جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


معنا انسان بودن چیست؟


معنا انسان بودن چیست؟
هر علمی از علوم انسانی نظرگاهی خاص در مورد رفتارها و کنش های انسانی و ارتباطات او را محور بررسی خود قرار می دهد. به عنوان مثال روانشناسی بیشتر به فعالیتهای فردی و اعمال غریزی افراد با نگاهی ریز بینانه می پردازد ولی شاخه علوم اجتماعی و دقیق تر از آن جامعه شناسی نظری کلی تر نسبت به مسائل انسانی دارد. موضوع انسانیت در زیر ذره بین جامعه شناسان اینگونه معنا می یابد که یک انسان به سبب اجتماعی بودنش و دارا بودن خصائل فرهنگی خاص است که انسان نامیده می شود البته نباید نقش طبع انسانی را در این تعریف از قلم انداخت یعنی فرآیند انسان شدن را می توان ترکیبی از وراثت و محیط دانست ناگفته نماند که محیط همان ویژگیها و ساختارهای اجتماعی است.
قصد نگارنده مقاله بیشتر بر بحث اجتماعی شدن و فرهنگی بودن انسان متمرکز است و به منظور رسیدن به این مقصود تفسیری از هر کدام از مفاهیم فوق الذکر ارائه می دهد.
در تعریف می توان اجتماعی شدن را چنین بیان کرد که فرآیندی است که در آن نمایندگان گوناگون جامعه اعم از پدر و مادر ، رهبران دینی ، نهادهای اجتماعی و ... هر کدام به نوبه خود به شیوه های زندگی مردم آن جامعه شکل می دهند و رفتارهای اجتماعی آنها را بوجود می آورند. بدین معنا که هر انسانی برای ادامه حیات نیازهای گوناگونی دارد که پی بردن به این نیازها و ارضای آنهاست که فردیت یک انسان را شکل می دهد. وقتی که فردی پا به جامعه می گذارد به همراه خود یکسری ویژگیها را به همراه دارد که برای شکل دادن به این ویژگیهاست که به جامعه وابسته می شود.
جامعه شناسان سه ویژگی اصلی را برای معنا یافتن هویت انسان بیان می دارند. اولین آنها استفاده از نمادهاست. نماد چیزی است که نماینده چیز دیگری است و ما به منظور ارتباط ، به جای آن چیز دیگر ، از آن استفاده می کنیم. به عنوان نمونه ما برای آموختن از واژه ها استفاده می کنیم و یا مثلآ با گفتن واژه درخت ، تصویری از درخت در ذهنمان نقش می بندد که واژه درخت باعث آن بوده است و نماد درخت اصلی در ذهن شده است. البته ناگفته نماند که مبحث نماد ها در زیر سایه فرنگ جوامع مختلف شکل می گیرد اما بعضی از نمادها وجود دارنددر اکثر فرهنگها دارای معنای مشترکی هستند. دومین ویژگی اساسی انسان بودن هویت فردی اوست که اینگونه بیان شده است که انسانها تنها از طریق کنش متقابل با دیگران است که به خود آگاهی می رسند و این خصیصه هم به طور اجتماعی بوجود می آید زیرا اگر ما به جامعه وابسته نبودیم هویت فردی هم برایمان بوجود نمی آمد و نتیجتآ اینگونه می توان افزود که پس از ایجاد خود آگاهی برای هر فرد، کنترل زندگی برای او در اجتماع میسر می شود. حال به سومین بحث در مورد این ویژگیها می پردازیم، یعنی توانایی اندیشه کردن در ذهن. اندیشیدن و تفکر رابطه ای مستقیم با نمادها و هویت فردی دارد.به این معنا که از نمادها برای ارتباط استفاده می شود و در هنگام ارتباط با دیگران است که فرد بنا به اعتقاد نظریه Looking Glass Self به تصویری از خود دست می یابد. ای نظریه معتقد است که اجتماعی شدن افراد متآ ثر از سه مرحله برقراری ارتباط با دیگران ، دریافت بازخورد از دیگران و نهایتآ حصول به تعریفی از خود با توجه به دو مرحله یاد شده است.
حال به بحث فرهنگی بودن انسان می پردازیم. می توان به فرهنگ از دیدگاههای مختلف نگریست. از یک طرف فرهنگ به این معناست که ما جهان را بر طبق زندگی اجتماعی خود می بینیم و از طرف دیگر به این معناست که ما به جهان خود معنا می بخشیم و آنگونه که می خواهیم آنرا تفسیر می کنیم . می توان اینگونه نتیجه گرفت که تفسیرهای گوناگون ما از دنیای اجتماعی است که ارزشها ، هنجارها و کالاهای مادی مختلف را بوجود می آورد. در ادامه اینگونه می توان افزود که تفاسیر متفاوت از جهان اجتماعیمان برگرفته شده از نوعی ضوابط اخلاقی ، آموزه های دینی ، فولکلورها و سنت هاستکا از نسل های قبل به نسل جدید انتقال می یابد. از خصایل فرهنگ پویندگی آن است و به علاوه ساخت فرهنگی با توجه به عناصر ساختی اجتماعی که بر دوره های مختلف زمانی دلالت می کند بدین معنا که تغییر و دگرگونی از جمله وجوه ذاتی حیات انسانهاست. تغییر و دگرگونی از آنجا که یکی از ذاتیات فرهنگ است انسان فرنگ ساز را قادر می سازد با خصلت تغییر پذیری و دگرگون سازی خود دست به ساخت فرهنگهای جدید بزند و این ساخت فرهنگهای جدید دلیل پویای آن است.
ایمان راستی