پنجشنبه, ۲۲ شهریور, ۱۴۰۳ / 12 September, 2024
مجله ویستا
۸۰ درصد خوشبختی در گرو احساسات است
اطراف ما مملو از محرکهایی هستند که مرتب حواس پنجگانه ما را تحریک کرده و به بروز احساسات متنوعی در ما منجر میشوند اما ما معمولا کمتر به احساس خود واقف هستیم. دانش هوش احساسی به ما کمک میکند احساسات خود را بازشناسی کنیم. احساسات به چهار بخش اصلی تقسیم میشوند: شادی، غم، ترس و خشم...
بقیه احساسات ما زیرمجموعه اینها بوده و از ترکیب دو، سه یا هر چهارتای آنها شکل میگیرند. حتما با من هم عقیده هستید که گاهی خوشحال هستید اما گویی این خوشحالی شما با کمی هیجانزدگی مخلوط شده و یا ته رنگ نگرانی نیز به آن اضافه شده است. پس میبینید که این چهار احساس پایه میتوانند چه ترکیبهای گوناگونی ایجاد نمایند. در واقع احساسات اصلی مثل رنگهای اصلی در پرینتر هستند که رنگهای دیگر از ترکیب آنها با یکدیگر ساخته میشوند. هوش احساسی برنامه تنظیم کننده احساسات ماست. بیشک هرقدر هوش عاطفی ما رشد یافتهتر باشد، عکس خروجی از پرینتر شفافتر، چشمنوازتر و البته طبیعیتر خواهد بود. شاید با خود فکر کنید که من آدم منطقی و معقولی هستم و نیاز چندانی به احساسات و در نتیجه هوش احساسی ندارم اما راستش خبر بدی برای شما دارم چراکه طبق نظر روانشناسان ۸۰ درصد خوشبختی ما در گروی احساسات ماست و عقل نقش چندانی در احساس خوشبختی یا بدبختی ما ندارد.
● احساس هشدار میدهد
«همه چیز طبق برنامه پیش میرود و شما طبق قرار قبلی برای سفر به مشهد بلیت قطار گرفتهاید (خوش به حالتان) و نیم ساعت دیگر قرار است آژانس به منزل شما بیاید تا شما به همراه خانوادهتان به ایستگاه راه آهن ببرد. هتل نیز در مشهد رزرو شده و جای هیچ نگرانی وجود ندارد اما احساس شما چیز دیگری میگوید. شما احساس میکنید این دلشوره یک دلشوره عادی سفر نیست و گویی با زبان بی زبانی از شما میخواهد سفر را به وقت دیگری موکول کنید. عقل شما پا درمیانی میکند که نگران نباش همه چیز مرتب است اما احساس گویی با منطق راضی نمیشود و دایما از شما میخواهد که سفر را لغو کنید.» شما اگر جای او بودید چه میکردید؟ در واقع این احساس است که به ما میگوید که جهت حرکت ما در جاده زندگی درست است یا نه و در صورتی که در مسیر درستی نباشیم به ما هشدار میدهد.
● ناراحتی و خوشحالی در درون تو
ما برای شاد بودن نیازی به دلیل نداریم اما برای ناراحتی حتما به دلیل نیاز داریم. ما اصولا وقتی خوشحال هستیم لبخند میزنیم، جوک تعریف میکنیم و حتی ممکن است دیگران را دست بیندازیم و اگر از ما سوال شود چرا اینقدر خوشحال هستیم با طعنه به او خواهیم گفت چرا خوشحال نباشم. اما وقتی شاد نیستم احساس میکنیم گویی در جایی از اعماق روحمان چیزی دچار اشکال شده است. مرتب خودمان را چک میکنیم و از خودمان سوال میکنیم: اتفاقی افتاده؟ خبری شده؟ و سعی میکنیم دلیل قانع کنندهای برای ناراحتی مان پیدا کنیم. اینجاست که باز هوش احساسی به ما کمک میکند زودتر متوجه علت ناراحتی مان شویم.
بیشک کسی در اینکه چرا باید علت ناراحتیاش را جستجو کند، تردید ندارد چراکه همه ما میدانیم درست زمانی که علت ناراحتی را پیدا کردیم انگار مشکلمان حل میشود. گویی در کسری از ثانیه همه چیز دوباره تنظیم میشود چون مشکل تنها عدم آگاهی ما بود که با تیزهوشی ما به خیر و خوشی تمام شد.
امروزه اغلب روان شناسان بر این باورند که هیچ عامل خارجی نمیتواند ما را خوشحال یا ناراحت کند مگر اینکه ما از درون این احساس را نداشته باشیم. پس بهتر نیست وقتی ناراحت هستیم به جای جستجوی اطرافمان برای یافتن مقصر، کمی از هوش احساسیمان کمک بگیریم و عامل درونی آن را پیدا کنیم؟
مرکز هوش احساسی کجاست؟
برای بالابردن هوش احساسیمان بد نیست از روند شکل گیری احساسات در مغز خود تا حدی مطلع شویم. اولین قدم تحریک حواس پنجگانه ماست. این اندامها که شامل چشم، گوش، بینی، زبان و پوست ما هستند محرکهای بیرونی را درک و پیامهایی به مغز ما گسیل میدارند. قدم بعدی مغز ماست که این پیام های مخابراتی را بررسی و ترجمه میکند. مثلا میگوید کتری داغ است یا بوی جوراب بد است یا مزه حلوا شیرین است. مرحله آخر نیز احساس ماست که مثلا شما در واکنش به کتری نگرانی توأم با ترس از سوختن، در بوییدن جوراب، نوعی احساس انزجار و با چشیدن حلوا احساس خوشایندی پیدا میکنید. اما در میان این سه مرحله یک حلقه گمشده نیز وجود دارد که ماحصل کشفیات جدید روانشناسان و روانکاوان بالینی است و آن چیزی نیست جز حلقه مترجم.حلقه مترجم درست در میان حواس پنجگانه و مغز ما قرار میگیرد و وظیفه جالبی را برعهده دارد. این مرکز در ابتدای حیات هیچ گونه اطلاعاتی ندارد و در واقع اصلا وجود ندارد اما به تدریج در مواجهه با محرکهای خارجی از اطلاعات انباشته شده و نقش موثری را در تصمیمگیریهای ما به عهده میگیرد.
کودکی را فرض کنید که نخستین بار با یک سوسک مواجه میشود. او وقتی سوسک را میبیند هیچ واکنشی به آن نشان نمیدهد حتی ممکن است از حرکت آن خوشش بیاید و سعی کند با دست آن را بگیرد. اما وقتی مادر سوسک را میبیند، جیغ میزند. بچه نیز واکنش مادر را به خاطر میسپارد. این واکنش تند و تیز در قسمت مترجم کودک حک میشود. در مترجم بچه اینطور حک میشود: سوسک حیوان خطرناکی است. آدم را میخورد! نکته مهم اینکه مترجم تفاوتی بین سوسک و سوسمار قایل نمیشود و تنها میگوید: خطر... بدو! آیا تا به حال به این مهم فکر کردهاید که شما به عنوان پدر یا مادر نقش تعیینکنندهای در چگونگی تشکیل مرکز هوش احساسی یعنی حلقه مترجم کودکتان دارید؟
دکتر مهرداد اخوانبهبهانی
منبع : روزنامه سلامت
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست