دوشنبه, ۱۴ آبان, ۱۴۰۳ / 4 November, 2024
مجله ویستا

علما و مشروطه


علما و مشروطه
جنبشها و نهضتهای سیاسی بدون حضور مردم میسر نمی‌گردد. نهضت مشروطیت نیز این چنین بود، اما در جامعه‌ای با ساختار فرهنگی ـ اجتماعی ایران، بسیج سیاسی توده‌ها و حضور آنان در صحنه مبارزه بدون نظر و رهبری علمای دینی انجام نمی‌پذیرفت. همه مورخان بر نقش علما در بسیج و رهبری مردم در نهضت مشروطیت تأکید دارند. مرحوم آیت‌الله آقا سیدعبدالله بهبهانی یکی از علمای پیشتاز نهضت بود و در همه مراحل آن حضور مؤثری داشت. شجاعت و دلیری او در برخی از هنگامه‌های نهضت، تحسین مورخان را برانگیخت. در مراسم عزاداری سیدعبدالحمید هنگامی که مردم مورد هجوم مأموران دولت قرار گرفتند، ترس و وحشت بر آنان مستولی گشت. کسروی با اشاره به این واقعه می‌نویسد: هر کس پناهگاهی می‌جست. علماء هم با رنگهای پریده و دست و پای لرزان، از صحن مسجد به ایوان و شبستان گریختند، و هر یکی در جست وجوی فرزندان و کسان خود بودند.
در این هنگام از شادروان بهبهانی رفتاری دیده شد که دلیری و بزرگی او را نیک می‌رساند. بدین سان که بی درنگ خود را به روی یک بلندی رسانید و سینه خود را باز کرد و رو به مردم گردانیده و به آواز بلند چنین گفت: «ای مردم نترسید، واهمه نکنید، اینها کاری داشته باشند با من دارند، این سینه من، کجاست آنکه بزند؟! ... شهادت و کشته شدن ارث ماست.» چندان ایستاد و از این سخنان گفت که مردم را دوباره باز گردانید و به دلها آرامش باز آورد.
در پی پیروزی نهضت، قانون اساسی نوشته شد و مجلس شورای ملی تشکیل گردید. پس از مدتی مرحوم آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری، یکی دیگر از رهبران نهضت، برای اعتراض به برخی از انحرافات مشروطه‌خواهان سکولار، به حضرت عبدالعظیم مهاجرت کرد و در آنجا بست نشست. آقا سیدمحمد طباطبایی و آقا سیدعبدالله بهبهانی برای بازگرداندن او به تهران، به حضرت عبدالعظیم رفته با ایشان گفت و گو کردند. سخنان مفصلی میان آنان گذشت. در نهایت، شیخ همراه آنان به تهران نیامد و اظهار داشت در صورتی به تهران خواهد آمد که مجلس و مطبوعات اصلاح بشوند.
در این میان، برخی از گفته‌های رد و بدل شده میان شیخ فضل‌الله و طباطبایی و بهبهانی جالب به نظر می‌رسد. شیخ خطاب به آقایان می‌گوید: «این مردم (گروه سکولار) گیج نیستند با شما راه می‌روند. امروزه چون محتاج به شما هستند این است که شما را با لفظ به مراتب عالیه رسانده‌اند. برای این است که قوه و قدرتی به دست بیاورند. آن وقت شما را از درجات علیا به مرتبه سفلی برمی‌گردانند. اولین علامتش این است که میانه شما را با من چنان برهم زده‌اند که هیچ وقت اصلاح نشود. امروز نوبت من است، چند روز دیگر نوبت شما می‌رسد.» در پایان گفت وگو آن گاه که آقایان از بازگرداندن شیخ ناامید شده بودند هنگام خداحافظی آقا سیدعبدالله رو به شیخ کرده شال کمر او را گرفت و به او گفت: «آقا بیا برویم شهر، شق عصای مسلمین نکنید.» شیخ در پاسخ او گفت: «جناب آقا اگر از من می‌شنوی شما اینجا بمانید، والله والله والله مسلم بدان هم مرا می‌کشند و هم تو را. اینجا بمانید تا یک مجلس شورای ملی اسلامی درست کنیم و از این کفریات جلوگیری کنیم.» سید گفت: «نه خیر چنین نیست.» شیخ گفت: «اکنون باشد تا معلوم شما خواهد شد.»
تقدیر چنین بود که این پیش‌بینی شیخ به حقیقت بپیوندد. پس از فتح تهران، در مشروطه دوم ابتدا مرحوم شیخ فضل الله نوری در ۱۳ رجب ۱۳۸۲ به شهادت رسید. و یک سال پس از آن در ۹ رجب ۱۳۲۹ مرحوم سیدعبدالله بهبهانی به دستور تقی‌زاده و به دست گروه حیدر عمواوغلی در پیش چشم اعضای خانواده‌اش به شهادت رسید. کسروی در تقبیح این اقدام می‌نویسد: «خوب بود به یاد می‌آوردند روز سوم تیر (روز بمباردمان مجلس) را که در چنان روزی تقی‌زاده در خانه خود نشست و رو ننمود. ولی سیدعبدالله دلیرانه به مجلس آمد و ایستادگی کرد و آن همه گزند دید.»

سیدمصطفی تقوی
منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران