چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
آنها با خاله بازی آمدند
محسن رجبپور، مدیر برنامههای گروه آریان است و مدیر برنامه بنیامین. خودش اسم مدیر برنامه را گذاشته بهرهبرداری درست از یک محصول هنری. هیچکس نمیداند او دقیقا از چه زمانی در کنار گروه آریان قرار گرفت و از چه زمانی برای آنها فرصت ایجاد کرد. شاید به همین خاطر است که همه زیاد او را جدی نمیگرفتند تا پیش از آلبوم چهارم؛ تا پیش از آنکه کریسدیبرگ در کنار گروه بایستد و آهنگی بخواند، تا پیش از آنکه او به ایران بیاید. حالا اما از آن روزها ۱۰ سال میگذرد.
۱۰ سالی که گروه آریان با کمترین مشکلی در کنار هم قرار گرفتند و فروش آلبومهایشان از طرفدارانی خبر میدهد که آنها را پذیرفتهاند. گفتوگو با محسن رجبپور برای آن بود که آن سوال اساسی برطرف شود؛ اینکه او از کجا به این گروه پیوست و از کجا تبدیل به یکی از اساسیترین ستونهای گروه شد، بدون آنکه آهنگی بخواند و بدون آنکه دست به ساز ببرد. حالا هم که برنامه جهانی غذا در سازمان ملل، ترانه شرقی را به عنوان حامی و شریک خودش انتخاب کرده است و قدم بزرگتری برداشته شده.
▪ بیایید به دورهای قبلتر از این برگردیم، به زمانی که با گروه آریان همراه شدید.
ـ من فکر میکنم باید داستان را عقبتر ببریم. من از سال ۷۰- ۶۹ وارد کار رسمی و حرفهای شدهام. جالب اینکه قبل از این ماجرا وارد کار موسیقی شدم. من از ۱۰ سالگی همراه با تحصیلم سر کار رفتم. من مثالی دارم که میگویم اگر شما پدرم را میشناسید و از او پول گرفتهاید من هم پول گرفتهام. اما همه زندگیام را مدیون رفتارها و گفتارهای پدرم هستم. و این بهترین ارثی است که یک پدر به پسرش میدهد.
چون من سر جای خودم ایستادم. من در دوران مدرسه میخواندم. بعد به این نتیجه رسیدم که اگر بخوانم موفق نمیشوم. اما در حوزه موسیقی میگشتم. زمانی که متوسطهام تمام شد، همزمان با شروع دانشگاه به لالهزار رفتم و وارد کار توزیع موسیقی شدم. آنجا ما موسیقی محلی کار میکردیم و موسیقی مذهبی و در آن دوران به جز این دو نوع موسیقی چیزی نداشتیم. جنگ تمام شده بود و ۴-۵ ساعت از وقت مردم ما خالی شد. دیگر بحثی برای صف نانوایی و مهمانی نداشتند و دیگر پیگیری خبرهای جنگ وجود نداشت.
در همان زمان فکر کردم که ما باید این چند ساعت را مدیریت کنیم. باید برای مردم تفریح بسازیم و موسیقی آمد. آن موقع من همکار یکی از فروشگاههای موسیقی شده بودم که در حوزه موسیقی محلی کار میکردند و در همان سالهای اول یک آلبومی را طراحی کردیم با نام مادرم تاج سرم، اولینباری که اسم من در یک آلبوم موسیقی نوشته شد، آنجا بود. افتخار دارم که نفر اولی هستم که در حوزه موسیقی پاپ فعالیت تجربی کردهام. از همان جا من سعی کردم کار متفاوت کنم تا الان.
▪ آریان از کجا آمد؟
ـ سال ۷۷ من از شریک قبلیام جدا شده و در همان بحبوحه ۷۸- ۷۷، خیلی اتفاقی در وزارت ارشاد با پیام صالحی آشنا شدم. حالا آریان چیست؟ پیام و علی در سربازی با هم آشنا شده بودند و با هم تصمیم میگیرند یک گروه تشکیل بدهند. در همان سالها یکی از آدمهایی که جنگ برگزار میکردند، آنها را برد قشم. آن برنامه فیلمبرداری شد و پیام فیلمش را داد به من. حالا آنها خورده بودند به تور من که تازه از شریک قبلیام جدا شده بودم و یک انرژی مضاعف داشتم.
اولینبار که موسیقیشان را شنیدم احساس کردم حسی که از شنیدن این قطعات به من میرسد، خیلی شرقی است و خیلی شرقپسند است. آریانیها آرزو داشتند که یک کنسرت بدهند. ۷-۸ نفر به صورت خالهبازی دور هم جمع شده بودند و بدون اینکه بخواهند پولی بگیرند و کار بزرگی انجام دهند، میخواستند یک کنسرت بدهند.
حالا به آدمی رسیدهاند که سالها آلبوم تولید کرده و کنسرت دادن برایش در درجه دوم و سوم اهمیت است. دیدم که خیلی ولع کنسرت دادن دارند، گفتم برایتان کنسرت میگذارم. دقیقا فروردین سال بعد، در تالار حرکت برایشان کنسرت گذاشتم تا ولعشان بخوابد. آلبومشان را هم ضبط کردم و ۲۰شهریور منتشر نمودم و ازآنجا آریان به صورت رسمی متولد شد؛ در ۲۰ شهریور ۱۳۷۹. در این مدت خیلی تدبیر به خرج دادیم، حتی برای استفاده از دخترها که هم منع مذهبی و شرعی نداشته باشند هم منع قانونی و در نهایت همه تدبیرهای ما گرفت، تا جایی که آن چیزی که من اسمش را میگذارم بهرهبرداری درست از یک محصول هنری و شما میگویید مدیر برنامه شکل گرفت.
▪ بعد از تولد رسمی آریان، شما تبدیل به مدیر برنامههای آنها شدید. چه کمکی از طرف شما شد؟
ـ من هر آنچه تز مدیریتی داشتم روی آریان پیاده کردم. خوشحالم الان که در آستانه ۱۰سالگی گروه آریان هستیم، هیچ کدام از این تزها اشتباه از آب درنیامده. چون اگر اشتباه بود، دیگر آریانی وجود نداشت.
▪ آقای رجبپور، شما میگویید که تمام ترفندهای مدیریتیتان را برای آریان پیاده کردید، این همراهی چه سودی برای شما داشت؟
ـ آریان مثل بچه من است، من با آریان ثابت میکنم که میشود کار گروهی انجام داد. با آریان ثابت میکنم که میشود با مدیریت صحیح خیلی کارها کرد. من دلم میخواهد کار متفاوت انجام دهم. اگر حتی کنسرت هم میگذارم دلم میخواهد کسی که وارد این کنسرت میشود فرق آن را با بقیه کنسرتها بداند. برای همین است که وقتی سال ۸۱ در سالن میلاد برای آریان کنسرت گذاشتم، اولینباری بود که یک لیزر پروگرام شده در یک کنسرت دیده شد. اولین نفری هستم که برای ریتم تکنو مجوز گرفتم، اولین نفری هستم که برای شعر انگلیسی مجوز گرفتم، اولین نفری هستم که گروه موسیقی دختر- پسری دارم و اولین نفری هستم که یک خارجی را به ایران میآورم.
▪ چرا؟ رابطهتان با مسوولان وزارت ارشاد خیلی رفاقتی است؟
ـ اتفاقا اصلا اینطور نیست و یک وقتهایی از دستشان ناراحت هم میشوم. ولی دیگر بعد از ۱۵-۱۶ سال رفتن به ارشاد به اندازهای رسیدهام که بدانم در وزارت ارشاد چطور باید کار خودم را جمع کنم. بعد هم که مسوولان ارشاد هر چهارسال یکبار عوض میشوند و اگر حرف شما درست بود، ما هر چهارسال یکبار، از بین میرفتیم.
▪ پس چه اتفاقی میافتد که همه این اولینها را به اسم خودتان سند زدهاید؟
ـ من کار غیر قانونی نمیکنم. محال است کسی از من کار غیر قانونی دیده باشد. تا به حال هیچکس از من شکایت نکرده. نه شکایت برای مسائل مادی و نه شکایتهای دیگر. ولی من قانون را به شکل کلی در حوزه هنر برای خودم تفسیر کردهام و آن هم رو به جلو.
▪ داشتید میگفتید که آریان بچه شماست و... ؟
ـ آریان بعد از کنسرت مجموعه انقلاب باید میرفت. بزرگترین ضربه روحی من هم همانجاست. چون خود من با کارهایم زندگی میکنم و اتفاقاتی که در کارم میافتد را نمیتوانم نادیده بگیرم. وقتی شما همه مجوزهایت را گرفتهای، یک سری مجوزهای اضافه هم گرفتهای، یک سری آدم اضافه استخدام کردهای تا نظم و انضباط در کارت رعایت شود و برای اولینبار برای یک ورزشگاه شماره صندلی میگذاری و درهای ورود و خروج میگذاری و از یک سالن مخروبه تنیس، یک سالن درست و حسابی آماده میکنی، طبیعی است وقتی در شب اول چنین فاجعهای اتفاق میافتد نابود میشوی.
▪ اما همیشه آدمها در مواقع سختی دچار قدرتی میشوند که آنها را سرپا نگه میدارد.
ـ دقیقا و من یکی از علاقهمندیهایم، ماشینم را عوض کردم، چون فکر کردم روحیهام بهتر میشود. به دو دلیل این کار را کردم. رقبای من فکر کردند، محسن رجبپور رفت، آن هم در یک شب. یعنی نفرات بعد از من دیگر مرا حساب نمیکردند ولی نمیدانستند اگر من بروم، بهتر برمیگردم. هیچوقت یادم نمیرود در اولین جلسهای که در آن بعضی آدمها باید مرا میدیدند، نشستم، در چشمهایشان میدیدم که اینها نمیتوانند باور کنند که من بانشاطتر از قبل آمدهام و حضور دارم. آنها منتظر بودند تا زمینخوردن و افسردگی مرا ببینند. خوشحالم که آدمی هستم که به دنیای پیرامونم خیلی امیدوار نگاه میکنم ولی آریانیها خیلی ناامید شده بودند.
▪ بعد از آن برای بچهها هم کاری کردید؟
ـ سال بعد جامجهانی بود. من گفتم: بچهها بیایید و برای جامجهانی یک آهنگ بسازید. این ماجرا، دوباره روح را در آریان دمید و آن شایعه که دیگر آریان وجود ندارد را برطرف کرد. تا آنکه در همین دورهمیها علی پهلوان اسم کریسدیبرگ را آورد. دیگر همه زندگیام را رها کردم و رفتم دنبال این پروژه، چون گفتم این همان چیزی است که من دنبالش میگردم.
▪ پس برنامهریزی کردید برای حضورش.
ـ دقیقا و با یک برنامه منظم. اگر من کریسدیبرگ را به ایران میآوردم و کوچکترین حرکت اشتباهی از من سر میزد و منجر به این میشد که او حرف نامربوطی درباره ایران بزند، من با همه امیدواریهایم باید خودکشی میکردم. پس ببینید چطور باید فکر کرد و تدبیر به خرج داد و پذیرایی کرد تا مملکتت امنتر از لسآنجلس و لندن نشان داده شود.
از آن تیم پنج نفرهای که همراه کریسدیبرگ به تهران آمده بودند، چهار نفرشان به من گفتند که میخواهند در تهران بمانند و در تهران زندگی کنند. آن آلمانی که به ایران آمده بود، میگفت من اگر بدانم که کار موسیقی در ایران میگیرد، من از ایران بیرون نمیروم. اگر ما میخواستیم با یک گروه داخلی این کار را انجام دهیم، هیچ اتفاقی نمیافتاد. پس من نمیتوانستم با کریسدیبرگ دست به خطایی بزنم که آبروی همه ایران را ببرم. نتیجهاش این بود که با هزینه شخصیام و بدون حمایت هیچ آدمی او را به ایران آوردم و او در نهایت گفت که تهران از لندن امنتر است. و من در طرح توجیهی که اول دادم، نوشته بودم که حضور آدمی با چنین ابعاد در ایران میتواند بار مثبت فرهنگی برای مردم ما داشته باشد. عین این جمله را برایشان نوشتم که وقتی در فرودگاه ونکوور از من میپرسیدند آقای رجبپور شما از فرودگاه کدام کشور به اینجا وارد شدهاید؟ به یک جایی از غیرت آدم برمیخورد که حاضر است همه زندگیاش را بدهد و کریسدیبرگ را به ایران بیاورد ولی بعد از آن اسم ایران فرق کند.
▪ این برنامهریزی دقیقی که میگویید به چه شکل بود؟
ـ کریسدیبرگ با این نگاه به ایران آمده بود که من در فرودگاه اسلحه به کمر بسته، میروم دنبالش. چرا؟ چون به هر کشوری که وارد شده بود که شرایطش شبیه به ما بود و اسمش سر زبانها، مردم برای خوشحالیشان تیر درمیکردند. او با ورود به ایران متعجب شد. با وجود اینکه ۲۴ ساعت در پرواز بود و بیخوابی کشیده بود اما دیدیم که از فرودگاه تا هتل استقلال را نخوابید و همینطور مثل جغد به خیابانها نگاه کرد. بعدتر که پرسیدم، گفتند دنبال آدمهایی میگشتند که اسلحه به کمر داشته باشند. قبل از اینکه کریسدیبرگ به ایران بیاید، مدیر برنامههایش خواست که ما با مینیبوس دنبالشان برویم. دلیلش را آنموقع به من نگفتند و من هم فقط به آنها جواب دادم به ما اعتماد کنید. بعدتر فهمیدم که آنها شنیده بودند که رانندگی در ایران خیلی بد است و میخواستند در مینیبوس باشند تا از سطح زمین بالاتر بنشینند تا اگر تصادف کردند، بالاتر باشند و نمیرند. دوم اینکه آنها فکر میکردند ما اینجا ماشین درست و حسابی نداریم.
▪ برای همین با بنز دنبال آنها رفتید؟
ـ آنها ماشینهای خودم هستند. من از هیچ نهاد و سازمان و ارگانی هزینهای نگرفتم. من کریسدیبرگ را با هزینه شخصی خودم به ایران آوردم و میخواستم که او پیش از کنسرت اینجا را ببیند.
▪ حالا چه اتفاقی افتاد که نظر کریسدیبرگ عوض شد؟
ـ باورتان میشود که وقتی او را به هتل رساندیم، اول حاضر نشدند تا ساکهایشان را بدهند دست عوامل هتل؟ آنها خودشان ساکهایشان را زدند زیر بغلشان و رفتند بالا. ولی وقتی وارد اتاقشان شدند، کریسدیبرگ میپرسید: ببخشید! اتاقخواب اینجا کجاست؟ آن شب به مسوول پذیرش هتل گفتم میخواهم مهمانهای من به محض اینکه پرده اتاقش را کنار میزنند، دنیای تصورشان درباره ایران عوض شود و عوض شد. من حتی به خیابانهایی که کریسدیبرگ از آنها رد میشد هم توجه کرده بودم. مواظب بودم که خیابانها پر دار و درخت باشد و بیابانی نباشد. جایی نباشد که ترافیک به هم پیچیده یا جایی که مردم خوب رانندگی نمیکنند. هر کسی به جای من بود، کریسدیبرگ را در خیابان ولیعصر پیاده راه نمیبرد. ولی من از قصد او را پیاده راه بردم. حتی گذاشتم او ۵۰ متر جلوتر و عقبتر از ما راه برود، این کارها انجام شده بود که آمد و در کنفرانس خبریاش گفت: در روسیه چهار تا بادیگارد داشتم که وقتی میخواستم ببینم اوضاع هوا چطور است، آنها را کنار میزدم تا آسمان را ببینم. او آمد و در یک عصر وسط هفته پدری را دید که با زن و بچهاش آمده پارک و بعد از آن آمد و گفت: من صمیمیتی که در شما دیدم را هیچجا ندیده بودم. چقدر خوب است که شما خانوادگی مسافرت میروید و تفریح میکنید. برای آدمی که از اروپا به ایران سفر میکند، این اتفاقات تازه است.
▪ ▪ ولی چرا این ایده را برای گروه آریان پیاده کردید؟
ـ ـ این ایده، یک ایده ۱۰ساله است. من اول میخواستم یک گروه عرب را به ایران بیاورم اما مرا منصرف کردند. ولی اینبار دیدم آنقدر باتجربه هستم که بتوانم چنین برنامهای را تنظیم کنم. چون اگر هر جای این برنامه اشتباه از آب درمیآمد، من، هم آبروی خودم را برده بودم، هم آبروی موسیقی ایران را و هم آبروی کشوری به قدمت ایران را و آنوقت به هیچ عنوان خودم را نمیبخشیدم. تکلیف آریان هم که معلوم است. آنها بچههای من هستند.
نگار مفید
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست