دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا
بهار کودکی
چه روزای خوبیه! تب اومدن بهار همه جا رو فرا گرفته و جنب و جوش همه جا دیده می شه! آدم بزرگا بیشتر از همیشه می دون، هر جا که می ری صحبت از تموم شدن سال و شروع یه فصل دیگه از زندگیه!مامان و بابا مهربون تر از همیشه اند و وقتی صداشون می کنی با گفتن «جون دلم»(!) یا «چی می گی قزم» (یعنی چی می گی دخترم(!)) جوابت رو میدن!!دیگه خبری از نوشتن جمله های طولانی و سخت سخت نیست. درس ها سبک و راحت الحلقوم شدن.
زنگ تفریح که می خوره با بچه ها می شینیم زیر آفتاب دلنواز آخرین روزای زمستون، نفس می کشیم و برای عیدمون کلی نقشه!مامان هر روز کیسه ای رو که از گندم پر کرده آب می ده و پشت بخاری می ذاره تا زودتر سبز بشن، منم با کنجکاوی اونارو زیر و رو و با انگشتام ریشه های نازک و سفیدشون رو لمس می کنم.پریدن روی رختخواب های مخمل و ساتنی که مامان در ایوان کوتاه خونه پهن کرده تا هوا بخوره و جیغ و داد زدن و خندیدن روی اونا به همراه دو برادرم، از همه چی مهیج تره!!بابا هر روز که از سر کار میاد دستش خوراکی داره، میوه، آجیل، شیرینی، شکلات، برنج، گوشت، روغن، ...، در این بین کش رفتن بسته های شکلات و شیرینی و خوش سلیقگی برای چیدن پسته های آجیل خیلی می چسبه. از همه چی بیشتر، خبر چینی کردن درباره کش رفتن شیرینی ها توسط ۲ برادر و خود شیرینی پیش مامان و بابا با حال تره!غروب ها به همراه مامان و بابا و ۲ برادرم در خیابون های کوچک شهر به دنبال خرید لباس نو برای شب عید هستیم.
ویترین مغازه ها رو نگاه می کنیم، من کفش ها رو یکی یکی امتحان می کنم. از این که خریدم زودتر از ۲ برادرم تمام می شه کلی ذوق می کنم و دل اون ۲ تا رو حسابی می چزونم.روزی ۱۰ بار لباسام رو نگاه می کنم، تا می کنم و تو کمد می ذارم و برای اومدن عید و پوشیدن اونا لحظه شماری می کنم. همون لحظه ای که دور سفره هفت سین رو می شینیم.از همه لحظه ها قشنگ تر گرفتن عیدیه، دوست دارم تند تند خونه همه فامیل ها برم و عیدی بگیرم، اون قدر عیدی بگیرم تا بتونم با اون یه ساعت مچی زرد رنگ بخرم و اولین روز مدرسه پس از تعطیلات اونو به دوستام نشون بدم ... هر روز صبح با ۲ برادر سر ۳ تا ماهی قرمز که خریدیم دعوا می کنیم آخه بالاخره نفهمیدیم کدوم ماهی مال کدوم یکی از ماهاست!هنوز چند روزی به عید مونده و من به انتظار اومدنش دم به دقیقه از مامان می پرسم «چند روز دیگه عید می شه؟» و مامان آهسته می گه تو که سواد داری چرا هر روز این سؤال رو می پرسی؟ مگه ریاضی بلد نیستی؟ کارای مامان تمومی نداره با این که همه جا از تمیزی برق می زنه هم چنان می شوره، می سابه و می دوزه و می پزه ...بوی بهار میاد چشمام رو آروم باز می کنم ... تو یه دستم دستمال و تو دست دیگه ام شیشه پاک کنه ... دختر کوچکم از پشت پنجره داره نگام می کنه و من می شورم و می سابم و ...با دستای کوچکش به شیشه تکیه داده و دوباره اونو لک کرده و من دوباره می شورم و می سابم و ...
نازلی حیدرزاده
منبع : روزنامه خراسان
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب شورای نگهبان مجلس مجلس شورای اسلامی صادق زیباکلام دولت مجلس دوازدهم انتخابات انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم دولت سیزدهم
هواشناسی تهران شهرداری تهران قتل بارش باران حج تمتع سیل سلامت سازمان هواشناسی زلزله پلیس وزارت بهداشت
خودرو قیمت دلار قیمت طلا سایپا قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو مسکن بورس گاز ایران خودرو حقوق بازنشستگان
نمایشگاه کتاب کتاب تئاتر نمایشگاه کتاب تهران سالار عقیلی تلویزیون سینمای ایران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران رضا عطاران دفاع مقدس سریال سینما
خورشید دانشگاه تهران کره زمین
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه آمریکا افغانستان سازمان ملل نوار غزه اوکراین
استقلال فوتبال مهدی طارمی پرسپولیس لیگ برتر فولاد خوزستان رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران بازی لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس هوادار
هوش مصنوعی شفق قطبی تبلیغات ایرانسل نوآوری دبی گوگل ایلان ماسک ناسا اپل
ویتامین خواب کودک تجهیزات پزشکی شیر کاهش وزن افسردگی فشار خون درمان ناباروری بارداری زایمان