شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تن این تخته سیاه


تن این تخته سیاه
همیشه این طور به نظرم رسیده که روزهای جمعه الزاما باید آفتابی باشند تا جمعه به حساب آیند و این شاید حاصل شوق به بازی های کودکانه ایست که اگر روزهای تعطیل هم بارانی بود دیگر داغی می شد بر دل. اما این جمعه ای که گذشت از صبح تا شبش باران بارید. حتی بعضی ها هم می گفتند قرار است سیل بیاید. این طور شد که با صدای مرگ قطره های باران که به زمین می خورند بازگشتم به همان دوران جمعه های آفتابی روزهایی که آفتابی بودنشان برایم بسیار حائز اهمیت بود و بعد نگاه کردم به آسمان که سخت می بارید در این روز جمعه انگار که اصلا آن روز جمعه نبود، که شانزدهم آذرماه ۸۶ بود. درست ۵۴ سال بعد از آن سه قطره خون.
۱) و هوا سخت گرفته است چونان که کسی زحمت گفتن تبریکی خشک و خالی را هم به خود نمی دهد. یا اصلا آیا دانشجویی هست که گفتن همان تبریک خشک خالی هم موضوعیت داشته باشد؟ حال جنبش دانشجویی پیشکش. جنبشی که شهدای آذر۳۲ منادیانش بودند و چه خوب یخبندان زاهدی ها را شکستند. در واقع اینکه امروز آنچه که با عنوان جنبش دانشجویی می شناسیم بیش از پیش سرد و افسرده است واقعیتی انکارناشدنی است که چون نیک بنگری آنچه که نیست جنبش دانشجویی مستقلی است که مدرکی برای دستاوردهای ناب باشد اما این تنها برداشت اول است و شاید سطحی ترین برداشت از آن باشد. به این ترتیب که لفظ روشنفکری در اینجا چه خوب می تواند راهنمای بحث باشد.
۲) روشنفکران همیشه فکر می کنند نماد عالمند. حال برای عاملیت چه کسی بهتر از دانشجوست جنبش دانشجویی به تبع مکانی که در آن ایجاد می شود دنباله رو روشنفکرانی است که غالبا معلمند. روشنفکران می اندیشند و حاصل اندیشه خود را به کلاس درس می آورند یا در کتاب هایی می نگارند که در کلاس درس تدریس می شود. پس دانشجو بدنه روشنفکری هم عصر جامعه خود است.
۳) اندیشه همواره گامی جلوتر از عمل است و این طبیعت آن است که از عینیتی که در زمان حضورش وجود دارد پیش باشد تا روزی که به عینیت برسد. آنانی که در قدرتمند در ساختاری حضور دارند که حالت انتزاعی آن روزی در ذهن ها پرورش یافته است و چونان که ذکر آن رفت امروز با تحقیق خود امکان حضور قدرتمندان را در ساختار خود فراهم کرده است. پس صاحبان اندیشه که ما آنان را روشنفکری می نامیم هیچگاه مقوم وضع موجود نخواهند بود. چون اگر روشنفکرند باید وضع مطلوب خود را در اندیشه خود داشته باشند. اندیشه ای که اقلا گامی فراتر از آن است که به آن عمل می شود.
۴) پس روشنفکر و آنچه که ما جامعه روشنفکری می نامیم باید الزاما از آنچه که هست ابراز رضایت نکند و به دنبال تحولی باشد که سمت و سوی آن را بایدهای ذهنی اش تعیین می کند و بر همین اساس روشنفکران را با صاحبان قدرت عاری از تجاین و توافق نیست. چراکه قدرت ایشان در ساختاری ممکن شده است که واقع است و آنچه که مطلوب ذهن اندیشه ورزان است لزوما قدرت و اقتدار ایشان را به همان اندازه هایی که هست تضمین نمی کند، در نتیجه طبیعی است که ساختار واقع اقبال چندانی به بخش روشنفکری جامعه خود نداشته باشد.
۵ ) اما با این وجود نیز تداوم این ساختار واقع منوط به تداوم تحول درآن است. در حقیقت ما انسان ها حداقل تا زمانی که دراین دنیا هستیم به هیچ وجه میل به سکون نداریم و دائما هم جبرا و هم به صورت ارادی از جایی به جای دیگر متغیریم و این آفتابی است که می آید دلیل آفتاب. پس برای ساختار انسانی که نظم سیاسی هم جزئی از آن است تحول مطلوب می تواند رکن اول برای زنده ماندن ساختار باشد. یعنی صاحبان قدرت هرچند قدرت خود را در ساختار می بینند ناگریز از انجام تغییراتی هستند که کارایی ساختارشان را در راستایی تداوم حضورشان در آن جایگاه عینا افزایش دهد.
۶) دانشجویان عاملان علم روشنفکرانند، پس هرجا که جایگاه روشنفکران حفظ شود جنبش دانشجویی نیز حضوری پررنگ خواهد داشت و هرجا که اندیشه ایشان خریداری نداشته باشد و حتی تقبیح هم شود نه اندیشه ای هست و نه معتقدی که به آن عمل کند. در واقع در آنجای فوق الذکر به قول عرفا با «چشم سر» نه می شود اندیشه ای را دید و نه می شود جنبش دانشجویی آن را احساس کرد. اما این الزاما به معنای عدم حضور جنبش دانشجویی و رهبرانش در جامعه نیست و این فکر از جدی ترین آسیب هایی است که می تواند متوجه یک ساختار انسانی گردد وبه خلاف تبع آن در یکسو بخشی از ساختار را با سکون مواجه نماید و در سوی دیگر پتانسیلی از تحول را انباشته کند.
نویسنده : یوسف سیفی
منبع : روزنامه مردم سالاری