پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
زبان فارسی از آشوب تا سامان
١ . درآمد :زبان فارسی یا فارسیی ِدَری، ستون ِاستوار تاریخ و فرهنگ و شناخت نامهی ِایرانیان، افغانان، تاجیكان و برخی تیرههای فارسی زبان در دیگر كشورهای آسیای باختری و مركزی و سرمایهی ِمشترك معنویی ِملّتها و تیرههای یاد كرده است. این زبان، شاخهای از زبانهای ایرانی است كه خود به شاخهی بزرگترِگروه ِزبان های هندو- ایرانی می پیوندد و در كلید واژههای زبان شناختی، از آن به نام فارسیی نو یاد میشود ( در برابر فارسیی ِ باستان / كهن، زبان روزگارِ هخامنشیان كه نوشتههای اندك شماری به خطّ ِ میخی از آن بر جا مانده است و فارسیی میانه، زبان روزگار پارتیان/ اشكانیان كه پهلویك / پهلویی ِ شمالی/ پهلویی اشكانی / پارتی وپارسیك / پهلویی ِجنوبی / پهلوییِ ساسانی، كه شمار بیشتری سنگ نوشته و كتاب به دبیره (خطّ) پهلوی ازآن در دست داریم.
این زبان (فارسی) درزمان ساسانیان، همچون گویشی از زبان رایج روزگار (پهلوی) و همانا با تاثیرپذیری ازدیگرزبانهای كهن ایرانی شكل گرفت ١ و به تدریج نیرومند شد و در دوران ِپس از اسلام، با از رواج افتادن زبان پهلوی، به صورت زبان مشترك رایج درایران و سرتاسر سرزمینها و تیرههای ایرانی (فراگیر ِ افغانستان و فرازْرود یا آسیای ِ میانهی ِ كنونی و بخشهایی از پاكستان و هندوستان كنونی) درآمد و تا دوسده تنها زبان گفتاری باقی ماند و اگر هم چیزی بدان نوشته شده بوده باشد، به دست ما نرسیده است. ٢
بالیدن و گسترش و كمال یابی زبان فارسی از سدهی سوم هجری و براثربه فرمانروایی رسیدن دودمانهای ایرانی تباردر گوشه و كنار ایران زمین، به ویژه درخراسان و سیستان و ری و كاهش نسبیی قدرت و نفوذ گماشتگان دستگاه خلافت بغداد، شتاب بیشتری گرفت و با نگارش و نشر رسا لهها و كتابها و دیوانهای زیاد، دربرابرزبان عربی (كه از سوی ایران گشایان عرب و دست نشاندگان آنان به عنوان زبان رسمیی درباری ودیوانی به ایرانیان تحمیل شده بود) قد برافراشت و به زودی عرصهی اندیشه وادب وهنر و فرهنگ را از آن زبان بیگانه بازپس گرفت.
با پدیدارشدن شماری شاعران ِ شاهنامه سرا و در نقطهی اوج آنها حكیم ابوالقاسم فردوسیی توسی و سرایش شاهنامهی بزرگ او – كه نقطهی عطفی بود در تاریخ زبان و فرهنگ ما – زبان فارسی به تمام معنی، زبان گفتار و نوشتار همهی ایرانیان و ایرانی تباران و ایرانی فرهنگان شد و تمام تلاشهای نهادِ خلافت و كارگزاران ایرانی نمای آن برای بازگردانیدن آبِ رفته به جوی و رسمی و پایدار نگاه داشتن زبان عربی به جایی نرسید و ایرانیان – بر خلاف بیشتر سرزمینها و كشورهای تسخیرشده ازسوی تازیان – همچنان ایرانی و فارسی زبان باقی ماندند؛ یعنی درواقع، فارسی زبان ماندند تا ایرانی بمانند. "تخم ِ سخن"ی كه دهقان فرزانهی توس پراگند، بارورشد و در درازنای هزارهی گذشته، گلزاری پرشكوه و باغی انبوه ازدستاوردهای فرهنگیی فارسی زبانان در گسترهی بزرگی از درهی سِند در خاور تا میانرودان و آسیای كِهین درباختر و از خلیج فارس در جنوب تا مرزهای روسیّه در شمال پدیدآمد.
ازمیان همهی قومهای كهنی كه در نخستین موجهای جهان گشاییی تازیان نومسلمان در سدههای یكم و دوم هجری، به هر روی به جرگهی پیروان اسلام درآمدند، ایرانیان درنگاهبانی از زبان و فرهنگ و كیستیی قومیی خویش، یگانه بودند. دیگر قومهای ساكن درمنطقهای گسترده از میانرودان تا درهی نیل و بقیّهی سرزمینهای شمال آفریقا با همهی پیشینهی فرهنگها و تمدّنهای دیرینهی خود، زبان عربی را همراه با دین اسلام پذیرفتند یا از سر ناگزیری بدان گردن نهادند و امروزه از آنها به منزلهی "كشورهای عربی!" و "جهان ِعرب!" یاد می شود و بسیاری از آنان درعربی مآبی كاسهی گرمتر ازآش شدهاند و بیشتراز عربهای اصلیی ساكن ِ نجدِ حجاز، سنگ ِ عرب بودن خود را برسینه میزنند!
زنده یاد مُحی الدّین عالم پور روزنامه نگار تاجیك در سفری به مصر، هنگام دیدار با یكی از استادان ایران شناس آن كشور، از وی پرسیده بود:
"چه شد كه شما مصریان با آن پیشینهی هزاران سالهی تمدّن وفرهنگتان زبان عربی را پذیرفتید و عرب شدید وحتّا نام صَوتُ الْعَرَب مِنَ القاهِرَه را برای رادیو كشورتان برگزیده اید ؟" استادِ آگاه وهوشمندِ مصری، درپاسخ به عالِم پورگفته بود:
"ما عرب شدیم؛ بدین علّت كه فردوسی و شاهنامه نداشتیم!"
نكتهای كه آن استاد مصری برآن تاكید ورزیده بوده، بنیادی و بسیار پراهمیّت است و نقش ِ كلیدی وسازندهی فردوسی و دیگر اندیشه ورزان و فرزانگان تاریخ ما را در پایدارنگاه داشتن ِ زبان و ادب و فرهنگ و درنتیجه، مَنِش و كیستیی ایرانی، به خوبی نشان میدهد.
٢. زبان فارسی در پویشی هزارساله
زبان فارسیی دَری از روزگاركودكی و خامیاش دریك هزار وچهارصد سال پیش از این تا به امروز(كه نسبت بدان روزگار، زبانی رشید و پخته و بَرومند شده)، در فرآیند رویش و بالش و كمالیابیاش، مرحلههای گوناگون و پیچ وخمها واُفت وخیزهای بسیاری را از سر گذرانده و درواقع، تابعی ازمجموع ِ تاریخ ِ پُرتَنِش ِاجتماعی و سیاسیی ِ میهن ما بوده است.
از ساختارها و شیوه وشگردهای زبان گفتاریی مردم فارسی زبان درگوشه و كنار سرزمینهای پهناور زیستگاه آنان در دورههای گوناگون این هزاره آگاهیی چندانی نداریم٣؛ امّا در دست بودن بخشی از مُرده ریگ شاعران و نویسندگان فارسی زبان، این امكان را به ما میدهد كه چندی و چونیی آنها را بررسیم و تصویر به نسبتِ روشنی از فرآیند دیگردیسی ی این زبان ازآغاز تا امروز و تاثیرگذاریی سازههای گوناگون درساخت وبافت آن به دست آوریم و با برخورداری از چنان پشتوانهای، شیوهی برخورد با گُفتمان زبان دراین روزگار را – كه از هرزمانی پیچیدهتر است – طرح بریزیم.٤
دریك جمع بندی و نتیجه گیریی كلّی درحدّ گفتاری كوتاه، میتوان گفت كه زبان فارسی فاصلهی هزارساله را سامانمند و آسان نپیموده؛ بلكه در رَوَند ِ تكامل تاریخیی خود، دچار آشوبها و آسیبهای فراوان شده است. دراین راه نَوَردیی ِ دراز و دشوار، پویندگانی همچون رودكی، بلعمی، فردوسی، بیهقی، بیرونی، ابوعلی سینا، خیّام، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و دیگران بودهاند كه با ژرفا كاوی درگنجینهی زبان و فرهنگ و ادب نیاكان و رویكرد به بایستگیهای زمانهشان، كوشیدهاند تا كولبار خود را ازمیراث پیشینیان و آفرینش خویش هرچه سرشارتر سازند و به پسینیان بسپارند و در راه ِ كمال بخشی به زبان ارجمند فارسی و فرهنگ والای مادران و پدران، چراغ رهنمون آیندگان باشند.٥ آنان اگرچه در روزگار جهان شمولیی زبان عربی و گرمیی بازارعربی مآبیی فاضل نمایان میزیسته و بخشی از اثرهای خود را ناگزیر بدان زبان نوشتهاند، درهنگام فارسی نویسی، بنیاد وساختار زبان خویش را پاس داشته و به وارونهی رفتار زبانیی برخی از هم روزگاران دیرآمدهی ما، هرگزعربی دانی را وسیلهی فاضلنمایی و فخرفروشی قرارنداده و پهنهی زبان فارسی را تاختگاه عربی مآبی و چیستان نویسی و ملقمهی "عربیفارسی"عرضه داشتن، نكردهاند.
امّا كسان دیگری به پیروی از خواستهای فرومایهشان و درپایگاهِ كارگزاری وگماشتگیی فرمانروایان بیگانه یا بیگانه سرشتان خودینما، ارج ِ نیاگان را نادیده گرفته و نوشتههایی چون تاریخ وَصّاف، ظفرنامهی تیموری، دُرّهی نادره و جز آن را از خود برجای گذاشتهاند كه لكّههای سیاهی دركارنامهی تاریخیی زبان فارسی به شمارمیآیند. این گروه از قلم به دستان (و – در واقع – قلم به مُزدان) با شیوههای نگارش غیرطبیعی و پرتكلّف و پیچیدهی خود، به تدریج زبان شاداب و شكوفا و پویای فارسیی سدههای سوم تا هفتم هجری را از فرآیندِ تكامل طبیعی و رشد سالم خود دوركردند و زبانی ایستا وعلیل و پژمرده را جای گزین آن گردانیدند و میراث شوم آنان از نسلی به نسلی و از قرنی به قرنی انتقال یافت تا به آستانهی عصركنونی رسید و درپشتِ دروازههای تاریخ عصر جدید ایران، با شگفتی زدگی و پرسش بزرگِ اندیشه ورزان و نوجویان ِ روزگار رو به روشد.
هرگاه زبان فارسی یا – بهتر بگوییم – آنچه تا پیش ازآغاز جنبش نوجوییی دو سدهی اخیر به نام "زبان فارسی" شهرت داشت، به همان نژندیی بیمارگونه و نابهنجار، به زندگانیی بی رمق خود ادامه میداد، هرگز از پس ورزیدن خویشكاریهای امروزینش برنمیآمد و بیگمان دربرابر نیازهای فزایندهی كنونی وفراگیریی زبانهای جهان شمول و نیرومند كنونی رنگ میباخت و زوال میپذیرفت.
امّا ازآن جا كه زبان هرملّت با دیگرنهادهای زندگیی اجتماعی وسیاسیاش پیوندی انداموار دارد، همهی جُنب وجوشهای نوجویان و رهایی خواهان و دوستداران پیشرفت و پویاییی جامعه، در زبان آنان نیز بازمیآید و انگیزهی دیگردیسی و نوگردیدن آن میشود، درجامعهی ایران و در میان همهی فارسی زبانان نیز در دو سدهی پشتِ سر، شاهدِ پدیداری و پیشرفت گام به گام چنین فرآیندی بوده و دیدهایم كه زبان علیلِ میرزا بنویس های درباری و دیوانی و سنگواره های دخمه های خاموش تاریخ، به زبان زنده و پرخون و پویای شعر و داستان و نمایشنامه و زبان روشن و استوار و رهنمون دانش و پژوهش امروز دیگرگون شده وكاركردهای بسیار گستردهتر و متفاوت با گذشته یافته است و تازه درآغاز راهیم.
٣. گرایش آرمان خواهانه به ایران باستان و سَرِه نویسی
دربرابرایستایی و پوسیدگیی نهادهای گوناگون اجتماعی و سیاسی و فرهنگی درجامعهی ایران كه بیمارگونگیی زبان آشوب زدهی فارسی برآیندِ آشكارآن بود، از نیمهی دورهی قاجار، كسانی به جست و جوی راه رهایی برآمدند و درعرصههای گوناگون به تكاپو برای روشنگری و تلاش به منظوربازیافتن كیستیی از دست رفته و ساختن جامعهای نو پرداختند.
درحوزهی زبان، این كوشش و كُنِش با الهام گیری از پارهای آگاهیها دربارهی نوسازیی اجتماعی و فرهنگی درسرزمینهای غربی ازعصر نوزایش (رنسانس) بدین سو، از یك طرف و تاثیرپذیری ازگرایش آرمانی به ایران باستان ازطرف دیگر، آغازشد. گویی گِرهِِ روانیی ناشی از شكست خوردگی و خوارمایه شدگی در برابر تازش تازیان به ایران ساسانی، پس از بیش از یك هزاره، جان و روان پریشان این آرمان خواهان را در تنگنا و فشار گذاشته بود و آرمانشهر و آرامشگاه خیا لیی خود را درآن سوی رویداد قادسیّه می جستند.
پویندگان این راه، بی آن كه تحلیل ودریافتی ژرف و فراگیراز انگیزههای واپس ماندگیی جامعهی ایران و تیره روزیی ایرانیان داشته باشند، همهی كاسه و كوزهها را بر سر نابهنجاریهای زبان و خطّ ِ فارسی میشكستند و گمان میبردند كه با پالودن زبان فارسی از وامواژههای عربی و تغییر خطّ كنونی به خطِ لاتین، یكباره درهای زندگانیی نو و بهروزی و كامروایی به روی ایرانیان گشوده خواهد شد و ایران خواب زده و واپس مانده از كاروان پیشرفت و تمدّن، یك شبه به جرگهی كشورهای پیشرو جهان درخواهدآمد!
یكی از پرشورترین گرایندگان ِنخستین به این شیوهی نگرش، شاهزاده جلال الدّین میرزا، مشهور به پور خاقان، پنجاه و پنجمین پسر فتخعلی شاه (١٢٤٣- ١٢٨٩ ه. ق.) بود. وی كه در انجمن فراموشخانه با كسانی همچون میرزا ملكم خان هم نشینی وهم سوییی فكری داشت، بعدها با میرزا فتحعلی آخوندزاده -كه ازهواداران سرسختِ عربی زدایی از زبان فارسی و تغییر خطّ بود -- نامه نگاری و داد وستد فكری برقراركرد. او كتابی در زمینهی تاریخ ایران و – در واقع -- دربیان آرمان ایران دوستانهی خود به نگارش درآورد و آن را – به پیروی از فردوسی (در نامیدن خاستگاه و پشتوانهی شاهنامه) – نامهی خسروان نامید.٦ نگارنده دردیباچهی كتاب، خواست وهدف خود را به روشنی بازگفته است:
"... روزی در اندیشه افتادم كه از چیست كه ما ایرانیان زبان نیاگان خویش را فراموش كرده ایم و با این كه پارسیان درنامه سرایی وچكامه گویی به گیتی فسانهاند، نامهای در دست نداریم كه به پارسی نگاشته شده باشد. اندكی برنابودی زبان ایرانیان دریغ خوردم و پس از آن خواستم آغازنامهی پارسی كنم. سزاوارتر از داستان پادشاهان پارس نیافتم. از این روی كوشیدم كه سخنان روان ِ به گوش آشنا نگارش رود تا بر خواندگان دشوار نباشد."٧
زبان نامهی خسروان – چنان كه ازهمین نمونهی كوتاه پیداست – زبانی است شُسته رُفته و روان و خالی از واژگان عربی و در تقابل كامل با زبان دیوانی و رسمی و نوشتههای ادبی و تاریخیی زمان نویسنده. میتوان كار شاهزادهی قاجار را نخستین گام بلند در راهِ ساده كردن زبان فارسی و رهایی بخشیدن آن از بَختَكِ عربی مآبی و پیچیده نویسیی چندین سدهی پشتِ سر نویسنده و سرآغازی بر كاربُردِ زبانی آزادتر و طبیعیتر در دورههای پس از اودانست.کاری که پورِ خاقان با نوشتن نامهی خسروان آغازکرد و با مرگِ زودرس ِاو در ٤٦ سالگی ناتمام ماند، از یادها نرفت و به سختی تأثیرگذار بود. کسان ِ دیگری همچون میرزا آقاخان کرمانی و سپس دهخدا، جمال زاده، هدایت، نیما و دیگران، رهرو راهِ او شدند و با اوج گیریی کوششهای رهاییجویانه و آزادی خواهانه در دورهی جنبش مشروطه خواهی و پس از آن و گسترش اندیشهی ِ ملِّی گرایی و رویکرد به ریشه و بُنیاد، نوشنن به فارسیی خالی از واژههای عربی و یا با کاربُردِ شمار هرچه کمتری از آنها به دستورکار نویسندگان نوجو درعرصهی مبارزهی ملِّی برای رسیدن به ناوابستگی وآزادی و برقراریی نهادهای یک جامعهی مدنی ودولتِ مردم سالار و پیشروِ امروزین تبدیل شد. این فرآیند – به رَغْم ِ کار – شکنیها و ناسازگاریهای دستگاههای ِ اداری و رسمی – گسترش و رواج روزافزون یافت و در واپسین دهههای فرمانرواییی قاجاریان و تا چتد دهه پس از آغاز پادشاهیی پهلویان ادامه یافت و گاه کار به افراط کاریهای نابهنجار و درغلتیدن از سوی دیگر بام نیز کشید که پرداختن به جزء به جزءِ آن در حدّ گنجایش این گفتار نیست٨
جدا از انگیزهی آرمان گرایی و بنیادجویی در کار نویسندگان ایرانی– که بدان اشاره رفت تأثیرپذیریی شماری ازآنان از کارهای یکی از گروههای پارسیان هند به نام فرقهی آذرکیوان در قالبِ کتابهایی چون دساتیر، چار چمن ِ شهرستان و دبستان المذاهب، به گرایشهای آرمان خواهانهی نخستین، شور و گرمیی بیشتری بخشید. دراین کتابها، به ویژه در دساتیر، نوشتهی ِ مُلّا فیروز پارسی هزاران واژهی بی بُنیاد وساختگی آمده بود با دامن زدن به این گمان که آنها واژههای بنیادینِ گُم بودهی زبانِ فارسیاند! این واژه ها – که بعدها به نام ِدساتیری شهرت یافتند٩ – رویکردِ گستردهی رهایی جویان از چیرگیی واژگان تازی تباربرزبانِ فارسی را به خود فراخواندند و تا چندین دهه نیز رواج ِ فراوان یافتند وحتّا درپارهای از فرهنگهای فارسی به ثبت رسیدند.١٠
گرایش احساسی و شورمندانه و زیاده روانه به پالایش زبان ِ فارسی از واژگان ِ بیگانه، به ویژه واژههای عربی، درچندین دههی اخیر نیز با اُفت و خیزها و پیچ و تابهایی به سببِ رویدادهای اجتماعی وسیاسی، ادامه یافته است. دراین مدّت، چنین تمایلی نه تنها درکارهای کسان و گروههای ویژهای به چشم میخورد؛ بلکه تا اندازهای به کارکردِ پارهای از نهادهای اداری و دانشگاهی و فرهنگی نیز راه یافته است وحتّا "عربی مآبی"ی عامدانهی برخی از زیرْمجموعههای ِ حُکمرانی نتوانسته است بازدارندهی این پویش باشد.
گذشته از کسانی چون احمد کسروی، ذبیح بهروز، دکتر محمّد مقدّم، دکتز صادق کیا و پیروان آنان – که به چیزی کمتر از زبان فارسیی سَره، پالوده از هرگونه وامواژهی ِ بیگانه خُرسند نبودند و نیستند – کُنشهای دوفرهنگستان دولتیی دورهی پهلویان – هرچند محافظه کارانهتر و میانه روانه تر – کم و بیش درهمان راستا بود. کارکردِ "فرهنگستان" کنونی و آنچه تا کنون نشرداده است، به دلیل جَوّ ِ اجتماعی و سیاسیی این دوران، با کارنامه ی دو پیشگام ِ آن یکسان نیست.١١ امّا نه آن دوگانه و نه این سومین، با همه واژه سازیها و برابرگُزینیهاشان توانستهاند برای رهاییی زبان فارسی از آشوبِ سدههای پسین وبازآوردن سرِ شوریده ی آن به سامان، چارهاندیشیی نهایی کنند.
٤. زبان فارسی و تركیبِ واژگان آن
پژوهش ر تاریخ زبانهای جهان و از جمله زبانهای ایرانی و نیز تجربهاندوزیهای زبانیی ایرانیان در دو سدهی اخیر، میتواند رهنمودهای روشنی برای رفتارامروزین ما با زبان فارسی فرادیدِ ما بگذارد. زبان ما، مانندِ هر یک از زبانهای زنده و پویای جهان، درسراسر زندگی و کارکردِ خود، درحال داد وستد با دیگر زبانها بوده است وهست وهراندازه پیوندها وهم زیستیهای ما با دیگر قومها بیشترشود، اندازهی بده بستانهای زبانیی ما نیز فراتر میرود.١٢
جدا از هم ریشگیی زبان فارسی با خانوادهی زبانهای هندو- اروپایی – که مایهی همانندیهای نسبی یا کامل درمیان بسیاری از واژههای آنهاست – هزاران وامواژه نیز از این گروه زبانها و دیگر گروههای زبانیی جهان، به گونهی سر راست به زبان ما راه یافته و یا از فارسی به فهرست واژگان آن زبانها پیوسته است.
درچهارده سدهی پشتِ سر، زبان فارسی به دلیل ِ چیرگیی عربها بر ایران دردو قرن آغاز گسترش دین اسلام وهمگاتی شدن آن درمیهن ما و عربی زبان بودنِ قرآن و حدیث و ستّت و دیگر متنها و نیایش نامههای مذهبی از یک سو و رواج و کاربُردِ عربی به منزلهی زبان دربار و دیوان و بازرگانی و سیاست و دانش و ادب از سوی دیگر، بیشترین تأثیر را از این زبان پذیرفته است و امروز درصدِ بسیار بالایی از واژگان جاافتادهی رایج درفارسی (هم گفتاری و روزمَرُه و هم نوشتاری و ادبی وفاخر) وامواژههای عربی تبار ویا ترکیبْ واژههای فارسی- عربیاند.١٣
سَرِه نویسان و زبانْ پاکْ گردان های روزگارما برآنند که همهی واژههای عربیی شناخته شده ١٤ را بیهیچ گونه چون وچرا واستثنایی باید از زبان فارسی بیرون ریخت و به جای آنها واژههای فارسیی درمعنی نزدیک بدانها را به کار برد وهرگاه چنین واژههایی در فارسیی کنونی یافت نشود، واژههای برجای مانده از زبانهای باستانیی ایران را برگزید و یا از ریشههای آن ها در ترکیب با پیشوندها و میانْوَندها و پسوندها ساخت.
چنین شیوهی برخوردی با زبان، اگرهم در موردهایی سودی دربرداشته باشد، دربیشترین موردها به جای یاری رساندن به سرشاری و سامان و توان آن، مایهی ناتوانی و نابسامانیی هرچه بیشتر این مهمترین وطبیعیترین رسانهی پیوندِ میان ِآدمیان خواهد شد.
هیچ یک از زبانهای زنده و توانمندِ امروز(واز جمله زبان ِگسترده وجهان شمول انگلیسی) خالی از وامواژگانِ بیگانه تبار نیستند. امّا تاکنون نشنیدهایم که هیچ اندیشه ورزِ دل سوزی از اهل آن زبانها، به سببِ بودن چنان واژگانی درآنها، نکوهشها و ناسزاهایی چون ناپاک و ناسَرِه را بر زبانِ خود و نیاگانش رواداشته و درصددِ پاک و سَرِه گردانیدن آن برآمده باشد! زیرا هراندیشه ورزِ فرهیختهای درهر زبانی درمییابد که گنجینهی واژگان آن زبان، دستاوردِ هزارهها کوشش و پویش اندیشه ورزان وگویندگان وسرایندگان ونویسندگان بدان زبان و سرمایهی مشترک فرهنگیی اکنونیان وآیندگان اهل زبان است و نمیتوان و نباید برخوردی ناسنجیده و آشوبگرانه با آن داشت.
زبان سَره/ پاك كه افراطیهای روزگار ما خواستارِ آنند، تنها میتواند زبان تیرههای قومیی دور افتاده و جدامانده ازدیگر قومها و ملّتها باشد؛ وگرنه هریك از ملّتهای زنده و پویای امروز، به ویژه دراین عصرِ جهان شمولیی رسانهها و گستردگیی شبكهی فراگیرِ ارتباط جهانی، ناگزیر با زبانهای دیگر و به ویژه زبانهای جهانی شده و دارای بارهای فرهنگی ودانشی و اقتصادی سر وكار خواهند داشت و خواه ناخواه بر پایهی میزان داد و ستدهاشان، وامواژههایی را از زبان های دیگر خواهند گرفت و وامواژههایی را به دیگر زبانها خواهند داد. چنین بده بستانی درهنگام ضرورت و ناچاری، نه تنها اشكالی ندارد؛ بلكه طبیعی است و برتوانگری و فراخ بالیی زبان نیز خواهد افزود. آنچه ایراد و عیب دارد و زیان بار و تباه كننده است، واردكردن قاعدههای دستوری وساختارییِ زبانهای بیگانه در زبان ملّی است كه سرانجامی جز سلبِ كیستی و سرشت و مَنِش زبان نخواهدداشت. برای مثال، كسانی كه از سدهها پیش نشانههای جمع عربی را در جمع بندیی واژگان فارسی (بی رویكرد به بنیاد و تبار واژهها) به كار بردهاند و هنوز هم میبرند ویا صفت و موصوف را در نرینه یا مادینه بودن باهم تطبیق میدهند، ویرانگران زبانند و تیشه بر ریشهی آن میزنند!
برخوردهایی ازاین دست با زبان، آشکارا تکامل ستیزانه است ومیتواند آن را دچار واپسگرایی و ایستایی گرداند و به مرزهای پیشین آن و فراسوی زنجیرهی درازی از کوششها و کُنِشهای کمال بخشان بدین گنج شایگان اندیشه وفرهنگ در درازنای هزارهها بازپس رانَد.
زبان فارسی نیز از قاعدهی کلّیی درآمیختگی با وامواژهها جدا نیست وبا همین گنجینهی واژگان کنونیاش ١٥بسیار توانمندتر و برومندتر و کارسازتر ازهنگامی فرضی است که همهی وامواژهها را (از عربی و جزآن) از آن بیرون ریخته باشیم. به تعبیری دیگر ودقیقتر، واژههای بیگانه تبارِ پذیرفته درزبان فارسی، دیگرغریبه و ناخودی نیستند و پس از صدها یا دهها سال حضور در گفتار ونوشتارایرانیان ودیگر فارسی زبانان، اکنون دیگز واژههای فارسی یا دقیقتر بگوییم – فارسی شده وشهروندِ سرزمین زبان وادب فارسیاند.
این شهروندان، دارای گذرنامهی با اعتبار و روادیدِ اقامتِ همیشگیاند با امضای همهی فارسی زبانانی که با آنها هم زیستیی زبانی وفرهنگی داشتهاند و دارند، به ویژه صدها شاعر و نویسندهای که بربارِِ معنایی وارزش اندیشگیی آنها افزودهاند.
این وامواژههای شهروندِ زبان فارسی شده، چه بسا که به سبب دیگردیسیهای گفتاری و نوشتاری و نیز پیچ و تابهای کاربُردی وگستردهتر شدن بارِِ معناییشان درساختار و بافتارِ زبان ِ ما، دیگر برای صاحبان اصلی شان شناختنی نیستند و به چشم و گوش و هوش آنان بیگانه مینمایند و حق هم جزاین نیست.
یادآوریی این نکتهی مهمّ بایسته است که خودِ زبانِ عربی هم تا پیش از اسلام و کشور- گشاییی ِ عربها،ِ زبان بومی و ابتدایی و فقیرِ تیرههای عربِ ساکن ِ نَجدِ حجاز یا شبه جزیرهی عربستان بود وتنها پس از سر و کار یافتن گویندگانش با قومهای دارای فرهنگهای کهن و زبانهای پیش رفته وگسترده و توانمند درخاور و باخترِ جهان؛ به تدریج کمال یافت و با راه دادن هزاران وامواژه از زبانهای دیگر (از جمله زبانهای ایرانی) به قلمرو زبانی و فرهنگیی خود، سرشار و پُرتوان شد تا جایی که سدهها به صورتِ زبان ِ جهانیی دانش وفرهنگ و ادب درآمد و هنوز هم نه تنها زبان ِ متنهای دینیی میلیونها مسلمان درسراسرجهان؛ بلکه زبان رسمیی ِ بسیاری از کشورها درباخترِ آسیا و شمال آفریقاست.
دامنهی راه یابیی واژههای بیگانه به زبان عربی تا جایی است که حتّا قرآن نیز شمار زیادی از آنها را در برمیگیرد.١٦
خالی کردن ِ زبان ِ عربیی کنونی از این انبوهِ وامواژهها (یا – به تعبیر ِ خود ِ عربها – "لغات ِ دَخیل")، معنایی جز بازگردانیدن ِآن زبان به اندک مایگیاش در پیش ازاسلام ندارد.
براین بنیاد، هیچ خردمندی آنچه را که روزگاری درجزوِ داراییی کسان دیگری بوده و از دیرباز – به هردلیل – به گنجینهی نیاگانش راه یافته و سپس به ارث بدو رسیده است، تنها به این دلیل ِ سست و ناپذیرفتنی که این ها از روزِ ازل ازآن ِاین خانه و دودمان نبودهاند ویا به این بهانهی خندستانی که صاحبان ِاصلیی این چیزها زمانی به خانهی نیاگان من تاخته واینها را از خود برجا گذاشتهاند، بیرون نخواهد ریخت!
مگر میشود امروز فارسی زبان بود و با یکایک وامواژههای بر جای مانده دراین زبان (از عربی و جزآن)، در میان واژگان فارسی وگاه درآمیخته وترکیب یافته با آنها، پیوند نداشت و بارهای معنایی وگونه گونیهای کاربُردیی آنها را درسنجش با همتاها یا – به اصطلاح – مُترادِفهای فارسی بُنیادشان نادیده گرفت؟مگرمیتوان مُدّعیی دمسازی با فرهنگِ ایرانی بود و – برای نمونه – درونمایهها و رهنمودها و خیا لْ نقشهای برآینده ازکلیدواژه ی گرانمایهی عشق را درگنجینهی دل وجان وزبان خود نداشت؟ مگر میشود دم از فرهیختگی وادب شناسی زد و رنگین کمان عاشقانههای فردوسی، فخرالدّین اسعد گرگانی، نظامیی گنجهای، مولویی بلخی، سعدی، حافظ، جامی، هاتف، بهار، نیما ، شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرّخ زاد و دیگران را از یادبُرد؟١٧
٥. زبان فارسی و نیازهای کنونی
زبان فارسیی کنونی با همهی دیگرگونیهای مثبت وامیدبخشی که دردو سدهی اخیردر راستای ساده شدن و پویایی و کارآیی برآوردن ِ نیازهای پیچیدهترِ این روزگاریافته، نه تنها هنوز یکسره از کابوس آشوبها و پیچیدگیهای گذشته رها نگشته وبه سامانمندی ویکپارچگیی بایسته و دلخواه نرسیده؛ بلکه با دشواریها و سردرگمیهای تازه نیز رو به رو شده است.
از یک سو کسانی را میبینیم که گویی زمان سنج خود را به چاه انداخته باشند! اینان بی پروا به بایستگیها و نیازهای زمانه، هنوز هم پا بر جای پای پیشینیان میگذارند و"ره چنان می روند که رهروان رفتند"! همچنان عربی مآبی و پیچیده نویسی را مایهی فخر خود می شمارند و نه تنها در میهن که گاه درجای دوری چون آمریکا هم در پایگاهِ استادِ زبان و ادبِ فارسی، "علاّمه بازی" درمیآورند. آنان درنوشتارهای خود – که در رسانههای امروزین و برای خوانندگان ِ این زمانی نشرمییابد- از کاربُردِ واژگان عهدِ دَقیانوس پروا و پرهیزی ندارند! گویی قصدشان ریشخندِ همهی بزرگان فارسی نویس گذشته وامروز وسردرگم کردن ناآشنایان با این گونه زبان ایستا و پوسیده و سنگواره شده، باشد!
دراین جا، برای نمونه، شماری ازکاربُردهای "فارسی"ی این گونه فارسی نویسان را همراه با ترجمهی فارسیی آنها- در میان ( ) – میآورم تا نشان دهم سخن من بر سرِ چیست و آنچه آنان "فارسی" میانگارند، از چه قماشی است:
"عَلی آَی ِ حال (به هر روی/ به هرحال/ در هرحال/ به هرصورت/ درهرصورت)، به اَقْرَبِ احتمالات (به نزدیکترین احتمالها/ به احتمال ِزیاد/ به احتمال ِ نزدیک به یقین)، یالَلْعَجَب (شگفتا/ ای شگفت/ ای عَجَب/ عَجَبا)، تصریحاً/ صراحهًٔ (آشکارا/ به تصریح/ به صراحَت)، تلویحاً/ ضمناً (به تلویح/ به اشاره/ به گونهای ضمنی/ درضمن)، مُتَّفِقُ الْقَول (هم سخن/ هم گفتار/ هم قَول)، اَساتیدِ مُتَقَدِِّم (استادان ِپیشین/ استادانِ قدیم)، طَلَبَه (دانشجو)، ذال مُعْجَمَه (ذال نقطه دار)، قِلَّتِ بِضاعَت (اندک مایگی/ کم مایگی/ کم بِضاعتی)، فِقْه الُّغَهٔ (زبان شناسی)... ١٨
درواقع، برای دریافتِ زبان ِاین گونه "فارسی نویسان"، نیاز به یك فرهنگِ فارسی به فارسی داریم!
ازسوی دیگر، بسیاری را میشناسیم و همه روزه با آنها سر وکار داریم که هرچند به طورِ کُلّی سادهر از گروه یکم سخن میگویند و مینویسند؛ امّا درکاربُردِ دستور زبان عربی در آنچه گفتار و نوشتارِ"فارسی" مینامند، همتا وهمگام گروهِ یکماند وافزون برآن، واژهها و ترکیبها و عبارتهایی از زبانهای غربی (به ویژه انگلیسی) را – که بیشترشان برابرهای فارسیی رسا و رایجی دارند و برای بقیّه هم با اندکی دقّت و دل سوزی میتوان جای گزینهای فارسیی روشن و گویا و پذیرفتنی یافت - گاه به گونهی اصلی و زمانی با ترجمهای لفظ به لفظ و سر ودست شکسته درمَعجون غریبی که بارِ بَدنامیی "فارسی بودن" را به دوش میکشد، میآورند.
این آمیزهی درهم جوش که برخی به طنز نام"ِ فارگلیسی" یا "پِرزینگیلیش" بدان دادهاند، یک آشفته کاریی زبانیی تمام عیار و یک دهن کجی و توهین آشکار به زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ وادبِ درخشان ایرانی است و برای هیچ فارسی زبان ِآگاه ودل سوزی سزاوار نیست که گوینده یا نویسنده و– حتّا- شنونده و خوانندهی چنین بَدَلْ زبانِ خندستانی واهانت آمیزی باشد.
در گفتهها ونوشتههای این بَدَلْ فارسی زبانان به نمونههای فراوانی از این دست برمیخوریم: بَرات یه مِسِج گذاشتم رو اَنْسِرینگْ ماشین. (برات یه پیام گذاشتم رو پیام گیر.)، یه راید به من میدی تا سِنْتِر؟ (مرا سوار میکنی و تا "مرکز" میرسونی؟/ منا تا مرکز می رسونی؟)، این دو تا پَکِج را برا من تا پُست آفیس دِلیوِری میکنی؟ (این دو تا بسته را برا من تا پُست خونه میبری؟)، امروز خیلی بیزیام؛ سه تا اَپُینْت مِنْت دارم. (امروز خیلی گرفتارم؛ سه تا وعده ی ِ دیدار دارم.)، همین ویکِنْد می رَم هالیدِی. (همین آخِرِ هفته می رَم مُرَخَّصی.)، یه بیزی نِس ِ دیگهم تو اون یکی مارکِت داره. (یه کسب و کارِ دیگهم تو اون یکی بازار داره.)، ازین بی هِیوی یِرش خیلی اَپْ سِت شدم. (از این رفتارش خیلی ناراحت / دلخور شدم.)، چه سایزی می خوای؟ (چه اندازهای میخوای؟)، مانی اِکسْ چِنْج می کنیم. ١٩(پول/ ارز تبدیل می کنیم.).
از این دو گونه رفتار با زبان، به چیزی جز زبانْ پَریشی ٢٠ یا – بهتر بگوییم – زبانْ نَژندی نمیتوان تعبیرکرد واین بیمارگونگی همانا برازندهی زبان فارسی نیست.
زبان فارسیی امروزمانند هرزبان زنده وپویای دیگری، گسترههای کاربُردی ی گوناگون دارد که ازسادهترین شکلها درگفتار ونوشتارِ روزمَرّه تا ساختارهای پیچیده وچندلایگی درشعر و داستان ونقدِ ادبی ومتنهای پژوهشی ودانشی وفنّی را در برمیگیرد. آشکارست که چگونگیی ِ برخورد با زبان درهریک از بخشهای طیفِ کاربُردیی آن با دیگر بخشها تفاوت دارد و بیپروایی نسبت بدین چندگونگی، میتواند مایهی آشفتگی و نا بهنجاری درگفتار ونوشتار شود. برای ایمن نگاه داشتن ِ زبان از درغلتیدن به هریک از دو قطبِ افراط و تفریط در کاربُرد ِ عنصرها و یکانهای ساختاریی آن و دستیابی به زبانی رسا و روشن و پویا و پُرتوان، ناگزیر از چاره اندیشیهای فراگیردربخش به بخش گونههای زبانیم.
درچندین دههی اخیر با رویکرد به افزایش شتاب در پویش زبانی، جدا از پیش نهادههای نیم بندِ پارهای نهادهای آموزشی و فرهنگیی رسمی – که درخورِ بررسی و نقدی کارشناختی است – گروهی از اندیشه ورزان و پژوهندگان وفرهیختگان و نویسندگان و شاعران نا وابسته نیز جداگانه و به صرافـتِ خود و یا درهمکاری با یکدیگر، به چاره جویی پرداخته و کوشیدهاند تا - دستِ کم – بخشی ازسدّهای بازدارنده برسرِ راهِ آشوب زَدایی و سامان بخشی به زبان ِ فارسی را ازمیان بردارند و دراین کوششهای بارآورخود، به کامیابیهای چشم گیری نیز دست یافتهاند.٢١
امّا سامان بخشی به زبانِ فارسی با پیشینهی چهارده سده درگیریاش با زبان عربی و زبانهای دیگراز یک سو وچالش دو سدهی اخیرش با زبانهای جهان شمول غربی وانبوهِ کلید- واژههای دانش و فنّ وادب و فرهنگ وهنرِ نوین از سوی دیگر، کاری نیست که به تنهایی از عُهده ی این یا آن نهاد و یا کارشناسان چاره اندیش ِ جداگانه – هراندازه هم که دل سوز ودقیق باشند – برآید و به سرانجامی سزاواربرسد. بارِ این خویشکاریی بزرگِ تاریخی را باید همهی فارسی زبانان در ایران و سرزمینهای دیگر بردوش بگیرند. کوشش دراین زمینه باید همیشگی باشد و برآیندِ آن تدریجی و نسبی خواهد بود و تا زبان زنده و پایدارست، برهمهی اهل زبان است که همواره در پاسداری از آن پویا و کوشا باشند.
زبانی که ما فارسی زبانان امروز بدان سخن میگوییم ومیخوانیم و شعر م سراییم و داستان مینویسیم و دانش میپژوهیم و روزنامه ومجلّه وکتاب نشرمیدهیم، آسان به پایگاه کنونیاش نرسیده است. این زبان چکیدهی هزارهها اندیشه وگفتار و کردارِ نیاگان ما و گوهرِ جان ودل و روان آنان است وهریک از ما باید همواره خود را وامدار آن دیرینگان بداند و با همهی توش و توان خویش به ادای دِینی که ازاین رهگذر برعهده دارد، بپردازد و زبان پیشینیان را بسیار توانمندتر و کارآیندتر ازآنچه بوده است، بسازد.
بر ماست که درهمهی کاربُردهای زبان، بیشترین دقّت را به خرج دهیم واز هرگونه آشفته کاری و بیبند وباری در گفتار ونوشتار خودداری ورزیم و از راه دادن ِ تعبیرها و ترکیبهای بیگانه با ساختار وهنجارِ زبان به بافتِ آن وعرضه داشتِ گفتارها و نوشتارهای درهم جوش وملقمه وار بپرهیزیم.
وظیفهی ملّی وفرهنگیی همهی ما فارسی زبانان، به ویژه اهل قلم و دست اندرکاران ادب و فرهنگ ایجاب میکند که نه تنها پاسخ گوی همهی رفتارها و رویکردهای زبانیی خود باشیم؛ بلکه نگرش انتقادی و نکته گیرانه در گفتار و نوشتارِ دیگران را نیزخویشکاریی خود بدانیم. هریک ازما با الهام گیری از وجدان وآگاهیی فرهنگیمان، مُلزم هستیم که هیچ گونه نابهنجاری را در گفتارها و نوشتارهای دیگران برنتابیم و بررسی و نقدِ هیچ اثری را به ساختارِ ادبی یا هنری یا دانشی و پژوهشی و درونمایه و دادههای آن محدود نگردانیم و از شیوه و شگرد نگارش فارسیی آن آسان گیر و بی پروا نگذریم و برناروایی ها چشم نپوشیم.
زبان فارسی شایستگی و گنجایش آن را دارد که نه تنها بزرگی وشکوهمندیی شاهنامه وارِ خود را درجامهای امروزین بازیابد؛ بلکه زبان فرهنگ وادب وهنر ودانش و فنّ ِ امروز شود و با دیگر زبانهای زنده و پویای جهان ِامروز پهلو بزند. برای این کارعظیم، همهی سرمایهها و بایستگیهای لازم را دراختیارداریم ٢٢وتنها نیازمندِ همّت و دل سوزی و کوششیم. پس اگر امروز دست به کار نشویم و این کار ِ خطیر را به پیش نبریم و زبانمان در برابر جهان ِ بیدار و پویای امروز، همچنان ایستا و آشوب زده وخواب آلوده بماند، فردا بسیار دیر خواهد بود و آیندگان گناهِ این سستی و درنگِ تاریخی را برما نخواهند بخشود.
ما فارسی زبانان امروز، درهرجای جهان كه باشیم، وظیفه داریم كه زبان فارسی را با هزاران واژه و تركیب ازمادّههای بُنیادین این زبان و وامواژه های پذیرفته ازدیگرْ زبانها وجاافتاده و "فارسی شده"٢٣(خواه عربی تبار، خواه از تیره و تبارهای زبانیی دیگر)، بیهیچ تمایزی میان آنها، درچهارچوب ساختار وهنجار ودستور زبان فارسی، بگوییم و بنویسیم و برای یكایك واژهها و تركیبهای تازه كه در زبانهای بیگانه بدانها برمیخوریم و برپایهی ضرورتهای زندگیی امروز، ناگزیراز كاربُردِ مفهوم آنها در زبان خودیم، واژهها و تركیبهای زنده و رسا وخوش ساختِ فارسی پیشنهاد كنیم و بی هیچ هراسی از نیشخندِ گرانجانان و بی پرواییی فرنگی مآبان، آنها را به كار ببریم تا بهترین آنها بر بُنیادِ قانون ِ گسترش وگزینش، ازسویِ بیشترین ِ مردم ِ اهل ِزبان پذیرفته شود و كاربُرد قطعی وهمگانی بیابد. ٢٤
در این راستا، نه نیاز به كاربُردِ واژههای جانیفتاده و"فارسی نشده"ی عربی ٢٥ وانگلیسی و تركیبهای بیرون از قلمروِ دستورِ زبان فارسی داریم و نه ضرورتی ما را به پیروی از شیوهی مشهوربه "سره نویسی" ( یعنی گفتن و نوشتن ِآن گروه از واژگان مرده وفراموش شدهی زبانهای باستانیی ایران و یا واژههای كهن واز یادرفتهی روزگارِ آغازِ زبان فارسیی ِ دری كه با دستگاهِ آوایی و ضرباهنگِ زبان ِامروزین وساختارِ معنی شناختیی آن همخوانی ندارند) ناگزیر میكند. پارهای از ریشهها و واژههای كهن را هنوزهم میتوانیم درجاهایی– جداگانه یا درتركیبها – به كارببریم؛ امّا این كار را نمیتوان و نباید همواره و درهمه جا و بی دقّتِ زبان شناختی و رویكرد به همهی جنبههای امر وتنها بر پایهی شورِ میهنی و گرایش آرمان خواهانه كرد!
٦. خطّ ِ فارسی و نیازهای كنونی
ازهنگامی كه نوآوری درزبان فارسی و ساده كردن پیچیدگیهای آن در دستورِ كارِ ایران دوستان و آزادی خواهان قرارگرفت، بهسازیی خطّ نگاریی كنونی و یا جای گزین گردانیی آن با خطّ نگاریی دیگری نیز همپای آن به بحث گذاشته شد كه پس از دو سده، هنوز هم كم و بیش ادامه دارد. ٢٦
دراین راستا كسانی به دادن پیشنهادهایی برای هرچه سادهتر و دقیقتر كردن شیوهی خطّ نگاری بسنده كرده وعدّهای طرح تغییرِ خطّ ِ فارسی به خطِِ لاتین را درمیان نهاده و بی رویكرد به همهی جنبهها و پیامدهای امر، گمان بردهاند كه با لاتینی كردن ِروش ِ نگارش ِزبان ِ فارسی، همهی آشوبها و نارساییهای زبان، یكباره از میان خواهد رفت!البتّه كسانی هم هستند كه هرگونه كوشش در راستای بهسازی ی خطّ نگاری را همتراز كفر و روی گردانی ازمیراثِ مقدّس پیشینیان وكاری ناروا میشمارند و محكوم میكنند. اینان به جای این كه با پویایی و روزآمدی دراندیشهی برآوردن ِ نیازهای امروزین اهل زبان باشند، دل مشغول ِ پاسداری از مُرده ریگی كهن و دست نزدنیاند!
دراین نكته شكّی نیست كه خطّ ِ كنونیی فارسی اشكالها و نارساییهای بسیار دارد و بازتابانندهی همهی درونمایهی آواییی زبان نیست و كارِ دریافتِ خواستِ نویسنده را د هنگام ِ خواندن ِ نوشتهی اودشوار و گاه ناممكن میسازد. امّا هیچ خطّی درجهان (جز برخی خطّ های قراردادیی ویژهی آوانوشت در كارهای پژوهشی) كامل و یكسره بَری ازعیب و نقص نیست و در خودِ زبانهای غربی– كه خطِ لاتین، دبیرهی مشتركِ آنهاست– و ازهمه برتر زبان انگلیسی، خطّ نگاری به هیچ روی همهی بارِ زبان را بر دوش نمیكشد. گذشته از آن، ما امروز تجربهی كشورِهمسایهمان تركیّه را در تبدیل خطّ نگاریی فارسی/ عربی به خطّ نگاریی لاتین و تجربهی تبدیل خطِِّ فارسی به خطِِّ سیریلیك (روسی) درتاجیكستان را پس ازهشتاد سال در پیش ِ چشم داریم و زیان جبران ناپذیری را كه درهردو كشورازاین رهگذر برزبان وادب وفرهنگ وارد آمده است، به خوبی میشناسیم.
براین پایه، روش خردمندانه ومنطقی ودل سوزانه این است كه راهی میانه و به دوراز برداشتهای پیروان دو قطبِ افراط و تفریط بیابیم. راهِ درستِ میانه این است كه همین خطّ نگاریی كنونی را با بهرهگیری از امكانهای گسترده و گره گُشای كنونی بسیار رساتر و كارآیندتر ازاین كه هست، بكنیم. درنخستین گام و تا پیش از چاره اندیشی برای یكایکِ نارساییها – كه نیاز به بحث زبان شناختیی گسترده درسطح كارشناسی دارد– هركس میتواند تا اندازهای دراین راه گام بردارد و به برآیندهای نسبیی سودمندی برسد.
● از جمله كارهای كردنی، میتوان این چند تا را برشمرد:
. درهرجا كه ضروری باشد. o, e, a كاربُردِِ سه نشانهی –َ ، --ِ و –ُ برابرِِ فارسیی.١
٢. نوشتن الف مقصوره (ی) در پایان ِ وامواژهها و نامهای عربی تبار به گونهی ِ "- ا" مانند ِ : مُجتبا، مُرتضا، مُصطفا، اِنتها، مُنتها،٢٧ مُلتقا و اَولا به جای مُجتبی، مُرتضی، مُصطفی، اِنتهی، مُنتهی، مُلتقی و اَولی.
٣. نوشتن "ی / ی ِ"، همخوان ِ میانجی + واكهی ِ –ِ نشانهی ِ اضافه درتركیبهای اضافی در پی واكهها؛ مانندِ: نامهی ِ تو، خانهی ِ من، موی ِاو، بدیی ِ هوا، خوبیی ِ بهار٢٨
٤. نوشتن ِ شناسهی ِ (ضمیرِ) دوم شخص یكان به گونهی ِ"- ای": گُفتهای، رَفتهای، رُفته ای، خُفتهای، نشستهای و جُزآن.
٥. نوشتن ِ"ی" ی ِ بیان ِیگانگی (وحدت) در پی: واكهی ِ --ِ به گونهی ِ"- ای": نامهای، جامهای، خانهای، بهانهای.
٦. نوشتن ِهمان"ی" درپی ِ واكههای ِ "آ"، "او" و"ای" با "ی" ی ِ میانجی بر سرِ آن، به گونهی ِ "یی" : هوایی، فضایی، مویی، رویی، شیرینی یی، جهان بینی یی.
٧. نوشتن ِ"ی" ی ِمصدری ونسبت (هردو) به گونهی ِ"-ی" ی ِ پیوسته: خوبی، بدی، شكستگی، تهرانی، اصفهانی، یزدی.
٨. نوشتن ِهمان"ی" درپی ِ واكههای "آ"، و"او" به گونه ی ِ"یی": هوایی، نوایی، روایی، مویی، جویی، نیكویی.
٩. نوشتن ِهمان"ی" در پی ِ واكهی ِ –ِ به گونهی ِ"ای": كوهپایهای، زِفرِهای، آبادهای. (گاه به جای آن "- گی" میآید: شحنگی، خبرگی، خیرگی، اسطورگی.
١٠. رعایتِ دقیق و كامل ِ نشانه گذاری ٢٩ با بهره گیری از فهرستِ نشانههای قراردادی در فرهنگها و دیگر كتابهای غربی و نیز گزارشهایی كه در زبان فارسی در بارهی آنها نوشته شده است. كاربُردِ درست و هنجارمندِ این نشانهها میتواند بخشی از نارساییهای خطّ نگاری و نیز نابسامانیی زبان فارسی را جبران كند.
پای بندیی خویشكارانه به رعایتِ نكتههای یادكرده وهمانندهای آنها درنگارش خطّ فارسی، گونهای آوانویسی و نزدیك شدن به اینهمانیی ِ گفتار و نوشتار در زبان ماست. امّا در جاهایی كه لازم باشد، میتوانیم برای ِ نمایش ِدقیق ودرستِ بخشهایی از نوشتارِ فارسی، آنها را در متن و درمیان ِ( ) و یا درپانوشتِ صفحه، به خطِّ لاتین ِ قراردادیی ویژهی آوا- نویسی، بنویسیم؛ چنان كه – برای نمونه – همین روش به قصدِ ضبطِ درست و خالی از شبههی ِواژهها و نامهای هریك از درآمدهای فرهنگِ فارسی ِ مُعین و در پارهای از درآمدهای دانشنامهی ِ ایران ٣٠ كه نامهای ویژه و یا دیگر واژهها فارسی است و نیز در متن ِ عبارتهای انگلیسیی ِ آن كه نامها و واژهها و عنوانها و پاره عبارتهایی ناگزیر و بنا براقتضا به فارسی آمده، همین روش به كار گرفته شده است.
سخن ِآخِر وپیام فروتنانه و برادرانهی ِ نگارندهی این گفتار، به همهی خواهران و برادران ِ همزبان ِ خود این است كه زبان ِ فارسی را سرسری نگیریم و همچون مردمكِ چشم ِ خود پاس بداریم ودركاربُردِ یكایكِ واژهها و تركیبها و تعبیرهای آن و حفظ ِ بنیاد و چهارچوبِ ساختاری و دستوریاش، از هرگونه افراط و تفریط ( تكلُّف وسنت پرستی وایستایی از یك سو و بی پروایی و بی بند وباری ازسوی دیگر) به سختی بپرهیزیم ومُرده ریگِ گرانبهای نیاگان ِارجمندمان را رساتر وبسامانتر وتوانمندتر ازآنچه دریافتهایم، به آیندگان بسپاریم.
● كانون پژوهشهای ایران شناختی
▪ (CENTER FOR IRANIAN STUDIES)
▪ تانزویل، كوینزلند- استرالیا
▪ www.iranshenakht.blogspot.com
▪ ویرایش دوم - آبان ماه ١٣٨٤ (نوامبر ٢٠٠٥)
١. دكتر پرویز ناتل خانلری: زبان شناسی و زبان فارسی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران – ١٣٤٧ و همو: تاریخ زبان فارسی (دو جلد)، بنیاد فرهنگ ایران، تهران – ١٣٥٢ و دكتر علی اشرف صادقی: تكوین ِ زبان ِ فارسی، دانشگاه آزاد ایران، تهران – ١٣٥٧.
٢. كهنترین دست نوشت ِ شناخته از زبان فارسیی دری، ترجمهی رساله در احكام مذهب ِ حَنَفی از امام حكیم خواجه ابوالقاسم اسحاق بن محمّد سمرقندی با تاریخ نگارش ِ– دست ِ كم - ٢٤٢ ه. ق. (= ٩٥٣م.) است
٣. شاید دفترهای فراهم آورده از گویشهای گوناگون زبان فارسی – كه شماری از آنها در دهههای اخیر نشریافته اند – بتوانند تا اندازهای رهنمون به دریافتی از چگونگیی زبان فارسیی گفتاری در سدههای پیشین باشند. همچنین است برخی از گُفتاوَردها از این گویشها در پارهای از متنهای تاریخی و ادبی؛ مانند آنچه راوندی در كتاب خود راحه الصّدور و آیه السّرور از گویش اصفهانی ی زمان خود آورده است.
٤. دراین زمینه بهار، م. – ت. (ملك الشعراء): سبك شناسی (٣ جلد)، صفا، ذ.: دوره ی تاریخ ادبیّات در ایران و محجوب، م. – ج.: سبك خراسانی در شعر فارسی با آوردن ِ نمونه های بسیار از نثر و نظم فارسیی ِ هزارهی گذشته، می توانند سیمای زبان فارسیی نوشتاری در این هزاره را در برابر چشم ما نمایان گردانند.
٥. صائب تبریزی / اصفهانی می گوید: " زین بیابان گرم تر از ما كسی نگذشته است / ما ز نقش ِ پا چراغ ِمردم آیندهایم".
٦. دربارهی زندگی و كارنامه ی این شاهزادهی ِ نوآور، نگا. دكتر عبّاس امانت: "پور ِ خاقان و اندیشهء بازیابی تاریخ ِ ملّی ِایران: جلال الدّین میرزا و نامهی خسروان" در ایران نامه ١٧: ١، مریلند، زمستان ١٣٧٧، صص ٥- ٥٤.
٧. نامهی خسروان، چاپ دوم به همّت ِ هانری بارب و میرزا حسن خداداد تبریزی، وین – ١٢٩٧ه. ق. (=١٨٧٩- ١٨٨٠م.، بخش یكم، صص ٥- ٦ (گُفتاوَرد ِ عبّاس امانت در ایران نامه، پیشین).
٨. دربارهی دیگردیسیهای زبانی دراثرهای نویسندگان ایرانی از روزگار جنبش مشروطه خواهی بدین سو، نگا. كامشاد، حسن: پایه گذاران نثر جدید فارسی، نشر ِ نِی، تهران- ١٣٨٤.
٩. درباره ی "فرقه ی ِ آذركیوان" و "مُلاّ فیروز" و واژه های دساتیری، نگا. ابراهیم پورداود: دساتیر در فرهنگ ایران باستان، انجمن ایران شناسی، تهران – ١٣٢٦، صص ٢٧- ٥١ و چاپ دوم آن در مقدّمه ی ِ لغت نامهی ِ دهخدا، بخش یكم، صص ٤٠- ٦٢ و گفتار هانری كُربُن در زیر درآمد ِ آذركیوان در دانشنامهی ایران، ج ٣، صص ١٨٣- ١٨٧ و گفتار فتح الله مجتبایی در همان جا، ج ٦، صص ٥٣٢- ٥٣٤ زیر درآمد ِ دبستان المذاهب و گفتاری دیگر از همو در همان جا، ج ٧، ص ٨٥ زیر درآمد ِ دساتیر و بهار، م. – ت. (ملك الشعراء) سبك شناسی، پیشین، چاپ ششم، تهران – ١٣٧٠، صص ٢٩٠- ٢٩٢.
١٠. از آن جملهاند برهان قاطع، آنندراج، انجمن آرای ناصری و فرهنگ نفیسی (ناظم الاطبّاء) كه شمار زیادی از واژههای ساختگیی دساتیری را در بر دارند. (برای آشنایی با دیگر فرهنگها و كتابهای دربرگیرنده ی ِ این گونه واژهها، نگا. خاستگاه های یادكرده درپی نوشتِ شمارهی ٩.
١١. دو فرهنگستان عصر پهلویان بیشتر به یافتن یا ساختن ِ برابرهای فارسی برای وامواژههای بیگانه ( عربی و غربی) می پرداختند. امّا "فرهنگستان" كنونی، رویكردی به عربی زدایی از زبان فارسی ندارد و بیشتر به كار ِ برابریابی برای واژگان ِ فرنگی پردازد. (چگونگییها و تركیبهای پیشنهادیی این "فرهنگستان"، خود جای بحث دارد و نیازمند گفتاری جداگانه است.)
١٢. گفتنی است كه زبان شناسان و ادیبان ایرانی در گسترش زبان عربی و غنا بخشیدن بدان، نقش درجهی یكم داشتند و بدون كوششهای آنان، زبان عربی پر و بال نمی گشود. خود عربها نیز اهمیّت كارهای بزرگِ كسانی چون سیبویه و فیروزآبادی و دیگران را نادیده نمی گیرند و همواره یادآور می شوند.
١٣. یادآوریی این نكته نیز ناسودمند نیست كه بسیاری از وامواژههای به ظاهر عربیی رایج در زبان فارسی،ریشهی عربی ندارند و خود زمانی از فارسی به عربی رفته و دیگردیسی یافته و سپس با كالبَد ِ جدید خود به فارسی بازگشتهاند. از آن جمله اند خَندَق ( از فارسیی كَندَك)، هندسه (از فارسی ی اندازه) و اِبریق (از فارسیی آبریز) و بسیاری دیگر كه ساخت های اصلی ی آنها به هیچ روی، بار ِ هایی را كه دیگردیسهی رایج ِ كنونی شان دارند، برنمی تابند.
١٤. آنان تنها با پوسته و كالبَد ِ واژگان سر و كار دارند و نه با درونمایه و لایههای زیرین ِآنها و گمان می برند كه آنچه اهل ِ زبان از یك واژه درمییابند، همان است كه در فرهنگها در برابر آن آمده و – برای نمونه – همین كه واژهی "ناسَره / ناپاك" ِ معنی را با انبر از درون فرهنگ واژگان زبان درآورند و واژهی "سَره / پاك" ِ چَم را با شور ِ میهنی برجای آن بگذارند، كار تمام است! ایشان درنمییابند كه د میان ِ هر واژهی شنیده یا خوانده با ذهن و ضمیر ِ شنونده یا خواننده، چنان پیوندهای رازآمیزی هست كه شرح و وصف و روشنگریی هیچ فرهنگی نمیتواند به تنهایی جایگزین و نمایشگر آنها شود. آنان متن هر گفتار یا نوشتاری را كه درسرشت ِ زبانیی خویش، پیكری است یكپارچه و دارای پیوند ِ انداموار در میان ِ یكایك جزءهای خود با لایههای گوناگونش، تنها جمع ِعددی ی واژهها دانند و متن را به گونهی "جدول ِ كلمات ِ متقاطع" میبینند!١٥. اشتباه نشود؛ وقتی سخنن از وامواژهها می گویم، مقصودم واژهای بیگانهای نیست كه دردهههای اخیر، برخی از فارسی زبانان، آنها را بی پروا و نادلسوزانه دربافتِ زبان فارسی به كار میبرند؛ در حالی كه برابرهای فارسیی رسا و روشن و پذیرفتنی برای آنها هست یا می توان یافت. یكی از تازهترین این تركیبها اَنسِرینگ ماشین است كه فارسیی پیام گیر را به جای آن داریم و دست ِ بر قضا برای دستگاه ِ نامیده، از اصل ِ انگلیسیاش هم درست تر و گویاترست. (این تركیب خوب را نخستین بار تاجیكان به كار بردند؛ امّا بعدها فرهنگستان تهران در یكی ازگزارشهایش، ادّعا كرد كه از برگزیدهها و تصویب كردههای آن دستگاه بوده است!)
١٦. سُیوطی نویسندهی كتاب مشهور ِ الاتقان فی علوم القرآن، دراین كتاب و نیز در كتابهای دیگرش مانند المُهَذَّب و المُتَوَكّلی به بحث دربارهی واژههای دَخیل در قرآن پرداخته و آنها را وام گرفته از یازده زبان و از جمله فارسی شمرده است. در این باره و نیز برای آشنایی با یكایك این وامواژههای بازشناخته در قرآن و ریشه یابیی آنها، نگا. آرتور جِفری : واژههای بیگانه ی قرآن كه دكتر فریدون بدرهای آن را با عنوان واژههای دَخیل در قرآن مجید به فارسی برگردانده است (توس، تهران- ١٣٧٢). در باره ی تاثیرگذاری ی زبان فارسی در گسترش ِ زبان ِ عربی، نگا. آذرنوش آذرتاش: راههای نفوذ فرهنگ فارسی در فرهنگ و زبان ِ تازی (پیش از اسلام)، دانشگاه تهران- ١٣٥٤ و سیّد محمّد علی امام شوشتری: فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی، انجمن آثار ملّی، تهران- ١٣٤٧.
١٧. "سَره نویسان" كه با دیدن ِ هر واژهی عربی تباری در نوشتارهای فارسی، خون ِ پاك ِ ایرانی شان به جوش میآید و شتابزده، جایگزینی "سَره / پاك" برای آن دست و پا می كنند، آیا هیچ گاه اندیشیدهاند كه تفاوت ِ این واژهها نه در تیره و تبار و وابستگیی قومی شان، بلكه در زندگی و اندیشه و احساس و عاطفه و دریافت ِ گویندگان و نویسندگان آنها در درازنای تاریخ و در پیچ و تاب ِ هزاران آزمون ِ تلخ و شیرین است؟ برای نمونه، آنان همواره واژه ی ِ "مهر" را بَدیل ِ بر گزیده ی خود به جای "عشق" می دانند؛ امّا آیا هرگز ژرفانگری كرده اند كه – برای مثال – چرا حافظ در سرودهای می گوید: "مرا مهر ِ سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد / ..." و در سرودهای دیگر می گوید: "گویند رمز ِعشق مگویید و مشنوید / ..."؟ مگر در یكمین نمیتوانست بگوید: "مرا عشق ِ سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد" و در دومین: "گویند رمز ِمهرمگویید و مشنوید". پس این كاربُردهای دوگانهی مهر و عشق را – كه در سرودههای او دهها نمونه دارد – نمیتوان در پوسته و كالبَد ِ این دو واژهی به اصطلاح مترادف و معنیی ساده و قراردادیی آنها در فرهنگها جست و در میان ِ "مهر" و "عشق" نشان ِ مساوی گذاشت.
١٨. گزینهای است از گفتار یك استاد ایرانی در یكی از دانشگاه های بیرون از ایران كه در یك فصلنامه فرهنگیی چاپ خارج درج شده است. از نویسنده و جای چاپ گفتارش نام نمی برم تا سخنم جنبهی شخصی پیدانكند.
١٩. این جمله را چند سال پیش، در خیابان فردوسیی تهران از زبان ِ یك قاچاق فروش ارزهای خارجی شنیدم.
٢٠. این تعبیر از علی میرفطروس است (هفت گفتار ...، نشر فرهنگ، فرانسه و كانادا – ٢٠٠١، ص ١٩)
٢١. از جملهی اینان، میتوان از احمد آرام، امیرحسین آریان پور، غلامحسین مصاحَب، داریوش آشوری، احمد اشرف، منوچهر بزرگمهر، امیرحسین جهانبگلو، محمود حسابی، نجف دریابندری، علی اكبر سیاسی، فیروز شیروانلو، محمود صناعی، حمید عنایت، حسن كامشاد، فرهنگ مهر، محمّد باقر هوشیار و شماری دیگر نام برد و كوششها و كُنِشهای ارزنده و سازنده شان را قدرشناخت و ارج گزارد.
٢٢. زنده یاد دكترمحمود حسابی در شمارشی دقیق و ریاضی از ریشهها و پیشوندها و میانوندها و پسوندهای زبانهای هندو- اروپایی – كه زبان فارسی هم یكی از آنهاست -- بدین برآیند رسید كه میتوان از پیوندهای گوناگون ِآنها با یكدیگر ٢٢٦ میلیون تركیبْ واژه ساخت (دكتر محمود حسابی: فرهنگ حسابی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دانشگاه صنعتی امیركبیر، واحد تفرش – تهران، ١٣٧٢، صص یازده – دوازده.
٢٣. گویم واژههای پذیرفته از زبانهای دیگر تا آنها را از تركیبها جداكنم؛ زیرا هَنجار ِ درست ِ زبان، هیچ گاه به ما اجازه نمیدهد كه تركیبهای زبانهای دیگر را (جُز در هنگام ِ گُفتاوَرد) در زبان خود به كار ببریم. كاربُرد ِ این گونه تركیبها، به منزله ی پذیرش ِ دستور ِ آن زبانها و نادیده گرفتن ِ استقلال ِ دستوری و ساختاریی ِ زبان ِ خویش است.
٢٤. روزی كه فرهنگستان یكم تركیبهای شهرداری، شهربانی، دارایی، دادگستری، بهداری، فرهنگ و آمار را به جای ِ بلدیّه، نظمیّه، عدلیّه، صِحیّه، معارف و اوقاف و صنایع ِ مستظزفه و اِحصائیّه پذیرفت و به مردم عرضه داشت، كهنه پرستان و عادت كردگان به نامهای نابهنجار ِ پیشین، برگزیدههای تازه را جدّی نگرفتند و كار ِ فرهنگستان را ریشخند كردند.
امّا دیری نگذشت كه بیشتر ِ مردم، نامهای نونهاده را پذیرفتند و این نامها به درستی در زبان ما جاافتاد؛ به گونهای كه امروز اگر كسی نامهای گذشته را بگوید، نادریافتنی و مایهی شوخی و خنده خواهدبود. همچنین اندك زمانی پس از روزی كه روسها نخستین پیك ِ زمینی را به گُستره ی كیهان فرستادند، آن را به زبان ِ خود سْپوتنیك نامیدند و به جهانیان شناساندند، در رسانههای خبریی ِ ایران نام ِ تركیبیی قمر ِ مصنوعی را – كه ساختی ناسزاوار و ناخوشایند دارد – به جای آن به كار بردند؛ امّا زنده یاد دكترمحسن هشترودی، تركیبْ واژهی ِ رسا و زیبای فارسیی "ماهواره" را به جای آن پیش نهاد كه بی درنگ با پذیرهی همگانی رو به رو شد و در بافت ِ زبان جاافتاد و افزون ِ بر آن، تركیبهایی چون ماهوارهی هواشناسی، ماهوارهی جاسوسی، ماهوارهی نظامی، ماهوارهی خبری و جز آن نیز بر بنیاد ِ آن ساخته شد و معمول گردید. هرگاه پیشنهاد ِآن دانشمندِ نامدار پذیرفته نشده بود، ناگزیر یا هنوز تركیبِ گوش آزار "قمر ِ مصنوعی" را به كار میبردیم و یا "سَتِه لایت" انگلیسی را كه جایگزین "سْپوتنیك" روسی هم شده است. (متاسّفانه هنوز هم برخی از فارسی زبانان بی پروا و نادلسوز– به رَغْم ِ رایج شده بودن ِ"ماهواره"، در گفتهها یا های فارسی نماشان، " سَتِه لایت" می گویند و می نویسند!)
٢٥. منوچهریی دامغانی چكامه سرای سدههای ی چهارم و پنجم هجری – كه به عربی دانیی خود مُباهات بسیار می كرده و در جایی گفته است: " من بسی دیوان ِ شعر ِ تازیان دارم ز ِ بَر..." – در یكی از سرودههایش، "عَشیق" به معنیی "معشوق" را به كار برده و با تكلّف و عربی مآبیی هرچه تمامتر گفته است: "غُرابا مَزَن بیشتر زین نَعیقا / كه مهجور كردی مرا از عَشیقا". امّا این واژهی "عشیق" در همان چكامهی منوچهری زندانی ماند و هنرمندان و عاشقان خوش ذوق ِ فارسی زبان، روادید ِ درآمدن به جمع ِ دوستان و حضورِ مجلس ِ اُنس خویش را بدین بیگانه ی ناآشنا و خودی نشده، ندادند؛ در حالی كه از همان بنیاد و تیره و تبارِ زبانی، وامواژههای ِ "عشق" و "عاشق" و "معشوق" و تركیبهای دلپذیری از همزیستی آنها با واژه ها یا "وَندها"ی فارسی در این زبان ماندگارشدند و چنان بار و توانی یافتند كه جداكردن ِ آنها از بافت ِ زبان– به رَغْم ِ سادهانگاریهای "سَره نویسان"– شدنی نیست.
٢٦. دربارهی سویههای گوناگون ِ خطِِّ فارسی و پیشنهادهایی برای بهسازی یا تغییرِ آن، نگا. مجتبا مینَوی: اصلاح یا تغییر ِ خطّ ِ فارسی؟ در تازه ترین چاپِ آن در بررسی ِ كتاب ٣١، لوس آنجلس، بهار ١٣٧٨، صص ١١- ١٢ و برای آشنایی با برداشتی تحلیلی و كارشناختی از دشواری های ِ این خطّ، نگا. مسعود خیّام: خطّ ِ آینده، آیندهی ِ خطّ ِ تمام اتوماتیك فارسی، نشر ِ نگاه، تهران – ١٣٧٣ و برای خواندن ِ پیشینه و جنبه های گوناگون این امر در یك اثرِ پژوهشی ی دانشگاهی امروزین، نگا.
: F ,Hashabeyki Persian Orthography,Studia Iranica Upsaliensia ۷, Upsala Universitet, Upsala, Sweden, ۲۰۰۵, ۲۵۰ p.
٢٧. در این میان، اِنتها و مُنتَها دیرزمانی است كه با همین نگاشت و نه با نگاشت ِ اصلیی ِ عربی نوشته میشوند و كسی هم ایرادی بر آن ندارد؛ امّا وقتی بنویسی مُجتبا (به جای ِ مُجتبی) و اَولا (به جای ِ اَولی)، داد و هَوارِ كسانی برمی آید كه : "ای وای! ناموس ِ زبان و ادب از دست رفت!"
٢٨. پارهای از سردبیران ِ نشریّهها یا ویراستاران ِ كتابها، نوشتن ِ این"ی" ی ِ میانجی را بِدعَتی از سوی برخی از معاصران میپندارند؛ امّا دردست نوشت ِ شاهنامه با تاریخ ٦٧٥ هجریی ِ قمری (نگاه داشته در موزهی بریتانیایی – لندن)، درسرتاسرِ متن این "ی" ی ِ جدانوشته را میبینیم و در شاهنامه، ویراستهی ِ دكتر جلال خالقی مطلق نیز از همین نگاشت پیروی شده است.
۲۹. Panctuation
۳۰. Encyclopaedia Iranica
جلیل دوستخواه
برگرفته از: منزلگاه واژه
برگرفته از: منزلگاه واژه
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست