سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
بازکاوی گسترده دین پژوهی
نوگرایی، انسان دیندار را با پرسشهای مختلفی روبرو كرد و مشكلات و شبهات بسیاری را برای دین و دینداری به وجود آورد. این پرسشها و شبهات، موجب رشد و شكوفایی دین و اندیشهدینی در عرصههای گوناگون و پدیدآمدن شاخههای مختلف در حوزه دین شد. دین پژوهی در این دوره پا به عرصه جدیدی نهاد و علوم متنوعی را پوشش داد. این علوم به عنوان دانش و معرفتی مستقل، با دین مرتبط نبودند، بلكه در پرتو تحولات بنیادین مدرنیته با دین نسبتی پیدا كردند و در حوزه علوم دینی جای گرفتند. البته پدید آمدن این علوم برای دین پیامدهای ضمنی را نیز در پی داشت كه همواره دین و اندیشه دینی را تهدید میكند.
قرن نوزدهم شاهد تحول چشمگیری در زمینه دین یا دین پژوهی (study of Religion) بود. گرچه ریشههای این تحولات را در سدههای پیشین و عمدتا در قرن هجدهم یا عصر روشنگری باید جست و جو كرد، اما علل و عواملی در اواخر این قرن، تحولات پیشین را به ثمر رساند و موجب پیدایش چند رشته جدید در عرصه دینشناسی گردید. مهمترین این عوامل عبارتند از:
الف) گسترش فتوحات استعماری اروپاییان
ب) نظریه داروین
ج) علم مردمشناسی، باستانشناسی و زبانشناسی
د) نظریه فرافكنی در مورد دین
ه) ایدهآلیسم رمانتیك
در این نوشتار، پس از توصیف و تبیین دو ددیگاه مهم، درباره گسترههای دین پژوهی، به بررسی و ارزیابی آن دو میپردازیم.
● صیف و تبیین دیدگاهها درباره گستره دین پژوهی
۱. شاخههای دین پژوهی بر اساس تعریف (حقانیت، صدق و كذب دعاوی دین) و تحقق آن (آثار دین)
بر اساس این تلقی، علومی كه با عنوان دین پژوهی مطرح میشوند به دو دسته كلی تقسیم میگردند:
الف) علومی كه به حقانیت، صدق، كذب، واقع نمایی ادیان و گزارههای دینی میپردازند.
ب) علومی كه فارغ از صدق و كذب گزارههای دینی، نفس پدیده دین و كاركرد و آثار آن را مورد تحقیق و بررسی قرار میدهند. این علوم با عنوان جهان بینی كاوی (World view analysis) بررسی میشوند. طبق جهانبینی كاوی، دین یك نهاد اجتماعی است و همانند سایر نهادها استحقاق بررسی را دارد. نهاد اجتماعی (Institution) یعنی ركنهایی از زندگی انسانی كه همیشه و همه جا در جامعه حضور دارند؛ مانند خانواده، اقتصاد، حكومت و... (كه البته در تعداد آنها اختلاف است).
بنابراین كسی كه به جهان بینی كاوی میپردازد، دین (به معنای عام آن) را به مثابه یكی از نهادهای اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد. در روش جهان بینی كاوی سه عنصر وجود دارد كه عبارتند از:
الف: این روش تحقیقی مقایسهای و تطبیقی است. بنابراین هم وجوه افتراق و هم شباهتها را مورد توجه قرار میدهد.
ب: این روش یك بحث تاریخی است و به وضع فعلی دین كار ندارد، بلكه سیر تطور تاریخی ادیان، تاثیر آنها بر یكدیگر و پیروزیها و شكستها را مورد مطالعه قرار میدهد.
ج: این روش همراه با همدلی (empathy) و یك نوع مطالعه خنثی و بیطرفانه است، به این معنا كه در بررسی یك نظام عقیدتی و دینی، حداقل خود را در قالب معتقدان به آن فكر درآوریم، نه این كه موافق و پیرو آن نظام فكری شویم. جدول زیر گسترهاین معارف را نشان میدهد:
علومی كه به صدق و كذب ادیان میپردازند: كلام
فلسفه دین
علومی كه به صدق و كذب ادیان نمیپردازند: روانشناسی دین
جامعهشناسی دین
انسانشناسی دین
تاریخ ادیان
دینشناسی تطبیقی
این رای توسط استاد مصطفی ملكیان در كتاب «تأملات ایرانی»(۱) طرح شده است. پیش از این ایشان در جزوه درسی كلام جدید(۲) از قلمرو دین پژوهی سخن گفته كه البته در آنجا انسانشناسی دین و دینشناسی تطبیقی را ذكر نكرده در عوض، هنر دینی و ادبیات دینی را از دیگر حوزههای دین پژوهی نام برده است. این تقسیم بندی از دین پژوهی مورد دفاع برخی از پژوهشگران واقع شده است(۳).
تقسیم بندی دیگری نیز مشابه این تقسیم بندی در كتاب «درآمدی بر فلسفه»(۴) آمده است.
۲. شاخههای دین پژوهی بر اساس دو نگرش سنتی و جدید به دین
از این رأی در كتاب «روششناسی مطالعات دینی» نوشته دكتر احد فرامرز قراملكی دفاع شده است.
بر اساس این دیدگاه، مطالعات دینی به دو گروه دانشهای سنتی و علوم نوین تقسیم میشود. این دو گانگی در شاخههای دین پژوهی بر دو گانگی محققان به دین و آموزههای دینی استوار است.
● تلقی سنتی از دین: دین چیزی جز پیام الهی به بشر و پاسخ آدمی به آن نیست.
▪ تلقی جدید از دین: دین به عنوان واقعیتی مستقل (نه به منزله پیام، خبر و حكایت).
واژههای «سنتی» و «جدید» در این كاربرد، عاری از هر گونه ارزش داوری است. این دو لفظ، نه به صورت توصیف كننده، بلكه به عنوان «مشیر» برای اشاره به آن چه در فرهنگ دینی و اسلامی متداول بوده و آنچه از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی به میان آمده است، به كار میرود. در این جا نه سنتی به معنای كهنه ممل و نه مدرن و جدید به معنای معتبر دارای ارزش است.
مراد از تلقی سنتی از دین، نگرش دانشمندان سلف به دین است كه در فرهنگ اسلامی، از صدر اسلام تا كنون نزد دانشمندان مسلمان، كم و بیش به عنوان تلقی واحد از دین، رایج بوده و هست و مراد از تلقی نوین، دیدگاهی است كه از نیمه دوم قرن نوزدهم به تدریج شكل گرفت و رواج یافت.
در تلقی سنتی از این روش، سه دانش كلام، فقه و اخلاق معرفتهای واسطهای بین وحی، ذهن و زبان مخاطبان به میان میآیند. این سه دانش، حقیقتا اسلامی هستند. سایر معارف اسلامی، یا ابزارهای این سه علم هستند و یا اسلامی بودن در آنها عاری از مجاز و تسامح نیست.
بر مبنای تلقی جدید از دین، چهار گستره روانشناسی دین، جامعهشناسی دین، تاریخ ادیان و فلسفه دین پیدا شده است. سه دانش نخست، از مطالعات تجربی دین تلقی میشود كه به شناخت دین به عنوان واقعیت روانی، اجتماعی و تاریخی میپردازد. فلسفه دین به مطالعه معرفت دین میپردازد و ابزار آن، تحلیلهای منطقی است.
● نقد و بررسی
▪ ویژگیهای دو دیدگاه: دو دیدگاهی كه در بالا به توصیف و تبیین آن پرداختیم، نسبت به برخی دیگر از دیدگاهها درباره قلمرو دین پژوهی، مزیتهایی دارند كه عبارتند از:
۱. از نظم و انسجام منطقی بیشتری برخوردارند و شاخههای مختلف دین پژوهی را بر اساس معیار معقول و منطقی بیان كردهاند.
۲. هر دو، به شكلی از آفت در هم آمیختن فلسفه دین و كلام (جدید) اجتناب ورزیدهاند. امروزه در ادبیات دینی و مراكز آموزشی و پژوهشی سخن از مسائل و شبهات جدید و نوظهوری میرود كه از آنها با عنوان «كلام جدید» یا مسائل جدید كلامی یاد میشود. یكی از آفات روش شناختی دین پژوهی معاصر به طور عام، و اندیشه كلامی به طور خاص، عدم وقوف به تمایز معرفتی فلسفه دین و كلام جدید میباشد. نسبت بین این دو از جهات گوناگونی ابهامآمیز است. از سویی هویت كلام جدید در مقام تعریف، خالی از ابهام نیست و هندسه معرفتی دین، دانش نوپا در مقام تحقق، به روشنی ترسیم نشده است و از سوی دیگر تصویرهای گوناگون از فلسفه دین بر ابهام مساله افزوده است. ابهامآمیز بودن نسبت میان این دو معرفت تا حدودی به نوپایی هر دو بازمیگردد. آثار اندكی كه در زبان فارسی تحت عناوین كلام جدید و فلسفه دین تالیف و یا ترجمه شده است، نشانگر همین ابهامی است كه از نوپایی این دو سرچشمه میگیرد(۵)، ابهامی كه نه تنها طالب علم، بلكه پژوهشگران و مؤلفان با آن درگیرند. مبحثی از نظر یك محقق شایسته عنوان فلسفه دین است اما همان مبحث از نظر پژوهشگران دیگر ارتباطی به این عنوان ندارد. در مورد كلام جدید هم، تصویرهای مختلفی از چیستی كلام جدید ارائه شده است به همین دلیل، پاسخهای متفاوتی برای پرسش از ارتباط میان كلام جدید و فلسفه دین ارائه شده است:
«... بنابراین كلام جدید گاهی فلسفه دین نامیده میشود، فلسفه دین امروز مفهوم اعمی دارد كه هم كلام قدیم را دربرمیگیرد و هم كلام جدید را»(۶) نویسنده همین مطالب در جای دیگر گفته است: «فلسفه دین یعنی دینشناسی و دینشناسی هم گاهی از بیرون است و گاهی از درون»(۷). «آنچه ما كلام جدید مینامیم، متكلمان غربی فلسفه دین میگویند».(۸) استاد مطهری هم فلسفه دین را یكی از وظایف كلام جدید ذكر كردهاند(۹).
بنابراین، هر دو دیدگاه فوق از یكسان انگاری و خلط میان فلسفه دین و كلام جدید پرهیز كرده و به تفاوت و تمایز معرفتی آن دو توجه داشتهاند. همچنین از خلط كلام جدید و الهیات نوین مسیحی هم اجتناب ورزیدهاند. بیتردید، تمایز كلام جدید از فلسفه دین و الهیات نوین مسیحی و سایر رویكردهای دین پژوهی منوط بر تحلیل و تبیین مفهوم تجدد در كلام و ترسیم هندسه معرفتی كلام جدید و نسبت آن با كلام سنتی (قدیم) میباشد كه در بحث زیر به آن اشاره خواهیم كرد.
۳) در هر دو دیدگاه، كلام جدید نه به منزله علمی جدید و متفاوت از كلام سنتی (قدیم) بلكه در تداوم كلام قدیم شمرده شده است، یعنی كلام جدید هویتا (و نه به حسب اشتراك لفظی) كلام میباشد، نه این كه دانشی نوین كه جز اشتراك لفظی، نسبتی میان آن و كلام قدیم متصور نیست. در كتاب روششناسی مطالعات دینی آمده است: «آنچه كلام جدید یا الهیات مدرن خوانده میشود، اگر چه به لحاظ هندسه و نظام معرفتی از كلام و الهیات سنتی متمایز است، اما از حیث هویت معرفتی، همان كلام و الهیات است. در جزوه كلام جدیدهم آمده است: «رأی بنده این است كه كلام جدید علم مستقلی نیست.»
● اشكالات هر دو دیدگاه
اشكالاتی به هر دو نظریه وارد است كه برخی از این اشكالات متوجه هر دوی آنها و پارهای دیگر مختص یكی از آنهاست. در اینجا پس از برشمردن اشكالات مشترك به اشكالات اختصاصی هر نظریه نیز خواهیم پرداخت.
۱) علاوه بر ایراد عامی كه (قبلاً به آن اشاره كردیم) غالبا نظریه پردازان در زمینه دین پژوهی و قلمرو آن، به آن مبتلا هستند؛ مبنی بر این كه منظور خود را از لفظ «دین» به طور واضح و شفاف بیان نكردهاند، اشكال دیگری بر این دو وارد است كه «عدم جامعیت» آنهاست. یعنی این كه نسبت به سایر علوم و دانشهای دینشناسی شمولیت نداشته و آنها را از قلمرو دین پژوهی خارج ساختهاند. در نگرش اول، بر اساس صورت بندی صدق و كذب پذیری گزارههای دینی فقط به دو دانش كلام و فلسفه دین اكتفا شده و نسبت به علوم دیگری كه میتوانستند در این گزینه و در كنار شاخههای دین پژوهی قرار گیرند، بیتوجهی شده است.
دانشهایی همچون، جامعهشناسی دینی، روانشناسی دینی، فلسفه دینی، و انسانشناسی دینی، كه پیشتر زیرمجموعه علوم اجتماعی و علوم انسانی بودند، میتوانند جزو رشتههای دین پژوهی و با هویت دفاعی و اثبات كارآمدی دین در عرصههای سیاسی، اجتماعی و... محسوب شوند. هر چند كه از حیث موضوع و منطق شان تحت عنوان علوم دیگری مانند جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه انسانشناسی كه معارفی غیردینی ـ و نه ضد دینی ـ هستند) مطرح میشوند، اما به لحاظ غایت و روشی كه دارند میتوانند در گستره و حوزه مطالعات دینی هم قرار بگیرند. نسبت این علوم (جامعه شناسی دینی و...) به دین همانند نسبت كلام، فقه و اخلاق به دین است. همان طور كه این معارف، صبغه دینی دارند و جزو دانشهای درون دینی به شمار میروند، علومی مانند جامعهشناسی دینی و... نیز معرفتهایی دینی محسوب شده و در كنار آنها جای میگیرند. به عبارت دیگر، هویت واسطهای (بین وحی و انسان) و دینی بودن این علوم، ساختار معرفتی آنها را تعین میبخشد و مبانی مسائل، هدفها و روشها را شكل خاص و آنها را جزو علوم دین قرار میدهد. بنابراین شان جامعه شناس دینی، فیلسوف دینی و نظایر این دو، از این جهت با شأن متكلم و فقیه تنظیر میشود. این كه متعلق جامعهشناسی دینی (به عنوان مثال)، «سازمان كنش متقابل و رفتار اجتماعی انسان»(۱۰) و «زندگی گروهی انسانها و رفتار اجتماعی ناشی از آن»(۱۱) (از منظر دینی) است موجب نمیشود كه جامعهشناسی دینی را فقط زیر مجموعه علم جامع شناسی محسوب كرده واز دایره دین پژوهی خارج كنیم.
این سخن كه در فقه و كلام برخی از مسائل علوم فوق (مانند مباحث اجتماعی و فلسفی و...) بحث میشود مانع از داخل شدن این علوم در عرصه دانشهای دین پژوهی نیست، چرا كه هیچ منعی وجود ندارد تا موضوعی واحد درعلوم مختلف و از جنبههای گوناگون مورد بررسی واقع شود، كما این كه كلام، فلسفه (فلسفه مبنی الاخص) و فلسفه دین دارای مسائل و موضوعات مشتركی مانند وجود خدا و اثبات وجود آن و صفات خداوند و... هستند و این در حالی است كه هر یك از اینها دانش مستقلی بوده و در یكدیگر ادغام نشدهاند.البته روشن است كه در روش و غایت تفاوتهایی دارند. این اشكال به شكل دیگری به دیدگاه دوم هم وارد است، چرا كه نویسنده كتاب روششناسی مطالعات دینی ضمن برشمردن گسترههای دین پژوهی كه بر اثر تلقی جدید از دین پدیدار گشتهاند، سخن از «روان شاسی دینی» و «جامعهشناسی دینی» به میان آورده و گفتهاست: «دو گستره روانشناسی دین و جامعهشناسی دین غالبا با «روانشناسی دینی» و «جامعهشناسی دینی» آمیخته میشود. توجه به تمایز معرفتی آنها در فهم گسترههای مختلف دین پژوهی اساسی است.
اما ایشان علاوه بر این كه تكلیف جامعهشناسی دینی و روانشناسی دینی را مجمل گذاشته و جایگاهشان را تعیین ننموده، هیچ دلیلی بر خارج بودن این دو از حوزه دین پژوهی بیان نكرده است. در مورد بخش دیگر علوم كه به آنها اشاره كردیم (علومی مانند فلسفه دینی و انسانشناسی دینی) ظاهرا تمایلی به ذكر آنها در گستره دین پژوهی دیده نمیشود: «فلسفه اسلامی (دین) و معارف مشابه با آن، اگر چه تا اندازهای از تعالیم دینی بیبهره نیست، اما عضو خانواده دین پژوهی در معنایی كه از آن تصور میكنیم نمیباشد.»
۲) هر دو دیدگاه، از «پدیدارشناسی دین» به عنوان علمی كه ذیل دین پژوهی معاصر قرار گرفته است غفلت ورزیدهاند. دیدگاه اول، در مورد این كه پدیدارشناسی دین، داخل یا خارج از گستره دین پژوهی است ساكت، و بنابراین هیچ مطلبی در خصوص آن (نه سلبا و نه ایجابا) به چشم نمیخورد.
اما در دیدگاه دوم (در «دین پژوهی و گسترههای آن» ـ گفتار دوم) گرچه به خارج بودن پدیدارشناسی دین از حوزه دین پژوهی (به عنوان یك رشته علمی) تصریح نشده است، ولی با توجه به تصویری كه صاحب دیدگاه از گستره دین پژوهی ارائه میكند، پدیدارشناسی دین نمیتواند به عنوان یك رشته علمی در كنار دانشهایی مانند فلسفه دین، جامعهشناسی دین و... ذیل قلمرو دین پژوهی قرار گیرد. شاهد بر این مطلب، سخنی دیگر از ایشان است. آنجا كه از مطالعات پدیدار شناختی دین (گفتار دهم) بحث میكند، چنین مینویسد: «پدیدارشناسی، یك گستره و رشته معین؛ مانند روانشناسی جامعهشناسی و... نیست، بلكه رهیافتی توصیفی است كه در گسترههای مختلف، كارایی دارد و نقش آن نشان دادن ابعاد مخفی و پنهان پدیدارها به ویژه پدیدارهای كثیر الاضلاع است».
اشكال دیگر دیدگاه دوم در خصوص «فلسفه دین» میباشد. نویسنده روششناسی مطالعات دینی، در مورد فلسفه دین رأیی اتخاذ كرده كه بر اساس آن، فلسفه دین، معرفتی درجه دوم (Second order knowledge) است. منشأ این خطا از نظر ایشان به فلسفه دین و هویت معرفتی آن برمیگردد. چرا كه در مورد آن آمده است: «فلسفه علم با شاخهها و گسترههای مختلف، حاصل پژوهشهای درجه دوم و ناظر به علوم است. چنین پژوهشی درباره معرفت دینی به عنوان یكی از معرفتهای بشری، موضوع گستره خاصی از دین پژوهی است كه فلسفه دین نامیده میشود»(۱۲).
همچنین در كتاب هندسه معرفتی كلام جدید آمده است: «فلسفه دین ناظر به كلام و الهیات است. همان گونه كه فلسفه علم ناظر به علم است... فلسفه دین مسبوق به الهیات و كلام است، اما كلام والهیات مسبوق به دین است. كلام وقتی به میان میآید كه دینی در میان باشد و متكلم از آن سخن بگوید (معرفت درجه اول) و فلسفه دین ناظر به معارفی است كه متكلم از آن سخن به میان میآورد. البته شأن دفاعی كلام، اقتضا میكند كه به تبع، مباحث درجه دوم نیز به میان آورده شود».
بنابراین برحسب رای فوق، فلسفه دین از دانشهای درجه دوم است كه موضوع و متعلق آن «علم كلام»، كه خود معرفتی درجه اول است، میباشد و لذا مسبوق به كلام و الهیات است.
باید توجه داشت كه فلسفه دین هر چند علمی است كه از بیرون، دین را مورد مطالعه قرار میدهد و به عبارت دیگر، برون دینی است، اما درجه دوم نیست. معرفتهای درجه دوم، علومی هستند كه موضوع آنها یك معرفت درجه اول دیگر باشد، اما فلسفه دین چنین نیست و موضوع آن معرفت درجه اول نیست، بلكه دین است. دین هر چند كه مشتمل بر برخی معارف باشد، به عنوان یك رشته علمی محسوب نمیشود و یك معرفت درجه اول به حساب نمیآید. فلسفه دین، درجه دوم نیست، بلكه علمی است كه مسائل درجه اول را مورد مطالعه عقلانی قرار میدهد، مانند مباحث معرفتشناسی دینی (religious epistemology) كه جزیی از مباحث و مسایل فلسفه دین است و از معارف درجه اول بحث میكند.
معرفتشناسی دینی چندسالی است كه مایه اصلی اشتغال ذهن در فلسفه دین شده و جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است. معرفتشناسی دینی نوعی معرفتشناسی خاص میباشد. موضوع معرفت شناسیِ به Epistemology)) عام، كه به آن نظریه شناخت (Theory of knowledge) نیز میگویند، توجیه عقیده (justification of belief) یا به گونهای دقیقتر توجیه «باور داشتن» است.
اما معرفتشناسی دینی از توجیه عقلانی «باور دینی» بحث میكند. بنابراین معرفت شناسیهای خاص، و از جمله معرفتشناسی دینی، پسینی بوده و معرفت درجه دوم تلقی میشوند. صفت پسینی در اینجا به معنای «بعد از معرفت» است؛ یعنی مسبوق به معرفتهای دیگر است كه به نوعی به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد. مراد «بعد از تجربه» كه اصطلاحی كانتی است، نیست و این طبعا اصطلاحی خاص میباشد. و لذا فلسفه دین از این حیث كه مشتمل بر معرفت درجه دوم است، دانشی درجه دوم تلقی میشود. اما نباید از مباحث دیگر (غیر از مباحث معرفتشناسی دینی) فلسفه دین غافل شد. مباحثی مانند براهین له وعلیه وجود خدا، صفات خدا، مسأله شرّ، جاودانگی و خلود نفس و... كه در علوم دیگری مانند كلام، الهیات و فلسفه به معنی الاخص (البته با ساز و كاری متفاوت از فلسفه دین) هم از آنها بحث میشود. این مباحث كه بخش قابل توجهی از فلسفه دین را اشغال كرده است، معرفتی درجه اول نیستند تا این كه گفته شود فلسفه دین ناظر به اینهاست و در درجه دوم قرار دارند. این گونه مسائل، واقعیاتی هستند كه برخی از آنها در درون دین و برخی دیگر از پیش فرضهای عمومی ادیان هستند كه فلسفه دین آنها را مورد ارزیابی عقلانی قرار میدهد.
این مطلب برای برخی از پژوهشگران پوشیده مانده و فلسفه دین را در شمار دانشهای درجه دوم قرار دادهاند: «فراموش نباید كرد كه فلسفه دین یك معرفت درجه دوم است.»(۱۳) و جالب این كه این مطلب را به اشتباه به «جان هیك» نسبت دادهاند، با توجه به نكات فوق حمل(۱۴) تشبیه باسیل میشل و جان هیك در مورد فلسفه دین مبنی بر این كه فلسفه دین نسبت به دین همان جایگاهی را دارد كه فلسفه علم نسبت به علم دارد،(۱۵) به این كه همان طور كه فلسفه علم، معرفتی درجه دوم است بر همین قیاس، فلسفه دین هم معرفتی درجه دوم میباشد، حملی غیر دقیق میباشد. (و اگر هم در واقع چنین باشد یعنی منظور این دو از تشبیه فوق، درجه دوم بودن فلسفه دین باشد، با توجه به نكاتی كه پیشتر گفتیم سخن درستی نیست)؛ چرا كه منظور هیك (و همچنین میشل) از تشبیه فلسفه دین به فلسفه علم و امثال آن به این معناست كه همان گونه كه فلسفه علم به معنای تأمل و تفكر فلسفی درباره علم است (علمشناسی فلسفی)، فلسفه دین هم تفكر فلسفی درباره دین میباشد (دینشناسی فلسفی) و به همین خاطر هر دو از بیرون به حوزه مورد مطالعه خود مینگرند. بنابراین لازم نیست از دیدگاه دینی به فلسفه دین نگاه كرد و همه افراد (اعم از ملحد و متدین) به یكسان میتوانند به تفكر فلسفی درباره دین بپردازند: «میتوان اصطلاح فلسفه دین را در قیاس با اصطلاحاتی نظیر فلسفه علم، فلسفه هنر و غیره در معنای اخص آن یعنی تفكر فلسفی درباره دین به كار برد»(۱۶). در واقع درباره فلسفههای مضاف به طور كلی با سه مقوله (و در برخی موارد دو مقوله جداگانه مواجهیم: واقعیت، علم و فلسفه علم (علوم) «واقعیت» مانند طبیعت خارجی و جهان ماده، كه موضوع برای علم (مقوله دوم) واقع میشود، بنابراین «علم چیزی است كه واقعیت را به عنوان موضوع و متعلق خود اخذ میكند. اما «فلسفه علم» (فلسفه هر علمی) یا به تعبیر دقیقتر «فلسفه مضاف» كه عبارت است از «كل تأملات نظری و تحلیلی و عقلانی راجع به یك پدیده»(۱۷) گاهی موضوع آن علم است مانند «فلسفه فیزیك» كه در آن علم فیزیك، موضوع تحقیق و بررسی است و «فلسفه اخلاق»(۱۸) و گاهی موضوع آن غیر علم (پدیدهای از پدیدههای عالم) میباشد. و چنین نیست كه همیشه مضاف الیه این فلسفه، علم باشد (همچنان كه برخی تصور كردهاند)(۱۹) مانند «فلسفه ذهن (نفس) (philosophy of mind) كه به تحلیل فلسفی تصورات ما راجع به پدیده ذهن میپردازد.(۲۰) یا «فلسفه زبان»(philosophy of language) كه بخش اعظمی از فلسفه تحلیل غرب است و مضاف الیه آن علم نیست، بلكه نگاه تحلیلی و نظری به پدیده زبان است (این البته غیر از فلسفه تحلیلی یا فلسفه زبانی lioguistic philosophy و زبانشناسی «linguistics» است كه این مورد آخری خود یك علم است. فلسفه دین هم از جمله فلسفههای مضافی است كه یك پدیده (دین) را مورد تحلیل و پژوهش عقلانی قرار میدهد. البته چنان كه قبلاً گفتیم، فلسفه دین مشتمل بر معارف درجه دوم (معرفتشناسی دینی) نیز هست.
با توجه به مطالب پیش بطلان این سخن كه «فلسفه دین ناظر به كلام و الهیات است» روشن شد؛ چرا كه تنها بخشی از كلام (و نه همه آن) كه از پیش فرضهای عمومی و مسائل مشترك ادیان بحث میكند، متعلق فلسفه دین میباشد، پارهای از مسائل دینی مانند وجود خداوند و اوصاف او، وحی، معاد و... بین ادیان مختلف مشترك است، و برخی دیگر از مسائل مانند بحث شفاعت و رجعت (در دین اسلام) و تثبیت و تجرد (در مسیحیت) اختصاصی یك دین شمرده میشود. فلسفه دین از میان این دو، تنها به بخش اول یعنی مشتركات ادیان میپردازد و بخش دوم بر عهده علم كلام یا الهیات آن دین است. البته منظور این نیست كه در علم كلام، از مشتركات ادیان بحث نمیشود، بلكه سخن اینجاست كه فلسفه دین ناظر به علم كلام (تمامی مسائل كلامی) نیست تا اینكه ادعا شود كه فلسفه دین معرفتی درجه دوم میباشد. تنها برخی از مسائل كلام در فلسفه دین بررسی میشود نه این كه آن را به عنوان موضوع خود اخذ كند. در حقیقت، فلسفه دین و كلام در اغلب موضوعات و مسائل متداخلند و اشتراك در مسائل موجب نمیشود كه آن علمی كه به لحاظ تاریخی متقدم به دانش دیگر است آن را موضوع خود قرار دهد و ناظر به آن باشد. از این رو این سخن هم درست نیست كه «فلسفه دین مسبوق به الهیات و كلام است» اما كلام و الهیات مسبوق به دین است»، و فلسفه دین همانند كلام مسبوق به دین است و ضرورت ندارد كه حتما علم كلامی در ابتدا وجود داشته باشد و بعد ازآن فلسفه دین پدید آید. هر چند كه به لحاظ زمانی، دانش كلام مقدم بر فلسفه دین (به عنوان یك علم منسجم و مستقل) است. اما فرض وجود فلسفه دین بدون این كه اصلاً علم كلامی وجود داشته باشد، فرض معقولی است. وجود مباحث معرفتشناسی در فلسفه دین، نقض آشكاری بر موضوع بودن كلام و الهیات برای فلسفه دین است. با نیم نگاهی به آثاری كه در زمینه فلسفه دین نگارش یافته است به خوبی روشن میشود كه فلسفه دین علاوه بر مباحث بالا مباحث معرفتشناسی دینی را به خود اختصاص داده است، در حالی كه كلام فاقد چنین مسائلی میباشد هر چند كه امروزه، برخی از این مسائل در كلام جدید هم مطرح میشود.
نویسنده:ولی الله عباسی
پی نوشت :
۱. حسین كاجی، تأملات ایرانی، مباحثاتی با روشنفكران معاصر در زمینه فكر و فرهنگ ایرانی، (گفت و گو كننده)، انتشارات روزنه، ص ۲۷۲ ـ ۲۷۴.
۲. ملكیان مصطفی، جزوه درسی كلام جدید، موسسه امام صادق.
۳. بخشنده حمیده، در اچ.پی.آون، دیدگاههای درباره خدا، ترجمه حمید بخشنده، انتشارات اشراق،
ابوالقاسم فنایی، درآمدی بر كلام جدید و فلسفه دین، انجمن معارف، بیوك علیزاده، گسترههای دین
پژوهی و مسأله بومی شدن (گفت و گو)، اندیشه حوزه، ش ۳۵ ـ ص ۹.
۴. جان هرمن رندل و جاستوس باكلر، درآمدی به فلسفه، ترجمه امیرجلال الدین اعلم، انتشارات
سروش، ص ۲۵۱.
۵. به عنوان نمونه، ر.ك: كلام جدید در گذر اندیشهها، به اهتمام علی اوجبی، موسسه فرهنیگ دانش
و اندیشه معاصر. احمد واعظی ماهیت كلام جدید، نقد و نظر، ش ۹، ص ۹۱، ۱۰۳.
۶. سروش عبدالكریم، قبض و بسط تئوریك شریعت، موسسه فرهنگی صراط، ص ۷۹.
۷. همو، درسهایی در فلسفه علم الاجتماع، نشر نی، ص ۴۰۶.
۸. اسفندیاری محمد، كتابشناسی توصیفی كلام جدید، نقد و نظر، ش ۲، ص ۲۱۴.
۹. مطهری مرتضی، وظایف اصلی و وظایف فعلی حوزههای علمیه، مجموعه آثار، ج ۱۴، انتشارات
صدرا.
لازم به ذكر است كه در كلام استاد مطهری دو احتمال وجود دارد: اول آن كه منظور ایشان از فلسفه دین همین فلسفه دین مصطلح باشد. البته این احتمال بعید به نظر میرسد؛ چرا كه در زمان ایشان در كشور ما فلسفه دین به عنوان یك رشته علمی و مستقل هنوز مطرح نشده بود. دوم این كه منظور ایشان از فلسفه دین معنایی غیر از معنای مصطلح استو شاید مراد ایشان همان دینشناسی باشد.
۱۰. جاناتان اچ، ترنر، مفاهیم و كاربردهای جامعهشناسی، ترجمه محمد فولادی و محمد عزیز بختیاری، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص ۲۳.
۱۱ بروس كوئن، درآمدی به جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، نشر توتیا، ص ۱۵.
۱۲. روششناسی مطالعات دینی، ص ۶۹.
۱۳. سیدامیر اكرمی، نردبانهای آسمان، صراطهای مستقیم، عبدالكریم سروش، موسسه فرهنگی صراط، ص ۲۲۷.
۱۴. هندسه معرفتی كلام جدید، ص ۱۸۰.
۱۵. جان هیك، فلسفه دین، ص ۲۱.Basil Mitchell, The Philosophy of Religion, Oxford,۱۹۸۶
۱۶. جان هیك، همان.
۱۷. صادق لاریجانی، در گفتگوهایی درباره فلسفه فقه، بوستان كتاب قم.
۱۸.میتوان گفت كه مهمترین مباحث نظری و فلسفی در اخلاق و درباره اخلاق به سه گروه عمده تقسیم پذیرند:
۱. اخلاق دستوری یا هنجاری (normative ethies)این علم كه زیبنده نام «علم اخلاق» است، مجموعهای از مباحث اخلاقی است كه جنبه مصداقی دارند، مانند این كه چه اموری خوب یا بد هستند؟
۲. اخلاق توصیفی (descriptive ethies) مجموعهای از تحقیقات تجربی ـ توصیفی، علمی ـ تاریخی از نوع تحقیقاتی كه انسان شناسان، مورخان، روان شناسان و جامعه شناسان در زمینههای اخلاقی انجام میدهند.
۳. اخلاق تحلیلی (analytic ethies) فرا اخلاق (meta-ethies) اخلاق نقدی (critical ethies) و فلسفه اخلاق (moral philsophy or ethies) مجموعهای از مباحث درباره اخلاق كه جنبه مفهومی دارند و اهم این مباحث عبارتند از معناشناسی اخلاق، معرفتشناسی اخلاق و وجودشناسی اخلاق.
در بین رویكردهای اصلی در فرااخلاق، نظریاتی وجود دارد كه طبیعت گروی، شناخت گروی، شهود گروی و ذهن باوری نام دارند، واژه «فرااخلاق» در قرن بیستم كاربرد پیدا كرده است و تمایز بین فرا اخلاق و اخلاق هنجاری بحثانگیز است. به طوری كه بسیاری از فیلسوفان اخلاق متأخر (ethics) یا فلسفه اخلاق را به فرااخلاق محدود كرده و برخی دیگر دامنه آن را وسیع كرده تا امل مباحث اخلاق هنجاری هم بشود.
۱۹. ر.ك. استیون داروال و.... نگاهی به فلسفه اخلاق در سده بیستم، ترجمه مصطفی ملكیان، دفتر پژوهش نشر سهروردی، ص ۹ ـ ۱۳.
مری وارنوك، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه و تحسیله ابوالقاسم فنایی، بوستان كتاب، ص ۳۳ ـ ۳۵.
ویلیام كی، فرانكنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی،موسسه فرهنگی طه، ص ۲۵ ـ ۲۷. عبدالكریم سروش، درسهایی در فلسفه علم الاجتماع، ص ۲۷. علم چیست، فلسفه چیست، موسسه فرهنگی صراطه، ص ۳۳.
۲۰. ر.ك. نایجلواربرتون، بنیانهای فلسفه، ترجمه علی حقی، انتشارات اهل قلم، ص ۱۵۹، الیورلیمن، آینده فلسفه، ترجمه داوود قرایاق زندی و محمدباقر عالی، نشر و پژوهش دادار، ص ۲۲۳، ویلیام دی، هارت و دیگران فلسفه نفس، ترجمه امیر دیوانی، انتشارات سروش، كتاب طه.
منبع:ماهنامه پژوهه، شماره ۵
پی نوشت :
۱. حسین كاجی، تأملات ایرانی، مباحثاتی با روشنفكران معاصر در زمینه فكر و فرهنگ ایرانی، (گفت و گو كننده)، انتشارات روزنه، ص ۲۷۲ ـ ۲۷۴.
۲. ملكیان مصطفی، جزوه درسی كلام جدید، موسسه امام صادق.
۳. بخشنده حمیده، در اچ.پی.آون، دیدگاههای درباره خدا، ترجمه حمید بخشنده، انتشارات اشراق،
ابوالقاسم فنایی، درآمدی بر كلام جدید و فلسفه دین، انجمن معارف، بیوك علیزاده، گسترههای دین
پژوهی و مسأله بومی شدن (گفت و گو)، اندیشه حوزه، ش ۳۵ ـ ص ۹.
۴. جان هرمن رندل و جاستوس باكلر، درآمدی به فلسفه، ترجمه امیرجلال الدین اعلم، انتشارات
سروش، ص ۲۵۱.
۵. به عنوان نمونه، ر.ك: كلام جدید در گذر اندیشهها، به اهتمام علی اوجبی، موسسه فرهنیگ دانش
و اندیشه معاصر. احمد واعظی ماهیت كلام جدید، نقد و نظر، ش ۹، ص ۹۱، ۱۰۳.
۶. سروش عبدالكریم، قبض و بسط تئوریك شریعت، موسسه فرهنگی صراط، ص ۷۹.
۷. همو، درسهایی در فلسفه علم الاجتماع، نشر نی، ص ۴۰۶.
۸. اسفندیاری محمد، كتابشناسی توصیفی كلام جدید، نقد و نظر، ش ۲، ص ۲۱۴.
۹. مطهری مرتضی، وظایف اصلی و وظایف فعلی حوزههای علمیه، مجموعه آثار، ج ۱۴، انتشارات
صدرا.
لازم به ذكر است كه در كلام استاد مطهری دو احتمال وجود دارد: اول آن كه منظور ایشان از فلسفه دین همین فلسفه دین مصطلح باشد. البته این احتمال بعید به نظر میرسد؛ چرا كه در زمان ایشان در كشور ما فلسفه دین به عنوان یك رشته علمی و مستقل هنوز مطرح نشده بود. دوم این كه منظور ایشان از فلسفه دین معنایی غیر از معنای مصطلح استو شاید مراد ایشان همان دینشناسی باشد.
۱۰. جاناتان اچ، ترنر، مفاهیم و كاربردهای جامعهشناسی، ترجمه محمد فولادی و محمد عزیز بختیاری، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص ۲۳.
۱۱ بروس كوئن، درآمدی به جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، نشر توتیا، ص ۱۵.
۱۲. روششناسی مطالعات دینی، ص ۶۹.
۱۳. سیدامیر اكرمی، نردبانهای آسمان، صراطهای مستقیم، عبدالكریم سروش، موسسه فرهنگی صراط، ص ۲۲۷.
۱۴. هندسه معرفتی كلام جدید، ص ۱۸۰.
۱۵. جان هیك، فلسفه دین، ص ۲۱.Basil Mitchell, The Philosophy of Religion, Oxford,۱۹۸۶
۱۶. جان هیك، همان.
۱۷. صادق لاریجانی، در گفتگوهایی درباره فلسفه فقه، بوستان كتاب قم.
۱۸.میتوان گفت كه مهمترین مباحث نظری و فلسفی در اخلاق و درباره اخلاق به سه گروه عمده تقسیم پذیرند:
۱. اخلاق دستوری یا هنجاری (normative ethies)این علم كه زیبنده نام «علم اخلاق» است، مجموعهای از مباحث اخلاقی است كه جنبه مصداقی دارند، مانند این كه چه اموری خوب یا بد هستند؟
۲. اخلاق توصیفی (descriptive ethies) مجموعهای از تحقیقات تجربی ـ توصیفی، علمی ـ تاریخی از نوع تحقیقاتی كه انسان شناسان، مورخان، روان شناسان و جامعه شناسان در زمینههای اخلاقی انجام میدهند.
۳. اخلاق تحلیلی (analytic ethies) فرا اخلاق (meta-ethies) اخلاق نقدی (critical ethies) و فلسفه اخلاق (moral philsophy or ethies) مجموعهای از مباحث درباره اخلاق كه جنبه مفهومی دارند و اهم این مباحث عبارتند از معناشناسی اخلاق، معرفتشناسی اخلاق و وجودشناسی اخلاق.
در بین رویكردهای اصلی در فرااخلاق، نظریاتی وجود دارد كه طبیعت گروی، شناخت گروی، شهود گروی و ذهن باوری نام دارند، واژه «فرااخلاق» در قرن بیستم كاربرد پیدا كرده است و تمایز بین فرا اخلاق و اخلاق هنجاری بحثانگیز است. به طوری كه بسیاری از فیلسوفان اخلاق متأخر (ethics) یا فلسفه اخلاق را به فرااخلاق محدود كرده و برخی دیگر دامنه آن را وسیع كرده تا امل مباحث اخلاق هنجاری هم بشود.
۱۹. ر.ك. استیون داروال و.... نگاهی به فلسفه اخلاق در سده بیستم، ترجمه مصطفی ملكیان، دفتر پژوهش نشر سهروردی، ص ۹ ـ ۱۳.
مری وارنوك، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه و تحسیله ابوالقاسم فنایی، بوستان كتاب، ص ۳۳ ـ ۳۵.
ویلیام كی، فرانكنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی،موسسه فرهنگی طه، ص ۲۵ ـ ۲۷. عبدالكریم سروش، درسهایی در فلسفه علم الاجتماع، ص ۲۷. علم چیست، فلسفه چیست، موسسه فرهنگی صراطه، ص ۳۳.
۲۰. ر.ك. نایجلواربرتون، بنیانهای فلسفه، ترجمه علی حقی، انتشارات اهل قلم، ص ۱۵۹، الیورلیمن، آینده فلسفه، ترجمه داوود قرایاق زندی و محمدباقر عالی، نشر و پژوهش دادار، ص ۲۲۳، ویلیام دی، هارت و دیگران فلسفه نفس، ترجمه امیر دیوانی، انتشارات سروش، كتاب طه.
منبع:ماهنامه پژوهه، شماره ۵
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست