دوشنبه, ۱۲ آذر, ۱۴۰۳ / 2 December, 2024
مجله ویستا


صاحبان‌ رویاهای‌ تباه‌ شده‌


صاحبان‌ رویاهای‌ تباه‌ شده‌
● نگاهی‌ به‌ نمایش‌ «آواز ستاره‌ها» به‌ كارگردانی‌ «مهرداد كوروش‌نیا»
«روز اول‌ كار بود/ احساس‌ پادشاهی‌ می‌كردم‌/ جاروی‌ دسته‌ بلندم‌ را بلند كردم‌/ روزنامه‌های‌ عصر نوشتند:/ رفتگری‌ ستاره‌های‌ آسمان‌ را جارو می‌كند/ در آروزهای‌ من‌ این‌ بود/ كه‌ روزی‌ نوازنده‌یی‌ بزرگ‌ شوم‌/ اما از بد حادثه‌/ هر وقت‌ در شیپورم‌ دمیدم/ جنگی‌ تازه‌ در گرفت‌».
(علیرضا راهب‌)
با این‌ شعر زیبا، شاید بهتر بتوان‌ نمایش‌ «آواز ستاره‌ها» را تحلیل‌ كرد. نمایشی‌ كه‌ روایت‌ آرزوها و رویاهای‌ آدم‌هایی‌ است‌ كه‌ امید و تكیه‌گاهی‌ ندارند و سرنوشت‌شان‌ با اضطراب‌ و تردید گره‌ خورده‌ است‌. «ستاره‌» و «سهیلا» خواهرانی‌ هستند كه‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ نقطه‌ ثقل‌ و اطمینان‌ خاطری‌ در زندگی‌شان‌، سعی‌ می‌كنند مردانی‌ را كه‌ در زندگی‌شان‌ دارند به‌ سمت‌ ازدواج‌ هدایت‌ كنند. «ستاره‌» با انبوهی‌ از خاطرات‌ بد و درهم‌ از زندگی‌ زناشویی‌اش‌ و مادر و ناپدری‌اش‌، به‌ «امید» دل‌ بسته‌ است‌ و می‌خواهد امیدها و رویاهایش‌ را در او پیدا كند. «ستاره‌» نیاز به‌ تكیه‌گاه‌ و نقطه ‌ثقلی‌ دارد، حال‌ آنكه‌ «امید»، مردی‌ است‌ كه‌ زندگی‌اش‌ را خوشی‌های‌ لحظه‌یی‌، رفیق‌ بازی‌ و... تشكیل‌ می‌دهند؛ او شخصیتی‌ سطحی‌ دارد كه‌ نه‌ می‌تواند و نه‌ می‌خواهد كه‌ مرد رویاهای‌ «ستاره‌» باشد.
«سهیلا» كه‌ بسیار جوان‌ و پر انرژی‌ است‌، در ارتباطش‌ با مردهای‌ مختلف‌، سعی‌ دارد خودش‌ را و وضعیت‌ شكننده‌اش‌ را فراموش‌ كند. شلوغی‌، هیاهو و سرخوشی‌های‌ لحظه‌یی‌، برای‌ او گریز گاهی‌ می‌شود كه‌ به‌ كابوس‌های‌ كودكی‌اش‌ و ناامنی‌ روانی‌ و معیشتی‌اش‌ مجال‌ یكه‌ تازی‌ ندهد و آرامشی‌ لحظه‌یی‌ را برای‌ خودش‌ ایجاد كند.
«اردلان‌» كه‌ نویسنده‌ است‌ و ارتباطی‌ نزدیك‌ با «شهلا» دارد، با جرقه‌هایی‌ كه‌ سهیلا به‌ انبار خاطرات‌ او! می‌زند، نه‌ تنها به‌ بازگویی‌ خاطراتش‌ می‌پردازد، بلكه‌ دست‌ به‌ درونكاوی‌ و تحلیل‌ ترس‌ها و ضعف‌هایش‌ می‌زند. او اگر چه‌ به‌ ظاهر برای‌ «سهیلا» یك‌ دوست‌ و راهنما و یك‌ بزرگتر! است‌، اما در واقع‌ در شخصیت‌ شاد و پرانرژی‌ این‌ دختر جوان‌، به‌ دنبال‌ تسلای‌ دردها و ضعف‌های‌ خودش‌ و پناهگاهی‌ برای‌ تنهایی‌اش‌ است‌. «شهاب‌» هم‌ كه‌ از دوستان‌ «سهیلا» است‌، نمادی‌ از تیپ‌ جوان‌هایی‌ است‌ كه‌ در فال‌ و طالع‌بینی‌ و هیجان‌های‌ مقطعی‌، سعی‌ در دادن‌ سمت‌ و سو و انگیزه‌هایی‌ در زندگی‌شان‌ دارند.
در واقع‌ می‌توان‌ اینطور گفت‌ كه‌ آدم‌های‌ نمایش‌ «آواز ستاره‌ها» همگی‌ در وضعیت‌های‌ نامشخص و با حس‌ عمیق‌ تنهایی‌ و ترس‌ زندگی‌ می‌كنند. آنها صاحبان‌ رویاهای‌ تباه‌ شده‌ و آرزوهای‌ هدر رفته‌یی‌ هستند كه‌ به‌ واسطه‌ رهاشدگی‌، تنهایی‌ و بی‌پناهی‌شان‌، خودآگاه‌ یا ناخودآگاه‌ به‌ هم‌ گره‌ خورده‌اند و سعی‌ می‌كنند در وجود همدیگر گریزگاهی‌ برای‌ فرار از تنهایی‌ و ترس‌هاشان‌ پیدا كنند. آنها به‌ واسطه‌ شرایط‌ جبری‌شان‌، مجال‌ این‌ را نمی‌یابند كه‌ عمیقاً با یكدیگر ارتباط‌ برقرار كنند و به‌ همدیگر كمك‌ كنند؛ زندگی‌ آنها عملاً در پاره‌های‌ زمانی‌ (وضعیت‌های‌ ناپایدار و مقطعی) می‌گذرد و به‌ واسطه‌ جبری‌ كه‌ زندگی‌شان‌ را می‌سازد، از یافتن‌ «راه‌ برون‌ رفتی‌» كه‌ آنها را به‌ وضعیت‌ پایدار مناسبی‌ برساند عاجزند. نمایش‌ «آواز ستاره‌ها» از بازی‌های‌ خوبی‌ بهره‌مند است‌، بازی‌هایی‌ كه‌ از فضاسازی‌های‌ حسی‌ شروع‌ می‌شود و آرام‌ آرام‌ به‌ سمت‌ بازی‌های‌ تكنیكی‌ پیش‌ می‌رود. اگرچه‌ بیشترین‌ بار نمایش‌ بر شانه‌ دیالوگ‌هاست‌ و ما بیشتر از شخصیت‌های‌ نمایش‌ دیالوگ‌ می‌شنویم‌ و كمتر «كنش‌ و واكنش‌» می‌بینیم‌، اما نهایتاً شاهد بازی‌های‌ خوبی‌ هستیم‌ بویژه‌ بازی‌ خوب‌ «فاطمه‌ عسگری‌» و «حسین‌ زودبین‌» كه‌ آمیزه‌یی‌ از حس‌ و تكنیك‌ را به‌ نمایش‌ گذاشتند.
طراحی‌ صحنه‌ این‌ نمایش‌، بسیار خلاقانه‌ و زیباست؛ از دو دیوار (لت‌) چوبی‌ به‌ بهترین‌ شكل‌ ممكن‌ برای‌ نشان‌ دادن‌ دو فضا (مكان‌) استفاده‌ شده‌ است‌ و در عین‌ حال‌ استفاده‌ از میله‌های‌ داربست‌ برای‌ تداعی‌ كردن‌ پنجره‌ و فضای‌ خانه‌، بسیار جالب‌ و خلاقانه‌ است‌. نورپردازی‌ خاص‌ این‌ نمایش‌، كامل‌ كننده‌ طراحی‌ صحنه‌ جالب‌ توجه‌ آن‌ است‌ و به‌ جرات‌ می‌توان‌ گفت‌ در این‌ نمایش‌ به‌ مفهوم‌ عمیق‌ و هنری‌اش‌ «طراحی‌ نور» انجام‌ شده‌ است‌!؛ یعنی‌ مانند اكثر نمایش‌هایی‌ كه‌ اجرا می‌شود، صرفاص چند پرژكتور صحنه‌ نمایش‌ را روشن‌ نمی‌كند، بلكه‌ از نور پرژكتورها به‌ شكلی‌ خاص‌ برای‌ خلق‌ فضای‌ دلخواه‌ نمایش‌ استفاده‌ شده‌ است‌. اما تنها ایراد و ضعفی‌ كه‌ در نمایش‌ «آواز ستاره‌ها» به‌ چشم‌ می‌آید؛ ریتم‌ بسیار كند نمایش‌ است‌، ریتمی‌ آنقدر كند كه‌ گاه‌ نمایش‌ را از حس‌ و حال‌ می‌اندازد و مخاطب‌ به‌ واسطه‌ این‌ ریتم‌ كند از فضای‌ نمایش‌ بیرون‌ می‌آید. شاید «مهرداد كوروش‌نیا» به‌ عنوان‌ كارگردان‌ این‌ كار می‌توانست‌، نمایشی‌ ویرایش‌ شده‌تر با ریتمی‌ مناسب‌تر را ارایه‌ دهد!...
رضا قنبری‌
منبع : روزنامه اعتماد