتگی دراماتیك آن زمان، تحت عنوان یك نقش مناسب زنانه و ویژگیهای شخصیتی، كه می‌توان به زن داد، شناخته شود. در آثاری كه نگاهی رسمی به مقوله جنسیت داشتند، از قبیل فرشته در خانه۷ از كاونتری پتمور۸ و عوالم جداگانه۹ اثر جان روسكین۱۰ با اشاره به پاك‌دامنی و پاكی وجدان ذاتی و بی‌قید و شرط زن به گونه‌ای كه فعالیتهای او به طور طبیعی در قلمرو درون او شكل می‌گیرد، پرداخته شده است. نقد فمینیستی اخیر، ام‍ّا از چنین پاسخهایی امتناع می‌كند و ترجیح می‌دهد به خودكامگی و تكب‍ّر ظریف آنها و تصویر شرایطی بسیار سخت‌تر، بپردازد. این تصویر مقتدر، در ادامه مجهز به نیرویی تجویزشده می‌گردد برای مهار سركشیهای طبیعی و مورد انتظار زنانه و تهدیدی كه برای نظم جامعه به همراه دارد. به علاوه كتابهای راهنمای رسمی و نصایح موجود در آنها، حاكی از آن بود كه فقط یك كج‌ر‌َوی از سوی زن منجر به حذفی برگشت‌ناپذیر برای آنها می‌شود.
بنابراین آنها به طور تلویحی دسته دومی از سرشت زن را با تصویری تیره‌تر به وجود آوردند كه به طور واضح رفتار آنها را در كنار فعالیتهای انسان‌دوستانه و اجتماعی مجرمان جنسی قرار می‌داد.
نگاهی گذرا به زندگی مری استوارت، رابطه نزدیك بین داستان او و ایدئولوژی جنسیت در سدهٔ نوزدهم بریتانیا را به خوبی نمایان می‌كند. همچنین گفته می‌شود كه او روابط نامشروعی با برخی از ملازمان دربار، ‌در حالیكه همسر لورد دارنلی۱۱ بود‌، برقرار كرده بود.
از این رو، روابط مری استوارت با سه تن از مشهورترین مردان‌ِ خواهان او یعنی كاستلرد،۱۲ شاعر فرانسوی، كه برای وی به اسكاتلند آمد، منشی ایتالیایی كاتولیك او، دیوید ریتزیو۱۳ و همچنین كنت بوث‌ول۱۴ كه بعدها همسر سوم او لقب گرفت در آثار دراماتیك آن عهد انعكاس فراوانی یافت. به‌علاوه، رابطهٔ مری استوارت با بوث‌ول او را در مظان اتهام قتل همسر دوم او، دارنلی، قرار داد، گرچه نه در آن زمان و نه هنگامی كه وكلای انگلیسی سعی در دنبال كردن این قضیه در سالهای آخر عمر وی داشتند، دلیل محكمی بر اثبات آن ارائه نشد. از دیدگاه قرن نوزدهم، می‌توان مری استوارت را به عنوان شخصیت‌ساز تمام چهره‌هایی كه با اعمال خود جنس مؤنث را فاقد لیاقت عنوان «زن» می‌نمایاندند، شناخت.
مناقشه بر سر واقعیت داستان مری استوارت علاوه بر تاریخ، تأثیر خود را بر نمایشنامه‌های این دوره نیز، گذاشت. جدا از خلق یك قهرمان پررنگ، ملكهٔ اسكاتلند، یك موضوع تاریخی با یك زمینه روایی قوی با پتانسیل خوب پوشش خاص و بی‌بند و بار آن دوره را، بدون از دست دادن روابط منطقی داستان، به درام‌نویسان هدیه كرد.
در مقابل اختلاف عقاید موجود دربارهٔ مری استوارت، متون موجود در این باره همواره با هیبت به‌خصوصی، و به شكل بلند، نگارش شده‌اند و یك نمایش درخصوص او به ندرت ممكن است فقط از یك یا چند ب‍ُعد خاص، روایت شده باشد. در واقع زمانی كه آثار دراماتیك برای اجرا نوشته می‌شود، سرنخی ویژه از این دوگانگی موجود را می‌توان در آنها جست‌و‌جو كرد. به طوری كه این چالش، محتوای عمدهٔ مقالات نگاشته‌شده در نقد آنها را، به خود اختصاص داده است.
این قدرت صحنه، به طور گسترده‌ای از طریق سانسورهای تئاتری توسط مراجع رسمی مورد تأیید و تصدیق قرار گرفته است. وجهی كه اغلب، هنوز پس از كنترل نهایی آثار چاپ‌شده، به نمایشها، اضافه می‌شود.
نكتهٔ جالب توجه، در این اظهارنظرهای تاریخی، پرداختن دقیق و بیش از اندازهٔ متون ادبی و نمایشی قرن نوزدهم به موضوع روابط او با سه شخصیت معروف آن زمان است. به‌طور مثال، رابطه موجود میان مری استوارت و كاستلرد در آثار نویسندگانی همچون ترل۱۵، سوئینبرن۱۶ و ویلیام گورمان ویلس۱۷ به نحوی پررنگ، نمود دارد. به علاوه تراژدیهای خلق‌شده در این باره، حاكی از آن است كه شخص ملكه، خود، محور این داستانها نبوده و گاهی در یك صحنه بیشتر دیده نمی‌شد و اغلب‌ِ روایت، مختص بحثها و مناقشاتی بود كه دربارهٔ او صورت می‌گرفت.
در مجموع نقاط عطف آثار ماندگاری همچون نمایشنامه‌های سوئینبرن بر محور افسونگری زنانهٔ ملكه و سرزنش شدن وی از سوی دیگران به دلیل مرگ شوهر او‌ّل او، استوار، است.
اما نمایشهای ویلس با آثار دو نویسنده دیگر، اندكی متفاوت است. به گونه‌ای كه او بیشتر به ژانر موجود در آن زمان، اهمیت داده است. ماهیت نمایشنامه‌نویس در قرن نوزدهم بریتانیا، متأثر از تضاد میان فراوانی فعالیتهای تئاتری و اجماع موجود بر كیفیت نازل این تولیدات در محافل انتقادی بود. نمایشنامه‌ها نیز ناگزیر از انتخاب یكی از این دو راه بودند؛ موفقیت ادبی یا شهرت، كه هیچ گاه هر دو یك‌جا حاصل نمی‌شد. در حالی كه تراژدیهای ویلس، فاصلهٔ آشكاری با هنر والای موجود در آثار دو نویسنده پیشین داشت تا آنجا كه حتی آثار سوئینبرن به دلیل غنای مفهوم، نمایشهای متضادی را خلق كرد. به‌‌رغم استفادهٔ ویلس از ساختار شعرگونه در ملكهٔ كاتولیك و اصلاح‌طلب پروتستان۱۸، این اثر یك تئاتر محبوب از آب درآمد كه تمركز اصلی آن بر مواجهه دراماتیك، هیجان و پرداخت طرح داستان به جای شخصیتها بود كه در وهلهٔ او‌ّل برای تماشاچی، سرگرمی داشت.
این جهت‌گیری متفاوت با ژرفانمایی جدیدی در شخصیت قهرمانی داستان درهم آمیخته شده است و باعث می‌شود كه به عشق مری استوارت به كاستلرد در این آثار بسیار بیشتر از آثار سوئینبرن پرداخته شود. این عامل به حدی در درام ویلس نمود دارد كه حتی می‌بینیم شخص ملكه خود به سرشت ناپسند خود در به وجود آمدن این رابطه، پی می‌برد.
تعداد زیادی از نمایشهای سدهٔ نوزدهم بریتانیا نیز، بر دوره‌ای از زندگی مری استوارت كه در كنار ریتزیو سپری كرده بود معطوف شده است. برای مثال نمایشنامهٔ بوث‌ول (۱۸۷۱) اثر جیمز ردینگ ویر۱۹ به این موضوع فقط از این زاویه پرداخته است كه نگرش مری، به بوث‌ول، تحت تأثیر خف‍ّت و حقارتی شكل گرفت كه به سبب قتل ریتزیو و شوهرش در مجامع عمومی، برای او به وجود آمده بود. نمونه دیگری از این دیدگاه را البته با به‌كارگیری ژانری متفاوت، می‌توان در تراژدی تاریخی مری، ملكهٔ اسكاتلند (۱۸۷۳)، نوشتهٔ جیمز ویمست بولینگ۲۰ جست‌و‌جو كرد كه در آن ملكه هنگامی كه مظنون به خیانت به ریتزیو بود، هنوز روابط نزدیكی با بوث‌ول داشت و این موضوع را به جهت آنكه قصد انتقام‌گیری از شوهر خود را داشت، به سختی انكار می‌كرد. در تراژدی ام.كوئین۲۱ (۱۸۸۴) كه تمام زندگی مری استوارت را در ۴۷ صفحه نقل می‌كند آمده است كه موضوع ریتزیو، زمانی میان انبوه مسائل به ظهور رسید كه خود ملكه اذعان داشت: «دست ضعیف زنانه او دیگر توانایی به حركت درآوردن چوگان پادشاهی را در این زمانه آشوب‌زده، ندارد.» آثاری كه به موضوع رابطه او با ریتزیو می‌پردازد با به‌كارگیری جزئیات بیشتر تاریخی، در واقع قصد اثبات بی‌گناهی وی را دارد. مانند دیوید ریتزیو اثر ترل و مرگ دارنلی۲۲ (۱۸۱۴) از ویلیام سوتبای۲۳ كه ملكه را زنی بی‌دفاع در میان دشمنانی حیله‌گر، در خانهٔ خود، معرفی می‌كند. در هر دو نمایشنامه، منشی ایتالیایی به عنوان تنها دوست مری، به طرز روشنی تنها و تنها دلبستگی شرافتمندانه‌ای را نسبت به او احساس می‌كند. در تراژدی سال (۱۸۱۴)، مری به وضوح بیان می‌كند كه دیوید، پس از مرگش حقیقتاً برای او عزیزتر شده است، درست زمانی كه ملكه او را قد‌ّیس محافظ، در زندگی خود معرفی می‌كند.
بدین ترتیب نمایشهایی كه بر روی زندگی مری استوارت با دیوید ریتزیو متمركز شده است، نوعی از استمرار جمعی را، چه در میان كارهای مشهور و چه آثار ناشناخته از خود بروز می‌دهد و عمدتاً ترجیح می‌دهد یك شخصیت قربانی بی‌گناه را كه از عالم متناسب خود دور افتاده است از متن استخراج كند؛ موضوعی كه با مفهوم عمومی «زن» در جامعه آن روز، به خوبی هم‌خوانی داشت.
برههٔ سوم زندگی مری استوارت كه همان بودن در كنار بوث‌ول است، طرح داستان بیشترین نمایشها را، ‌در مورد زندگی او در قرن نوزدهم بریتانیا‌، به خود اختصاص داده است. صرف‌نظر از اندك آثار بی‌دق‍ّت موجود، همه این كارها، نمایانگر تضاد ریشه‌ای میان ایده‌آلهای اجتماع و ماهیت كاراكتری بود كه یا عامل تمام قانون‌شكنیها و یا به طور كل بی‌گناه، به تصویر كشیده شده بود.
دسته اول این نمایشها، ملكهٔ اسكاتلند را از هر دو اتهام مطروحه، تبرئه كرده است كه شامل آثاری است كه البته باید آنها را از تصاویر مشابهی كه وجود این دو اتهام را به طور كلی نقض نمی‌كند متمایز ساخت. مری‌ِ سوتبای ضمن حفظ نقش خود در ارتباط با ریتزیو، نمونه‌ای از همسری است كه از دست داشتن شوهر خود، در قتل منشی‌اش چشم‌پوشی می‌كند و زمانی كه احساس می‌كند زندگی او ممكن است از سوی اشراف كاخ، مورد تهدید قرار گیرد، از وی حمایت می‌كند.
طبق معمول، او دیر می‌رسد و به زمین می‌افتد و آرزوی مرگ می‌كند. ‌صحنه نهایی نمایش كه ضعف زنانه او را در برابر بوث‌ول، با حداكثر دراماتورژی ممكن به تصویر می‌كشد، چنانچه شخصی قوانین پایه‌ای ژانر تراژدی را به طور اختصار برای خود بازخوانی كند، به روشنی درمی‌یابد كه به چه دلیل، شرح حال مری استوارت تا به این حد در اثار دراماتیكی سدهٔ نوزدهم بریتانیا به شهرت رسیده است. در پایان، قهرمان تراژیك داستان معمولاً در شرایطی قرار می‌گیرد كه فقط قادر به اتخاذ تصمیمات نادرست است. بنابراین، داستانی منجر به اعدام یا چیزی شبیه به آن، می‌تواند بهترین گزینه برای انتخاب باشد.
ترح‍ّم و ترس تحریك‌شده در تماشاچی، زمانی كه این نوع از پایان بر قصه یك شخصیت بی‌گناه چیره می‌شود، به بالاترین حد خود می‌رسد. در میان تراژدیهایی كه در بالا شرح داده شد، این نوع از طرح قصهٔ ایده‌آل‌گرا، به طور كامل در آثار مربوط به ملكه، جایی كه مری در صحنه‌های پایانی به سوی مرگی قهرمانانه پیش می‌رود، به چشم می‌خورد.
به‌رغم سهولت روایی، به دار آویخته شدن مری استوارت به عنوان گرافیكی‌ترین پایان ممكن، برخی از تراژدیها، ترجیح دادند كه داستان را در نقاط متفاوتی خاتمه دهند. مری‌ِ «هاینز»۲۴ پس از قتل ریتزیو به حالت غش فرو می‌رود. سوتبای زمانی كه دارنلی، محبوب او، ترور می‌شود، داستان را جمع می‌كند. در لحظات پایانی نمایش بوث‌ول اثر ترل، ملكه، در حال زندانی شدن در قصر لاكلیون است و آثار بولدینگ و مایكل فیلد كه در آنها تصمیم به اعدام، تقریباً و نه به طور كامل گرفته شده است.
در مجموع، مقایسهٔ تحلیلهای گوناگون شكل‌گرفته به نوع انعكاس زندگی ملكهٔ اسكاتلند در درام‌نویسی قرن نوزدهم بریتانیا، نشان می‌دهد كه ملودرام، ژانری كه اغلب به سبب تصاویر كلیشه‌ای و كمبود گرایشهای نوگرایانه، توسط منتقدان مدرن و معاصر، دست كم گرفته شده است، می‌تواند در انتخاب یك جنس مؤنث به عنوان قهرمان داستان خود بسیار جسورتر از قالبهای رایج دراماتیك عمل كند. در واقع، به نظر می‌رسد همین توافقات و قواعد كهنه، مایهٔ بیزاری منتقدان شده است و از سوی دیگر، درهای ژانر را به سوی ارائهٔ تصاویری از نوعی تخطی زنانه، باز می‌كند. كه در آن، ‌به طور متناقضی، اولویت رایج در نوع كاراكترها به یاری اشاعه تصاویر دراماتیك پیچیده و متمایزی از زن می‌آید.
نوشته: مرل تونیز/ ترجمه: محمد مرشدی
منبع: اینترنت
۱. Mary Stuart
۲. Merle Tonnies
۳. History of England (۱۸۹۳,vols.vi-xii)
۴. James Anthony Froude
۵. John Hosack
۶. Mary Queen of Scots and her Accusers (۱۸۷۰-۷۴)
۷. Angel in th House
۸. Coventry Patmore
۹. Separate Spheres
۱۰. John Ruskin
۱۱. Lord Darnley
۱۲. Chastelard
۱۳. David Rizzio
۱۴. Earl of Bothwell
۱۵. Terell
۱۶. Swinburne
۱۷. William Gorman Wills
۱۸.The Catholic Queen and Protestan Reformer
۱۹. James Redding Ware
۲۰. James Wimsett Boulding
۲۱. M.Quinn
۲۲. The Death of Darnley
۲۳. William Sothby
۲۴. Haynes
منبع : دو هفته نامه فریاد