سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
اقتصاد سیاسی نوین ناتو و پیوند امنیتی فرا آتلانتیکی
ناتو در حال گذراندن یکی از بنیادیترین تغییرات در تاریخ خود است؛ به این معنا که ناتو پس از اجلاس پراگ دیگر نه یک سازمان منطقهای که یک ”سازمان جهانی“ خواهد شد. سو قصدهای تروریستی یازدهم سپتامبر، تولد شبکه تروریسم بینالمللی و گسترش فروملی گرائی ـ خاصگرائی ـ عوامل این تحول هستند. آیا میتوان رویکرد رهائی بخشی را بهگونهای در سازمان ناتو متبلور دید که بتواند انگیزههای منفعتجویانه اروپائی و مداخلهگری آمریکائی را تحت تأثیر قرار دهد؟ واقعیت این است که نمادهای لیبرال دموکراسی را به لحاظ تاریخی و فرهنگی ـ آنگونه که از اثر تاریخی دوتوکویل برمیآید ـ باید در آمریکا جستجو کرد.
از سوئی هرچند اروپا گسترش دموکراسی را فراتر از مرزهای خود با دیده تردید و تانی مینگرد، برای تکمیل پروژه دموکراسی اجتماعی و شهروندی اروپائی ناگزیر ایده ”سرمایهداری دوستانه“ در برابر سرمایهداری خشن ـ که کم و بیش مدنظر جمهوری خواهان و حامیان جهانی شدن نئولیبرال در اتحادیه اروپا است ـ تقیت خواهد شد. از نظر اجتماعی همپیوندی جامعه لیبرال فراآتلانتیک و اولویت دادن به کارگزار محوری لازمه مقابله با تهدیدات امنیتی اقتصادی مانند گرایشهای خرده ناسیونالیستی و رشد ناهمپیوندیهای اجتماعی است.
کلید واژه: تحول امنیتی، اقتصاد سیاسی نولیبرال و فرامدرن، رویکرد انتقادی، گستره ناتو، جهانی شدن، همکاری فراآتلانتیکی، کارگزار ـ محوری، خالصگرائی.
● مقدمه
سیاست آمریکا و اروپا پس از طی تحولات و فراز و نشیبهای زیادی از جنگ جهانی دوم به بعد و در جهت مسایل امنیت منطقهای بهتدریج به نوعی همکاری گریز ناپذیر نزدیک میشود. به هم خوردن توازن قوا تحت بیثباتیهای ناشی از تروریسم و روند متزلزل صلح و تهدید نظام نوین، اروپا و آمریکا را ناگزیر به درگیر شدن بهطور همزمان در تحولات در حال تداوم ـ بهویژه در مناطق بحرانزا ـ کرده است و خواهد کرد. بهنظر میرسد این همگرائی، پیمایش یک ”اقتصاد سیاسی نوین“ را گریزناپذیر کرده باشد؛ اقتصاد سیاسیای که ناشی از نگرانی در قبال عملکرد سرمایهداری مدرن جهانی بر مبنای نئولیبرالیسم بوده است.
اقتصاد نوین و همگرائی مرتبط با آن، نشان دهندهٔ چالشهای حرکت بهسوی آینده است. با این حال ناتو ”سازمانی نسبتاً موفق“ در باز تعریف مبنای اقتصادی ـ سیاسی خود پس از جنگ سرد و گسترش جهانی شدن بوده است.
اساساً جهانی شدن نیا به سازمانهای بینالمللی با پتانسیلهای جهانی را افزایش داده است، چرا که امنیت جهانی، مدیریت گستردهای را میطلبد (Taylor ۲۰۰۳: ۱-۳).
آیا میتوان اینگونه استدلال کرد که در مجموع در فراگرد جهانی شدن، همکاریها و پیوندهای فراآتلانتیکی در قبال مفهوم فرامدرن امنیت ـ با ابعاد پیچیده اقتصادی و سیاسی ـ در حال گسترش بوده است؛ امنیتی که ناتو مظهر آن بهشمار میرود؟ استدلال ما این است که به موازات تمایلات امنیتی مستقل اروپا و رقابت با آمریکا، بهنظر میرسد گسترش پیوندهای فراآتلانتیکی نماد گریزناپذیر اقتصاد سیاسی در حال گذار لیبرالی خواهد بود. در این بین بهنظر میرسد تداوم رویکردهای ایدئولوژیک محور لیبرالی با چالشهای جدی روبرو شده است.
● شرایط متحول: به سوی فرامدرنیزم
تحولات در سطح کلان بینالمللی و تغییرات نظام بینالمللی توأم با افزایش بازیگران، تنوع و در عین حال وابستگی آنها به یکدیگر، نمایانگر جلوههائی از پست مدرنیزم در قالب تغییر تدریجی مسیر ارتباطات از سطح کلان به سطوح خرد و نیز افزایش ارتباطات میان سطوح خرد و در نهایت تنوع مراجع ارتباطی فراتر از دولتها بوده که نماد کارگزار محوری است.
تی.وی.پائول جهان چند مرکزی را به مثابه تهدیدی بالقوه در نظر میگیرد که از قابلیت تضعیف و سست کردن دولت محوری ـ فهم کلاوزویتزئی از مسائل جهانی ـ برخوردار است. به این روی مراجع امنیتی گروههای فروملی ـ قومیتها و گروههای مذهبی... ـ را نیز در بر میگیرد (Aydinli, and Rosenau ۲۰۰۵: ۲۷-۳۰). با تحول دولتها، معماهای جدید امنیتی بروز میکند. سورنسون از دولتهای فرامدرن و دولتهای فرامدرن و دولتهای ضعیف پسااستعماری سخن میگوید؛ معماهائی که دولتهای در حال گذر از مدرن به فرامدرن با آن روبهرو میشوند و به تغییرات در عرصههای امنیتی، ملی، و اقتصادی خواهد انجامید (Aydinli and Rosenau ۲۰۰۵:۴).
اساساً مدرنیزم معرف نظم اجتماعی بود که به پیشرفت اجتماعی، خردورزی علمی و فناوری در اقتصاد سیاسی مصرفگرائی و سرمایهداری باور داشت. در مدرنیزم توسعه در پیشرفت مادی، تولید چیزها، بهرهکشی از کارگران و محیط زیست طبیعی و پیشرفت میزان گستردهای از اهداف؛ فارغ از ارزشها و دانش علمی ظهور وبروز یافت؛ همزمان تودهها نادیده گرفته و از نظر روحی خلع قدرت شدند؛ قابلیت ارتجاع و تساهل اجتماعی کاهش یافت؛ قدرت ارتباطات صدمه دید و افراد جهتگیری واقعی خود را گم و خود را براساس (آنچه صاحب شدند) تعریف کردند؛ و ارزشهایشان بهعنوان شهروندان جهانی در محاق فرو رفت (McGregor ۲۰۰۳:۳).
رهیافت مدرنیته لیبرال هنوز قواعد جدید بازی را فرانگرفته و بههمین سبب با معضلات جدی درباره معنایابی و هدف انگاری ارتباطی روبهروست. بهعنوان مثال هنوز کلیدواژه اساسی آن در مفهوم سازی ارتباطات انسانی در برقراری امنیت و صلح ـ هرچند با برداشت موسع ـ خلاصه میشود. در حالی هدفانگاری پست مدرن فراتر از این و در قالب اصول شناسائی، احترام و تشریک مساعی به گروههای فرادولتی و حاشیهای است. برمبنای دیدگاه بسیاری از پست مدرنهای لیبرال هرگونه تلاش برای انگیزش حس ”رهائی از سرکوب“ مستلزم توجه به صداهای دیگر و برآمدن گروههای حاشیهای ـ زیر گروهها ـ در شرایط جهانی شدن است (Taylor ۲۰۰۳:۳).
پست مدرنیزم تجدید نظر طلب تلاش میکند تا بر چهرههای مدرنیته لیبرال در چنین شرایطی فائق آید. اول با تأکید برایده بخش بخش بودن و تنوع دانش بهعنوان جایگزینی برای یک دیدگاه دیسیپلینی و تمامیتگرا، دوم با در نظر گرفتن ساختار اجتماعی بهعنوان یک نظام زنده و هدفمند و، سوم با طرح یک دیدگاه جهانی قابل دوام و ماندنی به جای دیدگاهی که فقط یک تفسیر از ”نحوه کارکرد امور“ دارد؛ یعنی ”روایت یا نظریه بزرگ“. سرانجام این نوع پست مدرنیزم ایده افراد منزوی شده ـ حاشیهای ـ را طرد میکند و فرض میکند که هر چیزی درون خود ”مجموعهای از ارتباطات“ و در ارتباط با تمام ارگانیزمهای کره زمین است (McGregor ۲۰۰۳: ۵).
هدف دیدگاههای انتقادی پیریزی نظم بهتری در جهان امروزی است. این دیدگاه جهانی ارگانیک، فراخوانی برای گشایش اساسی در قبال ارتباط با دیگران میباشد و معتقد است که تمام موجودیتها در مجموعهای از ”وابستگی متقابل“ ـ و مشارکت ـ قرار دارند. در نقطه مقابل، مدرنیزم ”دیگری“ را از منظر تفاوتها و تمایزات میبیند که به از خودبیگانگی، دشمنی، عداوت و سلطه و در نهایت ناامنی منتهی میشود.
● استقلالطلبی و پیوند متقابل فراآتلانتیکی: دو روی یک سکه
اساساً اروپا پس از جنگ جهانی دوم روندی را در پیش گرفت که از وابستگی مطلق شروع شد و بهتدریج به همکاری متقابل استراتژیک نزدیک شده است. در دوره جنگ سرد موازنه قوا و بازدارندگی براساس الگوی رئالیسم حاکم بود و ایدئولوژی و رقابتهای ناشی از آن نقش تقلیل دهنده مفاهیم و الگوهای رفتاری را سبب میشد. بهعبارت دیگر نگاه قوممدارانه غرب به سیاست بینالملل بهویژه در حوزه خارج خود، امکانات واقعی برای همکاری را کاهش میداد.
جالب توجه است که تحول محتوائی و شکل ناتو ـ بازوی امنیتی فراآتلانتیکی ـ نیز در جهت قرار دادن مؤلفههای نظم نوین مانند آزادیهای سیاسی و اقتصادی حقوق بشر، دموکراسی و صلحسازی بوده و در دستور کار است. اروپا به این نتیجه رسید که اگر میخواهد در جهت [اروپا] شرق گسترش یابد، باید حاشیه امنیتی خود را در توسعه روابط با آمریکا مستحکم کند.
در قبال ثبات منطقهای منافع آمریکا و اروپا ”همپوشانی“ دارد؛ بهگونهای که عمدتاً اختلافات در حد اولویتها و تاکتیکها محدود میشوند. آمریکا مایل است بهعنوان یک قدرت جهانی با منافع جهانی با خاورمیانه در تعامل مستمر باشد؛ در مقابل اروپا با توان و قدرت محدودتر از دیدگاه محدودتری برخوردار است. آمریکا منطقه را به دشمنان و همپیمانان تقسیم میکند و اروپا درصدد برقراری و حفظ رابطه با تمامی کشورهای منطقه است (هینبوش ۱۳۸۲: ۱۳۰-۱۲۹).
اساساً در دهه ۱۹۸۰ و اواخر جنگ سرد اروپا و بهویژه انگلیس به صرافت دریافتند که خطرات امنیتی تنها از بلوک شرق در اروپا و شوروی منطقه را تهدید نمیکند بلکه ”کشمکشهای داخلی خاورمیانه“ ـ با برجستگی نقش زیرگروهها ـ نیز میتواند خطرناک باشد. تا آنجا که به مسئله حضور اروپا در منطقه مربوط است، ”مسئله ماوراء منطقه خود“ و تأسیس امنیت خارج از چارچوب اروپا و ناتو بوده است. فرانسه در قبال ماوراء منطقه خود، مخالف گسترش حوزه وظایف ناتو بوده، و آلمان نیز که تحت تأثیر بحران خارج منطقه قرار داشت به آسیبپذیری منافع خود در منطقه آگاه بود و از مداخله نظامی ابا داشت (امامی ۱۳۸۲: ۱۳۰-۱۲۶).
اصولاً اروپائیها بهدلایل خاص فکری و روانی حاضر به تسلیم در قبال نظرات آمریکا نبودند؛ چون دریافته بودند که آمریکا ابتدا عمل و بعد با اروپا مشورت میکند؛ اما به هر حال پایان جنگ سرد نقطه عطفی در این زمینه بود؛ بهطوری که اروپا باب تعاملات متعدد و متناقض با طرفین درگیر را باز کرد.
تمایل استقلالطلبی امنیتی اروپا در قالب ناتو و تمایل به تقویت آن و گسترش تجربه موفق مداخله در بوسنی و کوزوو و پس از ۱۱ سپتامبر در اعلام آمادگی برای حمله به افغانستان نشان دهندهٔ دو روی یک سکه بودن همکاری و رقابت در بعد فراآتلانتیک است. در مجموع اعضاء ناتو با طرح گسترش به شرق درصدد نفوذ در مجموعه فروپاشیده بلوک شرق، کنترل روسیه و فراتر از آن کنترل امنیتی خاورمیانه بودهاند.
در نظام بینالملل معاصر، اروپائیان اقدامات گستردهای برای نیل به هویتی انسجام دهنده در سیاست خارجی کردهاند و این اقدامات را گزینه منحصر به فرد برای افزایش نفوذ و ممانعت از حاشیهنشینی در معادلات جهانی میدانند (Carlsnacs and Smith ۱۹۹۴: ۱۳۵).
ادبیات سیاسی مقالات اروپائی بهویژه شیراک و اوبر و درین وزیر خارجه پیشین فرانسه نشان دهندهٔ این رهیافت بوده است، رهیافتی که در پی جایگزینی جهان چند قطبی و همترازی اروپا با آمریکاست. به هر حال بهنظر میرسد منطق تحولات مبتنی بر رنگ باختن فزاینده تمایز کارکردی میان پانیوروپنیسم (Pan Europeanism) و پانآتلانتیسیزم (Pan Atlanticism) باشد. اگرچه گرایش اروپا بیشتر به همکاری در قالب اتحادیه اروپا بهعنوان یک نهاد مستقل وارد مرحله جدیدی شده است ولی برخی شواهد پس از تحولات عراق تا به امروز نشان دهندهٔ لزوم بازتعریف نقش امنیتی آمریکا در شرایط جدید میباشد؛ هرچند آمریکا هنوز به وضعیت جدید مبنی بر بازی دادن به اتحادیه اروپا خو نگرفته است.
● بحران نظام لیبرال و ظهور کارگزاران تحول
در آغاز بهنظر میرسید قراردادهای اسلو ۱۹۹۳ سرآغاز ظهور نظام بینالمللی لیبرال محور باشد ولی به زودی زمینهەای شکست آن در خاورمیانه و جاهای دیگر فراهم شد. همانطور که آوی سلایم میگوید:
به فرض برتری هژمونیک اسرائیل در موازنه قدرت منطقهای، یگانه گزینه حفظ صلح، دخالت مداوم (عنصر) بینالمللی است. همانند پایان جنگ سرد، وعده نظام جدید بینالملل در خاورمیانه سطحی، موقتی و در گرو تأثیرگذاری بازیگران منطقهای و فرامنطقهای مسلط خواهد بود (Faqcett ۲۰۰۵: ۲۰۵).
رزمری هالیس مدیر برنامه خاورمیانهٔ مؤسسه سلطنتی امور بینالملل لندن درباره نحوه تأثیرگذاری بیشتر اروپا بر الگوهای تحول سیاست در خاورمیانه میگوید که قدرتهای متوسط میتوانند بر نتایج در روابط بینالمللی تأثیرگذار باشند و میتوان انتظار داشت که دولتهای خاورمیانه اروپا را به شکلی بنگرند که این تأثیر بتواند به شکل هنجارسازیهائی باشد که ایجاد موازنه کنند. بر این مبنا، اروپا منطقه منحصر به فردی است که اختلافات عمیقی را شاهد بوده است و کشورهای آن با همکاری بر تنشها فایق شدهاند و لذا الگوی اروپا میتواند در مناطق درگیر مناقشه دیگر نیز به کار رود (Fawcett ۲۰۰۵: ۲۰۵).
بهرغم حسنین هیکل انگیزه اصلی اروپا برای مداخله در بازی خاورمیانه و از جمله قضیه هستهای ایران و جلوگیری از تکرویهای آمریکا، این است که خواهان برقراری توازن بینالمللی و تقویت نفوذ خود در سطح جهان است؛ چه؛ جنگ سرد هنوز پایان نیافته بلکه همچنان ادامه دارد؛ اما وضع خاص خود را دارد (هیکل ۸/۴/۱۳۸۵).
در زمینه هستهای بهنظر میرسد که ایران برای همگرائی چند سطحی ـ اروپا و آمریکا در یک سطح و غرب و روسیه در سطحی نازلتر ـ قدرتهای جهانی فرصتی در زمینه تکمیل رژیم منع گسترش هستهای درگذار به شرایط فرامدرن باشد که خود مؤید اولویت کارگزار محوری به سبب ناکارآمدی ”ساختار“ نظام ناشی از نیروهای گریز از مرکز است.
تا جائی که به جهانی شدن و نظام نوین جهانی با مؤلفههای کارگزار محور مربوط میشود، تشدید سیستمهای نظارتی و کنترلی برای جلوگیری از اشاعه تسلیحات هستهای جنوب، هدف استراتژیک آمریکا و غرب است. دومینیک دو ویلپن وزیر خارجه فرانسه در اجلاس لیسبون طی دیدار با سفیر پرتغال اظهار داشت که، بهرغم ویژگی استقلال طلبی اروپا در زمینههای امنیتی دفاعی ناتو همچنان بنای اروپا باقی خواهد ماند.
اوبر ودرین وزیر سابق خارجه فرانسه در مقالهای با عنوان ”از این پس نگاهها در دو سوی آتلانتیک یکسان نخواهد بود“، ارزیابی میکند که برای حفظ نظام جهانی گریزی از چند قطبی ماندن نظام جهانی نیست. بهرغم او چند سال پس از به آب افتادن کشتی هزاره سوم، این کشتی دچار سانحه شده و سردی در مناسبات اروپائی حاکم است. اروپا برای آمریکا دارای آن نفعی نیست که در جنگ سرد داشت؛ ولی روابط خاص با انگلیس بر مبنای فرهنگ آنگلوساکسون را حفظ کرده است. خطرات و تهدیدات برای رفع انشعاب در دو سوی آتلانتیک کافی نیست. عدم وحدت نظر در مواضع خود اروپائیها ـ اروپای قدیم و هواداران آمریکا ـ نشان دهندهٔ آن است که اروپا و آمریکا باید قطبهای ثبات باقی بماند و یکدیگر را حفظ و متوازن کنند (اوبر ودرین، ۲۰۰۴).
● اقتصاد سیاسی ناتو: تداوم آمریکائی
بعد از پایان جنگ سرد ضرورت ادامه وجود ناتو مورد تردید قرار گرفت؛ ولی چهار عامل سبب شد که نهایتاً استمرار و بقای ناتو مورد تأئید قرار بگیرد؛ اول این که کشورهای کوچک و متوسط اروپای غربی که از سلطه آلمان و فرانسه نگران بودند بر آن بودند که حضور در ناتو در اروپا میتواند از چنین رویدادی تقریباً جلوگیری کند بهخصوص که بریتانیا هم همسوئی با کشورهای کوچک و متوسط داشت. تداوم چنین اختلافاتی میان اروپا آن را از به عهده گرفتن نقش هژمونیک باز میدارد (مارتین خور ۱۳۸۳:۱۶۷).
دوم این که کشورهای اروپای شرقی بیرون آمده از زیر سلطه شوروی، نگران احیای سلطه سیاسی ـ اقتصادی روسیه بودند و میخواستند که ناتو همچنان وجود داشته باشد و آنها به عضویت آن درآیند. در عمل بسیاری از آنها وارد ناتو شدند چنان که در حال حاضر عضویتش به بیست و شش کشور بالغ شده است. سوم آن که اروپائیهاکه فکر میکردند میتوانند خودشان مسائل و مشکلات اروپا را حل کنند در رویدادهای بالکان در عمل ثابت کردند که مدیریت و منابع لازم را احراز نکردهاند و بنابراین نقش آمریکا و ناتو ضروری تشخیص داده شده است.
چهارم این که ناتو سازمانی آماده و مؤثر است. با توجه به اینکه چهان فاقد نیروی پلیس بینالمللی است؛ بنابراین در بحرانهای بینالمللی ناتو میتواند ابزاری قابل استفاده باشد چنان که برخی حتی پیشنهاد کردهاند نانو بهعنوان بازوی امنیتی شورای امنیت درآید. به این ترتیب تأثیرگذاری آمریکائی بیش از پیش در ناتو افزای مییابد.
باید توجه کرد که از منظر بینالاذهانی، درک آمریکا از اروپا با درک خود اروپائیها فوق میکند؛ مثلاً برای آمریکا مرزهای غرب تا ترکیه هم کشیده میشود و نکته مهم این است که آمریکا ـ با رهیافت موسع ـ عموماً با این نگاه سنتی اروپائیان که اروپا باید زیر سلطه فرهنگی مسیحیان باشد همخوانی ندارد.
اگرچه این دیدگاه اروپائی وجود دارد که ”آمریکا تصمیمات را بهطور یکجانبه اتخاذ میکند و از دیگران (اروپا) انتظار وفاداری دارد“ ولی بحران یوگوسلاوی تمایل اروپائیها به رهبری آمریکا را افزایش داد. اما ژاک شیراک نیز شرایط کنونی ابر قدرت آمریکا را اسباب مشکل آفرینی برای بسیاری از کشورها، از جمله خود آمریکا، دانست. او بر خطر یک سویهگرائی و انزوا تأکید کرد و گفت درهای باز و گسترش به شرق بیش از حد مناقشه برانگیز، بوده ست و مبارزه اصلی کمک به روسیه و تبدیل آن به یک کشور متعارف اروپائی و جذب آن در خانواده دموکراسی غرب است (Gardner ۲۰۰۴: ۳۳, ۵۹).
پس از جنگ سرد، اجماع بر سر ادامه حضور ناتو بهطور گستردهای دشوار شد. این امر بهطور فزایندهای مربوط به این واقعت بود که از زمان درگیریهای بوسنی ناتو بهطور گستردهای خارج از حوزه قانونی خود و به سمت عملیات اجرائی و توسل به زر غیر دفاعی غیر ماده پنج (non-Article ۵) گرایش یافت، درگیری در عملیات غیر دفاعی هدف اصلی ناتو بهعنوان یک سازمان دفاع جمعی را زیر سئوال برد و بحثهائی را درونناتو و شوراء امنیت ایجاد کرد (Papacosma and Heiss ۱۹۹۵: ۴)
امروزه هدف ناتو شامل اجراء برنامه صلح نیز هست و همچنین این سازمان هدفهای جدیدی را هم در اجلاسهای اخیر اعلام کرده است و جمله جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی و مبارزه با تروریسم بینالمللی. از طرف دیگر ناتو اعلام کرده که منطقه خاورمیانه در حریم قلمرو ناتو قرار گرفته است. ناتو اکنون در افغانستان حضور دارد و چون خاورمیانه را نیز جزو حریم امنیتیاش تلقی میکند، شاید در عراق نیز حضور یابد.
بحرانهای عراق و افغانستان مثالهائی هست که نشان دهندهٔ تأثیر امنتیی فراگیر ناتو است. استفاده از ”مکانیزمهای دیگر“ و تجویز ”گسترش اعضاء“ ضروری بهنظر میرسد. ناتو فراتر از پلیس جهانی باید شرایطی را ایجاد و از کنش چند جانبه مؤثر حمایت کند که بسیار دشوار است (Vankeirsbilck ۲۰۰۶).
● دیگر دشمن مشخصی وجود ندارد
اهمیت نقش ناتو پس از جنگ سرد در امنیت گروهی و منافع امنیتی بینالمللی خلاصه میشود که شامل مؤلفههای جدیدی مانند ”همکاری با دشمنان سابق“، مدیریت بحران و عملیات صلحبانی است (Yost ۱۹۹۸: ۲). تهدیدات نسبت به ناتو امروزه نه از سوی کشورهای قدرتمند که از سوی کشورهای ضعیف نشئت میگیرد. دنیا قدرت انتخاب چالشهائی را که به آن روی میآورد ندارد: تروریسم، فقر، سلاحهای مخرب، و دولتهای ورشکسته بههم پیوسته هستند. آینده موفقیت ناتو با میزان توانائی آن برای تعمیق و گسترش همکاریها در کنشهای بشر دوستانه اطلاعاتی، اقتصادی، دیپلماتیک و تضمین حقوق ویژه در خاورمیانه بزرگ سنجیده خواهد شد (Hagel ۲۰۰۴).
چالشهای امنیتی ناتو پس از جنگ سرد امروزه هیچ دشمنی را باز تعریف نمیکند بلکه واگویه تضمین زادی و تاریخ و تمدن مشترک مردمانش است. در ژوئن ۱۹۸۲ شورای پیمان آتلانتیک موافقت کرد که همه ما در تحقق صلح و امنیت در دیگر نقاط جهان منافع مشترک داریم.
تهدیدات خارجی در اینجا معنا و مفهوم مییابد. ریسکهای جدید شامل جنگهای سایبر، مهاجرتهای بیثبات کننده، تروریسم و سلاحهای تخریب جمعی که اعضاء پیمان برای آن هیچ پاسخ آمادهای ندارد (Borawski and Young ۲۰۰۱: ۱-۲)
● انتقال قدرتها و بلاتکلیفی قومیتها
مفهوم گفتمان قدرت و مقاومتها در برابر آن از سوی گروههای فروملی و فراملی، نشانه مشکلاتی است که در مقابل حل کامل اختلافات قرار دارند، زیرا ویژگی خشونت مدرن تغییر قاعده بازی و خشونت دولت علیه شهروندان و مقاومت متقابل در سطح داخلی و در عین حال کشمکش و چالش میان بینشهای جهانی است. ریشه این معمای امنیتی در گسترش مراجع امنیتی (بسیار فراتر از دولتها) از یک سو، و از سوی دیگر در تحول مفهوم این واژه و جایگزینی اولویتهای نرمافزاری امنیتساز واقع است. بنابراین، طبع مفروض ما این تحولات موجب اهمیت یافتن فزایندهٔ ارتباطات در سطوح افقی (میان بازیگران مختلف) و عمودی (با سطوح مختلف اقتدار) شده است.
اما پس از جنگ سرد با تسریع روند جهانی شدن زمینهای مساعدتر و بسترهای گستردهتری برای نزدیکی فراآتلانتیکی فراهم شد، زیرا تهدیدات ایدئولوژیک که ذاتاً تقلیلگرا بودند از میان رفتند و با فروپاشی ملتگرائی و اولویت یافتن فروملتگرائی ـ قومیتها و مذهبگرائی ـ همکاری امنیتی مفهوم گستردهتر و به عبارتی گریزناپذیر یافت (نمونههای آن را در بحران بالکان شاهد بودیم) که تداعی کنندهٔ امنیت رفاهی ـ فروملی بود و نیز گوشه چشمی به امنیت ذهنی و قلبی داشت (McGregor ۲۰۰۳: ۲۰-۲۵).
ظاهراً تحمل سبکهای متنوع زیست انسانی ملازم با بازگذاردن کانالهای ارتباطی بر مبنای وابستگی متقابل اقتصادی ـ سیاسی است.
ناتو با مداخله در امور دولتها، عملاً در حوزه دولت ـ ملتسازی و ناگزیر مسائل قومی و مذهبی ایفای نقش خواهد کرد. حمایت معنوی و هنجاری اروپا ـ بهعنوان حامی سرمایهداری نرم ـ غیر قابل انکار بهنظر میرسد، بهویژه که خاورمیانه در حال انتقال قدرت و ظهور نسل جدیدی از رهبران است. این نقش قطعاً در انتقال قدرتهای مهندسی شده مثلاً در عراق، افغانستان و تا حدی فلسطین برجستهتر خواهد بود.● اقتصاد سیاسی ناتو: سرمایهداری مشارکتی
به مدت ۴۰ سال پس از جنگ دوم جهانی دو بلوک سیاسی اقتصادی متعارض بر امور جهانی تسلط داشتند. اختلافات بین آمریکا و شوروی، سرمایهداری و کمونیسم سناریوی اصلی در نظام بینالمللی بود. رقابت دو بلوک نه تنها به سبب قدرت برتر جهانی آنها به دلیل دو ایده مختلف زندگی در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی نیز بود (Goldgeier and McFAUL ۲۰۰۶).
علت وجودی ناتو پس از جنگ سرد به زیر سئوال رفت. کارشناسان و اختلافات امنیتی و اقتصادی در مورد همکاریهای دو سوی اقیانوس اطلس را پیشبینی کردهاند. پس از جنگ سرد در واقع نوعی ”صلح سرد“ در زمینه اقتصادی و امنیتی میان اروپا و آمریکا پدید آمد. بهرغم پیشبینیها مبنی بر افزایش اختلافات تجاری و نبود محور مشترک امنیتی یا تهدید مشترک پس از جنگ سرد، تحولات به تدریج عکس این را نشان داده است (Barschdorff ۲۰۰۲: ۲).
درعین حال آمریکا امروزه بیش از هر قدرت دیگری بالاترین توان را برای شکل دادن به نظام جهانی دارد. راهبرد امنیت ملی آمریکا با چالش بزرگ قرن میان بیستم آزادی و توتالیتاریسم شروع شد و با پیروزی برای نیروهای آزادیخواه پایان یافت. چنین رهیافتی الگوئی و پایدار منحصر به فرد برای موفقیت ملی، آزادی، دموکراسی و سرمایهگذاری و ابتکار عمل به ارمغان آورد. ساختن جهانی نه تنها امنتر که بهتر (دموکراتیکتر) در این راستا معنا مییابد. بوش پس از ۱۱ سپتامبر فرصتی برای بازسازی آزادی یافت. ”من دنیائی صلحآمیز را در پرتو جنگ با ترور میبینم و با تشویق و همدلی، ما آن جهان را با هم میسازیم. ما فرصت را برای ساختن دنیای دموکراتیکتر و صلحآمیزتر از دست نمیدهیم. قدرت یعنی داشتن کارتهائی زیاد برای تأثیر گذاشتن بر بازی پوکر بینالمللی“. آمریکا از فروپاشی دیوار برلین تا تحولات ۱۱ سپتامبر هیچ راهبردی نداشت. کلینتون عمدتاً در مدیریت بحرانهای بینالمللی موفق بود، ولی فاقد زیربنای معنادار و اصولی بود، همینطور بوش پدر. در این شرایط بود که جانبه گرائی نو محافظه کاران ظهور یافت. عدم موفقیت آمریکا در مدیریت نظام پس از جنگ سرد به این روند کمک کرد (Caraley ۲۰۰۴: ۸۰-۱۰۸).
بوش تلاش میکند که در دور دوم ریاست جمهوری خود باز با استفاده از زبان اشاعه آزادی و دموکراسی تسلط دوران جنگ سرد آمریکا را بازسازی بکند. در حالی که رهبران اروپا معیارها و معادلات جنگ سرد را پشت سر گذاشتهاند و صحبت از شرکت در تصمیمگیری میکنند. بوش میخواهد ناتو محور همکاری بین اروپا و آمریکا باشد چون در چارچوب ناتو قدرت نظامی اهمیت دارد که آمریکا در این زمینه تفوق دارد. در حالی که غالب اروپائیها میخواهند محور همکاری اتحادیه باشد که در اینجا اقتصاد و تجارت و دیپلماسی نقشی مهمتر از مسائل امنیتی و نظامی دارد... (فرهنگ ۲۰۰۷). به هر حال آمریکا و اروپا دارای منافع مشترک از جمله ثبات رژیمها، جریان آزادی نفت، امنیت اسرائیل و محدودیت توسعه هستهای بهعنوان مؤلفههای نظام نوین در جهان هستند. مثلاً در مورد خاورمیانه، اروپا و آمریکا درباره اصل سرزمین در برابر صلح اتفاق نظر اما در زمینه نحوه تحقق آن اختلاف دارند. در شرایط کنونی با توجه به واقعیات پیچیده عراق و افغانستان و ناکارآمدی سیاست یک جانبهگرائی آمریکا از یک طرف و همکاری گریزناپذیر اروپا در قبال مسایل ایران از سوی دیگر بهنظر میرسد، رویکرد نتیجه ـ محور اروپا مورد توجه آمریکا نیز قرار گرفته است (Muller ۱۹۹۸).
● نگاه کثرتگرایانه ـ مشارکتی به امنیت
نقش مهم قدرتهای بزرگ در کاهش تعارضات در ”حوزه خارج“ ـ بهویژه، خاورمیانه ـ از منظر نئورئالیسم راهی برای ثباتسازی است: اتحاد با بازیگر بیرون. با این حال با تکیه صرف به پارادایم رئالیستی نمیتوان ارزیابی واقعبینانهای از جایگاه اروپا ـ آن هم بهعنوان قدرت نرم ـ در تحولات منطقهای ارایه کرد، چرا که طبق رویکرد رئالیستی، خاورمیانه منطقهای آکنده از جنگ و کشمکش است که منطبق با وضعیت طبیعی هابزی، قدرت عریان در آن تعیین کننده است.
اما که در قرن بیست و یکم هویتهای قومی و مذهبی بر سایر اندیشههای سنتی مانند پانعربیسم و حتی پاناسلامیسم چیره شدهاند. ظهور گروههای افراطی مشروعیت دولتها را به چالش کشیدهاند و چالشهای هنجاری و هویتی نقش میانجیگری نرم و کارآئی آن را برجسته کرده است (Hauss ۲۰۰۱: ۳). از این نظر امنیت صرفاً منوط به بسترسازی برای مذاکره گروههای رقیب نیست بلکه در گرو ”زمینهسازی برای در نظر گرفتن نیاز و مطالبات همه عناصر تأثیرگذار ـ فراتر از هژمون ـ و پاسخگوئی به آنهاست (Scottcole ۲۰۰۳:۱).
در دستور کار قرار دادن حواشی منازعات و پرداختن بهعوامل واقعی و پنهان اختلاف مانند نظامهای سنتی رو به افول و مدرنیزاسیون انطباقناپذیر و دول ورشکسته باز هم تداعی کنندهٔ قدرت نرم است. در این زمینه گشایش فزاینده مجاری ارتباطی در جهت شناسائی سایر اقوام و گروهها میتواند به نهادینه شدن راهبرد برد ـ برد بیانجامد. تجربه عراق نیز نشان داد که راهحل ساده برای بسیاری اختلافات در واقع ”سادهسازی موضوع“ و انحراف از واقعیات اجتماعی است. تلاشهای اولیه و نافرجام آمریکا برای احیاء اثباتگرائی خشن در قالب اصول دفاع پیشگیرانه و ابتکار عمل انحصاری نظامی در عراق شاهدی بر این مدعاست. جمله کلمانسو در این زمینه جالب است: ما جنگ را بردیم و اینک باید کوشش کنیم صلح را هم ببریم که از پیروزی در جنگ دشوارتر است.
نکته مهم این است که از منظر سازهگرائی طرح دموکراتیزاسیون در خاورمیانه نباید بهگونهای اعمال شود که بهمعنای پیشبرد آمریکائیسازی یا حتی غربیسازی این جوامع در افکار عمومی تلقی شود. دیدگاه اروپا دست کم در عرصه سیاست اعلام شده منطقیتر بهنظر میرسد زیرا اروپای کهن ـ در عین داشتن صبغه استعماری ـ نوعاً تصمیمگیری درباره مسایل داخلی و نحوه فرآیند دموکراتیزاسیون را در گرو شرایط و بسترهای داخلی جوامع و مشمول فرآیند تدریجی میداند.
از منظر پلورالیسم، آمریکا بهعنوان اصلیترین بازیگر نهادی ناتو، برای همپوشانی اهداف خود در سطوح مختلف جهانی (دسترسی به انرژی)، منطقهای (رقابت باروسیه، مهار ایران و حفظ متحدان خود) و ملی (چینش مناسب گروههای قومی و مذهبی) ناگزیر از رویکرد همهجانبهگرا و همپیوندی با اروپا است.
● ناتو و اقتصاد سیاسی امنیت
امنیت انرژی ”در اقتصاد سیاسی آینده ناتو اهمیت خواهد داشت و مسئله حفظ امنیت لولههای گاز در این زمینه از اولویت خاصی برخوردار است. واکنشهای روسیه در قبال انتقال انرژی به اوکراین و اروپای شرقی از یک سو و حتی برخی مواضع مسکو در قبال طرح سپر دفاع موشکی آمریکا از دیگر سوی نشان دهندهٔ آمادگی این کشور برای بهرهبرداری از ”دیپلماسی انرژی“ جهت ایجاد موازنه در مناسبات جهانی خود بوده است. در همین حال نگرانیهائی در اروپای غربی پیرامون احتمال عملیات تروریستی و ضربه به شاهرگ حیاتی انرژی اروپا وجود دارد.
مناسبات حسنه بخری کشورهای منظومه روسیه ـ مانند آذربایجان ـ با آمریکا نیز در پرتو امنیت انرژی قابل ارزیابی است. موقعیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک آذربایجان بین روسیه و ایران، ایفای نقشی نسبتاً میانه روانه را برای آن رقم زده است.
با توجه به حضور نظامی مسکو در مناطق جدائی طلب آبخازی و اوستیای جنوبی در گرجستان، دفاع از تمامیت ارضی گرجستان از سوی ایالات متحده حتی ممکن است مورد استقبال روسیه نیز باشد. این الگو قبلاً در مورد افغانستان و اوستیا نیز بهکار گرفته شد. این رویکرد مصالحهجویانه میتواند همراهی آمریکا با روسیه را در مقابله با شورشیان جدائی طلب چچن تضمین کند. این امر نشان دهندهٔ آن است که آمریکا خواهان تغییر مرزهای جغرافیائی کشورهای استقلال یافته اتحاد جماهیر شوروی سابق نیست. اما از سوی دیگر، حمایت آمریکا از لوله انتقال نفت دریای مازندران ـ تفلیس به ترکیه ـ به منزله دفاع از کشورهای کوچکتر در برابر روسیه است.
معهذا، روسیه پیشروی سریع ناتو به سوی مرزهای این کشور را اقدامی تحریکآمیز میداند. گسترش ناتو در جهت شرق نشان دهندهٔ نیت واشنگتن برای سازگار ساختن هرچه بیشتر ناتو بامقتضیات سیاست خارجی خود است، یعنی استقرار در نواحی دارای ”معادن، انرژی و راههای حمل و نقل“ و بهدست آوردن مواضع استراتژیک مهم در تقابل با کشورهای رقیب تهدیدات ناشی از رقابتهای اقتصادی (به سبب وجود معادن، انرژی...) در کنار هزینههای صلح از چالشهای آینده ناتو محسوب میشود (Sandler and Hartley ۱۹۹۹:۳).
دیدگاههای جدید بوش جهت همکاری امنیتی با فنلاند، سوئد، استرالیا، ژاپن و کرهجنوبی نیز احتمالاً با ”مقاومتهائی“ مواجه ولی به احتمال بسیار زیاد عملی خواهد شد.
بهنظر میرسد خواست واقعگرایانه اروپا افزایش قدرت و نفوذش در ناتو است بهگونهای که بتواند بهعنوان همکار و همتای آمریکا ـ و نه زیر چتر حمایت آن ـ تصمیمگیری و عمل کند. رهبران اروپائی نیز نیک میدانند که تهدیدات اصلی در شرق است و نه در غرب؛ تهدیدی که میتواند اسلام افراطی، روسیه سرخروده از وعدههای غرب یا بیداری اژدهای خفته شرق ”چین“ باشد؛ پس منطقی است که ناتو مرزهای خود را تا دروازه این سه کانون در خاورمیانه بگستراند.
آیا میتوان از جنگ سرد جدید غرب (آمریکا و اروپا) با روسیه (و چین) و تکرار بازی بزرگ در منطقه سخن گفت؟ چنین احتمالی خود سبب نزدیکی فزاینده منابع منطقهای آمریکا و اروپا خواهد شد. واقعیت این است که در عصر جهانی شدن و وابستگی فزاینده اقتصادی صرف ابر قدرت بودن به منزله امکان تکروی و بیاعتنائی به نظرات قطبهای دیگر نیست. ساموئل هانتینگتون در مقاله ”آمریکا؛ ابر قدرت منزوی“ بهخوبی این واقعیت را به تصویر کشیده است. (Huntington ۱۹۹۹:۱).
● باز تعریف ناتو: گسترش مفهومی
این نکته طنز بزرگ تاریخ است که هرچند ناتو در اصل برای ”بازدارندگی“ و اقدام احتمالی نظامی علیه بلوک کمونسیم و اتحاد شوروی تأسیس شد ولی اولاً طی دوره جنگ سرد درگیری نظامی قابل توجهی نداشت؛ و ثانیاً با از میان رفتن تهدیدات شوروی سابق نه تنها دچار فروپاشی نشد که حتی به نوعی مأموریت خود را باز تعریف و بازسازی کرد بهگونهای که امروزه حتی به بهانه نقض بنیادین حقوق بشر، صلح، حقوق اقلیتها و تهدید دموکراسی میتواند در حوزه حاکمیت کشورها دخالت کند. تغییر ماهیت مأموریت ناتو پس از جنگ سرد ـ با هدف حفظ صلح به معنای گسترده آن ـ بهنظر موفقیتآمیز بوده است (Sandler and Hartley ۱۹۹۹:۹۰). این توفیق را میتوان بیشتر در ارتباط با رویکرد مداخلهٔ رهائیبخشی آمریکا توجیه کرد.
این توفیق را میتوان بیشتر در ارتباط با تلقی رهائیبخش از مداخلهگری آمریکا توجیه کرد. چنین برداشتی، در جهان متمایل به تک قطبی توأم با رشد شبکههای تروریستی معنائی جدید مییابد. تروریسم امروزه فراتر از بعد جغرافیائی حرکت کرده است و گروههای افراطی با پیوستن به همدیگر یک شبکه تروریستی جهانی را بهوجود آوردهاند. همچنین پیوند ترورریسم با برخی واحدهای دولتی ـ دینی، محدوده سیاسی آن را نیز دستخوش تحول کرده و بر ابعاد هنجاری و هویتی آن افزوده است. تروریسم نوین برخلاف تروریسم کلاسیک به یک منطقه و هدف مشخص محدود نمیشود.
پیمان ناتو از موفقترین پیمانهای دفاعی در زمینه بازدارندگی بوده است، و آمریکائیها در ایجاد مأموریتهای جدید برای پیمان ناتو کم و بیش توفیق داشتهاند؛ مأموریتهائی که پا به پای بحرانهای منطقهای در بالکان، افغانستان و احتمالاً عراق باز تعریف شدهاند و خواهند شد. در مجموع در شرایط جدید دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد:
▪ دیدگاه اول: نیروهای راستگرای غرب، پیمان دفاعی ناتو را عمدتاً در چارچوب نظامیگری و (مقابله با دشمن) ارزیابی میکنند. بنابراین نقش ناتو در بوسنی و کوزوو برای حفظ صلح و امنیت در اروپا کاملاً ضروری تلقی میشود. براساس این دیدگاه رشد و گسترش فزاینده ناتو سبب کاهش پیوند امنیتی فراآتلانتیکی آن، تشدید انزوای روسیه، رقابتهای تسلیحاتی، تعهدات مالی بزرگتر و بهطور کلی مخاطرات بیشتر برای صلح و امنیت خواهد شد.
▪ دیدگاه دوم: ناتو با بازآموزی، تغییر دستور کار و تفسیر مجدد ”دفاع و صلح“ در پیوند با هنجارهای اجتماعی ـ اقتصادی میتواند نقش مثبتی فراتر از حوزه سنتی خود ایفاء کند. این دیدگاه در نیروهای چپ و لیبرال اروپا و آمریکا حامیان بیشتری دارد. از این منظر رشد ظرفیتهای دفاعی دستهجمعی، مشارکت فزاینده همپیمانان غربی، ثبات اروپائی، اصلاحات دموکراتیک در اروپای شرقی و بهطور کلی سازواری ناتو با شرایط پس از جنگ سرد مورد تأکید قرار میگیرد (Sandler and Hartley ۱۹۹۹:۵۸).
ظاهراً آمریکا در بازتعریف مأموریت جدید ناتو بهگونهای که اروپا را نیز در یک نظام سلسله مراتبی قرار دهد، تا حدی موفق بوده است؛ ولی کشورهای اروپائی همگی وحدت نظر ندارند، به گونهای که از منظر اروپای قدیم، کشورهائی نظیر فرانسه و آلمان، عملکرد ناتو به رغم نقش مهم آن در برخی موارد ضروری نیست و باید تغییرات اساسی در باز تعریف کارکردی آن صورت گیرد؛ اما بریتانیا مخالف این نظر و معتقد است ناتو اساس نزدیکی روابط و همکاری دو سوی اقیانوس اطلس است. اتحادیه اروپا هرچند از نظر سیاست خارجه و دفاعی به انسجام کامل نرسیده اما خود را بهعنوان یک قدرت جهانی میبیند و خواهان موقعیت برابر با ایالات متحده در ناتو است.
● آیا هماوردی برای ناتو هست؟
یکی از نهادهای اصیل جنگ سرد ”جنبش عدم تعهد“ بوده است که بهنظر میرسد بهسبب تحولات ناشی از نظم نوین جهانی و مناسبات جدید شمال و جنوب نقش اصلی و پیشین خود را از دست داده است. گفتمان عدم تعهد برمبنای مؤلفههائی مانند همزیستی مسالمتآمیز، عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر، استقلال سیاسی و حل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی شکل گرفت. امروزه مألفههای فوق دیگر معنای خاصی از نظر ایدئولوژیکی ندارد زیرا جهان دو قطبی رخت بربسته است و دستهبندیهای منطقهای ـ البته به استثناء ناتو ـ یکی پس از دیگری معنا و هویت خود را از دست دادهاند. با افزایش شکاف اقتصادی میان شمال و جنوب، اهداف ایجابی و مثبت ـ فراتر از مخالفت و دشمنی ـ مبنای پیوندها خواهد بود (خور ۱۳۸۲: ۱۲۹-۱۳۲).
امروزه - صرف نظر از غیرمتعهدها ـ بیشتر اعضاء سابق پیمان ورشو عضو ناتو هستند. گسترش ناتو در تمام قاره اروپا، روسیه و چین را نگران ساخته است و این دو کشور نیز در مقابل تهدید احتمالی ناتو به تأسیس سازمان همکاری شانگهای واکنش نشان دادهاند. بهرغم عدم تشکیلات نظامی در این سازمان، همکاریهای دقیقی میان کشورهای عضو در مورد مسائل امنیتی وجود دارد. با این حال سازمان هماوردی برای ناتو در قالب ”پیمان ورشوی دیگری“ شناخته نمیشوند.
● چشمانداز مناسبات فراآتلانتیک
نقش ناتو در خارج از چارچوب اروپا با مشکلات جدی مواجه است. بهعبارت دیگر بحران معنائی که از زمان فروپاشی شوروی گریبانگیر ناتو شده است همچنان ادامه دارد. این بحران در قالب این پرسشها نمایان میشود: آیا ناتو باید همچنان بهعنوان یک نیروی بازدارنده در حوزه عملیات سنتی خود ـ اروپا ـ باقی بماند یا باید به خارج از قلمرو سنتی خود گسترش یابد؟ و مهمتر اینکه در حوزه جدید چه نقشی را ایفا کند؟ نقشی یک سویه که مطلوب آمریکاست یا نقشی مشارکتی که دیگر کشورهای ناتو نیز آن را به رسمیت شناخته باشند؟
فرماندهی و نحوه مبارزه با ”تروریسم“ و ”استقرار دموکراسی“ مواردی است که میتواند به چالشهای مهم در پیمان آتلانتیک شمالی بیانجامد. این موضوع این جمله اختلاف نظرهای اروپای قدیم و آمریکا درباره آینده ناتو است. چالشهای دیگری نیز وجود دارد: آیا ناتو باید به شکل یک سازمان نظامی که در دوران جنگ سرد برای ”جنگهای منظم“ طراحی شده بود، باقی بماند؟ در حالی که امروز در افعانستان و تا حدی عراق شاهد ”جنگهای پراکنده و چریکی“ فرامدرن هستیم.
از سوی دیگر پیمان ناتو مجموعهای از کشورهاست که تابع نظام وستفالیائی دولت محور مبتنی بر قوانین اساسی دالی هستند. قانون اساسی برخی کشورهای عضو ناتو با تفکیک وظایف پلیس و نیروی نظامی محدودیتهائی را برای گسترش عملیات برون مرزی تعیین میکند. وضعیت دشوار افغانستان بهگونهای است که رهیافت مبارزه با تروریسم، در عمل مرز مشخص بین عملیات نظامی و کار ویژههای حفظ نظم و امنیت باقی نمیگذارد.
توسعه ساختار امنیتی اروپا ـ متشکل از ناتو و نهادهای اتحادیه اروپائی ـ در گرو ”مسئولیت باز تعریف“ ارزشها و نهادهای غربی پس از جنگ سرد بوده که در سه مرحله رخ داده است: مقطع اول که اولویت آن حفظ امنیت جوامع غربی بلافاصله پس از جنگ سرد طی یک دوره بازسازی نهادی است (۱۹۹۰-۱۹۹۱). مقطع دوم از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۲ شامل همکاری و مشارکت در نهادها و تأسیسات بهعنوان چارچوب تحقق امنیت گروهی است. مرحله سوم طرح پرسشها و ابهامات در رابطه با مشروعیت کار ویژههای جدید بوده است؛ همانگونه که در جنگ یوگوسلاوی سابق تجلی یافت (Krieger ۱۹۹۹:۵).
بجث ”مداخله بشر دوستانه“ برای ایجاد دموکراسی بازار آزاد و حقوق بشر در این راستا معنا و مفهوم میابد. اصولاً مداخلات بشر دوستانه به این شراط که توسط گروهی از دولتهای همپیمان و تحت نظارت یک سازمان منطقهای باشد، توجیهپذیر مشروع خواهد بود ولی بهشرطی که تمام راههای مسالمتآمیز جلوگیری از نقض بنیادین حقوق و امنیت بشری طی شده باشد. بنابراین بهنظر میرسد بهرغم باز تعریف نقشها و هویتها، رهائیبخشی و دموکراسی همچنان در مرکز توجه ناتو قرار دارد.
هرچند اتحادیه اروپا برخلاف آمریکا از اقتدار کامل دولت ـ ملت برخوردار نیست و تصمیمات آن از جهانبینیها و نگرشهای تاریخی ۲۷ کشور عضور ناشی میشود؛ بااین حال بهنظر میرسد الگوی آینده این نهاد لیبرالیسم متحول اقتصادی، مشارکت دولتهای غیر مرکزی اروپا و تعامل با دولتهای مرکزی و جاهطلب اروپا ـ اروپای قدیم ـ خواهد بود. امضاء سند قانون اساسی واحد اروپائی ـ بهرغم چالشهای ملی ـ نشانه تجربه تأسیس موفق اتحادیه اروپا است که احتمالاً در همگرائی میان جنبشهای قومی ـ مذهبی و تبدیل آنها به تأسیس بر مبنای عقلانیت تناسبی تأثیرگذار خواهد بود.
بعد از فروپاشی شوروی، آمریکائی موفق شد مأموریت جدیدی برای پیمان ناتو ایجاد کند که نمونه آن در بالکان و افغانستان تحقق یافته است. حتی میتوان انتظار داشت در روند صلح فلسطینیها و اسرائیلیها نیز ناتو تأثیرگذار باشد. اما، اروپای قدیم با پیشینه ”استعماری“اش شاید چندان با رویکرد ”دموکراسیسازی رهائی بخش“ آمریکائی موافق نباشند. از این منظر تسلط نسبی آمریکا بر ناتو مروج نوعی از فرهنگ دموکراتیک است که به منزله مداخله رهائیبخش ـ برای ایفای نقش کاتالیستی در جوامع توتالیتر ـ است؛ مسئلهای که اروپا آن را امری درونزا میانگارد. احتمالاً بتوان مخالفتهای اولیه اروپا با حمله به عراق را در همین راستا ارزیابی کرد.
در مجموع اتحادیه اروپا و بهویژه اروپای قدیم به موازات داشتن تمایل به استقلال سیاسی و امنیتی در چارچوب مفهومسازی جدید ناگزیر از برقراری پیوندهای سازمانی با آمریکا برای گسترش حاشیه امنیتی پیرامون خود است؛ آمریکا نیز متقابلاً برای ثبت هژمونی جهانی و منطقهای خود نیازمند بازسازی پیوندها امنیتی خود با اروپای بزرگ است اینکه آمریکا بتواند (با شاید بخواهد) رویکرد لنینیستی خود در سیاست خارجی را پس از ۱۱ سپتامبر تداوم بخشد؛ کاملاً قابل تردید بهنظر میرسد. از دید فوکویاما (Fukuyama. ۲۰۰۶:۲۴۰) سیاست خارجی افراطی آمریکا در عراق نه متأثر از فرهنگ سیاسی این کشور و نه به سبب عوامل هنجاری داخلی بوده است؛ بهنظر میرسد زمان آن فرا رسیده که این کشور شیفتگی خود به دموکراتیزه کردن منطقه را سرانجام در بستر زمانی خاص پیگیری کند و از آلوده کردن آن به مسائل حاد امنیتی خودداری ورزد.
● نتیجهگیری
بهگونهای تناقضآمیز، نیاز به جهانگرائی به تقویت ترتیبات محلی ـ منطقهای بهعنوان راهی برای حمایت از جهانی شدن انجامیده است. در این بین همکاری فرآتلانتیکی ـ فراتر از هماهنگی ـ در چارچوب ناتو میتواند گزینه مناسبی برای پیمایش مناسب این تناقضنما باشد؛ بهگونهای که هر دو روند تحقق عینی داشته باشد.
تحولات یوگوسلاوی سابق و پس از آن افغانستان و احتمالاً عراق و آزمایشگاه ناتو برای به محک زدن این همکاری جدید در قالبی ـ لاجرم انتقادی نسبت به گذشته ـ است و خواهد بود. تروریسم کلان، افراطگرائی و رشد فروملیگرائیها ـ در قالب خاصگرائی ـ و به تبع تحول مفهوم امنیت گریزناپذیری رویکرد جدید را رقم میزند. دیدگاه اقتصاد سیاسی برمبنای چشمانداز آینده ناتو به گونهای ترسیم خواهد شد که به چشماندازهای دو سوی اقیانوس اطلس بیش از پیش حساس باشد و آنها را به همنوائی در چارچوب نوین فرامی خواند. امنیت فرامدرن ضمن گسترش کانالهای ارتباطی میان خودی و غیر همچنان جنبههای اقتصادی ـ رفاهی ـ خودسامانگر را حفظ کرده و توسعه داده است؛ که نماد تناقض نمای جهانی شدن در این مقطع زمانی است.
به احتمال زیاد اقتصاد سیاسی جدید ناتو ـ برمبنای وابستگی متقابل و مشارکت ـ مستلزم ”اجماع چند سطحی“ خواهد بود؛ توافقی که در عالیترین سطح آمریکا و غرب و در سطح دیگر آسیای مرکزی، قفقاز و حتی روسیه را نیز در خود خواهد پذیرفت. این رویکرد را میتوان در مجموع نوعی فاصله گرفتن از گذشته و ورود به گفتمانی انتقادی در عرصه سیاسی و اقتصادی سرمایهداری دانست. کلید حل مشکل جمع میان کارآئی اقتصادی با آزادی و امنیت اجتماعی یا بهعبارت دیگر سرمایهداری با دموکراسی رهائیبخش برای در نظر گرفتن خاصگرائیها است.
محمود شهیدی (محمود شهیدی دانشجوی دکتری روابط بینالملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی).
منابع
امامی، محمدعلی (۱۳۸۲). عوامل تأثیرگذار خارجی در خلیجفارس. (تهران: دفتر مطالعات سیاسی وزارت امورخارجه).
خور، مارتین (۱۳۸۳). جهانی شدن و جنوب. ترجمهٔ دکتر احمدساعی (تهران: قومس).
فرهنگ، منصور (۲۰۰۷). گفتگو با بیبیسی ۲۵ فوریه.
کگلی، چارلز دبلیو و اوجین آر ویتکف (۱۳۸۲). سیاست خارجی آمریکا؛ الگو و روند. ترجمهٔ ودرین، اوبو (۲۰۰۴). پس از این نگاهها در دو سوی آتلانتیک یکسان نمیماند، لوموند، ژانویه (انعکاس در بخش فارسی رادیو مسکو).
هیکل، محمد حسنین (۲۰۰۶). گفتگوی اختصاصی با شبکه تلویزیونی الجزیره، آوریل.
هینبوش، ریموند آلویشس (۱۳۸۲). سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه. ترجمهٔ علی گلمحمدی (تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی).
.(Aydinli, Ersel and James N.Rosenau (۲۰۰۵
.(Globalizztion, Security, And The Nation-State Paradigms in Transtion (New Yorks: SUNY Press
Borawski, John and Young Thomas -Durell (۲۰۰۱). NATO After ۲۰۰۰: The Future of the Euro Atlantic Alliance (Usa: Praeger Publishers
Barschdorff,Peter (۲۰۰۱. Facilitating Transatlantic Cooperation After The Cold War: An Acquis Atlantique (New York: Palgrave Macmillan).
Caraley, Demetrios J. (ed). (۲۰۰۴) America Hegemony: Preventive War, Iraq and Imposing Democracy (US:Academy of political scince
Carlsnacs W.and Steve R.Smith (۱۹۹۴). European Foreign Policy: The EC and Changing Perspectives in Europe (London: Sage Publication
(Fawcett, Louise (۲۰۰۵. International Relation of The Middle East (New York: Oxford University Press
Fukuyama, Francis (۲۰۰۶). America at the Crossroads: Democracy, Power, and the Neoconservative Legacy (Yale Uciversity Press
Gardner, Hall. (۲۰۰۴). NATO and the European Union: New World,New Europe, New Threats London: Ashgate (Publishing
Goldgeier, James M. and Micheal McFaul (۲۰۰۳). Power and Purpose: US Policy Toward Russia After the Cold War (US: Brookings Institution Press).
Hagel, Chuck (۲۰۰۴). NATO۰۳۹;s Role In Bringing Security To The Greater Middle East (www.usinfo,state,gov/journals/itps/۰۶۰۴/ijpe/hagel.htm)
.(Hauss, charles (۲۰۰۱). International Conflict (New York: Continuum
Huntington, Samuel (۱۹۹۹). The Lonely Superpower, Foreign Affairs ۷۸.۲.
Krieger, Heike (۱۹۹۹). The Kosovo Confict and Internatianal Law: An Analytical Documentation ۱۹۷۴-۱۹۹۹ (UK:Cambridge University press).
McGregor, Sue L.T. (۲۰۰۳). Postmodernism, Consumerism, and A Culture of Peace (www, kon.org/archives/forum/۱۳-۲/macgregor.pdlf).
Muller, David (۱۹۹۸). The U.S Role In Peace Process, A Perspective, Policy Watch, No ۱۵۳, February ۱۷ (Washington Institute For Near East Policy).
Papacosma. S.Victor and Mary Ann Heiss (eds) (۱۹۹۵). NATO in the Post - Cold War Era: Does It Have a Future? (London: Palgrave Macmillan).
Sandler, Todd and Keith Hartley (۱۹۹۹). The Political Economy of NATO:Past, Present and into the Future (US: Cambridge University Press).
Scottcole, Dorian (۲۰۰۳). Pluralism and Diversity Attitude Pgilosophy (http://www.visualwriter, com/Whatkind World).
Taylor, Paul (۲۰۰۳). International Organizations in the Age of Globalization (London: Continuum).
Vankeirsbilck, Marc (۲۰۰۶). NATO۰۳۹;s Contribution to Stability in the Mediterranean and in the Middle East, Center for High Defense Studies (http://www-comitatoatlantico.it/articolo/۱۹۱/nato۰۳۹;s-contribution-to-stabiloty-in-the-mediterranea-and-in-the-middle-east) Yost, David S. (۱۹۹۹. NATO Transformed:The Alliance۰۳۹;s New Roles in International Security (Washington: US Institute of Peace).
منابع
امامی، محمدعلی (۱۳۸۲). عوامل تأثیرگذار خارجی در خلیجفارس. (تهران: دفتر مطالعات سیاسی وزارت امورخارجه).
خور، مارتین (۱۳۸۳). جهانی شدن و جنوب. ترجمهٔ دکتر احمدساعی (تهران: قومس).
فرهنگ، منصور (۲۰۰۷). گفتگو با بیبیسی ۲۵ فوریه.
کگلی، چارلز دبلیو و اوجین آر ویتکف (۱۳۸۲). سیاست خارجی آمریکا؛ الگو و روند. ترجمهٔ ودرین، اوبو (۲۰۰۴). پس از این نگاهها در دو سوی آتلانتیک یکسان نمیماند، لوموند، ژانویه (انعکاس در بخش فارسی رادیو مسکو).
هیکل، محمد حسنین (۲۰۰۶). گفتگوی اختصاصی با شبکه تلویزیونی الجزیره، آوریل.
هینبوش، ریموند آلویشس (۱۳۸۲). سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه. ترجمهٔ علی گلمحمدی (تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی).
.(Aydinli, Ersel and James N.Rosenau (۲۰۰۵
.(Globalizztion, Security, And The Nation-State Paradigms in Transtion (New Yorks: SUNY Press
Borawski, John and Young Thomas -Durell (۲۰۰۱). NATO After ۲۰۰۰: The Future of the Euro Atlantic Alliance (Usa: Praeger Publishers
Barschdorff,Peter (۲۰۰۱. Facilitating Transatlantic Cooperation After The Cold War: An Acquis Atlantique (New York: Palgrave Macmillan).
Caraley, Demetrios J. (ed). (۲۰۰۴) America Hegemony: Preventive War, Iraq and Imposing Democracy (US:Academy of political scince
Carlsnacs W.and Steve R.Smith (۱۹۹۴). European Foreign Policy: The EC and Changing Perspectives in Europe (London: Sage Publication
(Fawcett, Louise (۲۰۰۵. International Relation of The Middle East (New York: Oxford University Press
Fukuyama, Francis (۲۰۰۶). America at the Crossroads: Democracy, Power, and the Neoconservative Legacy (Yale Uciversity Press
Gardner, Hall. (۲۰۰۴). NATO and the European Union: New World,New Europe, New Threats London: Ashgate (Publishing
Goldgeier, James M. and Micheal McFaul (۲۰۰۳). Power and Purpose: US Policy Toward Russia After the Cold War (US: Brookings Institution Press).
Hagel, Chuck (۲۰۰۴). NATO۰۳۹;s Role In Bringing Security To The Greater Middle East (www.usinfo,state,gov/journals/itps/۰۶۰۴/ijpe/hagel.htm)
.(Hauss, charles (۲۰۰۱). International Conflict (New York: Continuum
Huntington, Samuel (۱۹۹۹). The Lonely Superpower, Foreign Affairs ۷۸.۲.
Krieger, Heike (۱۹۹۹). The Kosovo Confict and Internatianal Law: An Analytical Documentation ۱۹۷۴-۱۹۹۹ (UK:Cambridge University press).
McGregor, Sue L.T. (۲۰۰۳). Postmodernism, Consumerism, and A Culture of Peace (www, kon.org/archives/forum/۱۳-۲/macgregor.pdlf).
Muller, David (۱۹۹۸). The U.S Role In Peace Process, A Perspective, Policy Watch, No ۱۵۳, February ۱۷ (Washington Institute For Near East Policy).
Papacosma. S.Victor and Mary Ann Heiss (eds) (۱۹۹۵). NATO in the Post - Cold War Era: Does It Have a Future? (London: Palgrave Macmillan).
Sandler, Todd and Keith Hartley (۱۹۹۹). The Political Economy of NATO:Past, Present and into the Future (US: Cambridge University Press).
Scottcole, Dorian (۲۰۰۳). Pluralism and Diversity Attitude Pgilosophy (http://www.visualwriter, com/Whatkind World).
Taylor, Paul (۲۰۰۳). International Organizations in the Age of Globalization (London: Continuum).
Vankeirsbilck, Marc (۲۰۰۶). NATO۰۳۹;s Contribution to Stability in the Mediterranean and in the Middle East, Center for High Defense Studies (http://www-comitatoatlantico.it/articolo/۱۹۱/nato۰۳۹;s-contribution-to-stabiloty-in-the-mediterranea-and-in-the-middle-east) Yost, David S. (۱۹۹۹. NATO Transformed:The Alliance۰۳۹;s New Roles in International Security (Washington: US Institute of Peace).
منبع : فصلنامه اقتصاد سیاسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست