چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
علل ضعف تحقیقات علومانسانی در ایران
موضوع صحبت من در این جا کمی بیربط به موضوع این کارگاه تخصصی است که علت آن دو چیز است:
۱) من در مورد موضوع دقیق این کارگاه تخصصی دانشی ندارم
۲) دقیقاً خبر نداشتم که تا این حد و به طور جدی قرار است فقط درباره اشتغال بحث شود.
به این دو جهت من موضوعی را انتخاب کردهام با عنوان «علل ضعف تحقیقات علومانسانی در ایران» که شاید بعضی از نکاتش برای بحث علومانسانی و چالش اشتغال سودمند باشد.
علل ضعف تحقیقات علومانسانی در ایران از نظر من در ده مورد قابل بیان است که هر چند همهی علل ضعف تحقیقات علومانسانی نیست، اما اهم این علل است. اما قبل از بیان این ده علت لازم است سه نکته را عرض کنم:
▪ نکته اول این که من این علل را به ترتیب اهمیت بیان نمیکنم. بلکه شاید به عکس باشد و گمان میکنم هر چه به طرف آخر برویم اهمیت این علتها بیشتر میشود. بر این مسأله تأکید داشتم تا بتوانم در قسمتهای اخیر سخن بسط کلام بدهم.
▪ نکته دیگر این است که عللی که عرض میکنم با یکدیگر رابطه دیاکلتیکی دارند و علیتهای دو سویه بینشان برقرار است. یعنی ممکن است عامل اول، علت عامل دوم باشد، اما خود عامل دوم هم به یک معنا علت عامل اول باشد؛ یعنی رابطه علی یک سویه بینشان وجود ندارد و خود این مسأله، اعتراف به این موضوع است که من علل و معالل را در کنار هم نشاندهام.
▪ نکته سوم هم این است که بعضی از این علل فقط به ایران اختصاص ندارد. در غیر ایران هم مصداق پیدا میکند، اما به گمان بنده در ایران به صورت اشد و آکدی وجود دارد و باید به صورت مؤکدتری بر آن تأکید و اصرار ورزید. بنده این ده علت را عرض میکنم که احتمالاً خیلی از آنها هم مورد مناقشه سروران و اساتید قرار میگیرد.
نخستین علتی که دربارهی ضعف تحقیقات علومانسانی در ایران میتوان گفت این است که دانشآموختگان علومانسانی در ایران نسبت به دانشآموختگان سایر علوم به طور متوسط ـ البته و نه در موارد استثنائی ـ از IQ کمتری برخوردارند؛ یعنی هوشبهر کمتری دارند.
بنابراین شکی وجود ندارد که وقتی دانشآموزی یا دانشجویی، هوشبهر کمتری داشته باشد، خود این دانشآموز یا دانشجوست که استاد آن رشته میشود، اما طبیعتاً هوشبهرش افزایش پیدا نخواهد کرد. تبعاً استاد قاهر و مسلطی نخواهد بود و هرقدر هم در زندگی آکادمیک خود جدیت ورزیده باشد باز این IQ پایین در فرآورده کار آنها مؤثر خواهد بود و این هوشبهر پایین در تدریس، تألیف، ترجمه و تحقیقات آنها مؤثر خواهد بود. از طرف دیگر وقتی همین استاد سر کلاسی میرود که دانشجویانش هم IQ پایینی دارند، نیاز نخواهد داشت که بر کارش تسلط داشته باشد، چرا که با سلطهی بسیار بسیار کمتر هم دانشجویانش را راضی خواهد کرد. دوستانی هم که در علومانسانی کار کردهاند، اگر سخنرانی یا درسی در دانشکدههای غیر علومانسانی داشتهاند، این مسأله را به رأیالعین دیدهاند که سؤالات، اشکالات و انتقاداتی که مثلاً در دورهی لیسانس دانشگاه شریف مطرح میشود هرگز در دوره دکترای رشتههای علومانسانی مطرح نمیشود.
این موضوع از نظر من نکتهی غیر قابل انکاری است. البته من آماری در این زمینه نگرفتهام و حس خودم را بیان میکنم و ممکن است آمار خلاف این را بگوید، اما به این مسأله هم باید توجه کنیم که به گفتهی متفکری آمار برای پوشاندن حقایق است نه برای آشکار کردن آنها.
نتیجهی این نکته، نکته دومی است که همان درآمد کمتر رشتههای علومانسانی است. وقتی رشتههای علومانسانی درآمد کمتری دارند سبب میشود که پدران و مادران فرزندان نخبهی خود، دارای IQ بالا را تشویق و ترغیب کنند و سوق دهند و حتی در موارد عدیدهای وادار کنند که فنی و مهندسی یا پزشکی بخوانند و آن بچههایی را که ناچارند یا نمیتوانند فنی ومهندسی یا پزشکی بخوانند میفرستند علومانسانی؛ چون بالاخره هیچ پدری عالماً و عامداً تصمیم نمیگیرد بچهاش را بفرستد به رشتهای که درآمد کمتری دارد.
باید توجه داشت که این دو علت، در واقع علت و معلول یکدیگرند یعنی IQ پایینتر باعث درآمد کمتر میشود و درآمد کمتر هم سبب میشود کسانی که IQ پایینتر دارند در رشتههای علومانسانی درس بخوانند.
علت سوم ضعف تحقیقات علومانسانی در ایران این است که علومانسانی تنها علومیاند که تجسد تکنولوژیک ندارند، در نتیجه تفاوت میان قوی و ضعیف و میان شیاد و راستکار در این علوم معلوم نخواهد بود. در حالی که مثلاً اگر من در علوم فنی و مهندسی شیادی بورزم، پلی میسازم که با اولین کامیونی که از روی آن رد میشود سقوط خواهد کرد و معلوم میشود که من دانش فنی و مهندسی لازم را نداشتهام. یا اگر پزشک شیادی باشم از هر ۲۰ عمل جراحی که انجام میدهم، ۱۹ تای آن ناموفق از آب در میآید و همه میفهمند که من پزشکی هستم که یا شیادم یا آن قدر که ادعا میکنم معلومات پزشکی ندارم.
اما چه چیز است که معلوم میکند کار یک محقق یا معلم علومانسانی ضعیف بوده است؟ پلی نمیسازد که این پل فرو بریزد و جراحیای نمیکند که این جراحی ناموفق از آب در بیاید و هر چه بگوید یک عده میتوانند بر سخنان او پافشاری کنند. یعنی هر علمی که تجسد تکنولوژیک نداشته باشد به روشهای عینی (objective) نمیتوان روشن کرد که چه چیزهایی در آن ضعیف یا قوی است. در واقع در چنین شرایطی فرد میتواند خودش را در صف دانشمندان قرار دهد و ما نیز چه بسا نوعی شارلاتانیزم را شاهد باشیم. در چنین مواردی در علوم فنی و مهندسی همیشه نوعی در آزمون بودن وجود دارد که در علومانسانی این گونه نیست. در علومانسانی فرد میتواند هر سخنی بگوید و اگر از خدا بیمی نداشته باشد و اگر وجدان کاری و وجدان اخلاقیاش بیدار و زنده نباشد، دیگر رسوایی پیش مردم برایش معنایی نخواهد داشت.
از نظر بنده همیشه یکی از این سه عامل باید وجود داشته باشد: خدا را ناظر و ناقد و داور بصیری بداند و آن وقت بگوید من کاری را که بر عهده گرفتهام باید خوب انجام دهم؛ یعنی از عواقب اخروی بترسد. یا اگر دیدگاه دینی و مذهبی ندارد باید یک وجدان اخلاقی زنده و بیداری داشته باشد و دائماً ملامتگر درونی، ملامتاش کند که چرا کارت را ضعیف انجام میدهی؟ چرا کاری را که بلد نیستی بر عهده گرفتهای؟ و....
غیر از این دو عامل، عامل سوم هم رسوایی پیش مردم است؛ حال اگر عامل اول و دوم نباشد میماند عامل سوم. رشتههای فنی و مهندسی و پزشکی رسوایی شان نزد مردم مشخص است، اما در علومانسانی مشخص نیست که فرد چگونه رسوا خواهد شد و هر کسی میتواند هر چیزی را بگوید و کسی هم نتواند کوس رسواییاش را بزند، چرا که تجسد تکنولوژیک ندارد. نتیجهی این وضعیت، همان علت چهارم است، یعنی این که اساساً ارزیابی تحقیقات علومانسانی دشوار است که البته این امر تا حدی معلول علت سوم است، اما خودش هم میتواند مستقلاً مورد بحث قرار بگیرد. ارزیابی رسالههایی که در رشتههای دیگر نوشته میشود ساده است اما این امر در علومانسانی بسیار دشوار است.
علت پنجم این است که علومانسانی به طور یکنواخت وارد ایران نشده است و بهصورت گزینشی و کاریکاتوری وارد ایران شده، در حالی که علومانسانی در کشوری رشد میکند که همه اجزایش متوازن پیش برود. برخی از رشتههای علومانسانی در کشور ما قویتر و برخی هم به صورت بسیار بسیار فاحش، ضعیفتر است. به هر حال باید توجه داشت که علومانسانی، علومی هستند که وابستگیشان به علوم دیگرِ انسانی، بیشتر از علوم فنی مهندسی نسبت به یکدیگر است.
علت ششم هم این است که در عرف جامعه گفته میشود مسایلی اورژانسیتر از علومانسانی وجود دارد و گویا مسایل فوری و فوتی کشور ما، مسایلی غیر از علومانسانیاند. البته این مسأله تا حدی هم درست است و کشوری که نیازهای بیولوژیک مردماش آن چنان که باید و شاید برآورده نمیشود، معلوم است که آن نیازهایی که فوق نیازهای بیولوژیک هستند و علومانسانی متکفل آنهاست کمتر مورد اعتنا باشد. اما به نظر من تأکید بسیار ناسالمی روی این نکته میشود که باید به آن توجه داشت.
علت هفتم مسایل معرفتشناختی است که در کشور ما گشوده نشده است. علومانسانی مشکلات معرفت شناختیای دارد که هنوز مسایلی حل ناشده در معرفتشناسی و روششناسی علومانسانی است؛ مسایلی مانند این که علومانسانی تا چه حد میتوانند objective یا subjective باشند؛ روشهای هرمنوتیک چه قدر در علومانسانی توفیقآمیز یا شکستدهندهاند و... که درباره این موضوعات تنقیح مناط به نحو درست انجام نشده است.
مسأله هشتم این است که وقتی محقق بداند عملاً تحقیقاتش مورد استفاده قرار نمیگیرد، هم انگیزه کارِ خوب را از دست میدهد و هم در نظرش چنین میآید که میتواند کار خودش را با تقلب به پیش ببرد. من کمتر دیدهام که به یک تحقیق علومانسانی در کشور ما ترتیب اثر علمی داده شود و نتیجهی تحقیقات در علومانسانی به جد گرفته شود. البته در میان علومانسانی، اقتصاد یک استثناست و اگر از آن بگذریم در سایر علوم شما هرقدر هم تحقیقتان عمیق باشد، باز کسی در مقام عمل به آن ترتیب اثر نمیدهد.
نکتهی نهم هم این است که ما به خاطر حکومت دینی ای که داریم در واقع نسبت به علومانسانی احساس استغنا میکنیم. ما هر آنچه را که از علومانسانی میخواهیم در قرآن و روایات داریم و بنابراین برای چه باید در علومانسانی تحقیق کنیم؟
یعنی می توان گفت تا احساس نکنیم که دربارهی انسان هیچ نمیدانیم، یا آنچه میدانیم بسیار کمتر از آن است که تصور میکنیم، علومانسانی را جدی نخواهیم گرفت. من در مناظرهای که با یکی از آقایان داشتم بحث به این جا کشیده شد که گفت ما دیوار اسلامی، سیبزمینی اسلامی و دیگ اسلامی داریم. این سه، عین تعبیر وی است. چند سال قبل هم از مؤسسهای که ایشان یکی از پژوهشگران آن است بنده شنیده بودم که هندسه اسلامی، تراکتور اسلامی و کشاورزی اسلامی وجود دارد. وقتی چنین دیدگاهی وجود دارد، دیگر چه برسد به علومانسانی. طبیعی است که بگویند روانشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی و... وجود دارد.
اما عامل دهم که تا حدی متأثر از عامل نهم است این است که گاهی ممکن است احساس استغنا کنیم، اما گاهی اتفاق بدتری میافتد و در نتایج تحقیقات مداخله میکنیم و میگوییم نتایج تحقیقات باید خودشان را با آن چه ما به آنها اعتقاد داریم تطبیق دهند.
از نظر من این ده عامل که البته روابطی دیالکتیکی هم با یکدیگر دارند در ضعف تحقیقات علومانسانی بسیار مؤثر بودهاند.
مصطفی ملکیان
منبع : همایش علوم انسانی و چالش اشتغال
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست