چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
بینوایان
واترلو ناپلئون به زرهپوشهای «میلود» فرمان میدهد که فلات «مونسن ژان» را به تصرف درآورند.
غیرمنتظر سه هزار و پانصد تن بودند. جبههئی به طول یک ربع فرسخ تشکیل میدادند. مردان قویهیکلی بودند سوار بر اسبان زورمند. بیست و شش گردان بودند، پشت سرشان تکیهگاهی داشتند مرکب از لشگر «لوفورده نوئت»، صد و شش تن ژاندارم ممتاز، سربازان شکاری گارد، هزار و صد و نود و هفت مرد جنگی، و نیزهداران گارد، با هشتصد و هشتاد نیزه. اینان کلاهخودهای بیکاکل و زرههای آهن کوفته داشتند. با طپانچههای قلطاقی در جیبهای زین و قدارهی بلند. بامدادان همهی نیروی فرانسه آنان را مورد ستایش قرار داده بود و این در موقعی بود که، ساعت نه صبح، شیپورها به صدا درآمده بود، همه موزیک سرود «نجات وطن را مراقب باشیم» میخواند و این گروه در ستونی متراکم، یک باتری۱ در جناح و باتری دیگری در قلب، بین شوسههای «ژناب» و «فریشمون» در دو صف بزرگ به حرکت درآمده بود و در خط توانای دوم که چنان عالمانه به دست ناپلئون تشکیل یافته بود و زهپوشهای «کلرمان» را در منتهیالیه سمت چپ و زرهپوشهای «میلود» را در منتهیالیه راست خود داشت و باصطلاح در دو سمت خود دو بال آهنین تشکیل داده بود موضع میگرفت:
آجودان «برنار» فرمان امپراطور را به این دست ابلاغ کرد. مارشال «نه» شمشیر از نیام کشید و فرمان حرکت داد. گردانهای عجیب به جنبش درآمدند.
در این موقع منظرهی وحشتآوری دیده شد.
همهی این سوارهنظام، شمشیرها بالا، پرچمها و شیپورها در معرض باد، هر لشکر در یک ستون، به یک حرکت و چنانکه گفتی یک فرد واحد است با دقت یک «قوچ مفرغی» (گرز فلزی بسیار سنگین و عظیمی شبیه به دیلم که در نبردهای قدیم برای سوراخ کردند و سرنگون ساختن دیوارها به کار میرفت و سر آن شبیه به کلهی قوچهای جنگی بود) که شکافی باز کند، از تپهی «لابل آلیانس» پائین رفت. در گودال مخوفی که مردان بسیار در آن از پا افتاده بودند فروشد، آن جا میان دود ناپدید گردید، سپس از این تاریکی بیرون آمد. بر سمت دیگر دره نمودار شد، همچنان غلیظ و به هم فشرده با یورتمه سریع از زیر ابری از گلولههای توپ و خمپاره که بر سرش منفجر میشد سربالائی وحشتآور و پرگل تپهی «مونس ژان» را بالا رفت. همه با وضعی خشن، تهدیدآمیز و تزلزل ناپذیر صعود میکردند. در فواصل شلیکهای توپخانه صدای سنگین پاهای اسبان شنیده میشد. چون دو لشگر بودند دو ستون تشکیل داده بودند. لشکر«واته» سمت راست و لشکر «دلور» سمت چپ را داشت. از دور به نظر میرسید که دومار طویل پولادین به سوی ستیغ فلات روانهاند. این مانند امری خارقالعاده در نبرد انجام یافت.
از موقع تصرف سنگر بزرگ «موسکوا» به دست سوارهنظام عظیم فرانسه هرگز نظیر این واقعه دیده نشده بود. اینجا دیگر «مورا» نبود اما «نه» این جا هم بود. به نظر میرسد که این تودهی عظیم به صورت دیوی درآمده است و یک جان بیشتر ندارد. هر گردان سوار در حرکت، پیچ و خم به خود میداد و مانند حلقهای از شاخههای مرجان متورم میشد. از میان دود غلیظی که پارگیهایی در آن ایجاد شده بود دیده میشدند. در هم پیچیدن کلاهخودها، فریادها، شمشیرها، جهش طوفانی کفلهای اسبان با غرش توپ و غریو کوس، اغتشاشی با انضباط و مخوف، روی اینها همه، زرهها همچون فلس بر پشت اژدهای هفتسر.
این روایات پنداری مربوط به عصر دیگری است. چیزی نظیر این رویا بلاشک در حماسههای کهن «اورفیک» دیده میشود؛ در آن حکایت آدمیان اسبپیکر، هیپانتروپهای عتیق،آن دیوار آدمی روی اسب سینه که به یک تاخت بر اولمپ صعود کردند، همه مخوف، روئینتن، مجلل، در عینحال خدا و جانور.
مطابقت عددی عجیبی بود، بیست و شش گردان پیاده منتظر این بیست و شش گردان سوار بودند. عقب ستیغ فلات، در سایه باتری مستتر، پیادهنظام انگلیس، منقسم به سیزده مربع، هر مربع مرکب از دو گردان و در دو ردیف هفت مربع در ردیف اول و شش مربع در ردیف دوم، قنداقة تفنگ بر شانه، نشانه گرفته برای زدن آنکه در میرسد، آرام، ساکت، بیحرکت، منتظر. این عدده، زرهپوشان فرانسوی را نمیدیدند، و زرهپوشان قادر به دیدن آنان نبودند. نیروی انگلیسی صدای بالا آمدن این جزر و مد انسانی را از تپه میشنید. تزاید صدای پای سه هزار اسب، ضربات متناوب و متوازن سمهای اسبان که با یورتمة سریع صعود میکردند، خشاخش زرهها، چکاچاک شمشیرها و صدای یک نوع نفس کشیدن وحشیانه به گوش میرسید. سکوت هراسانگیزی حکمفرما شد؛ سپس، ناگهان یک ردیف طویل از بازوان افراشته با شمشیر کشیده بر ستیغ تپه نمودار شد و هماندم کلاهخودها، شیپورها، بیرقها، و سههزار سرباز با سبلتهای خاکستری آشکار شدند که فریاد میزدند: زنده باد امپراطور! همة این سوارهنظام بر فراز دشت سرازیر شد، و این مثل شروع یک زمین لرزه بود.
ناگهان امر رقتانگیز در طرف چپ انگلیسیان و سمت راست ما، مقدمة ستون زرهپوش با فریاد مخوفی از جا برجست. زرهپوشان همین که عنان گسیخته و با همة جوش و خروش و تاخت سریعشان به مرتفعترین نقطة ستیغ رسیدند تا با یک حمله کار مربعها و توپهای دشمن را بسازند بین خود و انگلیسیان، یک گودال عمیق دیدند. این راه مقعر «اوهن» بود.
لحظهی موحشی شد. درة غیرمنتظر، دهان گشوده، تنده در زیر پای اسبان، به عمق چهار متر بین دو خاک ریز؛ ردیف دوم ردیف اول را بدون آن راند، و ردیف سوم ردیف دوم را. اسبان سر دو پا بلند میشدند، عقب میزدند، روی کفل میافتادند، چهار دست و پا بر هوا میلغزیدند، سواران را زیر خود میکوفتند، همه با هم زیر و زبر میشدند، هیچ وسیلة عقبنشینی نبود، همة ستون فقط به مثابة یک تیر بود، نیروئی که برای محو سپاه انگلیس تهیه شده بود فرانسویان را درهم شکست؛ درة دلسخت نمیتوانست تسلیم شود جز آن که مالامال شود! سواران و اسبان مخلوط در هم در آن غلطیدند و استخوانهای یکدیگر را نرم کردند. همه در این گودال به یک قطعه گوشت مبدل شدند؛ و هنگامی که این گودال از آدمیان جاندار پر شد دیگر سواران از روی آن عبور کردند و گذشتند. تقریباً یک ثلث تیپ «دوبوا» در این لجه فروریخت.
این شکست جنگ را آغاز کرد.
یک روایت محلی که مسلماً خالی از اغراق نیست، حاکی است که دو هزار اسب و هزار و پانصد مرد زندهزنده در جادهی گود «اوهن» دفن شدند. این رقم حقیقت نما، عدة اجسادی را که روز بعد از جنگ به این گودال افکندند نیز شامل است.
ضمناً این را هم متذکر شویم که تیپ «دوبوا» که به سرنوشتی چنین شوم دچار شد همان بود که یک ساعت پیش از این حادثه، پرچم گردان «لونه بورک» را گرفته بود.
ناپلئون پیش از آن که این مأموریت را به عهدة زرهپوشان «میلود» واگذارد راه را با دقت مورد اکتشاف قرار داده اما موفق به دیدن این گودال که حتی چین کوچکی هم بر فراز تپه از آن نمودار نبود نشده بود. معهذا با مشاهدة معبد سفیدی که در جادة شوسة «نی ول» دیده میشد به گمانش رسیده بود که ممکن است عایقی در آن راه وجود داشته باشد و در این خصوص سوالی از «لاکوست» کرده بود. راهنما جواب داده بود: «نه». تقریباً میتوان گفت که مصیبت ناپلئون از این اشارة منفی یک دهقان بیرون آمد.
حوادث شوم دیگری نیز از آن پس بایستی ظهور کند.
آیا ممکن بود ناپلئون در این گیر و دار فائق آید؟ در جواب میگوییم نه. چرا؟ به سبب «ولینگوتون»؟ به سبب «بلوشر»؟ نه! به سبب خدا.
بناپارت فاتح واترلو، در قانون قرن نوزدهم پیش بینی نشده بود. یک سلسله وقایع دیگر برای این عصر آماده میشد که ناپلئون را مقامی در آن نبود. ارادة شوم حوادث، از دیرباز اعلام شده بود.
هنگام آن بود که این مرد عظیم از پای درافتد.
سنگینی بیاندازة این مرد در کفة مقدرات بشری تعادل را برهم میزد. این شخص خویشتن را به تنهائی بیش از همة جمعیت بشری بشمار میآورد. این عظمتهای کلیة حیات بشری که در یک سر متمرکز میشوند، جمع شدن همة دنیا در دماغ یک مرد، اگر دوام یابد برای مدنیت مهلک خواهد بود. هنگام آن رسیده بود که دست توانای عدل آسمانی از آستین بیرون آید. شاید اصول و عناصر، که جاذبیت منتظم در نظام اخلاقی نیز، مانند نظام مادی، وابسته به آن است، زبان به شکایت گشوده بودند. خونی که بخار از آن متصاعد میشود، مالامال شدن قبرستانها از اجساد کشتگان، مادران اشکبار، مدعیان مخوفی هستند. هنگامی که زمین، از سرباری رنج میبرد نالههائی اسرارآمیز در ظلمات هست که فقط در عالم بالا شنیده میشود.
ناپلئون در عالم ملکوت به بدی معرفی شده و تصمیم به سقوطش گرفته شده بود. وی مصدع خداوند.
واترلویک نبرد نیست: تغییر جبههی عالم است.
ویکتور هوگو
برگردان: حسینقلی مستعان
پانویسها:
۱. آتشبار.
برگرفته از: ادبیات فرانسه: بینوایان(Les Miserab)، از «ویکتور هوگو(۱۸۰۲-۱۸۸۵)» (ترجمهی قسمتی از متن)
مکتبهای ادبی
رضا سید حسینی
جلد اول (صحفه۴۰۹ چاپ پنجم)
موئسسهی انتشارات نگاه
چاپ دهم، با تجدید نظر و اضافات، ۱۳۷۱
برگردان: حسینقلی مستعان
پانویسها:
۱. آتشبار.
برگرفته از: ادبیات فرانسه: بینوایان(Les Miserab)، از «ویکتور هوگو(۱۸۰۲-۱۸۸۵)» (ترجمهی قسمتی از متن)
مکتبهای ادبی
رضا سید حسینی
جلد اول (صحفه۴۰۹ چاپ پنجم)
موئسسهی انتشارات نگاه
چاپ دهم، با تجدید نظر و اضافات، ۱۳۷۱
منبع : پایگاه اطلاعرسانی دیباچه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست