چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
قرآن کریم و فلسفهی امامت
امامت، در قرآن كریم، از جایگاهی بس بالا و والا برخورداراست . امام، به عنوان خلیفهی خداوند د ر زمین، كاملترین انسان و فلسفهی خلقتبه شمار آمده است . جایگاه رفیع امامت را از این جا میتوان به دست آورد كه خداوند حكیم، پس از آن كه ابراهیم خلیل ( علیهالسلام) به مقام نبوت و رسالت، مقام امامت را به وی عطا كرد .
از ایات قرآن به روشنی به دست میآید كه خداوند، جهان را برای انسان آفریده است و فلسفهی آفرینش انسا، این است كه با پرستش خداوند و مسابقه در اعمال صالح، به مقام قرب الهی و كمال مطلوب خویش برسد . از این روی، انسان گاهی، فلسفه و هدف آفرینش جهان است .
مقام امامت، عالیترین مقامی است كه بشر میتواند به آن دستیازده . این مقام، موهبتی است الهی كه خداوند به برگزیدگان از افراد بشر، آقای كه خلفای الهی در زمین بودهاند، اعطا كرده است .
از آن جا كه پیامبر اكرم ( صلیالله علیهو آلهوسلم) امام همهی امامان است، پس در حقیقت، برترین انسان و كاملترین فلسفهی خداوند در زمین بوده استبدین جهت است كه در حدیث قدسی آمده است: «لولاك لما خلقت الا فلان . . .»
مطلب دیگری كه از ایات قرآن كریم در بارهی امامتبه دیت میآید، این است كه امام، علاوه بر این كه واسطهی هدایتبشر به معنای ارائهی طریق است، واسطهی هدایتبه معنای ایصال الی المطلوب نیز هست . او، با استناد به امرالهی، در روح و جان هدایتجویان و سالكان طرق حق، تاثیر میگذارد و آنان را به كمال مطلوبشان میرساند .»
امام، از هدایتی ویژه یعنی هدایتبیواسطه، برخوردار است اگر چه هدایت امام، بالذات نیست; یعنی، او نیز چون دیگر افراد بشر، وامدار هدایت الهی است، ولی هدایت الیه، بدون واسطه، به وی اعطای گردیده است، و او، خود، واسطهی هدایت دیگران است .
امام، همان گونه كه در دین، معیار حق و باطل و میزان هدایت و ضلالت است، در آخرت نیز معیار و ملاك سعادت شقاوت خواهد بود، «یوم ندعو كل اناس بامامهم» .
در نوشتار پیشین، دیدگاه متكلمان اسلامی را دربارهی فلسفهی امامت، بررسی كردیم . اجرای احكام و حدود اسلامی، برقراری نظم و امنیت و عدالت در جامعهی بشری، دفاع از كیان اسلام و امت اسلامی، اهداف و مسؤولیتهای امامت از دید همهی متكلمان اسلامی (اعم از سنی و شیعی) است .
متكلمان امامیه، علاوه بر اهداف و مسؤولیتهای یاد شده، تبیین درستشریعت و حفظ آن از خطر تحریف را از برجستهترین اهداف امامت و شئون و وظایف امام دانستهاند .
اهمیت این مسئله، ایجاب میكند كه با تتبع و تامل بیشتر در قرآن كریم - كه اساسیترین مرجع عقاید و احكام اسلامی است - به بررسی فلسفهی امامتبپردازیم . نوشتار حاضر، این هدف را دنبال میكند .
● كاربردهای امام در قرآن
قبل از هر چیز، لازم است كاربردهای واژهی «امام» را در قرآن بررسی كنیم و كاربرد مورد نظر در این بحث را روشن سازیم:
۱) افرادی از بشر كه از جانب خداوند به عنوان امام برگزیده شدهاند; خداوند دربارهی حضرت ابراهیم، علیهالسلام، فرموده است: (انی جاعلك للناس اماما) (۱)
۲) افرادی از بشر كه كفر و تباهی را برگزیدند و كافران و تبهكاران به آنان اقتدا كردهاند; خداوند در قرآن میفرماید: (فقاتلوا ائمهٔ الكفر انهم لا ایمان لهم) (۲) امامان كفر را بكشید; زیرا، آنان، به عهد و پیمان خود وفا نمیكنند .
۳ ) كتاب آسمانی; خداوند دربارهی تورات فرموده است: (ومن قبله كتاب موسی اماما ورحمهٔ) (۳) ; پیش از قرآن، كتاب موسی را نازل كردیم كه امام و رحمتخداوند برای بنیاسراییل باشد .
۴) لوح محفوظ; خداوند در قرآن فرموده است: (وكل شیء احصیناه فی امام مبین) (۴) ; هرچیزی را در امامی آشكار (لوح محفوظ) ثبت كردهایم .
از آن جا كه وقایع و حوادث، از پیش، در لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده، و از آن جا سرچشمه میگیرند و با آن مطابقت دارند، از «لوح محفوظ» ، در این آیه، به «امام مبین» تعبیر آورده شده است . (۵)
از كاربردهای یاد شده، آن چه در این بحث مقصود است، همان كاربرد نخست است; یعنی، كسانی كه از جانب خداوند، به عنوان امام و رهبر آدمیان برگزیده شدهاند:
از تدبر در آیات قرآن، به دست میآید كه امامتبه معنای یاد شده، دو فلسفهی اساسی دارد:
الف) امامت، فلسفهی خلقت جهان است; یعنی، بدون وجود امام، آفرینش آسمانها و زمین و آدمیان، لغو و بیحاصل خواهد بود .
ب) امامت، واسطهی رسیدن انسان و دیگر موجودات - كه شایستگی هدایتای عقلانی و وحیانی را دارند - به كمال مطلوبشان است: یعنی، امام، واسطهی هدایتبشر به معنای ایصال به مطلوب است .
البته، مقصود، این نیست كه اهداف وشنوی امامت، منحصر در دو مطلب یاد شده است، بلكه این دو شالوده و بنیاد امامت در دیگر ابعاد و قلمروها این نكته، از بحثهای بعدی روشن خواهد شد .
اینك، به تبیین این دو مطلب از دیدگاه قرآن كریم میپردازیم:
۱) بخش یكم - امامت و فلسفهی خلقت
برای آن كه روشن شود كه امامت، فلسفهی خلقت انسان و جهان است، باید دو مطلب زیر را با رجوع به آیات، مورد پژوهش قرار دهیم .
۱) انسان كامل، فلسفهی خلقت جهان است .
۲) اما، انسان كامل است .
۳) در تبیین دو مطلب یاد شد، مطالب زیر نیز روشن خواهد شد:
الف) انسان كامل، خلیفهی خداوند در زمین است .
ب) پیامبران الهی، امامان و خلقای الهی بودهاند .
ج) خلافت الهی با امامت ملازمه دارد .
د) امامت و خلافت الهی، پس از پیامبران استمرار دارد .
مطالب یاد شده، عناوین و سرفصل كلی بخش نخست این نوشتار را تشكیل میدهند .
انسان كامل، فلسفهی خلقت است .
از مطالعهی قرآن، به روشنی به دست میآید كه انسان، در نظام تكوین و تشریع الهی، موقعیت و جایگاه ویژهای دارد، از نقش محوری و مركزی برخوردار است . قرآن كریم، آشكار یادآور شده است كه خداوند همهی زمینی را برای انسان آفریده است: «هو الذی خلق لكم ما فی الارض جمیعا (۶) » .
نیز در جای دیگر یادآور شده است كه زمین، به منزلهی بساط و فرشی گسترده، و آسمان، چونان سقفی برافراشته برای آدمیان است، و خداوند، از آسمان، آب فرو میفرستند و گیاهان و انواع میوهها را روزی انسانها میسازد: «الذی جعل لكم الارض فراشا والسماء بناءالله وانزل من السماء ماءالله فاخرج به من الثمرات ازقالكم (۷) » .
شب و روز نیز در خدمتبشر قرار داده شده تا در شب، آرامش یابد و در روز، از روشنایی هوا، برای كسب و كار و تامین عیشتخویش بده بگیرد: «هو الذی جعل لكم اللیل لتسكنوافیه و النهار مبصرا (۸) » .
نكتهی مهم، این است كه هدف از آفرینش انسان و آفرینش جهان برای او، این نبود، و نیست كه او در حیات مادی و زندگی دنیوی، كامجویی بیشتری كند و وسیلهی لذتگرایی او به طور كامل فراهم باشد، بلكه فلسفهی آفرینش او و آفرینش جهان برای او، این بوده است كه راه حقشناسی و حقپرستی را بپوید و از دین رهگذر، به كمال مطلوب خویش كه همانا قرب به خداوند و لقاء الله است، برسد . در آیاتی كه پیش از این یادآور شدیم به این نكته اشاره شده است . خداوند، نخست، آدمیان را مخاطب ساخته و آنان را به عبادت پروردگاری كه آنان را آفریده است، فرا میخواند: «یا ایها الناس اعبدوا ربكم الذی خلقكم والذین من قبلكم لعلكم تتقون (۹) » . آن گاه یادآور میشود كه پروردگاری كه آنان باید او را پرستش كنند، كسی است كه زمین و اسمان را برای آنان آفریده و از آسمان، آب نازل میكشد، و از زمین، گیاه و میوه میرویاند تا رزق بشر تامین گردد، و بنابراین، نباید برای خداوند، شریك برگزینند: «الذی جعل لكم الارض فراشا والسماء بناء الله وانزل من السماء ماءا فاخرج به من الثمرات رزقالكم فلا تجعلوا لله انداد الله وانتم تعلمون (۱۰) »
قران كریم، این حقیقت را كه هدف آفرینش اشك و جهان، این است كه انسانها آزموده شوند و در میدان ایمان و عمل صالح از همگوی سبقت را بربایند و سعادت و كمال مغلوب خویش را در آغوش گیرند، در آیات بسیاری و به روشهای گوناگون، بیان كرده است . خداوند در سورهی كهف آیهی هفتم میفرماید: «انا جعلنا ما علی الارض زینهٔ لها لیبلوهم ایهم احسن عملا» ; اما، آفریدههای زمینی را زینتبخش زمین قرار دادیم تا آدمیان را بیازماییم كه كدام یك نیكوكارترند .
سیوطی، در ذیل این آیه، از پیامبر اكرم ( صلیالله علیهو آلهوسلم) حدیثی را روایت كرده كه بسیار آموزنده استیكی از اصحاب پیامبر، از آن حضرت از معنای این آیه میپرسد . پیامبر ( صلیالله علیهو آلهوسلم) پاسخ میدهد . «لیبلوكم ایكم احسن عقلا واورع علی محارم الله و اسرعكم فی طاعهٔ الله (۱۱) ; خداوند، میخواهد شما را بیازماید تا روشن شود كه كدام یك از شما عاقلترید و در پرهیز از محارم الهی پروا پیشهتر و در اطاعات خداوند شتابانتر; یعنی در، این آزمون بزرگ الهی، با پشتوانهی عقل میتوان پیروز گردید . این عقل است كه ستایش و پرستش خداوند را به عنوان شكرگزاری نعمتهای الهی بر انسان واجب میكند و ایشان را به دوراندیشی و آیندهنگری بر میانگیزد تا سعادت ابدی خویش را قربانی لذتهای زودگذر و حیات كوتاه دنیوی نكند .
با چنین تاملات عقلانی است كه انشای میكوشد در پرهیزگاری و فرمانبرداری از خداوند، گوی سبقتت را از دیگران برباید و به كمال مطلوب و سعاد برین دستیازد .
از آن چه گفته شد، این مطلب به دست آمد كه انسان كامل، كسی است كه در عقیده و عمل، هرگز از مسیر حق منحرف نمیگردد، و راه حق را به درستی میشناسد، و به نیكوترین وجه ممكن، میپیماید . چنین انسانی است كه جهان برای او آفریده شده است، و برقراری نظام كیهانی، به میمنت وجود او است .
انسان كامل، حجتخداوند در زمین است، و اگر لحظهای حجتخداوند در زمین نباشد، وجودش لغو خواهد بود، و چون كار لغو، از خداوند صادر نمیشود، حیات زمینی، مختل میگردد . در احادیثبسیار وارد شده است كه اگر زمین به دل صحبت و امام باشد، اهلاش را فرو خواهد برد (۱۲) : «لو ان الامام رفع من الارض ساعهٔ لساختباهلها» .
بر همین اساس است كه در دعای عدیله، دربارهی وجود اقدس امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) آمده است: «بیقائه بقیت الدنیا، و بیمنه رزق الوری، وبوجوده ثبتت الارض والسماء . (۱۳)
از تامل و تدبر در قرآن و سخنان پیشوایان معصوم، به روشنی به دست میآید كه امام، در هر زمان، مصداق و نمونهی كاملترین انسان روزگار خویش است، و از طرفی، هدف از آفرینش جهان، انسان كامل بوده است . نتیجهی این دو مقدمه، این است كه وجود امام، فلسفهی خلقت جهان به شمار میرود . تبیین این دو مطلب، چنین است:
انسان كامل خلیفهی خداوند در زمین است .
قرآن كریم . یادآور میشود كه خداوند، خطاب به فرشتگان فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفهٔ (۱۴) » . فرشتگان، از این تصمیم الهی به شگفت آمدند و با توجه به این كه موجود زمینی، با لغزش و خطا همراه است و چه بسا دستبه فساد و تباهی - كه با مقام خلیفهٔ اللهی سازگاری ندارد - خواهد زد، به خداوند گفتند: «اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفات الدماء ونحن نسبح بحمدك ونقدس لك»
حاصل سخن فرشتگان، این است كه خلیفهی خداوند، باید موجودی قدسی و پیراسته از تباهی و فساد باشد، و این ویژگی، از آن فرشتگان است كه موجودهایی نورانی و آسمانیاند، نه بشر كه موجودی است زمینی و خاكی خداوند . این سخن فرشتگان را رد نكرد، اما به آنان فرمود: «انی اعلم مالا تعلمون» ; یعنی درست است كه انسان موجودی است زمینی و خاكی، و موجود زمینی از آن جهت كه زمینی است، با زمینههای گناه و انحراف همراه است، ولی در این موجودی كه بنا استبه مقام خلافت الهی برسد، ویژگیهایی نهفته است كه او را از فساد و تباهی باز میدادرد و به مقام و مرتبهای میرساند كه فراتر از مقام و مرتبهی فرشتگان است . از این روی، حقایق و اسرار هستی را به آدم ( علیهالسلام) آموخت و آن گاه از فرشتگان خواست كه آن حقایق را باز گویند . آنان از عهدهی این كار برنیامدند، ایمان خود به علم و حكمت الهی را یادآور شدند:
«وعلم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علی الملائكهٔ فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان كنتم صادقین قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العلیم الحكیم» (۱۵) ; خداوند، همهی نامها را به آدم آموخت . آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه كرد و گفت: «اگر راست میگویید (كه شما شایستهترین موجود برای خلیقهٔ الهی هستید) این نامها را برا من بیان كنید .» فرشتگان گفتند: «ما، جز به آن چه تو به ما آموختهای، آگاه نیستیم . تو دانای بالذات و حكیم هستی .» .
از این آیات، نكات زیر به دست میآید:
۱) مقام متعالی و قدسی هر موجودی، ریشه در علم و آگاهی دارد . به عبارت دیگر علم و معرفت، سرچشمهی كمال و تعالی وجودی است .
۲) علوم و معارف موجودات، عاریتی و بالغیر بوده و جلوهای از علم ذاتی خداوند است .
۳) عالیترین مرتبهی این علم، در اختیار افرادی از بشر است كه به مقام خلیفهٔ اللهی رسیدهاند و مقام علمی و قدسی آنان، فراتر از مقام فرشتگان است .
۴) گزینشهای الهی، بر اساس علم و حكمت است، و فعل خداوند، از هر گونه كاستی، پیراسته است .
۵) از آیهای كه پس از آیات پیشین آمده، به دست میآید كه این علم ویژه كه در اختیار خلیفهی خداوند در زمین قرار دارد، فراتر از علوم و آگاهیهای مربوط به ظواهر موجودات است، بلكه آن، علمی است كه به غیب و ملكوت آسمانها و زمین تعلق دارد: «قال الم اقل لكم انی اعلم غیب السماوات و ای ارض» (۱۶) .نیز در بارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) میفرماید: «ما، ملكوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان میدهیم تا از كسانی باشد كه در عالیترین مرتبهی یقین قرار دارند .» :
«وكذلك نری ابراهیم ملكوت السماوات والارض ولیكون من الموقنین (۱۷) » .
۶) از ایات پیشین، این نكته نیز به دست آمد كه خلیفهی خداوند در زمین، كاملترین انسان در عصر و روزگار خویش است، همان گونه كه كاملترین و برترین آفریدهی خداوند نیز هست .
این مطلب كه خلیفهی خداوند در زمین، برترین موجودات از این جا به دست آمد كه فرشتگان - كه از مقام قدسی ویژهای برخوردارند - نتوانستند از آن چه خداوند به آدم ( علیهالسلام) آموخت، خبر دهند، یعنی، مقام آدم ( علیهالسلام) از مقام فرشتگان بالاتر است .
دلیل بر این كه خلیفهی خداوند در زمین، كاملترین انسان عصر خویش است، این است كه او، مقتدا و اسوه و الگوی علمی و عملی دیگران است، و از نظر عقلی، قبیح است كه مفضول، مقتدا و اسوهی فاضل و افضل قرار گیرد، و چون خداوند، از هر گونه فعل قبیح و ناروایی منزه است . میفهمیم كه امامی كاملترین فرد عصر خویش است .
▪ پیامبران، امامان و خلفای الهی در زمین بودهاند
قرآن كریم، به روشنی، این حقیقت را بیان كرده است كه پیامبران الهی، امامان و خلقای الهی در زمین بودهاند . آیاتی كه خلیفهٔ الله بودن حضرت آدم ( علیهالسلام) را بازگو میكرد، پیش از این یادآوری شد قرآن، در بارهی خون داوود ( علیهالسلام) میفرماید: «یا داوود انا جعلناك خلیفهٔ فی الارض فاحكم بین الناس بالحق ولاتتبع الهوی فیضلك عن سبیل الله» (۱۸) ; از داوود! تو را خلیفهی خود در زمین قرار دادیم . پس در میان مردم، به حق . داوری كن و از خواهش نفس پیروی مكن كه تو را از راه خدا گمراه میسازد . » .
از این ایه به دست میآید كه حكم و داوری به حق در میان مردم، یكی از جلوهها و شئون خلافت الهی در زمین است . این مقام، اختصاص به حضرت داوود ( علیهالسلام) نداشته است، بلكه یكی از اهداف و شئون همهی پیامبران الهی بوده است: «فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بینالناس فیها اختلفوا فیه» (۱۹) ; خداوند، پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیخت و كتاب و شریعتحق را با آنان فرو فرستاد تا معیار حكم در اختلافاتی بشد كه میان مردم رخ میدهد .
اصولا داوود ( علیهالسلام) از آن نظر دارای مقام خلافت الهی بود كه از پیامبران و هادیان الهی بود . بنابراین، مقام خلافت الهی وی، از ویژگیهای او به شمار نمیرود او، از آن جهت كه یكی از پیامبران در برگزیندگان خداوند است، دارای چنین مقامی ستبنابراین، عموم پیامبران الهی، خلفای خداوند در زمین بودهاند .
قرآن كریم، در سورهی انعام پس از آن كه شماری از پیامبران را نام میبرد، میفرماید: «واجتبنیاهم وهدیناهم الی صراط مستقیم، ذالك هدی الله یهدی به من یشاء من عباده (۲۰) » ; آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت كردیم . این هدایت (خاص) خداوند است كه هر كس از دیدگان خود را كه بخواهد، به آن هدایت میكند .
قرآن سپس میافزاید: «اولائك الذین آتیناهم الكتاب والحكم والنبوهٔ (۲۱) » ; آنان، كسانیاند كه كتاب اسمانی و مقام حكم و داوری در میان مردم و مقام پیامبری را به كه آنان عطا كردهایم .
▪ خلافت الهی و امامتبشر
از دیدگاه قرآن كریم، كسانی شایستگی آن را دارند كه امامت و پیشوایی بشر را عهدهدار شوند كه به مقام خلیفهٔ اللهی برسند; یعنی، مقام امامت و پیشوای بشر، ریشه در مقام خلافت الهی دارد . قرآن كریم، در بارهی حضرت داوود ( علیهالسلام) نخست از مقام خلافت الهی او یاد میكند، آنگاه از منصب حكومت و داوری وی: «یا داوود انا جعلناك خلیفهٔ فی الارضی فاحكم بین الناس بالحق» و در بارهی عموم پیامبران یم فرماید: «ما، آنان را برگزیدیم و هدایت ویژهی خود را در اختیار آنان قرار دادیم، آن گاه كتاب آسمانی و مقاله نبوت و منصب حكم و داوری میان مردم را به آنان دادیم .» : «واجتبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم . . . اولائك الذین آتیناهم الكتاب والحكم والنبوهٔ»
از این آیات، به روشنی، به دست میآید كه مقام و منصب امامت و رهبری بشه، مقام خلافت الهی و نبوت، موهبتی الهی است و و با جعل و نصب الهی تعیین میشود، نه با انتخاب و گزینش بشر . در بارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) آمده است: «واذا ابتلی ابراهیم ربه بكلمات قاتمهن قال انی جاعلك للناس اماما (۲۲) » ; آن گاه كه پروردگار ابراهیم او را با كلمات (آزمونهایی) امتحان كرد، و ابراهیم به صورت كامل از عهدهی آن آزمونها بر آمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم .» .
قرآن كریم دربارهی پیامبران بنیاسرائیل میفرماید: «وجعلنا منهم ائمهٔ یهدون بامرنا لما صبورا و كانوا بایاتنا یوقنون (۲۳) » ; برخی از بنیاسرائیل را امامانی قرار دادیم كه تا مدرم را به امر ما هدایت كنند . این مقام را آن گاه به آنان دادیم كه در راه دین پایداری كردند و به ایات ما یقین آوردند .
در جای دیگر، دربارهی ابراهیم، اسحاق و یعقوب میفرماید: «ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلهٔ و كلا جعلنا صالحین وجعلناهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۲۴) » ; اسحاق و یعقوب را به ابراهیم عطا كردیم و همگی را از صالحان قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم كه مردم را به امر ما هدایت كنند .
از آیات یاد شده، این مطلب به دست آمد كه پیامبران الهی، مقامات و شئون زیر را دارا بودهاند:
۱) خلفای الهی در زمین بودهاند;
۲) از مقام نبوت و وحی برخوردار بودهاند;
۳) مقاله رسالت و ابلاغ پیامهای الهی را به بشر داشتهاند;
۴) امامان و پیشوایان بشر بودهاند .
▪ استمرار امامت و خلافت الهی پس از پیامبران
از مقامات و شئون یاد شده، دو مقام نبوت و رسالت از ویژگیهای پیامبران بوده است و با ختم نبوت و رسالت، كسی دارای خیال مقامی نخواهد بود، اما مقام خلافت و امامت، از ویژگیهای پیامبران به شمار نمیرود; چرا كه از یك سو خلیفهی خداوند در زمین، فلسفهی وجودی آفرینش آسمانها و زمین است، و از سوی دیگر، افراد بشر در مسیر بندگی و عبادت خداوند و رسیدن به كمال مطلوب و سعادت برین، به امام و پیشوایی الهی كه هدایت كنندهی آنان باشد، نیازمندند .
به عبارت آمد، خلافت الهی در زمین، و امامت و رهبری بشر، ؤ به عصر و زمان خاصی اختصاص ندارد . تا زمین باقی است و حیات دنیوی ادامه دارد و بشر در حیات دنیوی به سر میبرد، خلافت و امامت الهی، به مقتضای حكمت و هدایت الهی، ضرورت دارد .
این مطلب كه امامتبه عنوان مقام و منصب الهی، پیوسته در میان بشر ادامه خواهد داشت، از قرآن نیز به روشنی استفاده میشود . یكی از آن آیات، آیهی شریف مربوط به امامتحضرت ابراهیم ( علیهالسلام) است; زیرا، در این آیه، پس از آن كه خداوند مقام امامت را به آن حضرت اعطا میكند، ابراهیم ( علیهالسلام) آن را برای برخی از فرزندانش درخواست میكنند، ولی خداوند در پاسخ او میفرماید: «لاینال عهدی الظالمین» ; یعنی امامت - كه عهدی است الهی - نصیب ظالمان از ذریهی ابراهیم نخواهد شد، و تنها به آن دسته از ذریه و فرزندان او اختصاص دارد كه از هر گونه ظلم و ستمی منزه و پیراستهاند و از مقام صمتبرخوردارند . بنابراین، تا هنگامی كه ذریهی حضرت ابراهیم در دنیا باقیاند، مقاله و منصب امامت در معصومان از ذریهی او ادامه خواهد یافت .
این مطلب، از آیات دیگری كه مربوط به حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) است، به دست میآید: «واذ قال ابراهیم لابیه وقومه اننی براء مما تعبدون × الا الذی فطرنی فانه سیهدین × وجعلها كلمهٔ باقیهٔ فی عقبه لعلهم یرجعون (۲۵) » ; آن گاه كه ابراهیم به پدر و قوماش گفت: «من، از آن چه شما پرستش میكنید، بیزاری میجویم، مگر از پرستش آن كسی كه مرا آفریده و مرا هدایتخواهد كرد .» ، و خداوند، آن هدایت را حقیقتی جاودانه در نسل او قرار داد، شاید گمراهان (با وجود چنین هدایتی) به سوی خداوند باز گردند .
روشن است كه جملهی «فانه سیهدین» بر هدایت ویژهای از جانب خداوند دلالت میكند . كه فراتر از هدایت فكری و عقلانی است، این هدایت، همان هدایت ویژهای است كه حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) به واسطهی آن، به مقام امامت رسید . آن هدایت، از جملهی «انی جاعلك للناس اماما» به دست میآید . خداوند، این هدایت ویژه را در خاندان او، برای همیشه قرار داده است و فلسفهی آن، این است كه هدایتكنندهی بشر به راه حق باشد تا افراد بشر با بر خورداری از چنین هدایت الهی به صراط مستقیم حق باز گردند .
این مطلب كه از تامل در ایات به دست میآید . در احادیثی كه از ائمهی اهل البیت ( علیهمالسلام) روایتشده نیز وارد شده است . در این روایات، «كلمه باقیه» به امامت تفسیر شده است كه در اهل بیت پیامبر اكرم ( علیهمالسلام) و در ذریهی امام حسین ( علیهالسلام) تا قیامت ادامه خواهد داشت . (۲۶)
آیهی دیگری كه بر ادمهی امامتحق تا روز قیامت دلالت میكند، این ایه است كه میفرماید: «یوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اولی كتابه بیمینه فاولائك یقرؤون كتابهم ولایظلمون فتیلا × ومن كان فی هذه اعمی فهو فی الآخرهٔ اعمی واصل سبیلا (۲۷) » ; روز قیامت، هر گروهی را با امامشان فرا میخوانیم . كسانی كه نامهی عمل آنان به دست راستشان داده شود، نامهی خود را میخوانند . و كمترین ظلمی به انان نخواهد شد . (پاداش عمل خود را كاملا دریافت میكنند) و هر كس در دنیا نابینا باشد (امام حق را نشناسد)، در آخرت نام نابینا و گمراهتر خواهد بود .
مفاد دو آیهی یاد شده، این است كه روز قیامت، انسانها به صورت گروه گروه و دسته دسته، وارد صحرای محشر خواهند شد تا سرنوشت آنان از نظر سعادت و شقاوت و بهشت و دوزخ، روشن گردد . برای تحقق این هدف، افراد را با امام و پیشوای آنان دستهبندی میكنند و در محكمهی عدل الهی، در قیامتحاضر میسازند . آن گاه نامهی كسانی كه در دنیا از امام حق پیروی كردهاند، به دست راستشن داده میشود و آنان پاداش اعمال خود را به طور كامل دریافت میكنند . اینان، اهل نجات و رستگاری خواهند بود . كسانی كه در نیا، چشم حقیقتبین آنان كور بوده است و امام حق را نشناختهاند و از او پیروی نكردهاند، در قیامت از رستگاری و سعادت بر ین محروم خواهند بود .
از آن چه گفته شد، روشن شد كه مقصود از «امام» در آیهی مزبور، اعم از امام حق و باطل است، ولی در هر حال، مفاد ایه، این است كه امام حق تا قیامت در بین بشر باقی خواهد بود . البته، پیوسته، در برابر امام حق، امام باطلی هم وجود خواهد داشت .
با توجه به بحثهای گذشته، روشن شد كه امام حق، كسی است كه امامتاش از مشیت و جعل الهی ناشی گردد . او، كسی است كه از مقام خلافت الهی برخوردار است و اسرار و حقایق مربوط به آفرینش انسان و جهان را میداند و در طول حیات خود، ظلم و گناه نمیكند: «لاینال عهدی الظالمین (۲۸) » .
مطلب یاد شده، در احادیث اهل بیت ( علیهمالسلام) نیز بیان شده است . امام صادق ( علیهالسلام) روایتشده كه فرمود: «لایترك الارض بغیر امام یحل حلال الله ویحرم حرامه; زمین، هرگز، به دل امامی كه حلال خداوند را حلال و حرام خداوند را حرام سازد، نخواهد بود .» ; یعنی، وجود امام، برای شناخت درست احكام الهی، پیوسته ضرورت دارد . آنگاه امام ( علیهالسلام) فرمود: «این مطلب، مفاد آیهی كریمهی «یوم ندعو كل اناس بامامهم» است امام ( علیهالسلام) در پایان، به حدیث نبوی معروف «من مات بغیر امام مات میتهٔ جاهلیهٔ» استشهاد كرده است .
ضرورت وجود امام و حجتخداوند در زمین، در احادیث ائمهی طاهر ( علیهمالسلام) به صورت مكرر و مؤكد، بیان شده است . در شبهای گذشته، نمونههایی را یادآور شدیم . در این روایت، بر نكات دیده تاكید شده است .
۱) وجود امام و پیشوای الهی، در هر زمان، امری است ضروری و اجتنابناپذیر .
۲) پیشوایان و حجتهای الهی، خلفای خداوند در زمیناند: «اولائك فی خلفاء الله فی ارضه» .
۳) حجتها و رهبران الهی، كاملترین انسانهای عصر خویشاند .
۴) رهبران و حجتهای خداوند، فلسفهی آفرینش انسان و جهان به شمار میروند . (۲۹)ـ پاسخ به یك اشكال
از آیهی «واذ ابتلی ابراهیم ربه بكلمات فاتمهن قال انی جاعلك للناس اماما» (۳۰) به دست میآید كه ابراهیم خلیل ( علیهالسلام) پس از مقام نبوت و رسالت . به مقام امامت رسیده است، از این روی باید گفت، مقام امامت، بالاتر و برتر از مقام نبوت و رسالت است .
گواه بر این كه مقام امامت پس از مقاله نبوت و رسالتبه وی اعطا شده، این است كه آزمونهایی كه خداوند ابراهیم ( علیهالسلام) را به آنها آزمود، در دوران نبوت و رسالت او بوده است، مانند احتجاج او با پرستندگان ستارگان و ماه و خورشید، و احتجاج او با آذر و نمرود، و نیز جریان ذبح فرزندش اسماعیل .
گذشته از این، در احادیثی كه از اهل بیت ( علیهمالسلام) روایتشده، به این مطلب تصریح شده است كه خداوند، مقام امامت را پس از مقام نبوت و رسالتبه ابراهیم ( علیهالسلام) اعطا كرده است . در حدیثی از امام صادق ( علیهالسلام) روایتشده كه فرمود: «خداوند، پیش از آن كه ابراهیم را به نبوت برگزیند، به بندگی خویش برگزید، و پیش از آن كه او را به رسالتبرگزیند، به نبوت برگزید، و پیش از آن كه او را به عنوان خلیل خود برگزیند، به رسالتبرگزید، و یكی از آن كه مقام امامت را به او عطا كند، او را به عنوان خلیل خویش برگزید، (۳۱) پس از آن كه آن مقامات برای او حاصل گردید . فرمود: انی جاعلك للناس اماما .» .
در احادیث ائمهی طاهر ( علیهمالسلام) تفاوت نبی و رسول به این دانسته شده است كه نبی، فرشتهی وحی را در خواب میبیند، و رسول، فرشته را بیداری مشاهده میكن . با توجه به این تفاوت و مراتب یاد شده دربارهی خوب ابراهیم (نبوت، رسالت، خلت، امامت) از آیات قرآن به روشنی به دست میآید .
آیهی «واذكر فی الكتاب ابراهیم انه كان صدیقا نبیا، اذ قال لابیه یا ابت لم تعبد ما لایسمع ولایبصر ولایغنی عنك شیئا (۳۲) » بر مقام نبوت حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) دلالت میكند .
آیهی «ولقد جاء ت رسلنا ابراهیم بالبشری قالوا سلاما قال سلام (۳۳) » بر مقام رسالت ابراهیم دلالت میكند . این، در دوران بزرگسالی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) بوده است، آنگاهتر كه از پدر و قوم خود را جدا شده بود .
آیهی «واتبع ملهٔ و ابراهیم حنیفا واتخذالله ابراهیم خلیلا (۳۴) » مقام خلت ابراهیم است كه پس از آن كه دارای مقام رسالتبود و شریعتحنیف به او وحی شده بود، به ان دستیافت .
آنگاهتر از همهی امتحانات الهی سرافراز بیرون آمد، مقام به امامت رسید (۳۵) .
با توجه به مطلب یاد شده، شی و اشكالی كه در این جا مطرح میشود، این است كه «مفاد بحثهای پشین، این شد كه پیامبران الهی، امامان و پیشوایان بشر بودهاند; یعنی، در عین این كه دارای مقام نبوت و راسلتبودهاند، مقام امامت نیز داشتهاند، در این صورت، میتوانی مقام رسالت را از نبوی، و مقام امامت رااز آن دو جدا ساخت» .
ـ پاسخ
در مطلب یاد شده كه هر دو از قرآن كریم به دست میآیند، با هم ناسازگار نیستند; چرا كه آنچه از آیات دستهی نخست (آیاتی كه بر امامت پیامبران الهی دلالت دارند) به دست میآید، جز این نیست كه پیامبران الهی، دارای مقام امامت نیز بودهاند، اما این كه این مقام در چه زمانی به آنان اعطا شده است، از این آیات، چیزی به دست نمیآید . این طلب، از آیات مربوط به امامت ابراهیم ( علیهالسلام) و نیز احادیثیاد شده به دست میآید . مطابق این ایات و روایات، مقام امامت، پس از امقام نبوت و رسالت، پیامبران الهی اعطا شده است .
توضیح این كه مقام نبوت، یعنی این كه فردی به عنوان پیامبر الهی برگزیده شده و مخاطب وحی نبوت قرار گرفته است . او، با داشتن چنین مقامی، از حقایق و اخبار غیبی خبر دارد . اما هنوز به مقام ابلاغ شریعت الهی به بشر برگزیده نشده است . فیالمثل، پیامبر گرامی اسلام، تا قبل از آل كه به مقام رسالتبرگزیده شود (قبل از چهل سالگی) از مقا نبوت برخوردار بود .
بنابراین، مقام رسالت، مقامی است كه پیامبر، ماموریت ابلاغ شریعت الهی را به بشر عهدهدار میگرد و سرانجام، به مقام امامت میرسد; یعنی، مقامی كه در اندیشهی و گفتار و رفتار، مقتدای بشر میگردد، چه آن چیزی را كه به عنوان وحی برای بشر فرا میخواند، و چه آن چیزی را كه به عنوان تفسیر و تبیین وحی الهی به آنان میآموزد; چرا كه امامت، به معنای مقتدا بودن فردی برای دیگران در گفتار و رفتار است . (۳۶)
بدیهی است همهی پیامبرانی را كه خداوند برای هدایت و رهبری بشر فرستاده است، مقامات سه گانه مزبور را داشتهاند همانگونه كه همگی خلفای الهی در زمین بودهاند .
البته، همانطور كه قرآن كریم تصریح كرده است، پیامبران، از نظر فضایل و كمالات وجودی، متفاوت بودهاند . مثلا فرموده است: «تلك الرسل فضلنا بعضهم علی بعض (۳۷) » نیز فرموده است: «ولقد فضلنا بعض النبیین علی بعض (۳۸) » .
آری، پیامبران الهی، از این جهت كه از هدایت ویژه، یعنی هدایتبیواسطهی الهی برخوردار بودهاند، بر همهی كسانی كه فاقد چنین هدایت ویژهای بودهاند، برتری داشتهاند: «وكلا فضلنا علی العالمین (۳۹) » پیامبران را بر همهی جهانیان برتری دادیم .
مقصود از «العالمین» كسانیاند كه فاقد ویژگی هدایتبی واسطهی الهی بودهاند . از این روی، اگر با دلائل عقلانی یا وحیائی اثبات شود كه غیر از پیامبران نیز از چنین هدایت ویژهای برخوردار بودهاند، افضلیت پیامبران به آنان از این جهت (هدایتبیواسطه الهی) اثبات نخواهد شد . (۴۰) بررسی جوانب این مسئله، به حال دیگری نیاز دارد .
۲) بخش دوم - امامت و هدایت
یكی از نقشها و اهداف اساسی امامت، هدایت افراد بشر است . پیش از آن كه به بررسی نقش هدایتكنندگی امام از دیدگاه قرآن كریم بپردازیم، لازم است تعریف هدایت و كابردهای قرآنی آن را بیان كنیم .
▪ تعریف هدایت
واژهی «هدایت» ، مصدر و به معنای «راهنمایی و ارشاد» است . (۴۱) به گفتهی برخی از واژهشناسان، هدایت، راهنمایی همراه با لطف و مهربانی است . (۴۲) این واژه، در زبان عربی هم به صورت متعددی به كار رفته است و هم به صورت لازم . گونهی دوم، با حرف «الی» یا «لام» متعددی میشود . آیهی «اهدنا الصراط المستقیم (۴۳) » از گونهی نخست و آیههای «والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم (۴۴) » و «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم (۴۵) » از گونهی دوم است .
هدایت، به معنای «پیمودن راهی كه انسان را به مقصد میرساند» نیز به كار رفته است . (۴۶) در این كاربرد، این واژه، لازم است نه متعدی و به معنای «هدایتیافتن» است و نه «هدایت كردن» وقتی گفته شود: «هدی الرجل» ، معنای آن این است كه «آن مرد هدایتشد» . (۴۷) به عبارت دیگر، كلمهی «هدی» در این كاربرد با كلمهی «اهتدی» برابر است .
▪ انواع هدایت در قرآن
واژهی هدایت در قرآن كریم كاربدهای گوناگونی دارد:
۱) هدایت تكوینی;
چنان كه فرموده است: «ربنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثم هدی (۴۸) » (حضرت موسی ( علیهالسلام) به فرعون گفت) ; پروردگار ما، كسی است كه هر چیزی را آفریده و او را هدایت كرده است .
نیز فرموده است: «الذی قدر فهدی» (۴۹) ; آفریدگاری كه هر چیزی را كه افرید، به اندازه افرید و او را هدایت كرد .
۲) هدایت تكوینی عموم بشر;
چنان كه فرموده است: «ونفس وماسواها، فالهمها فجورها وتقواها (۵۰) » ; سوگند به نفس و آن كه او را بیاراست، آن گاه پلیدیها و پاكیها را به او الهام كرد .
این هدایت، همان هدایت فطری بشر است كه به واسطهی عقل و وجدان در نهاد انسان قرار داده شده است و از قلمرو اختیار و اكتساب انسان بیرون است .
۳) هدایت تشریعی;
این هدایت، از طریق شریعتهای آسمانی و پیامبران و هادیان الهی تحقق یافته است . قرآن كریم، در بارهی پیامبر اكرم ( صلیالله علیهو آلهوسلم) میفرماید: «وما منع الناس ان یومنوا اذ جاءهم الهدی (۵۱) » ; چه چیزی مردم را مانع شده است كه آن گاه كه هدایت ما به سوی آنان آمد، به او ایمان بیاورند .
دربارهی تورات میفرماید: «وجعلناه هدی لنبی اسرائیل (۵۲) » ; تورات را هدایت كنندهی بنیاسراییل قرار دادیم .
درباره قرآن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس (۵۳) » ; ماه رمضان، ماهی است كه قرآن برای هدایتبشر در آن نازل شد .
هدایت تشریعی نیز همانند هدایت تكوینی فطری، عمومیت دارد و به فرد یا گروه خاصی اختصاص ندارد: «ولكل قوم هاد (۵۴) » .
۴) هدایت تكوینی خاص;
از قرآن، به دست میآید كه گروهی از انسانها، از گونهای هدایت تكوینی خاص بهرهمند میگردند . آنان دو دستهاند:
الف) پیامبران و برگزیدگان (انسانهای معصوم) ;
ب) صالحان و پرهیزگران .
قرآن كریم، پس از ذكر نام عدهای از پیامبارن میفرماید: «واجنبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم × ذالك هدی الله یهدی به من یشاء من عباده (۵۵) » ; آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت كردیم . این هدایت ویژهی خداوند است كه هر یك از بندگان خود را كه بخواهد از آن بهرهمند میسازد .
در بارهی مؤمنان و صالحان میفرماید: «انك لاتهدی من احببت ولكن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین (۵۶) » ; تو، كسانی را كه دوستداری هدایتشوند، هداتی نمیكنی، لكن خداوند هر كس را كه بخواهد هدایت میكند، و او به هدایتجویان داناتر است .
نیز میفرماید: «لیس علیك هداهم ولكن الله یهدی من یشاء (۵۷) » .
تفاوت دو نوع هدایت ویژهی مزبور، در این است كه هدایت ویژهی پیامبران و برگزیدگان (معصومان) آفرینش آنان همراه است; یعنی; ذات و جوهر روح آنان امر چنان صفا و طهارت تكوینی برخوردار است كه نور هدایت از نخستین لحظههای خلقت در نهاد آنان پرتوافكن میشود و آنان از مصونیت و طهارت تكوینی و موهبتی بهرهمندند، ولی مؤمنان و صالحان، از چنین هدایت تكوینی برخوردار نیستند، اما پس از طی مقدمات و مراحلی، شایستگی دریافت آن را پیدا میكنند و خداوند، آن را به آنان اعطا میكندك «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین (۵۸) » ; آنان را كه در راه ما (با نفس خود) جهاد كردند، به راههای خویش هدایت میكنیم و خداوند با نیكوكاران است .
در جای دیگر فرموده است: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ویخرجهم من الظلمات الی النور باذنه ویهدیهم الی صراط مستقیم (۵۹) » ; خداوند، به واسطه قران و پیامبر، كسانی را كه رضایت او را برگزنیند به راههای امنیت و سعادت هدایت میكند و با اذن خاص خود، آنان را از ظلمتها به نور بیرون میبرد و به طراط مستقیم هدایت میكند .
▪ امامت و هدایت ویژه
قرآن كریم، آن گاه كه از امامتسخن گفته است، از هدایت ویژهای یاد كرده است . هدایتی كه با امر الهی تحقق مییابد!
«وجعلناهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۶۰) » ; آنان (ابراهیم و اسحاق و یعقوب) را امامانی قرار دادیم كه مدرم را به امر ما هدایت كنند .
«وجعلنا منهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۶۱) » از بنیاسرائیل . امامانی را قرار دادیم تا به امر ما هدایت كنند .
قرآن، در بارهی امر الهی فرموده است: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون، فسبحان الذی بیده ملكوت كل شیء (۶۲) » ; امر خداوند، چنان است كه هر گاه آفرینش چیزی را اراده كند، به ان میگوید: «باش» ، پس موجود میشود . پس منزه است كسی كه ملكوت هر چیزی به دست او است .
روشن است كه مقصود از كلمهی «امر» در این آیه، امر لفظی با واژه «كن» و مانند آن نیست، بلكه مراد از آن، شان خداوند در افرینشی موجودات، این است كه هر گاه ارادهی حتمی او به آفرینش چیزی تعلق پیدا كند، به محض این كه افاضه و ایجاد از جانب او تحقق یابد، آن شیء، موجود خواهد شد; یعنی، فاعلیتخداوند، مطلق و تام است و مشروط به چیزی جز ذات و صفات ذاتی او نیستبدین جهت استبعاد منكران معاد در بارهی زنده شدن دوبارهی اجزای متلاشی شدن بدن مردگان، وجهی ندارد; زیرا، ملكوت همه چیز، در قبضهیی قدرت خداوند قرار دارد .
مقصود از ملكوت، اصل و نهاد و نهان هر چند است; یعنی، اشیا، دارای جنبهای ملكی و ظاهریاند كه با چشم ظاهری و دیگر ادراكات حسی، قابل مشاهده و ادراكاند، و دارای جنبهای ملكوتی و باطنیاند كه از طریق حواس نمیتوان آن را درك كرده بلكه با دیگان عقل، و بالاتر از آن، با دیدگان قلب، میتوان آن را شناخت، و سناخت راستین آن، در گرو آن است كه حجابای وهم و خیال و غریزه و شهوت، كنار زده شود، و آن، جز با عنایت ویژهای از جانب خداوند، ممكن نخواهد بود .آن كس كه ملكوت اشیا را به خوبی درك كند، از اصحاب یقین خواهد بود . در بارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) میفرماید: «وكذالك نری ابراهیم ملكوت السماوات والارض ولیكون من الموقنین (۶۳) »
قرآن كریم در جای دیگر در بارهی امر الهی میفرماید: «وما امرنا الا واحدهٔ كلمح بالبصر (۶۴) » ; امر ما، یكی بیش نیست، و (آن هم) چونان اشارهی چشم است; یعنی در، امر الهی كه تحقق هر چند به آن بستگی دراد - و آن، عبارت است از امر تكوینی ایجادی كه هستی هر چیزی را به آن اعطا میكند - تعدد و تكثر و تغییر و تدریج راه ندارد، و این، در حال است كه موجودات مكانی و زمانی، در بستر تدریج و تغییر، محقق مییابند . این آیه نیز به گونهای، جنبهی باطنی و ملكوت اشیا را كه همان عالم امر است - بیان میكند در مقابل جنبهی ظاهری موجودات كه عالم ملك و شهود نام دارد .
با توجه به نكات یاد شده، میتوان هدایتكنندگی امام به امر خداوند را به درستی تصویر كرد . امام، با استناد به امر ملكوتی خداوند كه به اذن پروردگار بدان دستیافته است، در ذهن و روح انسانهای مستعد هدایت، تصرف میكند و آنان را به كمال مطلوب میرساند . این هدایت، در ارائهی طریق و نشان دادن راه، یعنی بیان معارف و احكام الهی به بشر خلاصه نمیشود . البته آن كس كه از مقام امامتبرخوردار است، طبعا، در حوزهی شناخت معارف و احكام دین نیز سرامد دیگران است و رای و نظر او، معیار حق و باطل به شمار میرود، اما آن چه در ایات یاد شده، در بارهی امامت مورد نظر است، هدایتی فراتر از ارائهی طریق است; یعنی، هدایتی است تكوینی كه به امر و اذن تكوینی و خاص خداوند انجام میگیرد . پیامبرانی كه در این آیات از آبان یاد شده است، بلكه عموم پیامبران و رسولان الهی، علاوه بر مقام نبوت و رسالت - كه به دریافت معارف و احكام الهی و ابلاغ آنها به بشر مربوط میشود و نقش هدایتكنندگی تشریعی را دارد - از مقام امامت و هدایتكنندگی تكوینی و خاص نیز بهرهمند بودهاند . رسیدن به این مقام، در گرو امتحانات خاص و معرفت و شناختی ویژه بوده است دربارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) میفرماید: «واذ ابتلی ابراهیم ربه بكلمات فاتمهن قال انی جاعلك الناس اماما (۶۵) »
نیز میفرماید: «وكذالك نری ابراهیم ملكوت السماوات والارض ولیكون من الموقنین (۶۶) »
از دو آیهی یاد شده، به روشنی به دست میآید كه ابراهیم خلیل ( علیهالسلام) آن گاه به مقام والای امامت رسید كه از یك سوی مورد امتحانهایی ویژهی الهی قرار گرفت و از همگی سربلند بیرون آمده و از سوی دیگر، خداوند، ملكوت آسمانها و زمین را به امر نشان داد و رو به مقام یقین نایل گردید .
بنابراین، جملهی «یهدون بامرنا» در ایات امامت، به روشنی بر این حقیقت دلالت میكند كه هدایت هدایتیافتگان، از طریق ولایت و تصرف تكوینی امام و به اذان و امر ملكوتی خداوند تحقق میپذیرد . (۶۷)
ـ اشكال
در ادامهی آیهی هفتاد و سوم از سورهی انبیا، پس از آن كه از مقام امامت ابراهیم و اسحاق و یعقوب ( علیهمالسلام) سخن گفته شده، فرموده است: «و اوصینا الیهم فعل الخیرات واقام الصلاهٔ و ایتاء الزكاهٔ وكانوا لنا عابدین» ; به آنان انجام دادن خیرات و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحی كردیم، و آنان ما را عبادت میكردند .
بر این اساس امامت مورد نظر در این آیه، كه با هدایت ویژه و ولایت تكوینی و اعمال و نفوس هدایتیافتگان ملازمه دارد، به عموم یا برخی از پیامبران اختصاص دارد و شامل دیگران نمیشود . از این روی، بر دیدگاه شیعه در بارهی امامت دلالت نمیكند .
ـ پاسخ
مقصود از وحی، با توجه به صدر و ذیل آیه، وحی تشریعی نیست، بلكه مقصود، وحی تسدیدی است; یعنی، روح القدس، پیوسته پیمابران الهی را مدد میرساند و علاوه بر این كه معارف و احكام الهی را از جانب خداوند به آنان وحی میكند، به اذان پروردگار، آنان را مورد تایید ویژه قرار میدهد و در نتیجه، آنان، علاوه بر این ككه در مقام علم و معرفت معصوماند، در مقام عمل نیز از صفعت عصمتبرخوردارند، و اوامر و نواهی الهی را به صورت كامل اجرا میكنند .
گواه بر این مطلب این است كه، هر گاه مصدر به معمولاش (مفعول) اضافه شد، نشانهی این است كه آن معمول، در عالم خارج، تحقق یافته است و اگر موجود این باشد كه انجام دادن آن، مطلوب است و باید بعدا انجام شود، مصدر، به معمول خود اضافه نمیشود . بلكه به جای مصدر، فعل مضارع همراه با كلمهی «ان» یا «ان» آورده میشود كه آن را تاویل به مصدر میبرد . مثلا هر گاه گفته شود: «یعجبنی احسانك وفعلك الخیر; احسان و فعل نیك تو، مرا به شگفت میآورد» ، مفاد این جمله، این است كه احسان و كار نیكی كه انجام گرفته است، چنین اثری دارد، ولی هر گاه گفته شود: «یعجبنی ان تحسین وتفعل الخیر» ، مفاد آن، این است كه احسان و كار نیك انجام نگرفته است، و گوینده تحقق آن را میپسندد و میطلبد . چنان كه خداوند فرموده است . «ان تصوموا خیرلكم (۶۸) » .
بر این اسا، در آیاتی كه وحی تشریعی مقصود است، به جای مصدر، فعل با كلمه ان مصدریه به كار رفته است . مانند: «امرت ان اعبد الله (۶۹) » و «ان لاتعبدوا الا ایاه (۷۰) » و «ان اقیموا الصلاهٔ» (۷۱)
در آیهی مورد بحث نیز عبارت چنین است: «واوحینا الیهم فعل الخیرات» . «فعل» كه مصدر است، به «الخیرات» كه معمول آن است، اضافه شده است . در این آیه گفته شنده است: «و اوصینا الیهم ان افعلوا الخیرات» پس بنابر قاعدهی مزبور، مفاد آیه، این است كه فعل خیرات، از پیامبران صادر شده و آنان، عملا، اقامهی نماز و اتیاء كردهاند، و این كار با وحی تسدیدی الهی تحقق یافته است . (۷۲)
آن چه به پیامبران الهی اختصاص داشته است، وحی تشریعی است، نه وحی تسدیدی; زیرا، دلیلی از عقل روحی بر این كه چنین وحیای مخصوص پیامبران بوده است، در دست نیست، بلكه دلائل عقلی و نقلی میگویند . امامتبه عنوان وساطت هدایتباطنی الهی، امری است كه به مقتضای حكمت الهی كه نظام هستی را بر پایهی اسباب و وسایط مناسب تقدیر كرده است، لازم و ضروری است و آن كسی كه دارای مقام امامت است، از تسدید و تایید ویژهی خداوند برخوردار است، و این تسدید و تایید ویژهی الهی نیز به واسطهی فرشتهای كه از عالم امر است، تحقق مییابد: «و كذالك اوصینا الیك روحا من امرنا» (۷۳) ; این گونه، روحی را كه عالم امر ما استبه تو وحی كردیم; یعنی، آن را با تو همراه ساختیم .
در احادیثی از اهل بیت ( علیهمالسلام) آمده كه مقصود از آن، فرشتهای استبرتر از جبرئیل و میكاییل . آن فرشته، پیوسته پیامبر ( صلیالله علیهو آلهوسلم) را تایید و تسدید میكرد، و پس از وی با ائمهی معصوم ( علیهمالسلام) است .
كلینی، به سند صحیح از ابی بصیر روایت كرده كه گفت: «از امام صادق ( علیهالسلام) از آیهی «و كذالك اوصینا الیك روحا من امرنا» پرسیدم .» . امام فرمود: «خلق من خلق الله عزوجل اعظم من جبرئیل و میكائیل . كان مع رسول الله نخبره و یسدده وهو مع الائمهٔ بعده» (۷۴)
در حدیث دیگری، امام ( علیهالسلام) تصریح كرده است كه آن روح، از عالم ملكوت بوده است: «وهو من الملكوت» (۷۵) .
▪ امامت و هدایتبیواسطه
هر گاه امام، واسطهی هدایت دیگر افراد بشر است، و هدایت الهی، چه به معنای ارائهی طریق و چه به معنای ایصال به مطلوب، از طریق هادیان الهی (پیامبران و امامان) تحقق میپذیرد، در این صورت، آنان، خود، بدون واسطه، از هدایت الهی بهرهمندند .
این، مطلبی است كه به علاوه بر این كه مقتضای حكم عقل است، در ایات قرآن نیز مورد تاكید واقع شده است: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالكم كیف تحكمون (۷۶) » ; ایا كسی كه به حق هدایت میكند، سزاوارتر است كه از او پیروی شود یا كسی كه از سوی دیگران هدایت نشود، از هدایتبهرهای ندارد؟ چه گونه داوری میكنید؟
مفاد این آیه، این است كه تنها، كسانی شایستگی آن را دارند كه عهدهدار هدایت دیگران گردند كه خود بدون آن كه به هدایتشدن از سوی كسی نیاز داشته باشند، هدایتشدهاند; یعنی از هدایتبیواسطهی الهی برخوردارند، و آن كسی كه از چنین هدایتی برخوردار نیست، خواه گمراه باشد یا هدایتیافته به واسطهی دیگری شایستگی این را كه عهدهدار امر هدایت گردد، ندارد .
مطلب مزبور، پیش از آن كه مربوط به هدایتبه معنای ارائهی طریق باشد با هدایتبه معنای ایصال به مطلوب، مناسبت دارد; چرا كه برای ارائهی طریق آنچه لازم است، دارا بودن هدایت است، خواه بیواسطه باشد یا با واسطه، اما در هدایتباطنی، باید فرد هدایتكننده، از مقام بالایی بهرهمند باشد كه بتواند واسطهی هدایت و ولایت تكوینی خداوند شود . (۷۷)
▪ نور خداوند در قلوب مؤمنان
در احادیثی كه از ائمهی طاهر ( علیهمالسلام) رویتشده است، از امامتبه عنوان نوری تعبیر شده است كه در قلوب مؤمنان تابش میكند و پرتو آن، بسی تابناكتر از نور خورشید است محدث كلینی . به مسند صحیح از ابی خالد كابلی روایت كرده كه گفت: «از امام باقر ( علیهالسلام) در بارهی آیهی «فآمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا (۷۸) » پرسیدم .» . امام فرمود: «ای ابا خالد! مقصود از نور، امامان آل محمد تا روز قیامت استسوگند به خدا! آنان، نوری هستند كه خداوند نازل كرده است . آنان، نور خداوند در آسمانها و زمیناند سوگند به خدا! ای ابا خالد! نور امام در دلهای مؤمنان، روشنی بخشیتر از نور خورشید در روز است . به خدا سوگند! امامان، دلهای مومنان را نورانی میسازند . خداوند، نور آنان را از هر كس كه بخواهد، باز میگیرد، و در نتیجه، دلهای آنان تاریك میشود . به خدا سوگند! ای ابا خالد! كسی ما را دوست نمیدارد و ولایت ما را بر نمیگزیند، مگر این كه خداوند، قلب او را پاكیزه سازد، و خداوند . قلب كسی را پاكیزه نمیسازد، مگر این كه تسلیم امر ما باشد . هر گاه چنین باشد، خداوند، او را از حساب سخت و فزع بزرگ در روز قیامت در امان میدارد .» (۷۹)
▪ گستره و ژرفای امامت
از بحثهای گذشته، میتوان به گسترده و ژرفای امامت پی برد . امامت را نباید صرفا تدبیر سیاسی جامعهی اسلامی در چهارچوب احكام الهی خلاصه كرد، همان گونه كه تنها در رهبری دینی در سطح بیان معارف و احكام الهی و هدایت تشریعی نیز خلاصه نمیشود . امامت، ظاهری بس گسترده و باطنی ثروت دارد . امامت ظاهری ریشه در ولایت و هدایت درونی و تكوینیدارد . آن كس كه واسطهی هدایت الهی در رساندن هدایت جویان به كمال مطلوب است، همم، پیش و بیش، از دیگران این شایستگی را دارد كه در قلمرو هدایت تشریعی راهنمای مردم باشد و گفتار و كردارش، مقیاس و معیار حق و باطل به نشمار آید، اسوه و الگوی اخلاق و تربیتباشد، و بالاخره سررشتهی تدبیر نظام سیاسی و اجتماعی را در دستبگیرد . بدین جهت، اگر قرآنكریم، بر بعد عرفانی و باطنی امامت تاكید ورزیده و بر هدایتباطنی و نهانی پای فشرده است، نه بدان معنا است كه امامت، شان دیگری جز ای ندارد، و رهبری فكری و دینی و اخلاقی و سیاسی جامعه از شئون و اهداف امامت نیستبه بلكه بدین معنا است كه بدون آن كه فردی از چنان مقام و منزلت دارایی برخوردار باشد، نخواهد توانست در دیگر قلمروهای مربوط به هدایت و رهبری جامعهی بشری، به گونهای بایسته و ایدهآل نقش آفرین باشد .
آن كس كه مذهب خلافت الهی بر زمین را دارد، میتواند مذهب خلافت نبوی و پیشوایی امت را بر عهده بگیرد .
آن كسی كه در هدایت تكوینی و باطنی، واسطهی افاضهٔی لطف و رحمت الهی به هدایتجویان است، میتواند در هدایت تشریعی و رهبری دینی و اخلاق، واسطهی هدایت الهی برای جامعهی بشری میباشد .
آن كسی كه در شناخت مثال و جهان به مقاله «علم آدم ای اسماء» رسیده استخواهد توانست رهبری عادلانه بشریت را عهدهدار شود و هر چند و هر كس را در جای مناسب آن بگذارد .
آن كسی كه در جهاد با نفس اماره - كه جهاد اكبر است - به پیروزی كامل رسید، است و از مقام عصمتبرخوردار است، شایستگی رهبری جهاد اصغر را به وجه احسن خواهد داشت و سرانجام باید گفت:
افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالكم كیف تحكمون (۸۰)
علی ربانی گلپایگانی
پینوشت:
۱) بقره: ۱۲۴ .
۲) توبه: ۱۲ .
۳) هود: ۱۷; احقاف: ۱۲ .
۴) یس: ۱۲ .
۵) المیزان، ج ۱۷، ص ۶۷ .
۶) بقره: ۲۹ .
۷) بقره: ۲۲ .
۸) یونس: ۶۷ .
۹) بقره/۲۱ .
۱۰) بقره/۲۲ .
۱۱) الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۱۷ .
۱۲) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، باب ان الحجهٔ لاتقوم لله الا بامام . در این باب، سیزده حدیث كه این مطلب را میرساند، نقل شده است .
۱۳) مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
۱۴) بقره: ۳۰ .
۱۵) بقره: ۳۱ - ۳۲ .
۱۶) بقره: ۳۳ .
۱۷) انعام: ۷۵ .
۱۸) ص: ۲۶ .
۱۹) بقره: ۲۱۳ .
۲۰) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۲۱) انعام: ۸۹ .
۲۲) بقره/۱۲۴ .
۲۳) سجده: ۲۴ .
۲۴) انبیا: ۷۲ - ۷۳ .
۲۵) زخرف: ۲۶ - ۲۸ .
۲۶) در تفسیر البرهان، یازده حدیث كه مضمون فوق در آنها بیان شده، روایتشده است . ر . ك: البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۱۳۸ - ۱۴۰ . نیز ر . ك: المیزان، ج ۱۸، ص ۱۰۶ .
۲۷) اسراء، ۷۱ - ۷۲ . جهت آگاهی از تفسیر این دو آیه، به تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ - ۱۷۰ رجوع شد .
۲۸) بقره: ۱۲۴ .
۲۹) جهت آگاهی از احدیثیاد شده به كتاب الحجهٔ از اصول كافی، ج ۱، رجوع شود . نیز مصامین یاد شده، در حكمت ۱۴۷ نهجالبلاغه بیان شده است .
۳۰) بقره: ۱۲۴ .
۳۱) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، باب طبقات الانبیاء، حدیث ۲ .
۳۲) مریم: ۴۲ .
۳۳) هود: ۶۹ .
۳۴) نساء: ۱۲۵ .
۳۵) تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸ .
۳۶) الامام: المؤتم به النسانا كان یقتدی بقوله او فعله، او كتابا او غیر ذالك: المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۴، كلمهی ام .
الامام: كل من اقتدی به و قدم فی الامور، النبی ( صلیالله علیهو آلهوسلم) امام الائمهٔ، والخلیفهٔ امام الرعیهٔ، والقرآن امام المسلمین معجم المقاییس فی اللغهٔ، ص ۴۸، كلمهٔ ام .
۳۷) بقره: ۲۵۳ .
۳۸) اسراء: ۵۵ .
۳۹) انعام: ۸۶ .
۴۰) المیزان، ج ۷، ص ۲۴۴ .
۴۱) مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۷ .
۴۲) المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۳۸، كلمهی «هدی» .
۴۳) حمد: ۶ .
۴۴) بقره: ۲۱۳ .
۴۵) اسراء: ۹ .
۴۶) جرجانی، التعریفات، ص ۱۱۲ .
۴۷) هدی الرجل: استرشد (المنجد) .
۴۸) طه: ۵۰ .
۴۹) اعلی: ۳ .
۵۰) شمس: ۷ - ۸ .
۵۱) اسراء: ۹۴ .
۵۲) اسراء: ۲ .
۵۳) بقره: ۱۸۵ .
۵۴) رعد: ۷ .
۵۵) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۵۶) قصص: ۵۶ .
۵۷) بقره: ۲۷۲ .
۵۸) عنكبوت: ۶۹ .
۵۹) مائده: ۱۶ .
۶۰) انبیا: ۷۳ .
۶۱) مسجده: ۲۴ .
۶۲) یس: ۸۳ .
۶۳) انعام: ۷۵ .
۶۴) قمر: ۵ .
۶۵) بقره: ۱۲۴ .
۶۶) انعام: ۷۵ .
۶۷) المیزان، ج ۱، ص ۲۷۲ - ۲۷۳، و ج ۱۴، ص ۳۰۴ .
۶۸) بقره: ۱۸۴ .
۶۹) رعد: ۳۶ .
۷۰) یوسف: ۴۰ .
۷۱) انعام: ۷۲ .
۷۲) المیزان، ج ۱۰، ص ۳۰۵ .
۷۳) شورا: ۵۲ .
۷۴) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، باب الروح التی یسدد الله بها الائمهٔ ( علیهالسلام) حدیث ۱ .
۷۵) همان، ح ۲ .
۷۶) فاطر: ۳۵ .
۷۷) ر . ك: المیزان، ج ۱۰، ص ۵۸ .
۷۸) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ .
۷۹) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، ص ۱۵۰، باب ان الائمهٔ (ع) نورالله عزوجل .
۸۰) فاطر: ۳۵ .
پینوشت:
۱) بقره: ۱۲۴ .
۲) توبه: ۱۲ .
۳) هود: ۱۷; احقاف: ۱۲ .
۴) یس: ۱۲ .
۵) المیزان، ج ۱۷، ص ۶۷ .
۶) بقره: ۲۹ .
۷) بقره: ۲۲ .
۸) یونس: ۶۷ .
۹) بقره/۲۱ .
۱۰) بقره/۲۲ .
۱۱) الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۱۷ .
۱۲) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، باب ان الحجهٔ لاتقوم لله الا بامام . در این باب، سیزده حدیث كه این مطلب را میرساند، نقل شده است .
۱۳) مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
۱۴) بقره: ۳۰ .
۱۵) بقره: ۳۱ - ۳۲ .
۱۶) بقره: ۳۳ .
۱۷) انعام: ۷۵ .
۱۸) ص: ۲۶ .
۱۹) بقره: ۲۱۳ .
۲۰) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۲۱) انعام: ۸۹ .
۲۲) بقره/۱۲۴ .
۲۳) سجده: ۲۴ .
۲۴) انبیا: ۷۲ - ۷۳ .
۲۵) زخرف: ۲۶ - ۲۸ .
۲۶) در تفسیر البرهان، یازده حدیث كه مضمون فوق در آنها بیان شده، روایتشده است . ر . ك: البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۱۳۸ - ۱۴۰ . نیز ر . ك: المیزان، ج ۱۸، ص ۱۰۶ .
۲۷) اسراء، ۷۱ - ۷۲ . جهت آگاهی از تفسیر این دو آیه، به تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ - ۱۷۰ رجوع شد .
۲۸) بقره: ۱۲۴ .
۲۹) جهت آگاهی از احدیثیاد شده به كتاب الحجهٔ از اصول كافی، ج ۱، رجوع شود . نیز مصامین یاد شده، در حكمت ۱۴۷ نهجالبلاغه بیان شده است .
۳۰) بقره: ۱۲۴ .
۳۱) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، باب طبقات الانبیاء، حدیث ۲ .
۳۲) مریم: ۴۲ .
۳۳) هود: ۶۹ .
۳۴) نساء: ۱۲۵ .
۳۵) تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸ .
۳۶) الامام: المؤتم به النسانا كان یقتدی بقوله او فعله، او كتابا او غیر ذالك: المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۴، كلمهی ام .
الامام: كل من اقتدی به و قدم فی الامور، النبی ( صلیالله علیهو آلهوسلم) امام الائمهٔ، والخلیفهٔ امام الرعیهٔ، والقرآن امام المسلمین معجم المقاییس فی اللغهٔ، ص ۴۸، كلمهٔ ام .
۳۷) بقره: ۲۵۳ .
۳۸) اسراء: ۵۵ .
۳۹) انعام: ۸۶ .
۴۰) المیزان، ج ۷، ص ۲۴۴ .
۴۱) مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۷ .
۴۲) المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۳۸، كلمهی «هدی» .
۴۳) حمد: ۶ .
۴۴) بقره: ۲۱۳ .
۴۵) اسراء: ۹ .
۴۶) جرجانی، التعریفات، ص ۱۱۲ .
۴۷) هدی الرجل: استرشد (المنجد) .
۴۸) طه: ۵۰ .
۴۹) اعلی: ۳ .
۵۰) شمس: ۷ - ۸ .
۵۱) اسراء: ۹۴ .
۵۲) اسراء: ۲ .
۵۳) بقره: ۱۸۵ .
۵۴) رعد: ۷ .
۵۵) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۵۶) قصص: ۵۶ .
۵۷) بقره: ۲۷۲ .
۵۸) عنكبوت: ۶۹ .
۵۹) مائده: ۱۶ .
۶۰) انبیا: ۷۳ .
۶۱) مسجده: ۲۴ .
۶۲) یس: ۸۳ .
۶۳) انعام: ۷۵ .
۶۴) قمر: ۵ .
۶۵) بقره: ۱۲۴ .
۶۶) انعام: ۷۵ .
۶۷) المیزان، ج ۱، ص ۲۷۲ - ۲۷۳، و ج ۱۴، ص ۳۰۴ .
۶۸) بقره: ۱۸۴ .
۶۹) رعد: ۳۶ .
۷۰) یوسف: ۴۰ .
۷۱) انعام: ۷۲ .
۷۲) المیزان، ج ۱۰، ص ۳۰۵ .
۷۳) شورا: ۵۲ .
۷۴) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، باب الروح التی یسدد الله بها الائمهٔ ( علیهالسلام) حدیث ۱ .
۷۵) همان، ح ۲ .
۷۶) فاطر: ۳۵ .
۷۷) ر . ك: المیزان، ج ۱۰، ص ۵۸ .
۷۸) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ .
۷۹) اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجهٔ، ص ۱۵۰، باب ان الائمهٔ (ع) نورالله عزوجل .
۸۰) فاطر: ۳۵ .
منبع : مجله انتظار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست