چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

مفاهیم کندتر از مصادیق


● بررسی تحول مفاهیم سیاسی در اندیشه سیاسی
با شكل‌گیری و رواج نحله‌های هرمنوتیك یا تفسیری و به‌ویژه سیاسی‌شدن رویكرد مذاهب از جمله اسلام در جهان معاصر، موضوع مخاطب، منشأ و نیت اولیه متون بحث روز شد و به تبع آن تحولات زیادی در مسائل شناخت‌شناسی و هستی‌شناسی به‌وجود آمد. براساس آنچه علوم تفسیری به ما ارائه می‌كنند، تحول در مفاهیم واژه‌ها مسلم و دائمی است و پدیدارها با تحول مفاهیم در ارتباطی تنگاتنگ هستند. مفهوم دولت به‌عنوان بنیادی‌ترین، حجیم‌ترین و موردتوجه‌ترین مفهوم در بررسی‌های اندیشه سیاسی بستگی فراوانی با تحول در نهادها و مناسبات قدرت دارد و ازهمین‌رو آنچه مردم جوامع امروزی از مفهوم دولت درمی‌یابند، با گذشته‌ها تفاوت چشمگیری دارد. مشروعیت، حدود و كاركردهای دولت، همگام با نوآوریهای علمی و اجتماعی متحول می‌شوند و به تبع آن مفهوم واژه دولت نیز تحول می‌پذیرد. شناخت تحول در این دال و مدلول نیازمند مطالعات عمیقی در حوزه معرفت‌شناسی و اندیشه‌ سیاسی است. نوشتار زیر كوششی در این راستا به‌شمار می‌آید.
بدون تردید مفاهیم، ابزار تحلیل سیاسی به‌شمار می‌روند؛ اما این ابزار هم مانند موارد دیگر در سیاست حساسیت خاصی داشته و می‌بایست با احتیاط و دقت نظر به كار گرفته شوند. به‌طوركلی «مفهوم»، انگاره‌ای عام است كه دامنه آن بیش از یك اسم خاص گسترش پیدا می‌كند. در اینجا شاید این سوال مطرح شود كه پس ارزش مفاهیم در چیست؟ در پاسخ باید گفت: تصور صرف جهان خارج، معرفتی درباره آن به ما نمی‌دهد، لذا برای این‌كه جهان برای ما واجد معنا شود، باید معنایی را به آن تحمیل كرد و ما می‌توانیم این‌كار را از طریق ایجاد مفاهیم انجام دهیم؛ پس مفاهیم ابزاری هستند كه ما با كمك آنها می‌اندیشیم و پیرامون خودمان را تجزیه و تحلیل می‌كنیم.
بدون شك مفاهیم را نمی‌توان به‌طورمشخص و دقیق بازشناخت. برای نمونه می‌توان گفت مفهوم دولت، یك قلمرو یا یك دستگاه اجرایی خاص نیست؛ بلكه انگاره‌ای است مركب از صفاتی مختلف كه به آن خصلتی متمایز می‌بخشند. بنابراین اغراق نخواهد بود اگر بگوییم معرفت ما از جهان سیاست، بدون شناخت مفاهیم امكان‌پذیر نخواهد بود و از طریق رشد و پالایش مفاهیم است كه می‌توان جهان اطراف را فهمید و درك نمود.[i] بااین‌همه، مفاهیم همواره می‌توانند لغزنده و فر‏‎ار باشند، چراكه واقعیات سیاسی كه ما در پی فهم و درك آنها هستیم، نیز همواره در حال تغییرند، لذا مفاهیم باید با احتیاط بیشتری به‌كار گرفته شوند. به‌همین‌دلیل بهتر است در مورد مفاهیم به منزله اموری كه می‌توانند «كم‌وبیش» مفید باشند، تفكر كنیم؛ چنانكه ماكس وبر تلاش می‌كرد از طریق بازشناسی مفاهیمی خاص به مثابه نمونه‌های آرمانی، بر مشكل عدم شفافیت مفاهیم فایق آید.
«مفاهیم سیاسی اغلب موضوع مجادلات ایدئولوژیك عمیق هستند و سیاست همواره با جدال معناهای مختلف مفاهیم سروكار دارد. ازاین‌رو باید پذیرفت كه نسخه‌هایی گوناگون از مفاهیم سیاسی وجود دارند.»[ii]
با توجه به مباحث ذكرشده، باید گفت به اقتضای تحول تدریجی و دائمی، مفاهیم سیاسی ــ از جمله مفهوم دولت ــ همواره دچار تحول هستند. مفاهیم، ابزار شناخت و ساخت نظریه‌ها و برداشتهایی تجریدی و ذهنی از واقعیات هستند. البته «درك تحول مفاهیم به ‌سادگی درك تحول واژه‌ها نیست؛ زیرا تعدادی از واژه‌ها با دریافت بار علمی ویژه به صورت مفاهیم درمی‌آیند ولیكن این تبدیل، امری سهل و آسان نیست.»[iii]
مفاهیم در واقع تابع بهره‌گیری ما از واژگان هستند و مادامی كه كاربرد این واژگان در زبان ثابت باشد، مفهوم آنها هم ثابت می‌ماند و چنانچه كاربرد آنها تغییر كند، مفهوم آنها نیز تحول می‌یابد. بنابراین برخی معتقدند كه چون وقایع و پدیده‌های جهان در حال تغییرند، پس مفاهیم نیز تغییر می‌پذیرند. مفاهیم، عناوین مجموعه‌ها هستند و گروههای موجودات را از هم جدا می‌كنند؛ نه مثل اسامی خاص كه همیشه بر یك ذات شخصی اطلاق می‌شوند. چارلز سندرس پیرس (Charles Sanders Peirce) و جان دیویی (John Dewey) امریكایی (پایه‌گذاران مكتب پراگماتیسم) از مهمترین مدعیان تغییر و تحول مفاهیم به حساب می‌آیند. البته به اعتقاد پیروان این مكتب تغییر معنا یا كاربرد واژه با تغییر مفاهیم مستقل از واژه فرق دارد؛ زیرا تغییر و تحول در مفاهیم با فعالیتهای معناشناسانه (semantic) صورت می‌گیرد.[iv]
امروزه در عصر جهانی‌شدن دنیا، شاهد پیشرفت سریع تكنولوژی و انقلابی عظیم در فناوری اطلاعات و ارتباطات هستیم و در این عصر، بر سرعت و كیفیت بارگیری علمی واژه‌ها افزوده شده است. بااین‌همه، این سرعت بسیار كمتر از تغییر و تحول دنیای پیرامون ما می‌باشد. ما در وضعیت و موقعیتی هستیم كه در آن قابلیت تطبیق مفاهیم بر مصادیق كاهش یافته و همین، از وسواس عالمان در تعریف و توصیف علمی مفاهیم كاسته است. درواقع ازاین‌رو‌ است كه از «مفاهیم پایه‌ای مثل دولت باید با توجه به الزامات فضای جدید بحث شود؛ چراكه دولت همواره مشكلی اندیشه‌ای برای جوامع بوده و مردم هرچند كه از فرآورده‌های آن بهره‌مند شده‌اند، اما از آن ضررهای بسیار هم دیده‌اند. اندیشه‌گران به منظور به‌حداقل‌رساندن ضررها و به‌حداكثررساندن منافع دولت، اندیشه‌های متفاوتی درباره آن بیان كرده‌اند و به همین علت به تناسب هر عصر، ما شاهد مفهوم و عملكردی نو از دولت هستیم.»[v]
در عصر جهانی‌شدن می‌توان تحول مفاهیم را از طریق دو رویكرد توضیح داد: رویكرد علوم تفسیری و رویكرد اندیشه سیاسی.[vi]
● رویكرد علوم تفسیری
الف‌ــ هرمنوتیك (Hermeneutics)
هرمنوتیك از فعل یونانی (Hermeneuin) به معنی تفسیركردن مشتق شده و ریشه آن با كلمه هرمس (Hermes) ــ خدای یونانی كه هم خالق زبان و هم پیام‌آور خدایان بود ــ پیوند دارد. این پیوند، انعكاسی از ساختار سه مرحله‌ای عمل تفسیر است كه عبارتند از: پیام (متن)، تفسیر مفسر (هرمس) و مخاطبان. البته با توجه به تعبیری دوگانه كه سقراط در رساله كراتیلوس (Cratylus) از هرمس عرضه كرده و وی را پیام‌آور و حیله‌گر نامیده است، می‌توان این‌گونه برداشت كرد كه كلمات، نه‌تنها قادرند حقیقت امور را آشكار سازند، می‌توانند پدیده‌ها را پنهان كنند.[vii]
شلایر ماخر( Schleier Macher) در قرن نوزدهم هرمنوتیك را كه در قرون گذشته برای تفسیر متون مذهبی به‌كار می‌رفت، متحول كرد. این مفهوم از نظر وی نوعی نظریه فلسفی و شناخت‌شناسی است كه روش عام تفسیر همه متون را بیان می‌كند و هدف آن تلاش برای تغییر ساختار شناخت و كشف زوایای پنهان حاكم بر جهان و طبیعت انسانی است. شلایر ماخر دو نوع روش تفسیر دستوری و فنی (روان‌شناختی) را عرضه نمود. تفسیر دستوری متوجه مشخصات گفتار و صورتهای زبانی و فرهنگی است كه مولف در آن زیست نموده است و تفسیر فنی به فردیت نهفته در پیام مولف و شرایط زمانی و مكانی و ذهنیت خاص وی توجه دارد. به‌‌عبارت‌بهتر هر بیانی ــ اعم از گفتاری یا نوشتاری ــ جزئی از نظام زبانی است.[viii]
بعدها ویلهلم دیلتای (Vilhelm Dilthey) رویكرد شلایر ماخر را بسط و گسترش داد و كار خود را در زمینه هرمنوتیك بر شناخت رابطه معنای اثر و نیت مولف متمركز كرد و روش تاریخی را درباره هرمنوتیك ایجاد نمود. دیلتای از گرایشهای رمانتیك و هرمنوتیك شلایر ماخر مخصوصا در گستره دانش تاریخ و پوزیتیویسم، تاثیر اثباتی و ابطالی گرفت. تاثیر اثباتی وی از دو گرایش رمانتیك و هرمنوتیك در باب پذیرش نیت مولف و توجه به روان‌شناسی خصوصیات فردی او بود و تاثیر ابطالی دیلتای از پوزیتیویسم، ازآن‌رو بود كه آن مكتب تنها الگوی معرفت‌شناسی را توصیف تجربی می‌دانست. او معتقد بود برای مطالعه انسان باید وی را واقعیتی اجتماعی ــ تاریخی به‌شمار آورد و با هریك از رشته‌های علوم انسانی به جنبه‌ای خاص از زندگی او پرداخت. وی از اینجا به دور هرمنوتیكی رسید كه در آن شناخت انسان به شناخت جامعه و شناخت جامعه به شناخت افراد منجر می‌شد. او وظیفه اصلی هرمنوتیك را تحلیل فلسفی و تحول فهم و تاویل در علوم انسانی می‌دانست. به‌طوركلی دیلتای درصدد بیان روشی برای علوم انسانی بود تا از آن طریق به تفهیم طبیعت آنها بپردازد. البته او توفیق نیافت اساسی محكم برای درك پدیده‌های علوم انسانی و روشی عام برای هرمنوتیك عرضه كند.[ix]گادامر (H. G. Gadamer) با استفاده از فلسفه حقیقت هایدگر (Martin Hiedegger) و روش هرمنوتیك دیلتای، نظریه هرمنوتیك را كمال بخشید. هایدگر درباره حلقه هرمنوتیك بیشتر به روشها و علوم تاریخی نظر داشت و معتقد بود وجود معرفت بدون پیش‌فرض ممكن نیست. گادامر همانند ویتگنشتاین (L. Wittgenstein) كه یكی از اهداف هرمنوتیك را رابطه فهم و كاربرد می‌دانست، معتقد بود كه فهم و كاربرد را نمی‌توان كاملا از هم جدا نمود. هرمنوتیك گادامر زاییده مبانی شناخت‌شناسانه وی بود. او اعتقاد داشت كه حقیقت لایه‌لایه است و از راه گفت‌وگو تنها به پاره‌ای از آن می‌توان دست یافت، بنابراین هر فهمی نوعی تفسیر است و لذا هیچ تاویلی قطعی نیست. به‌بیان‌دیگر كار هرمنوتیك برقراركردن نوعی شنود و گفت (Dialog) و هم‌‌سخنی میان انسان با جهان دیگر است و این‌چنین است كه فهم درست و نادرست در مكتب گادامر وجود ندارد.[x]
همچنین گادامر معتقد است كه انسان خارج از سنت و تاریخ نمی‌تواند چیزی را درك كند و لذا افق اندیشه انسان به سنت و تاریخ محدود است. گادامر در ادامه نتیجه می‌گیرد كه تاریخی‌بودن انسان، شرط اصلی و هستی‌شناسانه او است. نكته قابل‌توجه در تفكر هرمنوتیكی گادامر، مفهوم یگانگی عقل نظری یا تئوری با عقل عملی یا پراكسیس می‌باشد؛ یعنی هر متنی متضمن كاربردی خاص است كه در جریان پراكسیس و عمل شكل می‌گیرد.[xi]
البته همه نظریه‌پردازان با هرمنوتیك گادامر همسویی ندارند. مثلا هیرش (E. D. Hirsch) در كتاب درستی و اعتبار در تفسیر، سعی می‌كند عینیت تفسیر را با احیای نیت مولف تضمین كند و لذا متوجه مولف می‌شود. هابرماس (Jurgen Habermas) ــ از دیگر نقادان گادامر ــ معتقد است تاكید گادامر بر نقش همیشگی زبان در فهم و شناخت، دیگر عوامل سیاسی ــ اجتماعی مانند روابط قدرت را نادیده می‌گیرد. او معتقد است همان‌طوركه گادامر فكر می‌كند زبان و سنت همیشه تفسیر درست در اختیار ما قرار نمی‌دهند، اگر بخواهیم راه درست را انتخاب نماییم باید هرمنوتیك انتقادی داشته باشیم؛ چراكه هرمنوتیك گادامر غیرانتقادی و تسلیم زبان و سنت است. هابرماس درصدد عرضه سنتزی از هرمنوتیك، ماركسیسم و فرویدیسم بود و اعتقاد داشت اگر بخواهیم یك هرمنوتیك عمیق داشته باشیم، باید به سطح زیرین و فریبنده زبان و سنت نفوذ كرده و عمق را ببینیم كه عبارت است از سلطه، سركوب و زور.[xii]
خلاصه‌آنكه «هرمنوتیك شلایر ماخر با دو دسته دستوری و روان‌شناختی آن و هرمنوتیك دیلتای با حالت روان‌شناختی آن دارای خصلت معرفت‌شناسانه (epistemologic) است و هرمنوتیك هایدگر و گادامر خصلتی هستی‌شناسانه (ontologic) و هرمنوتیك هابرماس و طرفدارانش نوعی خصلت عمیق (deep) دارد... . زبان و مفاهیم محورهای اصلی هرمنوتیك محسوب می‌شوند، پس یكی از راههای فهم تحول مفاهیم، بازگشت به لایه‌های تاریخی شكل‌گیری مفاهیم است. تفسیر، یكی از راههای فهم معانی حقیقی مفاهیم به‌شمار می‌رود، هرچند این مساله به معنی انكار وحدت مفاهیم نیست.»[xiii]
مفهوم دولت به‌رغم تحولات خاصی كه در طول تاریخ پشت‌ سر گذاشته و با تمام فرازونشیبهایش، دارای وحدتی خاص و همواره معرف تشكیلات سیاسی انسانها بوده است. علاوه بر دیدگاه مذكور كه دیدگاه گادامری است، می‌توان با اتكا به نظر هابرماس نیز به عمق مفهوم دولت فرو رفت و مظاهر قدرت را دقیقا شناسایی كرد و تحول مفهوم دولت را با تحول مفهوم عمیق‌تر قدرت سنجید.
ب‌ــ پدیدارشناسی نوین
پدیدارشناسی تاویلی روشی برای ایجاد بنیادی در ساختار و كشف پیچیدگی‌های حاكم بر هستی جهان و انسان است. پدیدارشناسی، همه اشیاء را صرفا پدیدار می‌انگارد. به قول ادموند هوسرل (Edmund Husserl)، بانی مكتب پدیدار‌شناسی، «اشیاء تنها از طریق معنا و مفهومی كه به آنها می‌دهیم، برای ما واقعیت دارند.»[xiv] پدیدارشناسی نوین را می‌توان ادامه مباحث هرمنوتیكی و رویكردی جدید برای مباحث تحول مفاهیم دانست. این روش، تلاشی دیگر برای دریافت معانی درونی مفاهیم و شكافتن پدیده‌ها به منظور پی‌بردن به تحول آنها در بستر وجودیشان می‌باشد. در بحث تحول مفهوم دولت نیز این روش را می‌توان به‌كار بست.
ج‌ــ روش زبان‌شناختی و گفتمان
گفتمان (discourse) به معنی حركت و تغییر در جهات مختلف است. مفاهیم به‌عنوان اجزای تشكیل‌دهنده زبان دائما در حال تحول بوده و براساس شرایط و مقتضیات مختلف تغییر می‌كنند. گفتمان را می‌توان یكی از ابزارهای موثر برای درك ویژگیهای كلامی و بیانی در روابط میان افراد دانست. مفاهیم و معانی نه از درون زبان، بلكه از درون تشكیلات و ارتباطات اجتماعی ــ سیاسی (یعنی قدرت) ناشی می‌شوند، لذا فوكو گفتمان را دارای زمینه‌های اجتماعی و ریشه آن را در قدرت می‌دانست. گفتمان، در حفظ و نیز در تغییر وضع موجود می‌تواند موثر باشد؛ چراكه دغدغه اصلی در گفتمان آن است كه ساختارها چگونه عمل می‌كنند و چگونه متحول می‌شوند. بنابراین گفتمان از درون شرایط و نهادهای مختلف برمی‌خیزد و محصول عوامل تصادفی مختلف است و همانند یك سیستم باز، تغییر حالت می‌دهد.[xv]
نهایتاآنكه زبان و جهان هر دو در تعامل با یكدیگرند؛ یعنی هرگاه یكی تغییر می‌كند، دیگری نیز متحول می‌شود و ازآنجاكه زبان ابزار علمی و فرهنگی جامعه است، برای درك فرآیندهای جامعه باید آن را شناخت. البته برخلاف توماس كوهن كه استمرار و عدم استمرار مفاهیم را به موجب تغییر در وفاداری به پارادایم‌ها توضیح می‌دهد، فوكو نیز با اعتقاد به جابه‌جایی مفاهیم عملا از معتقدان نظامهای كردارهای گفتمانی باقی می‌ماند.[xvi]
بنابراین روش زبان‌شناختی و گفتمان از دیگر مباحث تحول مفاهیم به‌شمار می‌رود. این روش می‌تواند روزنه‌ای دیگر برای فهم تحول مفاهیم اساسی سیاست و از جمله دولت باشد. برای خارج‌كردن مفهوم دولت از پرده ابهام، از این روش می‌توان یاری جست تا با كشف لایه‌های درونی آن، سیر تحول آن را بازشناخت. البته باید گفت تحول دولت بیشتر تابع شرایط و مقتضیات سیاسی ــ اجتماعی و به‌ویژه رابطه قدرت بوده است.دــ نشانه‌شناسی
در روش‌ نشانه‌شناسی (semiology) می‌توان از مباحث فردیناند دوسوسور (Ferdinand Desaussure) و ژاك لاكان (Jaques Lacan) و ژاك دریدا (Jacques Derrida) مدد گرفت. كانون توجه و مركز ثقل اصلی سخنان سوسور در این مباحث عمدتا نشانه (sign) است كه آنها را واحدهای زبانی و برآمده از رابطه‌ای بین یك تصویر شنیداری یا دال (signifier) و یك مفهوم یا مدلول (signified) تلقی می‌كرد. ژاك لاكان در تكمیل مباحث سوسور، از لغزش و ریزش دائم و پی‌درپی مدلول در زیر لوای دال و ژاك دریدا هم از نظام ناب و ساده دالهای شناور و سیال سخن می‌گویند.[xvii]
مباحث سوسور و لاكان بستر جدید دیگری برای بررسی تحول مفاهیم در اختیار می‌گذارند. در مورد موضوع مورد پژوهش ما، «دولت نوعی دال است كه ناگزیر به مدلولها یا مفاهیم خود وابسته است و زبان، انتقال‌دهنده این مفاهیم در زمانهای متفاوت است. در فرآیند زندگی انسان، مدلولها و مفاهیم دولت تنزل كرده، مفاهیمی جدید جایگزین آن می‌شوند. اعتقاد سوسور این است كه مفاهیم همواره در حال تحول‌اند و دولت با توجه به تغییرات زبانی، در وضعیتهای مختلف مفاهیمی نوین را دربرمی‌گیرد؛ پس نمی‌توان مفهومی ثابت برای دولت در نظر گرفت.»[xviii]
هـ ــ دیرینه‌شناسی
دیرینه‌شناسی از الگوهای دیگر تفسیری است. میشل فوكو (Michel Foucault)، بنیانگذار دیرینه‌شناسی، معتقد است این روش بر این اساس بنا شده كه در سخن حجابی است كه اگر دریده شود می‌توان به عمق آن گوهر رسید. از نظر فوكو دیرینه‌شناسی تلاشی برای توصیف یك محل خاص به یاری صورت خارجی، محیط و محلهای اطراف آن است. در نگاه فوكو، دیرینه‌شناسی نه در جستجوی اصل و منشأ، بلكه درصدد توصیف نحوه پیدایی رویه‌های گفتمانی و نظام حاكم بر آنها است. پس دیرینه‌شناسی در پی برقراری نظام تغییر شكل‌ها است و كار دیرینه‌شناس آن است كه بازی گفتمان و امكاناتی را كه از هر گفتمانی زاده می‌شود، دریابد.[xix]
دیرینه‌شناسی فوكو «گامی دیگر در راه شناخت مفاهیم است، به‌گونه‌ای‌كه دریدن حجاب مفاهیم و دستیابی به گوهر عمیق آن می‌تواند چگونگی تحول مفاهیم را بنمایاند؛ بنابراین دیرینه‌شناسی فوكو راهی دیگر برای درك تحول مفاهیم است كه در آن به وضعیتها و شرایط بیرونی توجه می‌شود.»[xx] در موضوع مورد پژوهش ما، مفهوم دولت را با توجه به اوضاع و احوال بیرونی شكل‌گیری دولت می‌توان توضیح داد.
وــ تبارشناسی
میشل فوكو «تبارشناسی را روش تشخیص و درك معنای كردارهای اجتماعی از درون، معرفی می‌كند. تبارشناسی درست در مقابل روش‌ تاریخ سنتی قرار دارد. تبارشناسی، تاریخ حال است كه به منظور كشف و یافتن الهام و بینش یا تفكری برای امروز، به گذشته می‌نگرد. تبارشناس از نظر فوكو، حكیمی اهل تمییز است كه به روابط قدرت، دانش و پیكر انسان در جامعه مدرن می‌پردازد. فوكو تبارشناسی را از نیچه می‌گیرد و آن را در مقابل تاریخ سنتی قرار می‌دهد كه هدف آن ضبط و ثبت خصلت یكتا و بی‌نظیر وقایع، بدون هیچ غایت یكدست و یكنواخت است. تبارشناسی، تاریخ گذشته بشریت را ثبت و ضبط می‌كند تا ماهیت واقعی سرود پرهیبت پیشرفت و ترقی را برملا كند. از دیدگاه تبارشناسی، امور ثابت و پایدار وجود ندارند و تبارشناس همه‌چیز را در حال تغییر و تحول دائمی می‌بیند و معتقد است هر واژه‌ای تاریخ تكوین و مسیری خاص دارد و كار تبارشناس آن است كه این مسیر را از ابتدا دنبال كند.»[xxi]
روش تبارشناسی، رویكردی دیگر در درك تحول مفاهیم است. براین‌اساس برای درك صحیح مفاهیم در وضعیت حال، باید به گذشته برگشت و تغییرات آن را در بستر زندگی انسان جستجو كرد تا نهایتا به دریافتی صحیح‌تر از وضعیت جدید دست یافت. نگاه تبارشناسانه می‌تواند تحولات به‌وجودآمده در مفهوم دولت را بنمایاند و ازاین‌رو رویكرد اصلی این پژوهش رویكردی تاریخی است.
زــ شالوده‌شكنی
بحث شالوده‌شكنی یا ساخت‌شكنی نو (deconstruction) را نخست باید از مباحث دریدا آغاز كرد. به اعتقاد وی در جریان خواندن متن شالوده‌شكنی صورت می‌گیرد؛ یعنی بنیان و ساخت كلام‌محوری و متافیزیكی آن شكسته می‌شود. دریدا در ادامه می‌افزاید شالوده‌شكنی یك متن به معنای ویران‌كردن آن نیست و هدف، ازمیان‌بردن شالوده نیست تا نشان دهیم كه فاقد معنا است. معنای این كنش نه ویران‌كردن متن، بلكه ویران‌كردن دلالت معنایی و رویه كلام‌محوری متن است.[xxii]
به‌طوركلی شالوده‌شكنی دریدا به بازاندیشی تحول مفاهیم بسیار كمك می‌كند. براین‌اساس مفاهیم در متن زندگی سیاسی ــ اجتماعی و ذهنی انسان شكل می‌گیرند و همواره در حال تغییر و تحول هستند.
در بررسی تحول مفهوم دولت نیز منظور این نیست كه دولت به‌طوركلی و اساسی متحول شده است، بلكه صرفا باید گفت معنای دولت دگرگون شده و تحول پیدا كرده است و این درك جز از طریق شكستن مفهوم دولت در متن تاریخ زندگی انسان میسر نیست. شالوده‌شكنی و ساخت‌شكنی، ما را با تاریخ این تحول، چگونگی و بار معنایی جدید آن آشنا می‌كند.
با توجه به مباحث مطرح‌شده در رویكرد علوم تفسیری در تحول مفاهیم، مشخص می‌شود تحول مفاهیم و از جمله مفهوم دولت در كل امری اجتناب‌ناپذیر است. به‌طوركلی روشهای علوم تفسیری گامی نو در علوم انسانی و سرآغازی نوین در این حوزه به‌شمار می‌روند. بنابراین قبل از هرچیز باید روشهای درك تحول مفاهیم را شناخت و حدود و دامنه آنها را مشخص نمود.
● رویكرد اندیشه سیاسی
در مباحث مربوط به رویكرد علوم تفسیری در تحول مفاهیم، اجتناب‌ناپذیری تحول در مفاهیم تاحدودی روشن شد. در رویكرد اندیشه سیاسی معلوم خواهیم كرد كه بین راههای تحول در مفاهیم علم سیاست و مفهوم دولت كه یكی از مفاهیم اساسی علم سیاست به‌ویژه اندیشه سیاسی است نوعی تشابه وجود دارد؛ به‌عبارت‌بهتر باید گفت چیستی و چرایی تحول مفهوم دولت از چیستی و چرایی تحول در اندیشه‌های سیاسی جدا نیست. به‌همین‌جهت مباحث بعدی این فصل به بررسی چگونگی تحول مفهوم دولت با عنایت به آغاز این تحول و چشم‌انداز تاریخی آن اختصاص یافته است.به‌طوركلی نفس اندیشه از دیرباز و همواره نزد انسانها از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است، به‌گونه‌ای كه انسان همواره درباره قضایا و مسائل اطراف خویش به تامل پرداخته و به‌منظور تطابق محیط با دیدگاهها و نظرات خود تغییراتی را در آن به‌وجود آورده است. گستردگی و پیچیدگی تدریجی تمدن بشری كه ایجاد پاره‌ای دگرگونیها در نهادهای حاكم بر جامعه را ناگزیر می‌نموده، زمینه رشد و ترقی ذهنی انسان را فراهم كرده و او را از موجودی منفعل و بی‌تفاوت به موجودی فعال در تمام زمینه‌ها مبدل كرده است. یكی از پیامدهای مهم این امر، پیچیدگی و تنوع چشمگیری است كه در ابعاد مختلف زندگی انسان كنونی مشاهده می‌شود.[xxiii]
درواقع باید گفت اندیشه سیاسی به‌عنوان یكی از بحث‌انگیزترین مباحث حوزه علم سیاست، از مباحث اندیشه‌ای، ذهنی و تجریدی به‌شمار می‌رود كه همین خصوصیات ذهنی‌بودن و عنصر تفكر در آن، از دلایل عمده و اصلی گرایش افراد به‌سوی آن می‌باشد؛ چنانكه ویل دورانت در كتاب تاریخ فلسفه می‌نویسد: «حتی در سراب بیابانهای علم مابعدالطبیعه، جذبه و كششی هست.»[xxiv] البته در اینجا منظور اندیشه‌ای است كه با واقعیت سیاسی هر عصری در تماس نزدیك باشد. بنابراین «اندیشه سیاسی هر عصری چیزی جز تحلیل گفتار سیاسی آن نخواهد بود.»[xxv]
استیوارت هیوز (H. Stuart Hughes)می‌گوید: «معروف است هنگامی كه ناپلئون... در جزیره سنت‌هلن به سر می‌برد، روزی به یكی از یارانش گفت: من همیشه می‌پنداشتم شمشیر بر جهان حاكم است، اما اكنون پی‌ بردم آنچه به‌راستی بر دنیا فرمان می‌راند، اندیشه است.»[xxvi] البته اندیشه زمانی می‌تواند بر محیط پیرامون خود تاثیر گذارد و به رفع مشكلات جامعه كمك كند كه از هرگونه قیدوبند آزاد باشد. به قول برتراند راسل «از هنگامی‌كه آدمیان توانستند آزاد بیندیشند، كارهایشان از جهات بی‌شماری با نظریاتشان درباره جهان و زندگی بشر و این‌كه چه چیز خوب است و چه چیز بد، وابستگی پیدا كرد.»[xxvii]
اندیشه سیاسی ارزش والایی در توانمندساختن انسان در كسب دانش نیكو در زمینه نظریات سیاسی دارد، اما نباید این نكته را فراموش كرد كه علیرغم تداوم اندیشه و ضرورت آن برای دوره‌های آتی تاریخ بشری، مفاهیم اندیشه سیاسی قطعیت لازم را ندارند. گلن تیندر (Glenn Tinder) در كتاب تفكر سیاسی می‌گوید: «اندیشه زمانی پویا است كه در عصر عدم ایقان دلهره‌آور ما، راهی به‌سوی یقین كامل نباشد.» لذا اهمیت اندیشه، نه در چیرگی بر شك و تردیدها، كه در یاری‌رساندن آن به بشر تا جایی است كه بتواند با وجود همه تردیدها، در حالتی از آزادی و مدنیت زندگی كند و او را از ایستایی رهایی بخشد. در این خصوص هرمان ملویل (Herman Melville) در كتاب موبی دیك (Moby Dick) می‌نویسد: «تفكر جدی و ژرف چیزی نیست مگر كوشش بی‌باكانه روح برای حفظ استقلال كامل دریای وجود خویش.»[xxviii] بنابراین تنها از طریق اندیشه و تفكر است كه انسان به شناخت و اثبات تعریف وجودی خویش می‌پردازد؛ چراكه اندیشیدن نوعی فراخوان خود است.
به‌طوركلی باید گفت گرچه در آغاز هزاره سوم میلادی و قرن بیست‌ویكم، آدمی توانسته است بسیاری از مجهولات پیرامون خود را كشف كند و به دوره فراصنعتی و عصر ارتباطات گام نهد، اما هنوز هم انسان به عاقل و خردمندبودن خود با دیده ابهام می‌نگرد. آرزوی دیرینه بشر این بود كه درباره آنچه درست و حقیقی می‌پندارد، به اطمینان و یقین برسد، ولی آن روز كه ایقان كامل حاصل آید، در حقیقت روز مرگ اندیشه است؛ چراكه ارزش تفكر انسان به نفس تفكر است. انسان عصر جدید بیش‌ازآنكه درصدد كرامت‌بخشیدن به تاریخ باشد، به تسلط و غلبه بر آن امید بسته است؛ چراكه او پیش‌ازآنكه خواهان ورود به جهانی دیگر باشد، خواهان كمال‌بخشیدن به جهانی است كه در آن زندگی می‌كند. برای فهم تحول مفاهیم در حوزه اندیشه سیاسی می‌توان به سه رویكرد اشاره نمود:[xxix]
الف‌ــ نگاه به اندیشه‌های پیشین:
این نگرش مطالعه طبیعی اندیشه را امری مطلوب و بجا دانسته و معتقد است اندیشه هر اندیشمندی به اندیشه پیشینیان اندیشه‌گر او ارتباط دارد، اما مطالعه صرف این افكار چندان فایده‌ای نخواهد داشت.
ب‌ــ مطالعه روان‌شناسانه افراد:
برخی اعتقاد دارند فهم اندیشه سیاسی تنها در گرو فهم خصوصیات و ویژگیهای روانی افراد است. مطابق این دیدگاه اندیشه‌های افراد تابع ویژگیهای منحصربه‌فرد و حالات روحی و روانی آنها هستند. بنابراین ویژگیهای شخصی هستند كه اندیشه فرد را قوام می‌بخشند.
ج‌ــ نگاه به واقعیات جامعه و مشكلات سیاسی:
گروهی دیگر در ارزیابی چگونگی تحول اندیشه‌ها بیش‌ازآنكه برای اندیشه‌های پیشین و خصوصیات افراد اهمیت قائل شوند، به تاثیر واقعیات و مشكلات هر عصر در پیدایی اندیشه‌ها توجه می‌كنند. بنابراین اندیشه سیاسی همواره بر واقعیتهای سیاسی متكی است و ازاین‌رو است كه مطالعه این اندیشه می‌تواند زمامداران و مسئولان سیاسی را در اخذ تصمیم و نیل به مقامات عالی رهنمون سازد. به‌این‌ترتیب عقیده غالب درباره وجه ممیزه اندیشه سیاسی با نظریه سیاسی یا فلسفه سیاسی[xxx] این است كه اندیشه سیاسی بیشتر جنبه علمی (Scientific) دارد و از خلال تجربه بیرون می‌آید. این‌كه اندیشه سیاسی با چه چیزهایی در عالم واقع مرتبط است و چگونه با مشكلات تحول پیدا كرده است، جملگی مسائل مهم اندیشه سیاسی امروزند كه از نتیجه بررسی آنها می‌توان برای فهم تحول مفاهیم اندیشه سیاسی عصر حاضر نیز بهره جست.[xxxi]
به‌طورخلاصه هدف اساسی در رویكرد اندیشه سیاسی، ترسیم‌كردن تحول مفهوم دولت به اقتضای ماهیت سیاسی است؛ زیرا دولت یكی از مفاهیم اساسی اندیشه سیاسی به‌شمار رفته و نمی‌توان تحولات آن را خارج از تحولات اندیشه سیاسی به ‌تصویر كشید. دولت براساس نیاز اساسی انسان و به دست خود انسان ساخته شده است و ازآنجاكه نیازهای انسان در هر عصری متفاوت هستند، شیوه پاسخگویی انسانها برای رفع نیازها و مشكلاتشان نیز در هر عصری متفاوت است و به‌همین‌دلیل اندیشه‌های سیاسی و نیز مفهوم دولت ــ كه مهم‌ترین مفهوم اندیشه سیاسی است ــ تحول پیدا می‌كنند.● جمع‌بندی
مفاهیم، ابزار اندیشیدن انسان هستند، اما این ابزار نیز همچون دیگر ابزارها دچار تحول می‌شوند. تحول مفاهیم را می‌توان از طریق دو رویكرد توضیح داد: رویكرد علوم تفسیری و رویكرد اندیشه سیاسی. در رویكرد نخست، مفاهیم به اقتضای شالوده، نشانه، تبار، دیرینه، پدیدار و زبانی كه دارند و نیز به سبب تداوم زندگی انسان و تحول مفاهیم اساسی زندگی او همواره در حال تحول‌اند. این رویكرد علیرغم‌آنكه افقهای تازه‌ای را روشن می‌كند، هنوز در ابتدای راه است و نمی‌توان قوانین ایجابی از آن به‌دست آورد. براساس رویكرد دوم، تحول مفهوم دولت از تحول در تاریخ اندیشه سیاسی تاثیر می‌پذیرد كه قدمتی دوهزاروپانصدساله دارد. ازآنجاكه اندیشه سیاسی در خلأ به‌وجود نمی‌آید بلكه ظهور آن در پی حل نیازهای اساسی انسان در هر عصر رخ می‌دهد، بدیهی است این اندیشه به اقتضای پاسخگویی به نیازهای هر عصر متحول خواهد شد. بنابراین فهم چگونگی تحول مفهوم دولت، جز با نگاهی واقع‌بینانه به مسائل و مشكلات جامعه در بستر اندیشه‌ای پیشین، امكان‌پذیر نخواهد بود.

پی‌نوشت‌ها
[i]ــ محمد توحیدفام، دولت و دموكراسی در عصر جهانی‌شدن، سیری در اندیشه‌های سیاسی معاصر غرب، تهران، انتشارات روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۱، صص۱۸ــ۱۷
[ii]ــ همان، صص۱۹ــ۱۸
[iii]ــ علی‌اصغر كاظمی، روش و بینش در سیاست (نگرش فلسفی، علمی و روش‌شناختی)، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی بین‌المللی وزارت امورخارجه، ۱۳۷۴، ص۵۶ و نیز نگاه كنید به:
Michel Foucault, the Archaeology of Knowledge, Translated by A. M. Sheridan Smith, London, ۱۹۷۷, P.۵
[iv]ــ رك: عباس ملكی، «تاثیر عامل زمان بر تبدیل واژه به مفهوم» و سیدعلی قادری، «چرا و چگونه مفاهیم متحول می‌شوند» از مجموعه مقالات اولین سمینار بررسی تحول مفاهیم به اهتمام سیدعلی قادری، تهران، دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، ۱۳۷۰، صص۲۰ــ۱۷ و ۱۶ــ۱
[v]ــ محمد توحیدفام، همان، صص۲۰ــ۱۹
[vi]ــ همان، صص۴۲ــ۲۰
[vii]ــ علی‌اصغر كاظمی، همان، ص۲۸۷
[viii]ــ رك: دیوید كوزنز هوی، حلقه انتقادی، ترجمه: مراد فرهادپور، تهران، انتشارات گیل با همكاری انتشارات روشنگران، ۱۳۷۱، صص۱۴ــ۱۲
[ix]ــ همان، صص۲۲ــ۱۶؛ نیز می‌توان مقایسه نمود با: بابك احمدی، ساختار و تاویل متن، تهران، نشر مركز، چاپ ششم، ۱۳۸۲، صص۵۳۹ــ۵۳۰
[x]ــ رابرت هولاب، یورگن هابرماس نقد در حوزه عمومی، ترجمه: حسین بشیریه، تهران، نشر نی، چاپ سوم، ۱۳۸۳، صص۹۳ــ۸۴؛ مقایسه كنید با: بابك احمدی، همان، صص۵۸۹ــ۵۷۰
[xi] - See: Hans Georg Gadamer, Truth and method, London, Routhedge, ۱۹۸۱, pp.۱-۳۰
[xii]ــ رك: رابرت هولاب، همان، صص۱۰۰ــ۷۹
[xiii]ــ محمد توحیدفام، همان، صص۲۵ــ۲۴
[xiv]ــ علی‌اصغر كاظمی، همان، ص۲۹۶؛ رك: بابك احمدی، همان، صص۴۴۳ــ۴۴۰
[xv]ــ همان، صص۳۱۱ــ۳۰۱
[xvi]ــ رك: هیوبرت دریفوس و پل رابینو، میشل فوكو (فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیك)، ترجمه: حسین بشیریه، تهران، نشر نی، ۱۳۷۶، صص۱۶۰ــ۱۱۹
[xvii]ــ رك: دیوید مارش و جری استوكر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه: امیرمحمد حاجی‌یوسفی، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردی، ۱۳۷۸، صص۲۲۰ــ۱۹۵
[xviii]ــ محمد توحیدفام، همان، ص۲۸
[xix]ــ رك: اریك برنز، فوكو، تهران، انتشارات كیهان، ۱۳۷۴، صص۸۶ــ۷۳
[xx]ــ محمد توحیدفام، همان، ص۳۰
[xxi]ــ همان، صص۳۱ــ۳۰؛ مقایسه كنید با: هیوبرت دریفوس و پل رابینو، همان، صص۲۱۱ــ۲۰۲؛ نیز محمد ضمیران، میشل فوكو (دانش و قدرت)، تهران، انتشارات هرمس، ۱۳۷۸، صص۱۸۰ــ۱۷۷
[xxii]ــ رك: بابك احمدی، همان، صص۳۸۸ــ۳۸۷
[xxiii]ــ رك: محمد توحیدفام، «گفتاری در اندیشه سیاسی»، ماهنامه اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، شماره ۱۴۶ــ۱۴۵، مهر و آبان ۱۳۷۸، صص۱۶۱ــ۱۵۶
[xxiv]ــ ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه: عباس زریاب خویی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳، ص۱
[xxv]ــ محمد توحیدفام، دولت و دموكراسی در عصر جهانی‌شدن، همان، ص۳۴
[xxvi]ــ استیوارت هیوز، آگاهی و جامعه، ترجمه: عزت‌الله فولادوند، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳، ص۹ــ۸
[xxvii]ــ برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه: نجف دریابندی، ج۱، تهران، نشر پرواز، ۱۳۶۵، ص۱۴
[xxviii]ــ محمد توحیدفام، دولت و دموكراسی در عصر جهانی‌شدن، همان، صص۳۷ــ۳۶
[xxix]ــ همان، صص۴۱ــ۴۰
[xxx]ــ برای آگاهی بیشتر از وجوه تمایز مفاهیم اندیشه سیاسی، فلسفه سیاسی، ایدئولوژی سیاسی و نظریه سیاسی، رك: لئو اشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه: فرهنگ رجایی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳، صص۷ــ۲
[xxxi]ــ محمد توحیدفام، دولت و دموكراسی در عصر جهانی‌شدن، همان، صص۴۱ــ۴۰

دكتر احمد بخشایش اردستانی
منبع : ماهنامه زمانه