شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

عاشورا، هم درس، هم عبرت‏


عاشورا، هم درس، هم عبرت‏
● عاشورا، درس و عبرت‏
حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است؛ جهت اول، درس‏های عاشوراست. عاشورا، پیام‏ها و درس‏هایی دارد. عاشورا درس می‏دهد كه برای دین، باید فداكاری كرد؛ درس می‏دهد كه در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت؛ درس می‏دهد كه در میدان نبرد حق و باطل، كوچك و بزرگ، زن ومرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت، با هم، در یك صف قرار می‏گیرند؛ درس می‏دهد كه جبهه دشمن، با همه توانایی‏های ظاهری، بسیار آسیب پذیر است.
اینها درس‏های عاشوراست؛ البته همین درس‏ها كافی است كه یك ملت را از ذلت به عزت برساند. همین درس‏ها می‏تواند جبهه كفر و استكبار را شكست دهد؛ درس‏های زندگی‏سازی است.
جهت دوم، «عبرت‏های عاشورا»ست. غیر از درس، عاشورا، یك صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه كند، تا عبرت بگیرد؛ عبرت بگیرد، یعنی چه؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه كند و بفهمد در چه حال و وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می‏كند؛ چه چیزی برای او لازم است. این را می‏گویند «عبرت». شما اگر از جاده‏ای عبور كردید و اتومبیلی را دیدید كه واژگون شده یا تصادف كرده و آسیب دیده، مچاله شده و سرنشینانش نابود شده‏اند، می‏ایستید و نگاه می‏كنید؛ برای این كه عبرت بگیرید [تا] معلوم شود كه چطور سرعتی، چطور حركتی و چگونه رانندگی‏ای، به این وضعیت منتهی می‏شود. این هم نوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیری است.
● عبرت‏های عاشورا
اولین عبرتی كه در قضیه عاشورا ما را به خود متوجه می‏كند، این است كه ببینیم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر، جامعه اسلامی به آن حدی رسید كه كسی مثل امام حسین علیه‏السلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداكاری‏ای بكند. این فداكاری حسین بن علی علیه‏السلام، یك وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یك وقت درقلب كشورها و ملت‏های مخالف و معاند با اسلام است؛ این یك حرفی است؛ اما حسین بن علی علیه‏السلام، در مركز اسلام، در مدینه و مكه - مركز وحی نبوی - وضعیتی دید كه هر چه نگاه كرد، چاره‏ای جز فداكاری نداشت؛ آن هم چنین فداكاری خونین و باعظمتی! مگر چه وضعی بود كه حسین بن علی علیه‏السلام احساس كرد كه اسلام فقط با فداكاری او زنده خواهد ماند؛ والاّ از دست رفته است؟ عبرت این جاست.
روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مكه و مدینه، پرچم‏ها را به دست مسلمان‏ها می‏داد و آنها تا اقصی نقاط جزیزهٔالعرب و تا مرزهای شام می‏رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می‏كردند؛ آنها از مقابلشان می‏گریختند و لشكریان اسلام، پیروزمندانه برمی‏گشتند كه در این خصوص، می‏توان به ماجرای «تبوك» اشاره كرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفَس، آیات خدا را بر مردم می‏خواند و مردم را موعظه می‏كرد وآنها را در جاده هدایت، با سرعت پیش می‏برد؛ ولی چه شد كه همین جامعه، همین كشور و همین شهرها، كارشان به جایی رسد و آن قدر از اسلام دور شدند كه كسی مثل یزید برآنها حكومت می‏كرد؟ وضعی پیش آمد كه كسی مثل حسین بن علی علیه‏السلام، دید كه چاره‏ای جز این فداكاری عظیم ندارد! این فداكاری، در تاریخ، بی‏نظیر است. چه شد كه به چنین مرحله‏ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.
● بیماری خطرناك‏
ما امروز یك جامعه اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه اسلامی، چه آفتی پیدا كرد كه كارش به یزید رسید؟ چه شد كه بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، در همان شهری كه او حكومت می‏كرد، سرهای پسرانش را بر نیزه كردند و در آن شهر گرداندند؟ كوفه، یك نقطه بیگانه از دین نبود. كوفه همان جایی بود كه امیرالمؤمنین علیه‏السلام، در بازارهای آن راه می رفت؛ تازیانه بر دوش می‏انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منكر می‏كرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشكیلات، بلند بود. این، همان شهری بود كه پس از گذشت سال‏هایی نه چندان طولانی، در بازارش، دختران و حرم امیرالمؤمنین علیه‏السلام را با اسارت می گرداندند. در ظرف بیست سال، چه شد كه به آن جا رسیدند؟ اگر بیماری‏ای وجود دارد كه می‏تواند جامعه‏ای را كه در رأسش، كسانی مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین علیهماالسلام بوده اند، در ظرف چند ده سال، به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناكی است و ما هم باید از آن بترسیم.
ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد كه حسین بن علی علیه‏السلام، آقازاده اول دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیه‏السلام، در همان شهری كه پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می‏نشست، سر بریده اش گردانده شد و آب از آب تكان نخورد! از همان شهر، آدم‏هایی به كربلا آمدند [و] او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمؤمنین علیه‏السلام را به اسارت گرفتند!
● پاسخ قرآن‏
من یك آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح می‏كنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفی می‏كند. آن آیه، این است كه می فرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاهٔ واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا». دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است؛ یكی دورشدن از ذكر خدا كه مظهر آن نماز است؛ فراموش كردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگی جدا كردن و توجه و ذكر و دعا و توسل و طلب از خدای متعال و توكل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی كنار گذاشتن؛ دوم، دنبال شهوترانی‏ها رفتن؛ دنبال هوس‏ها رفتن و در یك جمله «دنیاطلبی» [و] به فكر جمع‏آوری ثروت، جمع‏آوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن؛ اینها را اصل دانستن و آرمان‏ها را فراموش كردن. این، درد اساسی و بزرگ است. ما هم ممكن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامی، آن حالت آرمان‏خواهی از بین برود یا ضعیف شود، هر كس به فكر این باشد كه كلاهش را از معركه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد، این كه دیگری جمع كرده است، ما هم برویم جمع كنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم، معلوم است كه به این درد، دچار خواهیم شد.
● انقلاب، زنده شدن دوباره اسلام‏
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزش‏های مادی بر ارزش‏های معنوی است. این دنیاست؛ مخصوص امروز هم نیست؛ قرن‏هاست كه معنویت در دنیا، رو به افول و ضعف بوده است [و] پول‏پرست‏ها و سرمایه‏دارها، تلاش كرده‏اند كه معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یك نظام و بساط مادی‏ای در دنیا چیده‏اند كه در رأسش، قدرتی از همه دروغگوتر، فریبكارتر، بی‏اعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسان‏ها بی‏رحم‏تر، مثل قدرت آمریكاست. این می‏آید در رأس و همین طور، می‏آیند تا مراتب پایین‏تر. این، وضع دنیاست.
انقلاب اسلامی، یعنی زنده كردن دوباره اسلام؛ زنده كردن «انّ اكرمكم عندالله اتقیكم». این انقلاب، آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشكند و ترتیب جدیدی درست كند. اگر آن ترتیب مادی جهانی باشد، معلوم است كه شهوتران‏های فاسد روسیاه و گمراهی مثل محمدرضا، باید در رأس كار باشند و انسان بافضیلت منوّری مثل امام، باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاكم است، وقتی فساد حاكم است، وقتی دروغ حاكم است و وقتی بی‏فضیلتی حاكم است، كسی كه دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجه به خداست، جایش در زندان‏ها یا در مقتل ومذبح یا در گودال قتلگاه‏هاست.
وقتی مثل امامی بر سر كار آمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوترانی و دنیاطلبی، به انزوا رفت. وابستگی و فساد، به انزوا رفت، تقوا بالای كار آمد؛ زهد روی كار آمد. صفا و نورانیت آمد؛ جهاد آمد. دل‏سوزی برای انسان‏ها، آمد. رحم و مروت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی آمد. امام كه بر سر كار می‏آید، یعنی این خصلت‏ها می‏آید؛ یعنی این فضیلت‏ها می‏آید؛ یعنی این ارزش‏ها مطرح می‏شود. اگراین ارزش‏ها را نگه داشتید، نظام امامت باقی می‏ماند. آن وقت، امثال حسین بن علی علیه‏السلام، دیگر به مذبح برده نمی شوند؛ اما اگر اینها را از دست دادیم، چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دست دادیم، چه؟ اگربه جای توجه به تكلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فكر تجملات شخصی خودمان افتادیم، چه؟ اگر جوان بسیجی را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - كه هیچ چیزنمی خواهد جز این كه میدانی باشد كه در راه خدا مجاهدت كند - در انزوا انداختیم و آن آدم‏پرروی افزون‏خواه پرتوقع بی‏صفای بی‏معنویت را مسلط كردیم، چه؟ آن وقت، همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام، فاصله بین رحلت نبی اكرم صلوات الله علیه و شهادت جگرگوشه‏اش، پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، ممكن است خیلی كوتاه‏تر بشود و زودتر از این حرف‏ها، فضیلت‏ها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند؛ باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی كه ممكن است دشمن بر ما تحمیل كند، بایستیم. پس، عبرت‏گیری از عاشورا، این است كه نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزندان انقلاب، گوشه‏گیر شود.
مقام معظم رهبری، حضرت آیهٔالله خامنه‏ای‏
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان


همچنین مشاهده کنید