پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا
پایان توهم «کارآمد» بودن بازار
نئولیبرالیسم متخصص فروش این توهم است که گویا عملکرد بی قید و بند بازار، هم بازار کالا و هم بازار مالی، بهترین ترتیب اقتصادی برای یک جامعه است. این توهم که در دهه ١۹٣۰، به وسیله تجربه رکود بزرگ، و به وسیله تلاشهای تئوریک «جان مینارد کینز» John Maynard Keynes، یک لیبرال انگلیسی و «مایکل کالچکی» Michael Kalecki، یک مارکسیست لهستانی، دفن شده بود، در خدمت یک هدف مشخص دوباره زنده شد. احیای دوباره این توهم به هیچوجه به این دلیل نیست که از نظر تئوریک بیاعتباری نظرات کینر- کالچکی نشان داده شده است. این درست است که نسخه کینزی برای نجات سرمایهداری مشکلزا بوده است، همانطور که در واقع از هر نوشداروی لیبرالی برای سرمایهداری انتظار میرود؛ اما این بدین معنی نیست که نادرست بودن تحلیل کینزی از بیماریهای سرمایهداری به اثبات رسیده است. بنابراین، احیای دوباره این توهم یک شعبدهبازی تئوریک بود.
در پس این احیای دوباره، منافع مالی، و کسب دوباره هژمونی در ظاهری جدید- بعد از عقبنشینیهایی که طی رکود بزرگ، جنگ و سالهای بلافاصله بعد از جنگ متحمل شده بود- قرار داشت. «کینز» خواهان «کشتن دلسوزانه رانتخوار» euthanasia of the rentier و «اجتماعی کردن سرمایهگذاری»socialisation of investment شده بود. به نظر وی نقص اصلی مکانیسم بازار این است که نمیتواند بین فعالیت «تولیدی» و فعالیت «سوداگرانه» تمایز قایل شود، در نتیجه عملکرد بی قید و بند بازارها زندگی و معیشت مردم عادی را به امیال گروهی سوداگر وابسته میکند.
از نظر «کینز»، سرمایهداری، که او بقای آن را میخواست، بدون اینکه این نقص عظیم از طریق نهادینه کردن مداخله دولت در حوزههای حیاتی مربوط به عملکرد آن رفع شود، نمیتوانست دوام آورد. سرمایه مالی احیا شده، در جامۀ نو «جهانی شدۀ» آن، از اواخر دهه ١۹۶۰ شروع به انتقامگیری از «کینز» کرد و تصمیم گرفت زمان را به عقب برگرداند. سرمایه مالی، از طریق آژانسهایی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، ایدئولوژی بازار آزاد را در سراسر «فروخت» یا تحمیل کرد. در حالی که «کینز» خواسته بود سرمایه مالی ملی باقی بماند، برای اینکه ملت-دولتها nation-States از استقلال دنبال کردن سیاستهای اشتغالزا برخوردار باشند، سرمایۀ «جهانی شده» ملت-دولتها را مجبور کرد درهای خود را به روی حرکتهای بدون قید و بند باز کنند، و این را با استناد به توهم یک بازار آزاد کارآمد توجیه کرد.
● پیآمد سوداگری
این توهم اکنون به پایان رسیده است. دو تحول بسیار مهم، یکی بعد از دیگری، به آن خاتمه داد، گرچه فقط یکی از این دو تحول، یعنی خطر سقوط نظام مالی ایالات متحده و همراه با آن یک بحران مالی بیسابقه در جهان سرمایهداری است، که به طور جدی توجه را به خود جلب کرد. اما جدی بودن تحول دیگر که به افزایش شدید قیمتهای نفت (و همراه با آن قیمتهای خواربار) مربوط میشود، از دیگری کمتر نیست. هر دو تحول نتیجه سوداگری است؛ در یک مورد، سوداگری که بعضی از اوراق بهادار مالی را بیارزش کرد، در مورد دیگر، سوداگری که موجب فرار از اوراق مالی به سوی کالا شد- مانند مبادلات آتی نفت (که بر غلات نیز تأثیر گذاشت). در زیر ما فقط نخستین تحول را که در حال حاضر در مرکز توجه قرار دارد، بررسی میکنیم.
این بحران، که یکی از نتایج بحران وامهای نامرغوب مسکن است، بیش از آنکه انتظار میرفت جدی است. «آلن گرین اسپن» Alan Greenspan، رییس سابق بانک مرکزی این را بحرانی که یک بار در قرن رخ میدهد نامید. جانشین او «بن برناکی» Ben Bernanke رک و راست اذعان نمود که «ما دیگر هیچ کنترلی نداریم.» پنچ بانک عمدۀ ایالات متحده دیگر به شکل سابق خود وجود ندارند: چندی پیش «بیر اشترنز» Bear Stearns با کمک دولت واگذار شد؛ تحت نظارت دولت، «بانک آمریکا» Bank of America کنترل «مریل لینچ» Merril Lynch را به دست گرفت؛ «لیهمن برادرز» Lehman Brothers، یک بانک سرمایهگذاری ١۵۸ ساله اعلام ورشکستگی کرد؛ و «گولدمن سکز» Goldman Sachs و «مورگان استانلی» Morgan Stanley تصمیم گرفتند خود را به بانکهای سپرده عادی تغییر دهند.
بانکداری سرمایهگذاری به عنوان یک پدیده در «وال استریت» به پایان رسید. دو غول مالی دیگر، «فنی می» Fannie Mae و «فردی مک» Freddie Mac برای جلوگیری از سقوطشان ملی شدند، و «گروه بیمه آمریکایی» AIG، بزرگترین شرکت بیمه جهان فعلاً در نتیجه تزریق ۸۵ میلیارد دلار از طرف دولت سر پا ایستاده است، اما این کمک فقط برای آن بود که به آن وقت بدهد تا ضمن فروش برخی از داراییهایش، خود را به شکلی قابل حیات بازسازی کند. این تحولات، که هر یک از آنها به تنهایی یک ناآرامی عظیم به شمار میآید، همگی در فاصله چند روز از هم اتفاق افتاده اند. تعجبآور نیست که دنیای سرمایه مالی بینالمللی به لرزه افتاده است. سؤالی که طبیعتاً مطرح میشود این است که چرا این اتفاق افتاد؟
● توضیح این زلزلۀ مالی
جهان سرمایهداری به طور تغییرناپذیری با بحرانهای مالی دست به گریبان است، واقعیتی که به بحرانهای ادواری میانجامد، بدون توجه به اینکه عوامل مالی یا غیرمالی موجب آنند. بنابراین، این واقعیت که بحران مالی رخ میدهد و بعضی از بنگاههای مالی ورشکست میشوند، به خودی خود تعجبآور نیست. اما سه عامل دیگر وجود دارد که در دوره اخیر هر یک بحران مالی را بالقوه سختتر کرده و نتیجتاً در کلّیت خود زلزله مالی را که در حال حاضر شاهد آن هستیم، توضیح میدهند.
عامل نخست به کوتهبین بودن سوداگران مربوط میشود، به این باور که در جریان هر دورۀ رونقِ قیمت دارایی، رونق برای همیشه ادامه خواهد یافت و شتاب خواهد گرفت؛ نتیجتاً، شناخت از ریسک پایین میآید، و مواضع هر چه خطرناکتری اتخاذ میشود. بنابراین، به جای اینکه رونق قیمت دارایی زودتر پایان یابد- امری که به هر حال بیثباتی کمتری در حوزه مالی ایجاد خواهد کرد- رونق ادامه مییابد و نظام مالی را هر چه بیشتر شکننده میکند، تا جایی که پایان رونق به شکل یک بحران سراسر نظام مالی را فرا میگیرد.
بحران وامهای نامرغوب این نکته را نشان میدهد. با شروع رونق مستغلات در ایالات متحده، وجد و شعف از آن شروع با بالا رفتن کرد. بنگاههای مالی در پشتیبانی از آن بیش از پیش سهلانگار شدند. اعتبار فراوان و در دسترس همه بود، و زمانی معادل ارزش کل دارایی که فروخته میشد- و هرگز به درستی ارزیابی نشده بود- اعتبار داده میشد. این بدین معنی نیست که گفته شود مؤسسات اعتباردهنده باید در برخورد با گیرندگان وام محافظهکارانه برخورد کنند، بلکه صرفاً برای تأکید بر این واقعیت است که آنها تحت تأثیر ملاحظات سوداگرانهای قرار دارند که آنها را سهلانگار میکند. آنها به این دلیل که انتظار ادامه رونق را دارند، در انتظار بالا رفتن قیمتهای مسکن اعتبار میدهند. و موقعی که به هر دلیلی، افزایش قیمتهای مسکن به سطح ثابتی میرسد، وامگیرندگان متضرر میشوند. بسیاری از آنها برای بازپرداخت بدهیهای خود مجبور میشوند ملک خود را بفروشند، که این خود باعث پایین آمدن قیمت دارایی میشود. نهایتاً، زمانی میرسد که ارزش داراییها در مقایسه با وامهای داده شده بسیار کمتر از میزان خود وامهای داده شده است. این موقعی است که اوراق بهاداری که به طور مستقیم یا غیرمستقیم ارزش مستغلات را منعکس میکنند، تنها بخشی از ارزش اسمی آن را دارند و جهان مالی وارد بحران میشود.
عامل دوم به پیدایش یک بازار بزرگ «مشتقات» مربوط میشود. به عنوان مثال، یک وام برای خرید یک خانه، معمولاً به عنوان یک قرارداد دوجانبه بین وامدهنده و وامگیرنده تصور میشود. اما در یک بخش مالی مدرن، ریسک همراه با هر وامی دیگر منحصراً بر دوش وامدهنده نیست، زیرا خود آن به یک کالای قابل مبادله در بازار مبدل شده است. این ریسکها از طریق بازار «مشتقات» به دیگرانی منتقل میشود که به نوبه خود آن ریسکها را به کسان دیگری منتقل میکنند. اما اینها بدین معنی نیست که ریسکها ناپدید شده یا از بین میروند؛ بلکه به معنی دست کم گرفتن سیستماتیک ریسک است، به نحوی که هیچ کس نمیداند ریسک همراه با داراییهای او واقعاً چقدر است. بنابراین، اثر این نوع «اختراع مالی» همان است که در بالا برای عامل نخست ذکر شد، یعنی به ارزشگذاری پایین قیمتهای دارایی در هر دورۀ رونق منجر میشود، امری که رونق را طولانیتر و برجستهتر کرده و سقوط در قیمتهای دارایی را پرشتابتر میسازد، و نتیجتاً سقوط را برای جهان سرمایه مالی اسفبارتر میکند.
عامل سوم به مداخله دولت مربوط میشود. هر موقع که چنین بحران مالی، که غولهای بازار مالی آمریکا در آن درگیر هستند، در افق ظاهر میشود، دولت برای نجات این غولها گام پیش میگذارد. این اقدام دولت میتواند به خاطر تمایل به جلوگیری از رکود باشد، اما آگاهی از اینکه دولت برای نجات وارد عمل خواهد شد در جهت سهلانگار کردن سرمایهداران مالی نیز حرکت میکند و موجب میشود که آنها ریسک را دستکم بگیرند، و در نتیجه به باد کردن حبابهای سوداگری در بازاهای قیمت- دارایی میانجامد، حبابهایی که ترکیدن آنها وضعیتی ایجاد میکند که بسیار بدتر از وضیعتی است که آنها محتاطتر و با اتکای کمتر به اقدامات نجات دهنده دولت عمل کرده بودند. اقتصاددانان این را مشکل «خطر روانی» “moral hazard” problem مینامند. مداخله دولت مشکل «خطر روانی» را تشدید میکند.
گفتن این ممکن است چنین تعبیر شود که چون مداخله دولت مشکل را تشدید میکند، پس چنین مداخلهای مشکل اصلی است و نه خود بازار. اما نقص بازارها دقیقاً در این واقعیت قرار دارد که دولت را با چنین وضیعیت «بغرنجی» روبهرو میکند، که اگر مداخله نکند مجبور خواهد بود رکود را تحمل کند، و اگر مداخله کند اوضاع را برای آینده بدتر میکند.
به طور خلاصه، گرایش سرمایهداری به داشتن بحران ناشی از رفتار سوداگران، که «کینز» در باره آن نوشته است، در سرمایهداری معاصر بسیار تشدید شده است. پیآمد نهایی چنین سوداگری این است که این یا آن نوع اوراق مالی را تقریباً بیارزش میکند، و این واقعیت نه تنها تعدادی سرمایهدار مالی، بلکه کل نظام را از طریق تأثیرات پیدرپی به خطر میاندازد. تاکنون ما شاهد بحرانهای مالی بوده ایم که در نتیجه چنین رفتار سوداگرانهای در بخشهای مشخصی از جهان، در شرق آسیا، در روسیه، در آمریکای لاتین و غیره اتقاق افتاده بود. به عبارت دیگر، اوراق مالی مربوط به این کشورها تقریباً بیارزش شدند. اکنون ما شاهد یک بحران مالی هستیم که از این واقعیت ناشی میشود که اوراق مالی مربوط به یک بخش در متروپل، یعنی بخش مسکن در شُرُف بیارزش شدن است. پیآمد بحران نوع اخیر بسیار جدیتر است، اما طعم بحران همان است که جهان پیش از این چشیده است.
● لاف و گزاف غیرمسؤولانه «چیدام بارام»
ممکن است در متروپل توهم «کارآمد» بودن بازار کنار گذاشته شده باشد، اما در هند تلاشهای جدی برای حفظ این توهم صورت میگیرد. اهمیت مداخله دولت ناچیز جلوه داده میشود. اما واقعیت ساده این است که مداخله دولت بی برو برگرد به یک ضرورت مبدل شده است، آن هم برای حفظ سیستمی که در نتیجه فعالیت آزادانهای سوداگران در بازار آزاد از آن برخوردارند، کلاً شکننده شده است. و این مداخله شکل خرید دولتی، اعطای وام در قبال اوراق مالی معینی به بهایی که بازار آنها را نخواهد پذیرفت، خود را نشان میدهد، زیرا در غیر این صورت، بحث «نجات» بازار نمیتوانست مطرح باشد.
برخورد وزیر دارایی هند بسیار عجیب بوده است. او در حالی که ادعا میکند هند از پیآمدهای بحران مالی آسیب نخواهد دید، واقعیتی که اعتبار آن نه از آن «چیدام یارام»، بلکه متلعق به مخالفان «آزادسازی مالی»، و به طور برجسته متعلق به چپ است، میافزاید که حرکت هند به سمت «آزادسازی مالی» ادامه خواهد یافت! در اینجا ما با یک مورد از لافوگزاف غیرمسؤولانه روبهرور هستیم که فقط به این دلیل که اظهارات او فاقد ذرهای تحلیل است، صورت میگیرد.
در خود ایالات متحده، دولت حتا موقعی که غولهای مالی را «نجات» میدهد، تحت فشار عمومی است تا بر آنها برخی فشارهای تنبیهی، به شکل تغییر مدیریت یا حتا تغییر مالکیت، وارد کند. اما «نجات»، حتا اگر بتواند مانع یک بحران مالی شدید شود، مطمئناً مانع رکود اقتصادی که مدتی است از راه رسیده، نمیشود. وضیعیت اعتبار برای مدتی دشوار خواهد بود، که این به بدتر شدن رکود اقتصادی خواهد انجامید. بحران مالی، حتا با بسته فعلی «نجات» هم تمام نخواهد شد. بعد از واقعه «بیر اشترنز»، همه فکر میکردند بحران تمام شده است، اما این طور نشد. عین همین در باره وضعیت فعلی صادق است. نظام البته تجدید نیرو خواهد کرد، اما به شکلی که بعید به نظر میرسد شبیه سابق باشد. و این، در را به روی امکانات نوین فعالیت باز میکند.
پرابهات پاتنیاک
برگردان: ع. سهند
منبع: دمکراسی مردم،
برگردان: ع. سهند
منبع: دمکراسی مردم،
منبع : پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ توسعه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست