جمعه, ۲۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 14 March, 2025
مجله ویستا
سردرگمی در ترجمه متون

آشكار است كه اشتباهات جدی و خطاهای فاحش در متون نظری مرجع، میتواند گذشته از برداشتهای نادرست خوانندگان، پژوهشگران را نیز به اشتباه وا دارد و این خبط و خطا و اشتباه، به صورت دم افزونی رواج یابد. از این رو، یادآوری نكاتی را ضروری دانستم. بارها گفتهاند كه پیش شرط ترجمه خوب، روان، دقیق و گویا چند عامل توامان است: تسلط كافی بر زبان بومی یا زبان مقصد، آگاهی بایسته بر زبان متن مبدأ، شناخت درخور و مكفی نسبت به موضوع ترجمه.
به عنوان نمونه، كسی كه شعر یا رمان ترجمه میكند، باید اگر خود شاعر یا داستاننویس نیست، دست كم باید شعرشناس و یا رمانخوان حرفهای باشد و شاعران و داستاننویسهای معروف كشور خود و سایر كشورها را بشناسد و با سبك و زبان آنها آشنا باشد.
اما یك رمانخوان حرفهای یا مترجم رمان، اگر با جامعهشناسی و مفاهیم و اصطلاحات آنها آشنایی كافی نداشته باشد و با انواع مكتبهای ادبی، ژانرها [گونههای ادبی]، تاریخ ادبیات جهان و نام نویسندگان و منتقدان و صاحبنظران این عرصه آشنا نباشد، میتوان پیشاپیش گفت كه اگر دست به ترجمه متن پیچیده نظری در زمینه جامعهشناسی رمان بزند، ترجمهاش چندان موفق از كار درنخواهد آمد؛ مگر آن كه به حدی پیگیر و جدی باشد كه به منابع گوناگون و یا صاحبنظران آن رشته مراجعه كند كه به هرحال، كاری است بسیار دشوار و وقتگیر!
كوچكترین و كمضررترین اشتباهات چنین مترجمانی، برگردان نادرست نام صاحبنظران نامدار در رشتهای است كه با آن آشنایی ندارند. مثلاً كسی كه «رولان بارت» را «رولند بارتر» و پیر ماشری را «پیر ماكری» ترجمه میكند، مشخص است كه نه آنها را و نه نظریاتشان را میشناسد و جالبتر از همه، مترجمی ایرانی در برگردان یك كتاب نظری، «ابوعلی سینا» را نشناخته و نام او را مطابق متن خارجی «عوسینا» ترجمه كرده بود (كتاب «جامعه انسانی»)!
باری، اكنون به صورتی گذرا تنها به ذكر اشتباهات آشكار در برخی متون كلاسیك نظری و منابع دانشگاهی میپردازیم.
مترجم محترمی در ترجمهای ازیك كتاب نظری مهم دربارهی رمان، در بخشی كه نویسنده فرانسوی ـ میشل زرافا ـ به تحلیل «دون كیشوت» پرداخته، چنین آورده: «دون كیشوت (كه تنها از طریق رمانسهای حماسی با حماسه آشناست) تلاش میكند تا آمادیس را احیا كند و این را با بینش كامل بورژوازی كوچك انجام میدهد كه از قبل كاملاً اسیر امرار معاش یا كسب درآمد شده است. همچنین، دون كیشوت در مقابل اشرافیتی كه ارزشای خود را رها كرده است و نیز در مقابل بورژوازی كوچك كه آن را یك ننگ زنده تلقی میكند، ایستادگی میكند…»۲ (تأكید از من است ـ رازآور)در حالی كه در متن اصلی، از بورژوازی، چه كوچك و چه بزرگ، صحبتی در میان نیست، بلكه بحث بینش «خرده بورژوازی» یعنی Petit bourgeoisie مطرح میشود و این دو اصطلاح، چه در قلمرو جامعهشناسی طبقات و چه در زمینه روانشناسی اجتماعی، دارای گرایشات متفاوت هستند.
در فرهنگ فشرده سیاسی آكسفورد “Oxford concise Dictionary of Politics" در توضیح خرده بورژوازی، چنین آمده است: «اصطلاحی كه ماركس برای توصیف طبقهای بینابین پرولتاریا و بورژوازی به كار گرفت» (Oxford University press, ۱۹۹۶, p.۳۶۹) در حالی كه برای درك این تحلیل با شناخت تفاوت موقعیت طبقاتی و اجتماعی وكاركرد این دو اصطلاح، دارای اهمیت ویژهای است؛ و گرنه خواننده به درستی منظور میشل زرافا را درك نخواهد كرد. زیرا درآن مقطع ـ زمان نگارش دون كیشوت ـ «بورژوازی ساكن یك قلعه یا یك شهرآزاد بود كه پایگاهی ممتاز داشت و در محدوده حاكمیت قرار نمیگرفت. بورژوازی قشری اجتماعی را دربرمیگرفت كه بین نجبا از یك سو و دهقانان و پیشهوران از سوی دیگر جای داشت. قبل از پیدایی عصر صنعت، بورژوازی با توجه به وضع اجتماعی خاص و نقشهایی كه درون شهرها به عهده گرفته بود و همچنین كاركردهای اقتصادیاش، مزایای اقتصادی و امتیازات سیاسی متعددی كسب كرده بود.» ۳
بدین ترتیب، چه ما گفتمان نویسنده اصلی را بپسندیم و چه نپسندیم، در ترجمه باید مفاهیم را به دقت باز گردانیم و اگر هم نقدی بر آنها وارد باشد، در پیشگفتار ـ و در موارد جزیی در زیرنویس ـ بیاوریم. پس میتوان چنین گفت كه خرده بورژوا به افرادی گفته میشود كه هم مالكیت دارند و هم خود كار میكنند، مانند مغازهدارها، خیاطها، كفاشها و… اما «بورژوا» افرادی را در برمیگیرد كه به علت داشتن سرمایه و یا مالكیت بر كارخانه، تجارتخانه و… الزاماً خود كار نمیكنند و كارشان بیشتر نظارت است و چه بسا در محل كار خود نیز حاضر نشوند و مثلاً مدیر كارخانه یا مسئولی برای تجارتخانه استخدام كنند.
ملاحظه میشود كه اگر كسی با تاریخ تحولات اجتماعی و یا اصطلاحات جامعهشناسی آشنا نباشد، در هنگام ترجمه، گاه دچار اشتباهات كوچك و یا بزرگ میشود و دیدیم و دریافتیم كه بورژوازی در روند تاریخ، جایگاه و نقشهای متفاوتی به عهده داشته است.
چنین اشتباهاتی گاه درباره برخی اصطلاحات ادبی نیز رخ داده است، یكی از مترجمان شناخته شده متون ادبی، در كتابی كه از منابع دانشگاهی نقد ادبی به شمار میآید، یعنی «درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات»، در برابر اصطلاح “allegory”، برابری چون «رمزی» را آورده و چنین نوشته است:
«… آثار رمزی، بافتی چند لایه در برابرمان میگذرد…»۴
نظر به این كه روشن كردن این واژه یا اصطلاح ادبی، گذشته از اهمیت آن در كتاب یاد شده، در كتابی مرجع، همچون نوشته «برونو بتلهایم»، دارای اهمیتی اساسی است، به تفصیل به آن میپردازیم.
جلال ستاری كه سالیان درازی را به فرهنگ كاوی و شناخت افسانهها و یا قصص كهن پرداخته، مینویسد: «پیشتر گفتهایم [اشاره به كتاب «مدخلی بر رمزشناسی عرفانی»] كه عادتاً، رمز (symbole) با تمثیل (allgorie) و «تأویل» (L’exgse du sens spirituel) با تفسیر تمثیلی، خلط میشود و همان جا خاطرنشان ساختیم كه تفسیر تمثیلی «صادق و امین» است؛ چون تمثیل، استتار یا پوشش مبدل چیزی است كه خود، شناخته یا شناختنی است. حال آن كه تصویر رمزی، نامشروط و غیرقابل تحویل وتقلیل به چیز دیگری است و در واقع، پدیدهای است نوظهور و نمودگار معنایی كه به طریقی دیگر، در آفاق ذهنمان ظاهر نمیتواند شد.» ۵ ایشان میافزاید: «… رمز به معنای وسیع كلمه، تعریف واقعیتی انتزاعی یا احساس و تصوری غائب برای حواس، به یاری تصویر یا شئی است. حال آن كه پلههای نردبان همه مشهود و معلوماند ورنه خطر لغزش و سقوط هست. به سخنی دیگر، میتوان گفت كه تمثیل به رغم آن كه دوربُرد باشد، تك بعدی و «سطح پوی» است. حال آن كه در رمز، بعدی در عمق یا علّو، اعتبار میتوان كرد.» ۶پژوهشگر یاد شده، سپس به ذكر نمونههایی از افسانههای تمثیلی میپردازد: «نقل حقایق اخلاقی به زبان جانورانی كه تمثیل نسخهای گوناگون از مردماند (در حكایات موسوم به fable چون «فابل»های لافونتن و قصههای بیدپای و كلیله و دمنه و طوطینامه یا چهل طوطی و حكایات اسیوفوس Esope) نیز از همین قماش است.» ۷ درتوضیح «معنای تمثیلی حكایات جانوران»، از قول «دانشمندی از قرن ششم هجری»، یعنی ابوالحسن علی بن زید بیهقی، نویسنده كتاب «تاریخ بیهق» میآورد: «حكایات كه در كلیله و دمنه بر زبان حیوانات نهادهاند موضوعات است برای فواید و تجارب را و جمله مفید و مقبول است.» ۸
گرچه «در مشرق زمین همواره برای بیشتر حكایات، «عبرتآموز و حیرتانگیز» مردمپسند، معنایی رمزی یا تمثیلی قائل بودهاند»۹، اما یادمان باشد چه از نظر لفظ و چه از نظر معنا، «تمثیل» و «رمز» این همانی ندارند، یعنی ای بسا حكایات و افسانههای تمثیلی كه رمزی باشند، اما همه داستانهای رمزی ـ به ویژه در ادبیات داستان معاصر ـ تمثیلی نیستند، از جمله رمانهای مدرن رمزی كه نمونه جالبی هم هست ـ و اكثر منتقدان ایرانی كه درباره آن نقد نوشتهاند، به رمز و راز آن پی نبردهاند ـ «باغ گذر» مارگریت دوراس است و از قضا «رابرت اسكولز»، در كتاب مرجعی چون «درآمدی برساختارگرایی در ادبیات»، كانون توجه خود را بر ادبیات داستانی و رمان گذاشته است و نه «حكایات» و یا «افسانهها». به هرحال، معنای اصلی allegory قصه یا افسانه تمثیلی است كه میتواند رمزی هم باشد یا نباشد!
باری، پژوهشگر ایرانی دیگر، دكتر «تقی پورنامداریان»، در پژوهش پردامنهای در این باره چنین مینویسد: «در زبان فارسی انواع گوناگون داستان هر یك نامی جدا و خاص خود ندارد و كلمات داستان، قصه، مثل وتمثیل اغلب مترادف یكدیگر به كار میرود. در زبانهای اروپایی این انواع تا اندازهای از یكدیگر تفكیك شده است. آن چه به انگلیسی “Proverb” گفته میشود، عبارت از گفته مختصر و مفید در تداول عامیانه كه مثل ترانههای عامیانه و قصههای شعرگونه به تاریخ قومی تعلق دارد و در واقع، قسمتی از زبان گفتار است. “Proverb” را همین طور شكل نصیحتآمیزی ازادبیات عامه دانستهاند كه معمولاً محصول ذهن عوام و مبتنی بر تجربههای عادی زندگی است. معادل این را در فارسی همان «مَثـَل» و ضربالمثل میگوییم دریكی از معنیهای مشهور آن كه قبلاً ذكر كردیم. در این معنی «مثل»، شكل داستانی ندارد؛ هر چند كه ممكن است درواقع صورت فشرده و خلاصه شده یك داستان باشد. كلمات دیگر، یعنی “parable”، “fable” و “allegory” نیز به انواعی از داستان اطلاق میگردد كه در فارسی برای هر سه تقریباً كلمه تمثیل یا مثل را به كار میبریم. اما در ادبیات اروپایی با یكدیگر تفاوتهایی دارند.۱۰
هر چند در این زمینه، كسانی ـ از جمله جمال میرصادقی ـ كوشیدهاند برای جلوگیری از چنین اغتشاشی، كمابیش برابرهایی گویاتر و روشنتر در برابر این واژگان یا اصطلاحات بیاورند، متأسفانه هنوز ابهاماتی در برگردان آنها وجود دارد. اما شگفت این جاست كه مترجمان ما، گاه حتی به رایجترین و روشنترین معنا توجه نمیكنند و گاه به جای درك دقیق مفهوم و مصداق، تنها به برخی از برابرهای واژگانی آنها در فرهنگهای دوزبانه بسنده میكنند. به عنوان مثال، ممكن است در برابر allegory «تمثیل» و یا «قصه رمزی» آمده باشد، اما باید با توجه به متن، دقیقترین معادل را یافت و آورد و اگر نمیتوان از متن معنای دقیق را دریافت، ضروری است كه فراگیرترین معنا را بیاوریم. همچنان كه دریافتیم، مفهوم افسانه یا قصه یا حكایت تمثیلی فراگیرتر از «قصهی رمزی» است؛ همانطور كه جلال ستاری نیز از زبان شیخی مینویسد: «تتبع حكایات كردم تا رموز و اشارات ایشان فهم كردم كه رموز و اشارات در حكایات پدید آید.»۱۱
نكته اساسی در ترجمه متون نظری مرجع، ضرورت آشنایی كافی و همهجانبه مترجم در زمینه مورد بحث است؛ وگرنه آن چنان آشوب معنایی در برگردان و معادلگذاری برپا خواهد شد كه پژوهشگران، دانشجویان و منتقدان و علاقهمندان را سرگردان و پریشان خواهد كرد و چون مبنای پژوهش خود بیاعتبار باشد، اعتبار همه برداشتها و تحلیلها میتواند دچار خدشه شود؛ امری كه دوست مترجم ما آقای كمال بهروزكیا، كوشش كرده است آن را برای اولین بار، در باره كتاب مهم «برونو بتلهایم» به ما نشان دهد.
ایشان درنوشته خویش، درباره اصطلاحات موردنظر بتلهایم، نشان میدهد كه همین عدم تمایز در برابرگذاریها و معادلیابیها، به چه اغتشاشی دامن زده است. اما دست كم یكی ازنكاتی كه یادآوری كرده، تا حدودی تأملبرانگیز است (و نه نادرست). نامبرده درباره اولین ترجمه كتاب بتلهایم، با عنوان «كاربردهای افسون» مینویسد: «اشكال دیگر ترجمه در كتاب، ترجمه واژه fable، به معنی افسانه تمثیلی است كه حكایت ترجمه شده است.»
در یكی از جدیدترین و معتبرترین فرهنگهای دوزبانه انگلیسی ـ فارسی، یعنی «فرهنگ معاصر هزاره»، در این باره چنین آمده است: «۱ـقصه، افسانه، حكایت، داستان ۲ـ اساطیر، دروغ»۱۲
كاظم فیروزمند نیز در برگردان «فرهنگ ادبیات و نقد» جی.ای. كادن، برابرهای «افسانه، مثل، حكایت، فابل» را آورده و در توضیح آن، چنین نوشته: «روایتی كوتاه به نثر یا نظم كه دارای پیامی باشد و موجودات غیرانسان یا اشیای بیجان، معمولاً شخصیتهای آن هستند.» ۱۳
جمال میرصادقی، در «واژهنامه هنر داستاننویسی» و سیما داد، در «فرهنگ اصطلاحات ادبی» هر دو معادل «افسانه تمثیلی» آوردهاند و تعریفی مشابه تعریف كادن به دست دادهاند.ابهام و اغتشاش و سردرگمی در معادلگذاریها و نبود پژوهش همهجانبه و علمی، كار را به آن جا كشانده كه مترجم ارجمندی چون دكتر كاظم فیروزمند، در مرجع «فرهنگ ادبیات و نقد»، از آوردن واژهها و یا اصطلاحات ادبی مهمی چون allegory چشمپوشی كردهاند؛ هر چند خود در «یادداشت مترجم»، دشواری كار را گوشزد كردهاند و صادقانه نوشتهاند «برنامه در عمل با نقصانها و تأخیرهای گوناگونی مواجه شد» و تصریح كردهاند «واژهنامه حاضر در برگیرنده كلیه واژگان مهم و اساسی ادبیات و نقد ادبی نیست.»
باری، كمال بهروزنیا، در توضیح نظریات بتلهایم و نحوه كاربرد واژه یا اصطلاح “fable” مینویسد: «بتلهایم در مقاله «داستان سه بچه خوك كوچك، اصل لذت در برابر اصل واقعیت» به گونه روشنتری یك قصه (Marchen) را با یك افسانه تمثیلی (fable) مقایسه میكند و تعریف مشخص از یك fable (افسانه تمثیلی) ارایه میدهد و در پایان [چنین] نتیجه میگیرد: «... افسانههای تمثیلی روایتهای مردمی هستند و از نسلی به نسل بعد منتقل شدهاند... تمثیلها كه اغلب دارای عطوفت و خیرخواهی صریح و گاهی اوقات سرگرمكننده هستند، همیشه از یك حقیقت اخلاقی صحبت میكنند، آنها معنای پنهانی ندارند و امكانی برای خیالپروری ما باقی نمیگذارند.
قصه (Marchen) به خلاف افسانه تمثیلی، همه تصمیمگیریها را به ما واگذار میكند؛ ما آزادیم كه از قصه نكته مفیدی برای زندگی خود برداشت كنیم یا به سادگی، از حوادث خیالانگیز آن لذت ببریم. علاقه ما به قصه برای این است كه باعث میشود به معنای پنهان قصه، هنگام خواندن آن واكنش نشان دهیم؛ به شرطی كه با تجربه زندگی و شرایط زمانی رشد شخصیت ما مناسب [متناسب/ رازآور] باشد.»
در این جا چند نكته پراهمیت وجود دارد. درست كه به گفته ستاری «تمثیل... تك بعدی و «سطحپوی است» و یا «تفسیر تمثیلی»، «صادق و امین» است، اما به هر حال باز هم به قول ستاری «تمثیل، استتار یا پوشش چیزی است» كه چنان چه مخاطب آن كودك و یا نوجوان و یا عامه باشد، به اندكی تأمل نیاز دارد. البته، پس از كشف یا شناخت ما به ازای «شناخته و یا شناختی» آن به گفته «بتلهایم»، معنای صریح و روشنی دارد. دیگران آن كه «قصه» یا “Marchen” به گونهای تعریف شده كه بیشتر بر «رمان» و حتی «رمان نو» به طور اخص قابل تطبیق است و امكان تأویلها و تفسیرهای گوناگون را فراهم میكند. در حالی كه در ترجمه خانم «اختر شریعتزاده» نیز همواره «قصههای پریان» یا «قصههای عامیانه پریان» ـ و گاه حتی به نادرست واژه «داستان» ـ آمده است و چنان چه معتقد باشیم كه منظور بتلهایم «قصه» به طور كلی و «قصههای عامیانه» به صورت خاص باشد ـ و نه الزاماً قصههای پریان یا Fairy tales اولاً قصههای جن و پری نیز خود بخشی از قصههای عامیانه یا tales Folk است و دوماً بسیاری از افسانسهها یا قصههای تمثیلی (fable) نیز خود در ذیل «قصههای عامیانه» قرار میگیرند. از این گذشته، تعریف بتلهایم بیش از مفهوم «قصه» در مفهوم سنتی آن، داستانهای پس از رنسانس و دوران روشنگری و «رمان نو» را دربرمیگیرد.
نكته آخر درباره ضرورت تفكیك واژه و یا اصطلاح «اسطوره» و «افسانه» از یكدیگر است. درست است كه دربسیاری از موارد، دو اصطلاح تداخل و یا دست كم همپوشانی دارند، اما ضرورتاً این امر به مفهوم یكسانی و یا «این همانی» آنها نیست.
محمدهادی محمدی و زهره قایینی، دو پژوهشگر شناخته شدهی ادبیات كودك و نوجوان نیز كمابیش این واژگان یا اصطلاحات را بدون تمایز به كار گرفتهاند و مینویسند: «افسانههای عامیانه آینه تمام نمای تجربههای زندگی، سنتها و رفتارهای مردم در درازنای تاریخ هستند. میتوان گفت، بیم و امیدها، كشمكشهای انسان با طبیعت، با انسانهای دیگر و با خود، در این گونه بازتاب پیدا كرده است. كودك با شنیدن افسانههای عامیانه، با فراز و نشیبهای اساسی زندگی و راههای رو به رو شدن، با آنها آشنا میشوند.» ۱۴ در ادامه آوردهاند: «مهرداد بهار، دگرگونی اساطیر ایران را ناشی از شكستگی و آمیختگی اسطورهها و ورود عناصر بیگانه به آنها میداند. افسانههای ایران نیز درست بر همین پایهها، دگرگون شدهاند.» ۱۵
بیگمان از حیث معرفتشناختی و طبقهبندی علمی، پیوندی دیرین بین «اسطوره»، «افسانه» و «افسانههای عامیانه» وجود دارد، اما در نظری كلی «اسطورهها» بیشتر دربرگیرنده «افسانههای خدایان» و یا «افسانههای آفرینش» هستند و «افسانهها» در نگاهی اجمالی بیشتر جنبه این جهانی و بعد انسانی و زمینی دارند. باری، دو پژوهشگر یاد شده، در همین فصل، دست كم سیزده بار (به دقت نشمردهام) «اسطوره و افسانه» را با هم آوردهاند، اما در ضمن توضیح و تحلیل خود، به تلویح و در عمل بین «افسانه» و «اسطوره»، به درستی تمایز قائل شدهاند كه این امر، در توضیح تأثیر اساطیر بر افسانههای هزار و یك شب و جدایی آنها از «اسطوره» یا «افسانههای اسطورهای» تا حدودی دیده میشود و در ادامه بحث، این مرزبندی روشنتر میشود.
در مصاحبهای با حسین محمدزاده، «فولكلورپژوهان» ایرانی آذربایجان كه در پایان همین فصل آمده، نامبرده نیز توضیحاتی بدین شرح داده است:
«۱ـ اسطوره (Myth) كه ناشی از رخدادها و حوادث طبیعی است و قهرمان آن پیوسته از نیروی خارقالعاده و فرابشری برخوردار بوده و در تبیین و توجیه حوادث طبیعی ساخته شده است...»
۲ـ افسانهها (Legend) كه حاصل رخدادها و حوادث اجتماعی است و قهرمان آن از میان مردم عادی برگزیده میشود و در تبیین و توجیه اتفاقات اجتماعی ساخته شده است...»
۳ـ قصه كه بیشتر برای تقویت حافظه و سرگرم ساختن كودك ساخته شده و متل، نوعی از قصه است؛ همانگونه كه تمثیل (Fable) گونهای از قصه به شمار میرود.»۱۶
ملاحظه میشود كه محمدزاده، خلاف برونو بتلهایم، «قصه» را بیشتر برای سرگرمی میداند تا تأمل و تفكر و fable یا «افسانه یا قصه تمثیلی» را نیز نوعی «قصه» میداند.
گذشته از این، میبینیم كه چه در نظر و چه در عمل، بین «اسطوره» و «افسانه» نیز تمایز آشكاری در این نگاه به چشم میآید.
باری، این ابهام و اغتشاش، گذشته از حوزه نظریه ادبی، در علوم انسانی نیز آشكارا به چشم میآید. «یدالله موقن» ـ از پیروان پر و پا قرص ایرانی ماكس وبر با برداشتی سخت پوزیتیویستی ـ به هنگام ترجمه كتاب خواندنی Myth of state كه استاد نجف دریابندری و خود ایشان، دو برگردان از آن را به فارسی زبان، ارائه دادهاند و اولی این كتاب را ـ كه به قلم ارنست كاسیرر است ـ به «اسطوره دولت» و دومی به «افسانه دولت» ترجمه كردهاند، جدالی قلمی را با آقای دریابندری آغاز كرد و به زعم خویش، اشتباه ایشان را در برگردان Myth به «افسانه» یادآور شد. استاد دریابندری، پس از مدتی طولانی، با نگارش كتابی جذاب و خواندنی به نام «افسانه اسطوره»، سكوت را شكست و مدعی شد كه واژه یا اصطلاح «اسطوره»، در ایران نه پیشینهای داشته و نه كاربردی و هرگونه استفاده از ان «خشت بر دریا زدن» است. ایشان پس از نوشتن این كتاب، در مصاحبهای در كتاب هفته میگوید «اما این كه چه شد كه به افسانهشناسی پرداختم، چندین سال پیش من كتابی ترجمه كردم به اسم «افسانه دولت»… البته توجه داشتم كه چند سالی است كلمه اسطوره به جای افسانه به كار میرود (تأكید از «رازآور») و این را در مقدمه «افسانه دولت» به اختصار گفته بودم. من خیال میكردم كه آن مقدمه كافی است، ولی بعد دیدم كه كلمه «اسطوره» بدجوری برای خودش جا باز كرده؛ به طوری كه نسل جدید به كلی فراموش كرده است كه این كلمه، اصلاً در زبان فارسی سابقهای ندارد. یعنی سابقه كاربردش در زبان فارسی از سی چهل سال بیشتر نیست.» ۱۷ و هنگامی كه خبرنگار میپرسد: «این چه اشكالی دارد؟»۱۸ میگوید: «در واقع اشكالی ندارد؛ به شرط این كه گوینده توجه داشته باشد كه با این كلمه هیچ مطلب جدیدی را بیان نكرده است. این كلمه مترادف افسانه است. حالا اگر كسی بخواهد این مترادف را به كار ببرد، البته هیچ كس نمیتواند به او ایراد بگیرد؛ مگر از نظر سلیقه». استاد دریابندری، بدون توجه به این سخنان خود میافزاید: «… اولین جایی كه «اسطوره» بدون اشاره به افسانه به كار رفته، دایرهٔالمعارف دكتر مصاحب است…» وی در ادامه مصاحبه همگان را از كاربرد واژه اسطوره منع میكند؛ مگر آن كه از نظر معنا با «افسانه» این همانی داشته باشد. با هم بخوانیم: «گفتم» اگر به معنای افسانه باشد، هیچ كس نمیتواند ایراد بگیرد؛ مگر این كه بگوید مثلاً افسانه خوشگلتر است و فارسی است و مانند اینها، ولی معنای نظر آقایان این نیست. اینها خیال میكنند به معنای جدیدی دست یافتهاند و به كار بردن افسانه در آن معنا غلط است.یك علتش هم این است كه كلمه افسانه در فارسی معنایش قدری وسیعتر است از «میت» فرنگی (Myth). ولی این یك امر طبیعی است. در هیچ دو زبانی شما نمیتوانید كلماتی پیدا بكنید كه معانیشان عین هم باشد». سخن پایانی ایشان ـ گذشته از ضعف استدلال و منطق نه چندان مستحكم ـ از نظر بیان، نه در شأن ایشان به عنوان یكی از مترجمان خوش ذوق و فرهیخته و خلاق و نه در شأن پژوهشگر و فرهنگنگار برجستهای چون زندهیاد دكتر مصاحب است: «مقصر اصلی دكتر مصاحب است. یا این كه او فریب دیگران را خورده است. آن چه مسلم است، این است كه او به ازای «میت» گفته است «اسطوره» و از افسانه هیچ سخنی به میان نیاورده است.» در سخنان نقل شده از آقای دریابندری، چند نكته قابل نقد وجود دارد؛ چه در زمینه تعامل فرهنگی و انتقال اندیشه و چه از حیث منطق زبانشناختی. تحول در اندیشه و نیز در زبان و واژگان، منتظر اجازه هیچ مرجعی ـ اعم از رسمی و غیررسمی ـ نمیماند گرچه مراجع ـ به عنوان نهاد و چه افراد میتوانند در این تحول و جابهجایی نقش و مهر خود را ـ درست یا نادرست ـ بر جا بگذارند و زبانآوران و سخنوران و مردم عادی در زبان گفتاری و ـ چه بسا زبان نوشتاری ـ هرگز به مترادفهای واژگان نمیاندیشند ـ البته در زبان نوشتاری این امر مطلق نیست ـ از این گذشته، اگر طبق گفته استاد بزرگواری چون دریابندری «كلمه افسانه در فارسی معنایش قدری وسیعتر است از حیث فرهنگی myth»، یعنی كاربرد افسانه عام است و كاربرد «اسطوره» خاص و به قول منطقیون ـ و اصطلاح حقوقی پركاربرد آن ـ واژه «اسطوره» در قلمرو خاصی «افسانه» را «تخصیص» میزند، پس استاد بیهوده دنبال مقصر میگردد. بسیاری از كسانی كه چه در ترجمه و چه در نگارش فارسی، از واژه «اسطوره» استفاده میكنند، شاید نمیدانستهاند ـ و هنوز هم بسیاری نمیدانند ـ كه اولین بار زندهیاد «مصاحب»، این واژه را در یك دایرهٔالمعارف وارد كردهاند. (از جمله شخص كمدانش و بیخبری چون خود من)! این برداشت ایدهآلیستی ناب، مرا به یاد سخنان انتزاعی كارل رایموند پوپر میاندازد كه منبع و منشأ خشونت در تاریخ را اندیشههای سه تن، یعنی «افلاطون، هگل و ماركس» میداند و گویی اگر این سه تن نبودند، در هیچ جامعهای هیچگونه خشونتی اعمال نمیشد (باید دست و پای مستبدینی را بوسید كه حاضر شوند اندیشههای پیچیدهی این سه فیلسوف بزرگ را بخوانند و بفهمند. با جسارت همراه با كماطلاعی خود میگویم كه در طول تاریخ، حتی پنج دیكتاتور و یا مستبد خشن و خونریز را نمیتوان یافت كه اندیشههای این فیلسوفان را خوانده باشد).
پس بهتر است بیهوده به دنبال «مقصر» نگردیم. زندهیاد مصاحب، حتی اگر تحت تأثیر كس یا كسانی قرار گرفته باشد، قطعاً انسانهایی فرزانه بودهاند و ایشان منطق قوی آنها را پذیرفته و به كار گرفته است و روا و سزا نیست اكنون ایشان را ـ كه دستشان از دنیا كوتاه است ـ «فریب خورده» بدانیم. بیگمانم نقد آثار همه بزرگان و بزرگواران ـ اعم از زنده و در گذشته ـ واجب است (همان گونه كه شاگردی چون من با همه علاقه شخصی نسبت به آثار و افكار استادی چون نجف دریابندری، جسورانه این كار را كردهام؛ بیآن كه قصد جسارت به ساحت ایشان را داشته باشم و یا منكر فضل و كرامت ایشان در پهنه فرهنگ و ادب معاصر باشم).
استاد دریابندری، در كتاب پركشش و در مجموع پر از اطلاعات مفید «افسانه اسطوره» مینویسد: «كسانی كه به كاربرد واژه «اسطوره» در معنای «افسانه» خو گرفتهاند، یا تصور روشنی ندارند كه همچنان این واژه تازه وارد را بر «افسانه» دیرین ترجیح میدهند و حتی كاربرد «افسانه» را در این معنی «غلط» میدانند…»۱۹ایشان در جای دیگری نوشتهاند: «یكی از اولین كتابهایی كه در زمینه افسانهشناسی، به زبان فارسی ترجمه شده، فرهنگ اساطیر یونان و روم است. ۲۰ در عنوان این كتاب، كلمه «اساطیر» به چشم میخورد، ولی در متن آن، تا آن جا كه نگارنده دقت كرده، اثری از كلمه «اسطوره» نیست. در مقدمه مترجم كه به تاریخ ۱۳۳۹ است، «افسانهها» مكرر به صورت مترادف «اساطیر» آمده و هر جا نویسنده مقدمه خواسته است «اساطیر» را به صورت مفرد درآورد، یعنی از یك «میت» سخن بگوید، كلمهای جز «افسانه» دراختیار نداشته و همین را به كار برده است.» ۲۱
در این جا آشكارا خلط مبحثی صورت گرفته است؛ چون مترجم محترمی ـ كه از قضا از «اسطورهشناسان» پیشكسوت ایرانی است و نه «افسانهشناس» ـ به هر دلیل با وجود عنوان اصلی «اساطیر»، در توضیح اسطورهای یگانه، واژه «افسانه» را آورده، پس حتماً اشتباه كرده و لابد فراموش كرده كه اساطیر جمع اسطوره است و اسطوره نیز خلط است و فارسی هم نیست. پس منظورش حتماً «افسانهها» بوده»!!
نیازی به توضیح نیست كه چه در پهنه علوم انسانی ـ از جمله مردمشناسی یا روانشناسی ـ و چه در تقسیمبندیهای ادبی، این دو قلمرو كاملاً از هم تفكیك شدهاند و اكنون در بسیاری از دانشگاههای جهان، «اسطورهشناسی» از «افسانهشناسی» جداست ـ بیآن كه كسی پیشینه و پیوند تاریخی و یا تداخل و تعادل آنها را منكر شود. به عنوان مثال، زندهیاد «انجوی شیرازی» بیشتر «افسانهشناس» شناخته میشود و احمد بهمنش «اسطورهشناس»! یا نمونه خارجی آن «لئوی استروس» و «ولادیمیر پراپ» هستند.
اخیراً با دوست اسطورهشناس و فعالم، دكتر ابوالقاسم اسماعیلپور، گفتوگوی كوتاه تلفنی داشتم و مطلع شدم كه ایشان خود نقدی در یك مجله دانشگاهی در این باره نوشته كه تاكنون از خواندن آن محروم بودهام (قرار بود سخنرانی را دراختیارم قرار دهند كه گرفتاریهای روزمره همهگیر، مرا از بهرهگیری از این نوشته بازداشت). باری، اگر فردی از وی دربارهی «افسانه» و «افسانهشناسی» پرس و جو كند، قطعاً بیبهره نخواهد ماند، اما نه خود ایشان و نه هیچ كس دیگر، ایشان را «افسانهشناس» نمیداند، بلكه ایشان از «اسطورهشناسان» و «اسطورهپژوهان» ایرانی هستند.
برای جمعبندی پرسشهای خود، سخنی چند از یكی از «اسطورهپژوهان» ایرانی ـ همشهری سخنورم ـ دكتر میرجلالالدین كزازی میآورم: « فرهنگنویسان تازی، بدان سان كه شیوه پسندیده و كار بسته آنان است، اسطوره را واژهای تازی دانستهاند و آن را دور ریخت «افعوله»، برآمده از ریشه سطر شمردهاند… معنی این واژه نیز در تازی افسانهها و سخنان بیبنیاد و شگفتاور است»۲۲ و سپس به كاربرد و معنای قرآنی آن ـ كه سخت با فرهنگ ابراز آمیخته و یگانه شده است ـ میپردازد و در ادامه مینویسد: «یكی از ویژگیهای بنیادین در افسانهها آن است كه آنها از نمودهای فرهنگ مردمی هستند و در پیوند با ادب گفتاری».۲۳
باری ایشان افزودهاند: «… شاید بتوان انگاشت كه اسطوره، واژهای است كه در بنیاد تازی نیست و مانند بسیاری ازواژههای دیگر در این زبان، از دیگر زبانها ستانده شده است و ریخت و پیكره تازیكانه [عربی] یافته است. انگارهای در ریشه و بنیاد واژه اسطوره آن است كه شاید این واژه از زبان یونانی یا لاتینی به زبان تازی برده شده باشد و دیگرگون شده واژه یونانی و لاتینی «هیستوریا» Historia باشد كه به معنی سخن و خبر راست یا جستوجوی راستی است. از این واژه، واژههای «ایستوار» Histoire در فرانسه و «استوری» Story درانگلیسی كه به معنی تاریخ، داستان و قصه است، به یادگار مانده است.» ۲۴ملاحظه میشود كه در نوشته دكتر كزازی نیز «داستان» و «قصه» و «افسانه» و «اسطوره» كمابیش تا اینجا معادل هم به كار گرفته شدهاند ـ كه خود نشان از عدم تفكیك كاربرد واژگان و مفاهیم، چه در حوزه علوم انسانی و چه در نظریهی ادبی در ایران و نبود پژوهشهای دامنهدار است ـ اما توضیحات بعدی مرزی نسبتاً قاطع و روشن بین «افسانه» و «اسطوره» قائل میشود. با هم میخوانیم: «در زبانهای اروپایی، اسطوره میت Mythe خوانده میشود كه واژهای است برگرفته از موتوس Muthos یونانی، به معنی حكایت و قصهای كه بیشتر در پیوسته نیز هست. از این واژه، واژههایی چون میتولوژی Mythologie، به معنی اسطورهشناسی یا دانش اسطوره، و میتوگرافی Mythographie به معنی اسطورهنگاری در آن زبانها به كار برده میشود. اسطوره در پارسی گاه با افسانه برابر نهاده شده است و واژه افسانه را به جای آن به كار بردهاند؛ لیك به درست نمیتوان افسانه را با اسطوره در معنایی كه امروز از آن خواسته میشود و برابر و یك سان با معنای میت است، هممعنی دانست (تكیه از من است ـ رازآور). افسانه، داستانها و حكایتهای مردمی است كه بر زبانها روان است، اما هنوز به گونهای پیكره فرهنگی و سازمان و سامان اندیشهای كه اسطوره نامیده میشود، دیگرگون نشده است. افسانهها، داستانهایی پراكنده و بیسامانند كه میتوانند مایهها و بنیادهای ساختاری شمرده شوند كه سرانجام، اسطوره از آنها پدید خواهد آمد. پارههای افسانه، آن گاه كه با هم درآیند و در یكدیگر بتنند و پیكرهای همبسته و به سامان از اندیشهها و باورها را پدید آورند، تا به مرز اسطوره، فرا خواهند رفت و دیگرگونی خواهند یافت. به دیگر سخن، افسانهها پارههایی گسسته و مایههایی خام از گونهای جهانشناسی رازآمیز و باستانی میتوانند بود كه آن را اسطوره مینامیم.»
به هر حال، در مورد تقدم و تأخر «اسطوره» و «افسانه» در سخنان دكتر كزازی نیز نكاتی قابل تأمل و یا نقد و بررسی وجود دارد كه آن را به فرصت دیگری وامیگذارم تا روزی كه پرسشها و تردیدهای این گفتار شتابزده را بر پایه پژوهشی گسترده استوار كنم.
به عنوان حُسن ختام، بد نیست اشاره كنم كه نیما یوشیج، شاعر اندیشمند و نظریهپرداز بزرگ ادبی معاصر نیز در گفتار «ارزش احساسات»، دو بار به «اسطوره» و «اساطیرشناسی» اشاره كرده كه در آینده بیشتر بدان خواهیم پرداخت.
باری، نوشته بهروز كیا و نظریات برونو بتلهایم را باید با دقت خواند و ترجمه جدید را ـ كه در حال اتمام است ـ موشكافانه مورد بررسی قرار داد تا با همفكری بتوانیم گامی به پیش برداریم!
پینوشتها:
۱. تا آن جا كه میدانم، گذشته از آقای دكتر «كاظم شیوا رضوی»، خانم اختر شریعتزاده نیز این كتاب را به عنوان «افسون افسانهها» به فارسی برگرداندهاند.
۲. ادبیات داستانی، میشل زرافا، ترجمه نسرین پروینی، ص ۱۵۵.
۳. فرهنگ علوم اجتماعی (سه زبانه)، آلن بیرو، ترجمه دكتر باقر ساروخانی، انتشارات كیهان، ص ۴ـ۳۳.
۴. درآمدی بر ساختارگرایی، رابرت اسكولز، ترجمه فرزانه طاهری، مؤسسه انتشارات آگاه، ص ۵۰.
۵ تا ۹. رمزاندیشی و هنر قدسی، جلال ستاری ـ صفحات ۸ ـ ۵.
۱۰. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تقی پورنامداریان، ص ۱۴۱
۱۱. خواجه امام ابوابراهیم اسماعیل بن محمد مستعلی نجاری، به نقل از منبع پیشین.
۱۲. فرهنگ هزاره، علی محمد حقشناس، حسین سامعی، نرگس انتخابی، جلد دوم، ص ۵۳۷.
۱۳. فرهنگ ادبیات و نقد، ص ۱۵۷.
۱۴ تا ۱۶. تاریخ ادبیات كودكان ایران، جلد اول، صفحات ۷۰ تا ۹۴.
۱۷. «افسانه یا اسطوره؟ نگاه دریابندری»، كتاب هفته، شماره ۱۱۵، شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۲، ص ۱۰.
۱۸. همان مأخذ.
۱۹. افسانه اسطوره، ص ۱۴.
۲۰. پیر گریمال، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمه احمد بهمنش، مؤسسه انتشارات امیركبیر، چاپ دوم، تهران ۲۵۳۶(۱۳۵۶) به نقل از منبع پیشین.
۲۱. همان منبع، ص ۳۰.
۲۲ تا ۲۴. همان منبع، صفحات ۲ـ۱.
۲۵. همان منبع، ص ۳.
شهرام اقبالزاده
برگرفته از: كتاب ماه كودكان و نوجوانان/شهریور ۸۲
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست