چهارشنبه, ۱۶ آبان, ۱۴۰۳ / 6 November, 2024
مجله ویستا
هویت در عصر فرامدرن
یکی از مهمترین عوامل موجود در هر گروه یا جامعه، نگاه آن مجموعه به مقوله زمان است، بهطوری که تمامی فرهنگهای موجود را براساس عنصر زمان دستهبندی و تبیین میکنند.
به قول "فلورانس کلاک هون"، نه تنها تاکید گروهها بر زمانهای گذشته، حال و آینده متفاوت است، بلکه میتوان چنین الگویی را به جامعه نیز تعمیم داد و از این طریق، جهت تحولات آن را پیشبینی کرد و یا حداقل دریافت که تاکید آن بر کدام یک از زمانهای فوق بیشتر است. به اعتقاد من این مساله در مورد افراد هم صدق میکند و اگر بخواهیم بفهمیم چرا بعضی از بچهها در مدرسه نسبت به دیگران تکالیف درسیشان را بهتر انجام میدهند و به قول معروف شاگرد ممتاز هستند، پاسخ را باید در همین نکته جستوجو کرد.
گفته میشود سمتگیری تفکر بخش عمده طبقه متوسط آمریکا به سوی آینده است. شواهد به خوبی نشان میدهد که طبقه متوسط جامعه آمریکا که به شدت متاثر از اخلاق پروتستانی است، تصور خود از زمان را که مبتنی بر کاهش ارزش حال به نفع آینده است، به نسل بعد انتقال داده است. چنین تاکیدی بر آینده، در اشکال فردی و در فرهنگی که ضربان خود را به جای گذشته، با آینده تنظیم میکند موفقیت را با خود به همراه خواهد داشت. با این حال، سرفصلهای آموزشی ما بر مبنای ارایه دانش بنیان نهاده شده که در گذشته و حال و بهخصوص گذشته تولید شده است. بنابراین بیشتر آنچه دانشآموز فرا میگیرد، دانشی است که نسل گذشته درباره تلاشهای نسل قبل از خود، از این طرف و آن طرف جمعآوری کرده است.
این پسافتادگی زمانی، ممکن است کما بیش در دورهای که تحولات به صورت منظم و زمانبندی شده به وقوع میپیوندد، قابل قبول جلوه کند، چراکه شرایط روانی ما به هیچ وجه نمیتواند خود را با سرعت تحولات همساز کرده و دگرگون شود. اما چنین بهانهای دیگر برای امروز که آینده چهار نعل به سو ما پیش میتازد، موجه نیست. همانطور که رابرت فینچ، وزیر اسبق بهداشت و تامین اجتماعی آمریکا میگوید: "ما به جای آنکه به جوانان یاد بدهیم چگونه اختراع کنند، فقط یاد گرفتهایم ذهن آنها را با اختراعات پیشینیان پرکنیم و به جای آنکه ذهن آنان را همچون ابزاری در نظر آوریم که باید به کار گرفته شود به مثابه انباری میبینیم که وظیفه داریم آن را پرکنیم." متاسفانه بیشتر آنهایی که سرفصلهای آموزشی را طرح میکنند و آنهایی که همین سرفصلها را در سر کلاس عملا به اجرا درمیآورند، از این تعصب زمانی بیخبرند. پس به منظور آموزش برای فردا باید از عقاید و دیدگاه دانشآموزان نسبت به زمان آگاه شد.
به عنوان مثال، میتوان گروههایی را در نظر گرفت که در جامعه آمریکا، اغلب به زندگی در زمان حال یا زندگی در لحظه متهم میشوند. آنها معمولا نشان لاابالیگری را بر پیشانی دارند و متهماند که هیچ ذخیرهای برای روز مبادا جمع نمیکنند. فقرا، سیاهان و گروههای معینی از مهاجران چنین نگاهی نسبت به زمان دارند و در خلاف جریان اصلی حاکم بر جامعه آمریکا قرار گرفتهاند که نشان آن را میتوان به خوبی در برنامهریزی شخصی و دقت آنها در صرف وقت مشاهده کرد. وقتی آینده زیر سوال برود، حال گسترش پیدا میکند و به همین دلیل است که کودکان سفیدپوست طبقه متوسط که طبعا باید همواره در زندگی چشماندازی از آینده را پیشروی داشته باشند، در زمان حال دستوپا میزنند. این روند مخرب، از نسل بیتلها آغاز شده و به نسل پست هیپیهای امروز رسیده است، چنانکه نسل جوان طبقه متوسط امروز به شدت از بحران هویت رنج میبرد که خود بیانگر نوعی واپسماندگی فرهنگی در آستانه تحولاتی برقآسا است که اهداف آینده را در هالهای از ابهام فرو میبرد. بحران هویت، مشکلی است که در پیوند تنگاتنگ با مقوله زمان قرار دارد.
اگرچه انیشتن به تصور فیزیکدانان از مکان، بعد زمان را نیز افزود، اما هنوز اکثر دانشمندان علوم اجتماعی چندان به مساله زمان اهمیتی نمیدهند. روانشناسی به نام "جی.ال.ویدرو"، درباره اهمیت زمان گفته است، "شواهد تایید میکند که فقدان رابطه میان ابعاد روانی و فیزیولوژیک فعالیتهای مغزی و هویت فردی، کمتر به مقوله مکان و بیشتر به ابعاد زمانی مربوط میشود." به بیان دیگر، یادگیری با زمان پیوند خورده است.
روانشناسانی که فرایند یادگیری را مورد مطالعه قرار دادهاند، اهمیت نقش تشویق در یادگیری را به کرات متذکر شدهاند. یادگیری نتیجه مستقیم تشویق و تایید است و در بیشتر تجارب بشر، تایید، همواره با کاری که به آن معنا بخشیده، همراه بوده و پیامد منطقی آن به شمار رفته است. اما اگر مضمون تشویق در ابهام فرو رود و نقشها بر اثر تحولات سریع اجتماعی دگرگون شود، تکلیف چه خواهد بود؟ برای محرومان، تلاش برای جدا کردن حال از آینده مفهومی ندارد و تصور میکنم برای جوانان هم بر اثر تحولات سریع، حال و آینده چنان با هم عجین شده باشد که خود را نسل امروز معرفی کنند.
● هویتهای آینده
هویت و تصور ما از زمان، هر دو از نظامهای اجتماعی که در آن زندگی میکنیم، سرچشمه میگیرد. هویت ما چهرهای است که بر زمینه تصوری که از زمان داریم، نقش بسته است. نقش اجتماعی هم که از این دو نشات گرفته و بر اثر شرایط زمانی تعیین میشود، همان تصور ما از نقش اجتماعی آینده است که به بسیاری از کارها و فعالیتهای کنونی ما معنا میبخشد.ما تصور خویش از آینده خود را با توجه به نقش اجتماعی دیگران در آینده، گسترش میدهیم. این تصور، عامل پیشبرنده رفتار کنونی ما است و بسیار مهمتر از همه محرکهای مقطعی و میرا است که ما را احاطه کرده و رفتار کوتاه مدتمان را تعیین میکند. ما هماکنون برخلاف روان درمانی که گذشته فرد را محور قرار میداد، بنا به نظر اریک اریکسون، خودهای پیشبینی شده را محور قرار میدهیم. او میگوید: کودک در عنفوان کودکی سعی میکند برای خود، نقش و یا نقشهای ویژهای را در آینده در نظر گیرد و یا حداقل میفهمد چه نقشهایی ارزش فکر کردن دارند و با تخیل خویش، از محدودیتها در میگذرد و امکانات آینده را حس میکند.
تصور افراد، طبقات اجتماعی و جوامع از نقشی که در آینده برعهده میگیرند، متفاوت بوده و به خصوص شناخت اجزا و توضیح مکانیسم عملکرد آن در زمان بیثباتی و شتاب فزاینده و یا زمان تحول سریع بافتهای اجتماعی، یعنی وقتی سازمانها ناپدید میشوند یا به ظهور میرسند و نقشهای اجتماعی دگرگون میشوند، از اهمیت زیادی برخوردار است.
دوست پسرک ۱۲ سالهای از او پرسید، "وقتی بزرگ شدی دوست داری چه کاره شوی؟" او پاسخ داد: "تا زمانی که ندانم چه شغلهای جدیدی در آینده به وجود میآید، نمیتوانم در این مورد چیزی بگویم." رابطه زمان، فرد و تحول در ارتباط با مشکلات فقرا، اقلیتها و ساکنان کشورهای در حال توسعه، از اهمیت ویژهای برخوردار میشود. وقتی نقش اجتماعی آینده در هالهای از ابهام فرو رود، سرنوشت و تقدیر جای آن را میگیرد و کمبود آن را جبران میکند.
انسانشناسی به نام "والتر.ب.میلز" با تصویرکردن وضعیت جوانان متعلق به طبقات پاییندست جامعه که در باندهای جنایتکار فعالیت میکنند، این نکته را به خوبی نشان داده است. بسیاری از افراد متعلق به طبقات پاییندست جامعه، احساس میکنند که زندگیشان زیر نفوذ نیروهایی است که هیچ کنترلی بر آنها ندارند و البته معمولا آنها را بیشتر بامفهوم سرنوشت و یا نیروهای جادویی که بشر را در چنگال خویش اسیر کردهاند، مشخص میکنند. تبعات این تفکر میتواند به بینش پوچگرایانهای از هستی منجر شود که هرگونه تلاش در جهت اهداف را بیهوده و پوچ میسازد. از طرف دیگر، ما سرمشقهایمان را از گذشته میگیریم. برای مثال، فردی که سنت را مبنای زندگی خویش قرار داده، همواره احساس امنیت میکند، زیرا میداند نقش ایدهآلی را که میتواند در جهان ایفا کند، از پیش تعیین کردهاند.
هویت نیزکه فرآیند معین و مشخصتری است، به نقش اجتماعی فرد که از ثبات قابل توجهی برخوردار است، وابسته است. اریکسون، همچنین به دادههای جامعه شناختی اشاره میکند که به دلیل تحولات فرهنگی و تاریخی، اثر تکاندهندهای بر تداوم شکلگیری هویت فردی بر جای گذاشته است و تداوم آرزوهای کودکی را غیرممکن میکند. اهداف درازمدت، چارچوبی است که هویت در آن شکل میگیرد. براساس نظر "گوردون آلپورت"، متخصص روانشناسی اجتماعی، تمامی تلاشهای ما همیشه به هدفی در آینده مربوط میشود؛ از اینرو، جهتگیری زمانی افراد و فرهنگهایشان، کیفیت تلاشهایی را که موفقیت فرد در زمان حال تضمین کرده است، به نوعی مشروط میکند.
نوشته : بنیامین د.سینگر
ترجمه: بابک پاکزاد
ترجمه: بابک پاکزاد
منبع : روزنامه فناوران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست