چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا


تحلیلی بر جنبشهای زنان


تحلیلی بر جنبشهای زنان
علیرغم سابقه طولانی جنبشهای زنان, حق رای و مالکیت و... از جمله مسائلی است که زنان تا همین اوایل قرن بیستم از آن محروم بودند و با وجود اینکه جوامع سکولا رشده بودند و مذهب دیگر در آن نقشی نداشت یعنی با وجود اینکه دولتهاشان انتخاب شده از طرف مردم بودند, با وجود این زنان از بسیاری از حقوق محروم بودند .
در همین امریکا تا اواسط قرن بیستم زنان حق رأی نداشتند, چه رسد به حق انتخاب شدن و این یعنی زنان در این کشورها هنوز شهروند صاحب حق و اختیار به حساب نمی‏آمدند, اما کسانی که بدون انتخاب زنان بر کرسی‏های قدرت تکیه می‏زدند, حق داشتند که برای این زنان (که در انتخاب آنها شرکت نکرده‏بودند) قانون وضع کنند .
و اما فمنیسم, در واقع این واژه از ۱۹۷۰ به بعد وارد ادبیات شد, از دهه هفتاد به این طرف کل تلاشهای جنبشهای زنان فمنیسم نامیده شد. اما قبل از آن مثلا در قرن چهاردهم در فرانسه فیلسوف زنی به نام «کریستین دو پسران» نخستین بار مفهوم حقوق زنان را مطرح می‏کند .
اما موجی که به موج دوم فمینیسم معروف است , به مسأله آزادی زن و اسارتش در قید اقتدار مرد پرداخته, معروفترین نماینده‏های این موج جدید, سیمون دوبوار, کیت میله, هریت تیلور یا ماری وستون کرافت هستند. فمینیسمها در آغاز با دموکراسی نسبت برقرار می ‏کند, اما در موج دوم زن را با مفاهیم مارکسیستی, لیبرالیستی مطرح می‏کنند. اما از دهه ۹۰ به این طرف است که هویت فمینیسی به صورت کاملا مستقل از دیگر مکاتب مطرح می‏کنند.
در فمینیسم کلاسیک جنبش زنان در داخل گفتمان لیبرالیسم شکل گرفت, یعنی اینکه تقاضایی که در این مرحله به خصوص از قرن نوزدهم از طرف زنان پا گرفت این است که به نابرابریهای اجتماعی و نابرابریهای سیاسی اعتراض دارند و خواستار مشارکت بیشتر در زمینه سیاسی می‏شوند, غافل از اینکه مشارکت سیاسی به معنای لیبرالی خودش یک پدیده مردانه است, این جنبش اولیه کمابیش توفیق پیدا کرد و از نظر حقوقی فرصتهایی برای مشارکت‏های سیاسی و اجتماعی زنان فراهم شد و آن تصویر اولیه که از زن در تجدد غربی به عنوان موجودی احساسی که بایستی در خانه و دوزه خصوصی بنشیند, زدوده شد ولی از دیدگاه فمینیسمهای جدید فرآیند جنبش اولیه فقط نوعی تشبه با مرد بود, یعنی اینکه زنان هم می‏خواستند از جهات مختلف شبیه مردان بشوند بنابراین موج دوم فمینیسم که لاکان در تکوین آن ـ نه در جهت تأیید آن ـ مؤثر بود, اصولا از این گفتمان اولیه خارج می‏شود و در واقع استدلال فمینیسمهای امروز این است که سلطه مردانه ریشه در ساختارهای ایدئولوژیک بسیار عمیقی دارد به عبارت دیگر سلطه مردانه ریشه در زبان و گفتمان و فلسفه و اندیشه دارد. به این ترتیب هدف نمی‏تواند این باشد که در درون گفتمان مشارکت سیاسی مردانه لیبرالی زنان هم بخواهند شباهتی با مردان پیدا کنند.
بلکه آماج انقلاب فمینیسمی ساختارهای ایدئولوژیک سلطه مردانه است , زبان فلسفه و اندیشه, شیوه تفکر حاکم, شیوه تفکر مردانه است پس نهایتا اینها در جستجوی تکوین یک گفتمان زنانه هستند یک فلسفه فمینیسمی یا اصالت زن که آنوقت زن هم سخن بگوید, تا به امروز بر اساس این نظریات زن ساکت است به عبارتی که خود لاکان به کار برده «زن وجود ندارد» زنان هستند ولی زن وجود ندارد در سطح گفتمانی, آن گفتمانها و پارادایم‏های فکری مسلط که زنان هم از آنها پیروی می‏کنند, گفتمانهای مردانه است یا باز به گفته لاکان «زن هیچوقت طلوع نکرده است» همیشه در پس غبارها و ابرهای مردانه پنهان بوده است. با توجه به اینکه فمینیسم موج دوم تحت تأثیر اندیشه‏های لاکان می‏باشد, ضرورت دارد که در این قسمت به نظریات لاکان در این موضوع اشاره‏ای داشته باشیم.
نهضت آزادی زنان و ایدئولوژی آن محدود به دهه ۱۹۶۰ نیست, در واقع این مسئله تاریخی طولانی دارد.
با این حال, این تاریخچه تا همین اواخر نیمه پنهان مانده بود و فریاد زنان پوشانده یا نشنیده گرفته می‏شد.
مری ولستون کرافت, توماس پین را برای نگارش حقوق انسان۱ و نادیده گرفتن حقوق زنان سرزنش می‏کند و در کتاب اثباتی بر حقوق زن۲ (۱۷۹۲) به دفاع از حقوق زنان برمی‏خیزد.
سده‏ی نوزدهم مشاهده ستیزه جوییهای روز افزون زنان بود. مبارزان حق زن برای زنان۳ در انگلستان و امریکا خواستار حق رأی برای زنان شدند, در حالی که گروهی در پی نفوذ بر نمایندگان مجلس و گذاردن قوانین تنظیم خانواده بودند. بسیاری از اعضای نهضت زنان امریکا در اوایل سده‏ی نوزدهم ـ سارا گریمکه, مارگارت فولر, لوسی استون, ساجرنرثروت, الیزابت کیدی استنتون و دیگران در نهضت مبارزه با برده‏داری هم فعال بودند.
در انگلستان ویلیام تامسون کتاب استفاثه نیمی از نژاد انسان۴ (۱۸۲۵) را منتشر کرد و جان استوارت میل از انتقاد زنان (۱۸۶۹) انتقاد کرد.
چنبش آغازین زنان عموما نماینده‏ی دیدگاه اول یا فمینیسم لیبرال است. انگیزشهای این نهضت همانند گونه‏ی حقوق مدنی در نهضت آزادی سیاهان به طور عمده آزادی غلبه بر صورت‏های آشکار تبعیض ـ در ازدواج فرصتهای آموزشی, حقوق قانونی و بالاتر از همه حق رأی بود.
دومین مرحله, مرحله‏ی فمینیسم تندرو واریکال در اواخر ۱۹۶۰ ظهور کرد, سرو کار اینان نه تنها با تبعیض آشکار جنسی بلکه همچنین با برملاسازی و فائق آمدن بر اشکال زیرکانه‏تر این تبعیض با عنوان جنسیت باوری۵ بوده است .
جنسیت باوری مجموعه باورها و نگرشهای درباره‏ی حقارت فطری و نقصهای گوناگون فرضی ـ عقلی, جسمی, عاطفی, روحی و غیره در زن است
در دهه ۱۹۶۰ برنامه‏های درسی زنان در دانشکده‏ها و دانشگاه‏ها آغاز شد تا زنان بتوانند تاریخ زنان (یا «سرگذشت زن») و دیگر موضوعات را از منظری زن باورانه مطالعه کنند.
هواداران آزادی زنان با چنین روشهایی با نگرشها و باورها و قالب‏های ذهنی جنسیت‏گر یانه‏ای که مرد و زن به یکسان به آن دچارند روی در رو شده و در برابرشان مقاومت کرده‏اند .
فمینیسمهای رادیکال به تأکید بر تفاوتها گرایش دارند. مرد و زن نه تنها ساختار زیستی متفاوتی دارند بلکه ارزشها, بینشها و نگرشهای متفاوتی هم دارند بنابر استدلال اینان زن باید برای متفاوت بودن آزاد باشد و این تفاوتها را باید محترم شمرد و محافظت کرد.
زنان باید تشخیص دهند که غل و زنجیرهایشان «قیدهای ذهن ساخته‏ی» خودشان است و تا زمانی که زنان این را قبول نکنند, نمی‏توان امید داشت که آنها را بگسلند.
اینها معتقدند که زنان نه تنها باید جنسیت باوری مردان را مخاطب قرار دهند و کوشش کنند برآن فائق آیند بلکه باید بر جنسیت باوری خود هم غلبه کنند.
لازم است, زنان باورها و نگرشهای جنسیت نگرانه درباره‏ی مسئولیت‏ها و محدودیت‏های درونی شده و قرض جنس خود را باز شناسد و بر آنها فائق آیند.
دیگر مانند فمینیسمهای لیبرال در پی این نیستند که بر برابری اساسی و یکسان بودن دولت جنس تأکید کنند۶.
در بحث در روابط با جنسیت نمی ‏توان بدون اشاره به نظریات فوکو بحث را به سرانجام رساند, فوکو به عنوان تبارشناس, مسئله جنسیت را به معنای دقیقا تاریخی مطرح می‏کند; جنسیت نه پدیده‏ی تجربی زیست شناسانه‎ی بنیادین بلکه محصولی تاریخی است . وی تصور مقبول و رایج غریزه‏ی جنسی به عنوان ماهیتی بنیادین و انگیزه‏ای قدیمی را مورد تردید قرار می‏دهد و استدلال می‏کند که این مفهوم نیز در درون گفتمان تاریخی خاصی درباره‏ی جنسیت پیدا شده‏است .
وی واژگان منتخب خود و تحلیل معنای آنها را به دقت باروند تحول سیاستهای مربوط به بدن و امیال آن ربط می‏دهد: «ما از قرن هجدهم جنسیت و از قرن نوزدهم هم غریزه‏ی جنسی داشته‏ایم آنچه پیش از آن داشتیم بی‏شک شهوت بود» (اعتراف, صفحه ۲۱۱)
در طی سده‏های هجدهم و به ویژه نوزدهم, جنسیت, موضوع پژوهش علمی کنترل اداری و توجه اجتماعی قرار گرفت و از نظر پزشکان, اصلاح طلبان و علمای اجتماعی رمز سلامت, بیماری و هویت فردی را به دست می‏داد.
به سخن خود فوکو, جنسیت به عنوان عنصری اساسی در استراتژی قدرتی پیدا شد که فرد و جمعیت هر دو را به نحو توفیق آمیزی به دامان قدرت مشرف بر حیات پیوند می‏زند.
استدلال اصلی فوکو این است که جنسیت به عنوان ابزار گسترش قدرت مشرف بر حیات وضع شد.
با اعمال نظارت و مراقبت گفتمانی پدید آمد, که در این گفتمان غریزه جنسی به عنوان انگیزه‏ای چنان نیرومند و غیر عقلانی شد که کنترل آن مستلزم پیدایش اشکال عمده‏ای از نظارت فرد بر خود و نظارت جمعی بود۷.
از این رو, اندیشه روشنگری با ایمان و عقیده به خرد, عناصر نابخردانه ذهن انسان و اراده معطوف به قدرتش, برای کنترل, در انحصار گرفتن و نابود کردن به نام خرد را دست کم گرفته بود. به این خرد شکل ویژگی مردانه می‏نگرد.
از دیدگاه ایگارای, فرهنگ غربی جنسی است وضعیت زنان نسبت به مردان از نظر اجتماعی و قانونی, پایین‏تر, فرو دست‏تر یا ناقص است .
ایگاری بر این امر پافشاری می‏کند, که در این فرهنگ بی‏طرفی یا فراگیر بودن وجود ندارد. برای مثال علم و فلسفه در حقیقت جنسی شده است : آن در {واقع} گفتمان سربژه مذکر است .
ایگاری ادعا می‏کند که زنان به زبان خاص خودشان نیاز دارند. سخن گفتن یا نوشتن همانند یک مرد در واقع تأکید برتری, تسلط داشتن در کنترل معنا, ادعای حقیقت, عینیت و دانش, در صورتی که سخن گفتن همانند یک زن به مغهوم تسلط نداشتن, به معنای اجازه درهم و برهم یا در حال تغییر بودن, قابل کنترل نبودن, یا حقیقت نداشتن یا نبود دانش است .
به عبارت دیگر قاطع بودن, مدعی بودن, جزمی بودن که به معنی داشتن یک نظریه و پک موفقیت سیاسی به مفهوم حالت مردانه گرفتن است .
در جهان عرب کارهای «نوال سعدوای» «فاطمه مرینسی» یا «لیلا احمر» نشان می‏دهد که پرداختن به مسائل زنان صرفا امری مختص جهان غرب نیستدر کنار اینکه در هر جامعه ای تلاش برای حقوق زنان ریشه‏های تاریخی دارد.
از دیدگاههای اوریانتالیستی که «وارد سعید و دیگران نقدش می‏کنند», زن حالت شرقی و احساساتی دارد, منشاء آنوی است منشاء شهوت است , منشاء فاسد و فتنه است . در حالی که در مقابل زن, مرد منشاء خرد است, منشاء نظم و هماهنگی است یک نوع خرد آپولونی را نمایندگی می‎کند. فمینیسمهای غربی با درک این مباحث نقدهای اویانتالیستی را شروع کردند.
در واقع در فمینیسم موج دوم اساسا مسئله آزادی زنان و جنبش زنان مطرح می‏شود. موج دوم به وجود آمد و نوعی نقد فرهنگی باب شد, گفتند آزادیهای که کسب کردیم کافی نبوده و اتفاقا زن غربی روز به روز تنهاتر شده و در به دست آوردن هویت تازه بیشتر شکست می‎خورد, در عشق, در زندگی, زناشویی شکست خورده ! برای بسیاری از فمینیسمهای اولیه مثل «ژوژساند» کسب هویت زنانه موجب تنهایی, موجب طرد شدگی از اجتماع بوده و غیر قابل انکار است.
موفقیتها یا شکستهای فمینیسم را باید در زیر مجموعه ساختارهای هر جامعه جستجو کرد, مطمئنا بدون تغییر ساختارها, تغییراتی که فمنیستها به دنبال ْن هستند امکان ندارد زیرا پدید آمدن هویت مستقل در ساختارهای یک جامعه شکل می‏گیرد.
در کنواسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه زنان, مصوبه ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ (۲۷ آذر ۱۳۵۸) قطعنامه شماره ۱۸۰/۳۴ مجمع عمومی سازمان ملل متحد; در ماده دوم تبعیض علیه زنان در کلیه اشکال را محکوم می‏کند و دولتها را موظف می‏کند که باید اصل برابری مردان و زنان در قوانین اساسی‏شان یا دیگر قانونگذاریهای متناسب در این مورد بگنجانند.
در ماده سوم آمده است: دولتهای عضو کلیه اقدامات لازم و مناسب را در تمام زمینه‏ها به ویژه سیاسی, اجتماعی, اقتصادی و فرهنگی از جمله قانونگذاری اعمال خواهند کرد تا بدینوسیله از توسعه و پیشرفت کامل {وضعیت} زنان اطمینان حاصل نمائید.
در ماده هفتم دولتهای عضو اقدامات مقتضی برای حذف تبعیض علیه زنان در حیات سیاسی و اجتماعی کشور به عمل بیاورند و به ویژه اطمینان حاصل نمایند که (در شرایط) مساوی با مردان, حقوق زیر برای آنها تأمین گردد:
الف) حق رأی در همه انتخابات و همه پرسی‎های عمومی و صلاحیت انتخاب شدن در تمام ارگان‏های انتخابی عمومی.
ب) (حق) شرکت در تعیین سیاستهای حکومت (دولت) و اجرای آنها و به عهده‏داشتن پستهای دولتی و انجام وظائف عمومی در تمامی سطوح حکومتی (دولتی) .
ج) (حق) شرکت در سازمانها و انجمن‎های غیر حکومتی (دولتی) که مربوط به حیات سیاسی و اجتماعی کشور است.
در ماده پانزدهم چنین آمده است که: دولتهای عضو تساوی (حقوق) زنان با مردان را برابر قانون خواهند پذیرفت.
آنها به زنان حقوق مساوی با مردان را در انتقاد قراردادها و اداره اموال در تمام مراحل دادرسی در دادگاه‏ها و محاکم به طور یکسان برای زنان خواهند پذیرفت.
در این کنوانسیون به مسائل مختلفی پرداخته شده است مانند مسائل و مشکلات زنان روستایی, مسائل قیمومت و تابعیت و حق سرپرستی کودکان, حقوق مربوط به اشتغال زنان و حتی انتخاب نام خانوادگی۸.
در نهایت تشکیل کمیته‏ای را برای پی‏گیری از حصول اطمینان از اجرای مواد کنوانسیون در دولتهای عضو را پیشنهاد می‏کند.
هنوز کشورهایی به این کنوانسیون نپیوسته‏اند و نیز در کشورهایی که عضو آن هستند, اجرای مفاد آن عملی و امکان پذیر نیست. کنوانسیون در پی حمایت از زنان, اما این حمایت از یک دیدگاه لیبرالی اعمال می‏شود. نهایت رشد زنان رسیدن به حد و اندازه یک مرد در جامعه دموکرات است. اما آیا آنچه زنان به دنبال آن هستند, چنین خواسته‏ای است؟
نویسنده: طیبه محمدی کیا
کارشناسی ارشد علوم سیاسی
فهرست منابع و مآخذ:
۱ ـ بشیریه, حسین, اندیشه‏های سیاسی در قرن بیستم, جلد ۲, تهران: نشر نی, چاپ دوم ۱۳۷۹
۲ ـ بشیریه, حسین, میشل فوکو فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک, تهران: نشر نی, چاپ سوم ۱۳۸۲
۳ ـ بال, ترنس, دگر, ریچارد, ایدئولوژی‏های سیاسی و آرمان دموکراتیک, ترجمه: احمد صبوری, تهران انتشارات امور خارجه, چاپ اول, ۱۳۸۱
۴ ـ بیتهام, دیوید, بویل, کوین, دموکراسی چیست؟ (آشنایی با دموکراسی), ترجمه: شهرام نقش تبریزی,چاپ اول, تهران; ققنوس, ۱۳۷۶
۵ ـ بوبینو, نوربرتو, لیبرالیسم و دموکراسی, ترجمه: بابک گلستان, تهران: نشر چشمه, ۱۳۷۶
۶ ـ کوهن, کارل, دموکراسی, ترجمه: فریبرز مجیدی, چاپ اول, تهران: چاپخانه دیبا, ۱۳۷۳
۷ ـ هلد, دیوید, فلسفه سیاسی معاصر, ترجمه: موسی اکرمی, تهذان: انتشارات وزارت امور خارجه, چاپ اول, ۱۳۸۱
۸ ـ کنوانسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه زنان, مصوبه ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ ـ قطعنامه شماره ۳۴/۱۸۰ مجمع عمومی سازمان ملل متحد
۹ ـ اعلامیه جهانی حقوق بشر
آدرسهای اینترنتی:
WWW. Plato.stanford.edu
WWW.oxford schoularship.edu
WWW.ZananIran.com
ـ سایت دانشجویان ایرانی رشته حقوق در فرانسه
WWW.Nilgoon.com
WWW.fariborzbaghai.com
WWW.fallosafah.com
منبع : سایت جامعه شناسی ایران