دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
عدالت علیعلیه السلام در نهجالبلاغه
![عدالت علیعلیه السلام در نهجالبلاغه](/mag/i/2/1qalt.jpg)
علیعلیه السلام را در نهجالبلاغه علاوه بر جنبههای مختلف، شخص سختگیری میبینیم: فوقالعاده عادل، عدالتسنج و عدالتآموز. میفرمایند: « اگر شبها بر روی خار بخوابم و مرا در زنجیر كنند و برهنه بر زمین بكشند، نزد من خوشتر است از آنكه روز قیامت خدا را ملاقات كنم در حالیكه اندك مالی را از كسی ربوده و یا ستم اندكی كرده باشم». در مورد عقیل كه مكرراً تقاضای كمك داشت میفرمایند: « پارهآهنی داغ كردم و به بدنش نزدیك كردم؛ بدون اینكه دست او را بسوزانم، نزدیك كردم تا عبرت بگیرد. ناگهان فریاد بلندی برداشت و ضجه زد و... ». میفرمایند: « اگر همه اقالیم سبعه را در كف دست علی بگذارند برای اینكه او یك پوست جوی را از دهان مورچهای برباید، این كار را نخواهد كرد».
اینها، همه نمونه زهد و سختگیری علیعلیه السلام در اجرای عدالت است در اینجا من فقط از یك جنبه در این مسأله نظر میافكنم: ما در زمانهای زندگی میكنیم كه عدالت معانی و مصادیق مختلفی پیدا كرده است. شما جوامع گذشته را در نظر بگیرید. در آنجا جامعه مثل یك درخت یا رودخانه، امری است طبیعی؛ خودش جاری است؛ خودش تعدیلكننده نظامات درون خویشتن است و تصرّف از بیرون موجب اختلال امور خواهد شد. در پارهای از نظریههای سیاسی جدید هم این معنا دیده میشود. ولی مزاج زمانه ما فعلاً مزاج دیگری است. مزاج خواستار دولتهای حداكثری است؛ دولتهایی كه بیشترین دخالت را در امور مردم داشته باشد. حتّی در كشورهای بهاصطلاح دموكراتیك باز هم بار دولت خیلی سنگین است؛ در حالیكه در گذشته، منزلت انسان در اجتماع امری طبیعی بود و به طور طبیعی هم مسائل سامان میپذیرفت. نرخها تعدیل مییافت. بیماران شفا پیدا میكردند. شاگردان معلمی را پیدا میكردند. بهداشت عمومی اصلاً مطرح نبود. تعلیمات اجباری مطرح نبود. كثیری از مردم بیسواد میماندند و كثیری از آنها به طبیب نمیرسیدند و در مواردی هم قحطیهایی پیش میآمد و چنین تلقی نمیشد كه دولت در وظایفش كوتاهی كرده است.
با همه این احوال همه اخلاقیون و همه متفكران از حاكم و سلطان میخواستند كه سلطان عادلی باشد ولی این وظایف را طلب نمیكردند. معلوم میشود از عدل تصویر دیگری داشتند.
جوامع گذشته، جوامع بسته و كوتاهدامنی بودند. روابط، تعریفشده، معیّن و چهره به چهره بود. آدمیان با یكدیگر تماس میگرفتند، ملاقات میكردند و گرههای كار یكدیگر را میگشودند. نهادی مثل آموزش و پرورش یا چیزی مثل بانك وجود نداشت. امروز وقتی شما به بانك میروید، با یك موجود موهوم یا منتزع یا فراتر از دسترس به نام « بانك» تماس میگیرید. در این بانك، شما پول را به آن كسی كه پشت باجه نشسته نمیدهید و یا پول را از او نمیستانید بلكه از موجودی به نام « بانك» پول را میگیرید.
در جهان جدید، قانون آمده و جای اخلاق را گرفته و به تعبیری نهاد جای افراد نشسته است. وقتی نهاد جای فرد مینشیند، ما انتظار قانونمند بودن و مضبوط بودن آن را داریم. ما به عدالت شخصی افراد داخل آن نهاد چندان كاری نداریم. ما عدالت آن نهاد را خواستاریم. درست كار كردن هر نهادی معلول كثیری از امور است؛ من جمله پاكی و پاكیزگی افراد داخل آن؛ ولی آنقدر كه بر مضبوط بودن آن نهاد تأكید میورزیم، بر عدالت فردی كاركنان تأكید نداریم.
به عبارت دقیقتر، قانون یا حقوق، برای اخلاق تعریف و جایگاه دیگری پیدا آورده است. اخلاق برای حسن جریان امور در جامعه است. حداقل كاركرد اخلاق این است كه روابط اجتماعی به نیكی و روانی و با امنیّت و آرامش بگذرد. اگر جامعهای این خواص را نداشته باشد، در آن بیاخلاقی حكمفرماست. اخلاق در جامعهای كه آدمیان تماس فردی با یكدیگر دارند، با اخلاق در جامعهای كه تماسها نهادی شده است تفاوت و تعریف دیگری پیدا میكند.
البته معنای این موضوع، بیاخلاق شدن و فاسد شدن آدمیان نیست. همیشه غرض این بوده است كه قواعد اخلاقی قواعد فردی نباشند. امّا روابط اجتماعی به گونهای بوده است كه این قواعد را فردی میكرده است. امروز كوشش بر اجتماعی شدن آنهاست. اینكه در جهان جدید حقوق جای اخلاق را گرفته و یا جا را بر او تنگ كرده معنایش این است كه اخلاق جنبههای اجتماعیتر، تضمینشدهتر و مؤاخذهپذیرتری پیدا كرده است. این یك امر میمون است. در عین حال ما از اخلاق بینیاز نشدهایم.
اساساً خودِ نظام حقوقی محتاج یك پشتوانه اخلاقی است؛ یعنی شما نمیتوانید یك نظام حقوقی داشته باشید كه به خودش تكیه زده باشد. مثال خیلی ساده: شما یك نظام قضایی بسیار مضبوط تعریف كنید. اگر این نظام قضایی همه چیزش بهخوبی تعریف شده باشد، ولی مجریان او و قاضیان او اخلاقی عمل نكنند، تمام آن نظام فاسد خواهد بود؛ یعنی آنها باید اخلاقاً متعهد به اجرای قانون باشند.
آنچه امروزه میتوانیم بیاموزیم این است كه علاوه بر پذیرش این سختگیریها نسبت به خودمان، آنها را به نظامات حقوقی منتقل كنیم. نظامات حقوقی باید سختگیر باشند. نظامات قضایی باید سختگیر باشند. در روزگار قدیم دولت به معنای امروزین نداشتیم؛ لذا تمام تأكید بر فرد حاكم میرفته است. همه سختگیریها متوجه او میشده است؛ برای اینكه واقعاً یك سلطان، جامعهای را طبق الگوی خودش میساخت. تمام خصوصیات خُلقی او در جامعه سرایت میكرد. امّا امروز یك مفهوم دیگری داریم. سلطان عادل یا حاكم عادل؛ نه اینكه برای ما بد باشد،اًامّا مفهوم نظام عادل و نهادهای عادل در جهان جدید اهمیت بیشتری پیدا كرده است. نظامات سیاسی جدید دقیقاً برای این بوده است كه نقش فرد را كم كند. هر نظامی كه نقش فرد در آن زیاد باشد احتمال خطا و بیعدالتی در آن بیشتر است.
جهان جدید جهان متوسطان است. متوسطانی كه دنیا را پر كردهاند، دنیا را هم باید اداره كنند. این فلسفه روزگار ماست؛ در حالیكه فلسفه روزگار قدیم میگفت نوادر و استثنائاتی كه در عالمند و كمتر هم پیدا میشوند، آنها باید دنیا را اداره كنند. عملاً هم اینگونه بود؛ یعنی حكیمی یا متفكری از آن طبقه كه افلاطون میگفت باید سر كار بیاید و یا سلطانی به دلیل قلدر بودن میتوانست بر قدرت تكیه زند.
در جهان جدید، سختگیریهای استثنایی را از آدمهای غیراستثنایی نمیتوان خواست. معنای این سخن آن نیست كه ما ایدهآلهای اخلاقی را رها كنیم؛ بلكه باید انتظاراتمان را تصحیح كنیم. امام علیعلیه السلام نیز به این نكته توجه داشتهاند. دوره معصومان، دوره آن بزرگانی كه به وحی تكیه داشتند و از جای دیگر پشتیبانی میشدند و خلقتاً خصلتهای استثنایی و بینظیری داشتند گذشته است. زهد كه در گذشته برای برخی ممكن بود یا دستور داده میشد، امروزه كاملاً ناممكن شده است. زندگی سطح دیگری پیدا كرده است.
امروزه نباید تنها اخلاق فردی را در امرار معیشت و تنظیم امور دنیوی كافی دانست. اخلاق فردی وقتی كافی بود كه قانون اجتماعی و نظام اجتماعی مطرح نبود. امروزه اخلاقی و پارسا بودن فردی، همه بارها را بر نمیدارد. دقتهایی كه در زمینه نهادمند كردن جامعه و ضابطهمند كردن نهادها میرود، همگی دقتهای اخلاقی مطلوب و مشروعی است كه وظیفه دینداران است كه در آن زمینهها هم تأملی كنند.● اشاره
بیتردید در دوران جدید، دولت كار ویژه و متفاوتی نسبت به قدیم دارد. پیچیدهتر شدن روابط اجتماعی، تغییر سطوح انتظارات مردم، آگاهی مضاعف آنها از مواهب طبیعی و اجتماعی، گسترش جمعیت و دهها عامل دیگر باعث شده است كه قاعده تقسیم كار با ظرافت بیشتری عمل كند و نهادهای فراوانی برای بسامان كردن اجتماع تأسیس گردد و در پارهای موارد، نهادهای قدیم در قالبهای مدرن ایفای وظیفه نمایند. مقایسه میان جوامع قدیم و جدید بهروشنی این تفاوت چشمگیر را عیان میسازد. كاركرد افراد نیز در داخل نهادها در چارچوب وظایفی است كه برای آن نهاد در نظر گرفته شده است. انسانها در این نهادها ایفای نقش میكنند و مجموعه نهادها در تعامل با یكدیگر نظام اجتماع را هدایت میكنند.
حال، طبیعی است كه هر قدر وظایف از حوزه اشخاص به حوزه ساختاری نهادها منتقل میشود، كاركرد اشخاص كمتر میشود و سیطره ساختار به گونهای است كه افراد در داخل نظمی تعیینشده ایفای وظیفه میكنند و هر قدر ضمانت اجرایی بیشتری برای انجام وظایف نهادی وجود داشته باشد، افراد از انضباط بیشتری برخوردارند و البته وجود ساختار هیچگاه به این معنا نیست كه انسانها از نقش اندكی برخوردارند؛ بلكه غلبه ساختار به این معناست كه امور آن نهاد از روالمندی بیشتری برخوردار است و افراد در چارچوب وظایف سازمانی عمل میكنند و گردش كار و تقسیم آن حسب قاعده صورت میپذیرد. در چنین نظم و نظامی از آنجا كه نقشها بهخوبی تعریف شده است و روال كار منظم است، شخصیت حقیقی افراد در چارچوب یك شخصیت حقوقی عمل میكند و از این منظر نویسنده مقاله میگوید وظایف، بیشتر معطوف به نهاد است تا افراد و وظایف حكومت در واقع وظایف دستگاه حكومت است؛ نه اینكه تماماً وظیفه شخصی باشد به نام حاكم؛ چراكه امور اجتماع صرفاً از یك نقطه هدایت نمیشود؛ بلكه دستگاه عریض و طویلی كه همان نهاد حكومت است این وظیفه را بر عهده دارد.
بر این اساس، بدون اینكه نیاز انسانها به عدالت كمتر شده باشد و نیاز به اخلاق فروتر از قبل باشد، این عدالت و اخلاق در شكلگیری نهاد و در طراحی وظایف و نیز در نحوه اِعمال وظایف باید در نظر گرفته شود و البته هر قدر حیطه عمل حكومت وسیعتر میشود، مسؤولیت اجرای عدالت نیز بیشتر میشود و البته این هیچگاه بدان معنا نیست كه هر چه وظیفه است صرفاً متوجه افرادِ بالای هرم سازمان حكومت است؛ بلكه عدالت، آرمان و ارزشی است كه در تمام مراحل، از هدفگذاری تا برنامهریزی و اجرا باید مدّنظر باشد.
حال اگر تبدیل اخلاق فردی به اخلاق اجتماعی به این معناست كه مسؤولیتهای اشخاص باید در داخل نهادهای اجتماعی و در تعامل میان آنها مدّنظر قرار گیرد، سخنی است قابل قبول؛ امّا اگر منظور آن است كه در دوران قدیم، اخلاق صرفاً در جنبه فردیاش مدّنظر بوده است و در دوران جدید اخلاق اجتماعی مطلوبیت پیدا كرده است، نمیتوان با این ادعا همراهی كرد، به دلیل اینكه اساساً وظایفی اخلاقی نظیر عدالت، رعایت حال دیگران، تواضع، احسان و حتی زهد، آنگاه كه متوجه اولیای امور میشد، كاملاً صبغه اجتماعی داشت؛ نهایت اینكه در جایی كه وظایف كاملاً متوجه شخص حقیقی است، عدالت نیز به عنوان یك وظیفه از او خواسته میشود و امّا آنجا كه یك نهاد متكفل امری است، عدالت از نهاد انتظار میرود.
اما اگر این ادعا به آن معناست كه قانون حوزههای بیشتری از وظایف اخلاقی را تحت پوشش خود در آورده است، ادعایی است پذیرفتنی. اساساً منظمتر شدن جامعه با گسترش قانون همراه است و نیز بزرگتر شدن دولت وسیعتر شدن ضمانت اجرایی را طلب میكند.
با وجود این، لزوم داشتن صلاحیت اخلاقی در خصوص مسؤولیتهای مهمّ، امری نیست كه در طول زمان اهمیتاش را از دست داده باشد، و تأكید فراوان منابع دینی نیز مؤید همین مسأله است. روشن است كه علیرغم اهمیت ساختار در نهادها، نمیتوان نادیده گرفت كه نهادهای اجتماعی هم در مرحله شكلگیری و هم در مرحله تعیین وظایف و اهداف و هم در مرحله اجرا شدیداً تحت تأثیر اشخاص و افراد مؤثر قرار دارند. نمیتوان از این مطلب مهم چشم پوشید كه حتّی نهادهای فوقالعاده منسجم و دارای روال، تحت تأثیر ایدههای اشخاص قرار میگیرند و هر نهادی، ولو دارای شخصیت حقوقی است، امّا این شخصیت تنها كالبدی است كه روح و محتوای خود را از اشخاص حقیقی میگیرد و لذا امروز نیز همچون دیروز، جوامع انسانی نیازمند افرادی است باصلاحیت و دارای ملكات اخلاقی كه اخلاق و فضیلت را در كالبد سرد بوروكراسی و نهادهای خود ساخته بدمند.
این ادعا كه « دوره معصومان... گذشته است» سخنی نادرست است. زیرا امروزه نیز به وجود نخبگان و شخصیتهای استثنایی نیازمندیم. اگر این شخصیتهای استثنایی در گذشته آثاری فردی داشتند، كه خود این سخن نیز جای تأمل دارد، امروز میتوانند اثاری اجتماعی و نهادساز داشته باشند. ما امروز بیش از هر روزگار دیگری محتاج هدایت یافتن بهدست معصومان و مددیافتگان از وحی الهی هستیم، تا جامعه و نهادهایش را در جهت سامانبخشیدن به حال و روز زار و نزار انسانی سوق دهند و بشریت مدرن را از ورطه سقوط و هلاكت و گمراهی برهانند و قوانین الهی را در جامعه انسانی سریان بخشند و نهادهایی متناسب با ارزشهای والای انسانی بیافرینند. نهادهایی كه بشر امروز برای خود ساخته، همه در راستای بسامان كردن حیات مادی بشرند ولی در مجموع بشر را از حیات معنوی به دور انداختهاند.
این گفته كه « زهد كه در گذشته برای برخی ممكن بود یا دستور داده میشد، امروزه كاملاً ناممكن شده است»، سخن سنجیدهای نیست. اگر مقصود این است كه امروز نمیتوان همانگونه زندگی كرد كه زاهدان گذشته زندگی میكردند، سخن درستی است، اما مگر زهد همواره در یك شكل و قالب امكان تحقق دارد؟ اصلاً مگر زهد مفهومی عینی (objective) است كه بگوییم چون در آن وضع و شكل گذشته نمیتوان زیست، پس زهد امكانپذیر نیست؟ زهد یك مفهوم انفسی (subjective) است كه مربوط به درون انسان است و در هر زمان نیز میتوان آن را تحقق بخشید. تغییر شكلهای مختلف زندگی تأثیری بر امكان یا عدم امكان تحقق زهد ندارد. به گفته امیرمؤمنان علیعلیه السلام: « زهد بین دو كلمه قرآن است كه بر آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید و بر آنچه به شما دادهایم شادمان نگردید». زهد یعنی غمنخوردن بر ناداشتهها و شادنگشستن به داشتهها و دلنسپردن به هیچ امری در دنیا و این مفهوم امروز هم میتواند مصداق یابد. تغییر سطح زندگی موجب از دست رفتن امكان زهد نمیشود.
متن عبدالكریم سروش
منبع : پرسجو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست