پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
عقلانیت و معنویت
انقلاب اسلامی ایران در دورهیی به وقوع پیوست که جریان پست مدرنیسم، در ربع آخر قرن بیستم، وارد مرحله جدیتر شده بود، غالب بحثهای پست مدرن، در دهه هفتاد، به حوزه ادبیات و هنر اختصاص یافته بود و مباحث سیاسی را کمتر در بر میگرفت. انقلاب اسلامی ایران با آن ویژگی ایدئولوژیک و ساختار شکناش، مورد توجه متفکرانی چون میشل فوکو، دریدا، ادوارد سعید، رابرت یانگ و لویتار قرار گرفت و توجه آنها را بیش از گذشته به مباحث سیاسی، با نگرشی پست مدرنیستی، جلب کرد.
از این رو انقلاب ایران به عقیده بسیاری از اندیشمندان غرب، انقلابی است پست مدرنیستی و در روایت مدرنیته جای نمیگیرد، چرا که اولا این انقلاب بر اساس انگیزهها و انگیختههای گوناگونی شکل گرفت و اجازه نداد یک متاتئوری به توضیح آن بپردازد. به بیان دیگر، تئوریها و رهیافتهای مختلفی میطلبد تا قابلیت توضیح یابد. ثانیا انقلاب اسلامی، موید نظریه میشل فوکو درباره چهره چهارم قدرت شد، قدرتی که از زیر میجوشد و پخش میشود و به قول دریدا در قالب پوستر، عکس و شعار هم تجلی پیدا میکند. به نظر فوکو، همگان قدرت را عنصری میدانند که از بالا اعمال میشود، در حالی که قدرت، پدیدهیی است که از پایین به بالا اعمال میشود و در همه عوامل اجتماعی، منتشر است و بموقع، خود را نشان میدهد.
از نظر وی، محمدرضا شاه تمامی قدرتهای معارض داخلی را حذف کرده بود، قدرتهای بینالمللی نیز برای او خطری به حساب نمیآمدند، اما در مدتی کوتاه قدرت مردم انباشته شده و بسیج میشود. این قدرت توانست بنیاد رژیم مقتدر پهلوی را براندازد. به عقیده او، روشنفکران یا احزاب سیاسی هیچ نقشی در این ماجرا نداشتند، بلکه خود تودهها، روشنفکران را به دنبال خویش کشیدند و نقش پیشتاز را ایفا کردند. ثالثا، انقلاب اسلامی تبلور و تجلی هویتهای کدر است، یعنی یک هویت مشخص و خالصی را نمیتوان در جریان این انقلاب شناسایی کرد.
هویتهایی که انقلاب اسلامی را شکل دادند، رنگارنگ و متنوع بودند. بدین معنی که در این انقلاب تمامی اقشار جامعه حضور داشتند. هویت خاص یا طبقه ویژهیی پیشتاز آن نبود، روحانیون نیز تنها از یک طبقه برنخاسته بودند و به همه طبقات اجتماعی ایران تعلق داشتند. رابعا، انقلاب اسلامی نشان داد علیرغم به سر آمدن مذهب در گفتمان مدرنیته، مذهب میتواند در اداره جامعه ایفای نقش کند و در کنار سیاست، به وحدت رسد. خامسا انقلاب اسلامی در استراتژی خود، به دنبال این بود که غرب را از مرکزیت بیرون کند و در برابر آن گفتمانی ترسیم کند که رنگ و بوی یک ملت را داشته باشد. علاوه بر این، انقلاب ایران با نفی این مطلب که غرب، تنها الگوی توسعه یافتگی است، به ارایه راهکارهای جدیدی پرداخت که در مدلهای مارکسیسم و لیبرالیسم جای نمیگرفت.
● انقلاب ایران در اندیشه فوکو
حکایت میشل فوکو و ایران به سالهای قبل از انقلاب اسلامی در این کشور باز میگردد، زمانی که در کنار فیلسوف نامدار دیگر فرانسوی، ژان پل سارتر، نامهها و اعلامیههای تندی را علیه شاه و رژیم استبدادی او و به طرفداری از مردم و روشنفکران ایرانی صادر میکردند در پای اکثریت قریب به اتفاق اعلامیههای امضا شده توسط سارتر در این زمینه، امضای فوکو به چشم میخورد. ولی اینجا نیز همچون عرصه تفکر و اندیشه، سایه بلند و سنگین سارتر کمتر به فوکو اجازه مطرح شدن را میداد. تا اینکه در شهریور ۱۳۵۶ درست در کوران مبارزات انقلابی مردم ایران و به درخواست یک روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا فیلسوف فرانسوی به تهران آمده و در طی اقامت خود در ایران ۹ مقاله با عناوین گویا و جالب توجه برای این روزنامه ارسال می دارد:
«ارتش زمانی که زمین میلرزد»، «شاه صد سال عقب است»، «تهران: ایمان و اعتقاد در مقابل شاه»، «قیامی با دستهای خالی»، «دهن کجی به اپوزیسیون»، «گزارش عقاید»، «شورش و قیام مردم ایران سوار بر نوارهای ضبط صوت گسترش مییابد»، «رهبر افسانهیی قیام ایران»، و «انبار باروتی به نام اسلام». تنها مقاله فوکو در نشریات فرانسه تحت عنوان «ایرانیان چه رویایی در سر دارند» در مهر ماه ۱۳۶۵ در مجله «لونوول ابزرواتور» به چاپ میرسد. «روح جهانی بیروح» عنوانی است که نویسندگان کتاب «ایران: انقلاب به نام خدا» به مصاحبه خود با فوکو درباره انقلاب ایران میدهند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران فوکو نامه سرگشادهیی به مهدی بازرگان نوشته و مقالهیی استفهامی تحت عنوان «قیام بیفایده است؟» منتشر میکند. فوکو همچنین در دو نوبت به حملاتی که علیه او در نشریات صورت گرفته پاسخ میگوید: «پاسخ به یک خواننده زن ایرانی»، «پاسخ به میشل فوکو و ایران» عناوین جوابیههای فوکو به کسانی است که او را متهم به طرفداری از انقلاب ایران کرده و به او تاختهاند.دو چیز در حرکت انقلابی مردم ایران فوکو را بشدت مجذوب خود ساخته و او را شیفته خویش میکند: نو بودن آن از یک طرف و منحصر به فرد بودنش از جانب دیگر. تقریبا در تمامی مقالاتی که فوکو قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتشر کرده دو چیز کاملا مشهود است. یک نفرت آشکار از رژیم استبدادی شاه و موضعگیری تند علیه این رژیم که در مقالاتی همچون «شاه صد سال عقب است» مشاهده میشود، و یک علاقه و همدردی قابل توجه نسبت به مردم انقلابی ایران و رهبر انقلاب اسلامی این کشور یعنی حضرت امام خمینی(ره) که در مقالاتی نظیر «رهبر افسانهیی قیام ایران» به چشم میخورد. در مطالعه، بررسی و تحلیل انقلاب اسلامی ایران، فوکو از واقعیت گرایانهترین روش ها در تحلیل مسائل و پدیدههای اجتماعی بهره میگیرد. فوکوی فرانسوی که دارای تربیت، ذهنیت و فرهنگ غربی در شخصیت و تفکر است، به هنگام مطالعه انقلاب ایران فردی خالی شده از پیش داوریها و تهی گشته از خود شکل گرفته در غرب است. به همین جهت در میان انبوه کسانی که در همان زمان و از همان سرزمین به سراغ انقلاب اسلامی ایران میآیند او تحلیلی بسیار متفاوت ارایه میکند. فوکو از ارایه و اعلان آنچه در انقلاب ایران یافته است، ابایی ندارد و به همین جهت است که حملات همکیشانش علیه او تند و سخت است.
علیرغم حملات و بایکوت جهان لاییک معنویت گریز، او یک قدم هم عقبنشینی نمیکند. اتهام او طرفداری از انقلاب اسلامی و مذهبیون در ایران بوده است، در حالی که آنچه فوکو از آن طرفداری میکرد، مصداق عینی یافتههای نظری خود بود که در انقلاب اسلامی ایران تجسم یافته و آشکار شده بود و فوکو توانسته بود، با متدهای علمی نوین آن را کشف کند. فوکو نمیتوانست خود و یافتههایش را انکار کند. او در انقلاب اسلامی ایران تولد و ظهور نوعی از حکومت و تقسیم قدرت را مییابد که غرب از رنسانس به بعد، آن را فراموش کرده است. این پدیده نوظهور در دامن اسلام همانی است که مسیحیت از زمان بحرانهای بزرگ قرون وسطی به بعد فراموشش کرده است، در نتیجه به نظر فوکو آنچه انقلاب ایران به جهانیان عرضه کرده است در عین نو بودنش بسیار قدیمی است.
البته این قدمت به مفهوم بازگشت به گذشته نیست. لذا فوکو «معنویتگرایی سیاسی» این انقلاب را در زمره منطق بازگشت به ارزشهای باستانی دستهبندی نمیکند. به اعتقاد او این معنویتگرایی سیاسی به عنوان محور و قطب اصلی انقلاب اسلامی ایران، بیش از آنچه ناظر بر گذشته و بازگشت به ارزشهای کهن باشد، در صدد ارایه تعریف جدیدی از عقلانیت سیاسی است، عقلانیتی که در آن معنویت هم سهم و جایگاه عظیمی دارد.
این همان ویژگی اختصاصی انقلاب اسلامی ایران است. این همانی است که انقلاب اسلامی را از سایر انقلابها متمایز کرده و آن را به الگوی جدیدی تبدیل میکند. نوآوری انقلاب ایران در میانه سلسله انقلابهای موجود، همین جمع بین عقلانیت و معنویت در سیاست است. آنچه در این میان حایز اهمیت بوده و جالب توجه است، این است که در جریان روند حوادث انقلاب اسلامی ایران این اجتماع تحقق مییابد. اینجا دیگر سخن از یک مقوله نظری نیست. سخن از عینیتی است که تحقق یافته است.
این همان است که فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی را شیفته، مجذوب و مسحور خویش میکند. فوکو در اراده تمامی آحاد یک ملت به کثرت و بزرگی ملت ایران، برای تحقق یک حکومت اسلامی این آرزو و خواست را مییابد که ایرانیان درصدد جمع بین رژیم جدیدی از حقیقت و نوع نوینی از حکومت هستند. آنان به دنبال معنویتگرایی سیاسی هستند، آنان درصدد گشودن راهی برای معنویت در سیاست هستند. از دیدگاه وی انقلاب اسلامی نخستین انقلاب فرامدرن عصر حاضر یا به تعبیر دیگر او مدرنترین شکل قیام است. دل مشغولی اصلی وی در پرداختن به انقلاب ایران این نکته بود که چگونه آن وقایعی که اندیشه نامیده میشوند، متحول میشوند و میمیرند. روایت وی از انقلاب بر سه پایه تئوریک استوار است: پایه نخست مربوط است به پارادایم و سازمان، یا دو انتهایی ساختاری بودن پروژههای حکومت انسانی که در کتاب انضباط و تنبیه بدان پرداخته است. دومین پایه مربوط است به آموزه شورش دانشهای تحت انقیاد و محلی علیه حقایق مسلط استقرار و تصدیق یافته و نیز پارادیم روحانیت و معنویت مذهبی به مثابه یک تکنیک ساخت و اعمال قدرت از پایین. سومین پایه مربوط است به خنثی بودن نسبی فناوری قدرت یا به مساله تهی بودن و بیهودگی تجربی و عملی راهبردها و فناوریهای قدرت.
مرکز گفتمان فوکو درباره انقلاب بر ایده مردم عادی متمرکز است تا ایده روشنفکران، اگرچه وی معتقد است نقش روشنفکر دیگر این نیست که کمی جلوتر و کمی کنارتر بایستد تا حقیقت ناگفته همه را بگوید. برعکس، نقش او این است که علیه آن اشکال قدرت که خود در آن واحد موضوع و ابزار آن است بجنگد و این اشکال قدرت به ترتیب «دانش»، «حقیقت»، «وجدان» و «گفتمان» است. او در جستوجوی ایدههایی است که توسط مردم در کنش، خلق میشوند.
با چنین رویکردی، فوکو برآن بود که نقطه عزیمت تحلیلی خود را جایی در میان آنچه مردم میاندیشند و آنچه اتفاق میافتد قرار دهد. اندیشههایی که در پهنه زمین وجود دارند بسیار بیش از آن چیزی هستند که روشنفکران امکان تصور آنان را داشته باشند و این ایدهها فعالتر، قویتر و پرشورتر از آن هستند که سیاستمداران قادر به درک آنان باشند. تاکید بر تولد ایده و متجلی و شکوفا کردن اشکال آن یک ضرورت است، البته نه در متن کتابهایی که به فرموله و تنظیم کردن آنان میپردازند، بلکه در وقایعی که تبلور و تجلی قدرت آنهاست، در چالشهایی که له یا علیه اندیشهها حادث میشوند. برای فوکو جای تردیدی نیست که اندیشه مردم در صحنه کنش همان اسلام است که به آگاهی ملی حقیقی شکل داده و به یک منبع تحریک و تهییج و تغییر و دگرگون کننده مبدل شده است، اما مهمترین نکته آن است که خود نیز تغییر کنیم، روش بودن ما، روابط ما با دیگران و محیط اطراف، جاودانگی و خداوند و غیره باید تغییر یابد، فلذا اگر تغییری بنیادین در تجارب ما رخ دهد انقلابی واقعی تحقق پیدا میکند. وی معتقد است که همینجاست که اسلام نقش عمدهیی ایفا کرد.این یکی از وظایف یا یکی از اسرار اسلام بود که برای مردم جذابیت داشت اما قبل از هرچیز مذهب در ارتباط با روش زندگی از نظر آنها، تضمین و حصول اطمینان از یافتن چیزی بود که میتوانست ذهنیت آنها را تغییر دهد. شیعه دقیقاص شکلی از اسلام است که با مضمون آموزشی و اسرارآمیز خود تفاوت بین آنچه اطاعت محض است و آنچه زندگی عمیق روحانی است نشان میدهد. از منظر فوکو، انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ۱۹۷۸ متضمن امتناع کل یک فرهنگ و کل یک ملت، از رفتن زیربار یک جور نوسازی است که در نفس خود کهنهگرایی است. میشل فوکو، رهبر اسطورهیی قیام ایران چنین انقلابی به مثابه انقلابی بدون تشکیلات، غیر حزبی و در نوع خود بینظیر است. در قرن بیستم، برای سرنگون کردن یک رژیم، بیش از این احساسات تند لازم است. اسلحه لازم است، ستاد فرماندهی لازم است، سازماندهی، تدارکات... آنچه در ایران اتفاق افتاد باعث سردرگمی ناظر امروزی است.
نه نشانی از چین در آن میبینید، نه از کوبا، نه از ویتنام، بلکه زلزلهیی دریایی بدون دستگاه نظامی، بدون پیشرو، بدون حزب میشل فوکو، قیامی با دستهای خالی در فرآیند این انقلاب انسانهای تهی دست از هر قشر و طبقه و صنف، در سلسلهیی ساز واره و با مشی واحد بدون توسل به مبارزه مسلحانه در مقابل رژیمی کاملاص مسلح صفآرایی کردند.
نفی رژیم در ایران یک پدیده عظیم اجتماعی است. این به هیچ وجه به آن معنا نیست که پدیدهیی آشفته، احساسی و نه چندان آگاه از خود است. برعکس، به طریق استثنایی کارآمد، دامنهاش از تظاهرات به اعتصابات، از بازارها به دانشگاهها، از اعلامیهها به سخنرانیها گسترش مییابد، از طریق تجار، کارگران، مذهبیون، استادان دانشگاه و دانشجویان. در مقاله انقلابی با دستهای خالی با انگیزه تدقیق و توضیح مطالب فوق، به سه ویژگی متضاد که از نظر او ضرورت ذاتی تحقق هر انقلابی هستند، میپردازد. اولین تناقض، منازعه مردمی پابرهنه با دستهای تهی و اسقاط یکی از مجهزترین رژیمهای عالم است. دومین خصیصه متناقض فقدان هرگونه تضاد و تعارض در شبکههای مختلف اجتماع در تدبیر تحرک انقلابی است، چراکه در خلال توسعه و بسط منازعات، هیچگونه مخالفتی بین نهادهای واپسگرا و پیشرو، کارگران، بازاریان و فروشندگان خیابانی تظاهر ننمود. به بیان دیگر جنبش بدون پراکندگی و تعارض گسترش یافت. سوم، فقدان اهداف بلند مدت، عامل تضعیف کننده نبود. برعکس به همین دلیل عدم وجود یک برنامه دولت، به دلیل وجود اسم شبهای کوتاه، در اینجا امکان شکل گرفتن خواستی روشن، سازش ناپذیر و همگانی را
فراهم آورده است.
به تعبیر فوکو، ایران در انقلاب، در یک موقعیت اعتصاب سیاسی، عمومی یا اعتصابی در مقابل سیاست، قرار داشت. چنین اعتصابی با دو چهره رخ نمود، ممانعت از اینکه نظام فعلی به هر شکلی به حیات خود ادامه دهد، ممانعت از اینکه دستگاههای مختلف مدیریت و اقتصاد آن به کار بیفتد.
در عرصه کنش انقلابی از هر هویت و نشان نوشتاری و گفتاری و نیز رفتاری و روانشناختی انقلابیون، شکلی از قدرت جوشید. در قول و فعل آنان فناوریهای اعمال قدرت از پایین مجالی برای بروز و محک خوردن یافتند. فریادهای نیمهشب، قلمهای شکسته، صداهای در گلومانده، شعارهای بردیوار نقش بسته، پوسترهای به رنگ خون آغشته، عزاداریهای مذهبی مردمی و... همه و همه نماد و نمود چهرهیی دیگر از قدرت شدند که همه چیز را در پای خود ذوب میکردند. قدرتی که پخش بود نه متمرکز، قدرتی که در هر مکان و زمانی منزل و ماوایی برای خود ساخته بود و بر سخت افزار نظامی از سر بیاعتنایی مینگریست. وی میگوید، قدرت مثل چیزی که احاطه میکند و زنجیرهیی عمل میکند تحلیل شده است و این درست است: هرگز اینجا یا آنجا مکان ندارد، هرگز در دستهای کسی نیست، هرگز مثل یک مال یا دارایی به تملک کسی در نمیآید. قدرت از طریق سازمان شبکهیی عمل میکند و اعمال میشود و افراد نه تنها در میان تارهای این شبکه در گرهاند بلکه همواره در وضعی قرار دارند که هم به قدرت تن بدهند و هم آن را اعمال کنند، آنها هرگز هدف بیتحرک و رضا داده به قدرت نیستند، همیشه هم عوامل پیوند نیستند. به عبارت دیگر، قدرت بر افراد اعمال نمیشود، بلکه از طریق آنها میگذرد.
چنین قدرتی نه رنگ خون داشت و نه شمشیر بیشتر نگران شهادت بود و نه پیروزی و چنین قدرتی حتی یک پدیده طبیعی را محمل بروز و ظهور خود قرار داده بود. زمین که میلرزد و همه چیز را ویران میکند مسلماص میتواند آدمها را متحد کند، اما بین اهل سیاست تفرقه میاندازد و مخالفان را به شکل جبران ناپذیری مشخا میکند. قدرت فکر میکند که میتواند خشم عظیمی را که کشتارهای جمعه سیاه به انجماد حیرت کشاند، اما خلع سلاح نکرد، متوجه قهر طبیعت کند. مردههای طبس میآیند و در صف شهدای میدان ژاله قرار میگیرند، واسطه آنها میشوند. همانگونه که در بستر گفتمان انقلابی، اسلام دینی تعریف شده بود که سیاستش در عبادتش و عبادتش در سیاستش مدغم است و احکام اخلاقیاش هم سیاسی است، قدرت را نیز در یک رابطه ساز واره با معرفت دینی عرفانی تعریف کرده بود.
در بستر این گفتمان، دین پیامبر(ص) رسالت وارد کردن، یک بعد معنوی در زندگی سیاسی کاری کردن که این زندگی سیاسی برخلاف همیشه، به جای آنکه مانعی در مقابل معنویت باشد، ظرف آن و طغیان آن باشد را بردوش دارد.در بستر و فرآیند انقلاب مذهب هم که مثابه فناوری تولید و اعمال قدرت، هم به عنوان راه و هدف و نیز در نقش شناسنده حقیقت در حوزه سیاسی جلوهگر شد. به تعبیر فوکو، نوعی همگرایی و تقارن بین نیازهای افراد به تغییرات و دگرگونیهای نظری با مکتب اسلامی وجود داشت که نهایتاص در شکل یک انقلاب متجلی شد. اراده و خواست جمعی در چهره مراسم و نمایشهای مذهبی، مجالی طبیعی برای ظهور و بروز یافته و خلا فقدان گروهها یا طبقات پیشتاز، احزاب حرفهیی انقلابی و ایدئولوژی سیاسی را ترمیم کرد. به سخن دیگر، در فرآیند انقلاب مذهب زبان گویای اراده و خواست عمومی شد و چهرهیی خاص و متمایز به انقلاب بخشید.
در چشمانداز چنین قدرتی صرفاص اقتدار و انقیاد نیست، بلکه به گفته فوکو، عمدتاص یک وضع استراتژیک پیچیده در جامعهیی معین است. این چهره از قدرت حتی با آنچه ضد آن قرار میگیرد پیوند برقرار میکند یا به بیان دیگر، قدرت همنشین و همراه همیشگی مقاومت میشود. در
شبکه معنایی فوکو، نقاط مقاومت همه جا حاضرند و مقاومتهایی که او تحلیل میکند دارای تیپولوژیهای متفاوتیاند. آماده برای مصالحه، اما در ضمن، کاستی ناپذیر، اما در فرضیه او این مقاومتها بطور معمول در زمان و مکان پخش هستند و تقریباص هیچگاه گسستهای ریشهیی، تقسیمات دقیق ایجاد نمیکنند. به دیگر سخن «یک مکان رد و نفی عظیم، روح طغیان، کانون همه نا آرامیها، قانون ناب انقلاب» وجود ندارد، حتی کمتر از آن، سوژهیی خاص که آن را بازنمایی کند نیز درکار نیست. برعکس، در تاریخ بالفعل سر و کارمان بیشتر با نقاط مقاومت موقتی و سیال است که از لایههای اجتماعی و افراد میگذرند. این امر ناشی از این واقعیت است که سرچشمههای قدرت با یک نیروی یکپارچه مخالف سلطهگران سلطهپذیران روبرو نیستیم، بلکه روابط نامساوی و سیال عملاص در پیکر جامعه به شیوه نامنظم توزیع شده است. فوکو قدرت شاه را نمونه یک قدرت حاکم با ویژگی نهیکنندگی میشمرد، که از عمل کردن در دایره پیکره اجتماعی و فردی ناتوان است.
یعنی فاقد این ویژگی خاص «قدرت انضباطی» است. این قدرت با حوزه روابط فردی در واقع به ایرانیان اجازه داد که آن هویت فرهنگی خودشان را که به آنها امکان میداد با قدرت نهیکننده بستیزند، همچنان دست نخورده حفظ کند. در این فرآیند شیعه در چهره قدرت انضباطی بدنها را به انقیاد خود در میآورد. کجا باید پناهی جست، چگونه میتوان خود را بازیافت، جز در آن اسلامی که قرنهاست با دقت تمام زندگی روزانه، پیوندهای خانوادگی و روابط اجتماعی تنظیم میکند.
میشل فوکو، یادداشتهای ایرانبه بیان دیگر قدرت حاکم قدرتی است که به جای آنکه روی بدنها و آنچه بدنها میکنند اعمال شود، روی زمین و تولیدات آن اعمال میشود. ویژگی این قدرت آن است که یک قدرت مستقیم است که از طریق دست انداختن روی داراییهای جامعه و مستقل از کنش و واکنش با پیکر جامعه که ملت را میسازد و هویت خود را با آن یکی میداند تداوم مییابد. این قدرتی است که از سوژه به سوژه حرکت میکند. رابطه سیاسی سوژه با سوژه را برقرار میسازد و از این لحاظ با قدرت انضباطی متفاوت است که برعکس در طبیعت جسمانی به شیوهیی فراگیر نفوذ میکند و بدون سرکوب متقاعد کننده است و کنشهای سرکوبگر خود را روی احساسات و روی حوزه رفتاری اعمال میکند. به این ترتیب قدرت آن شرایط حبس دایم و آن تاکتیکهای عام مطیعسازی را ایجاد میکند که به آن اجازه میدهد در پیکر جامعه خود را مثل یک داده قابل قبول، مثل یک سنت، باز تولید کند.
به این ترتیب حکومت پهلوی، با نظامهای فرمانروایی نهی کنندهاش، از نظر فوکو و در مقایسه با شبکه قدرتی که «از درون تن، جنسیت، خانواده، رفتار، دانش و تکنیک جامعه میگذرد» قدرتی است با حق عزل و نصب و موقعیت رو بنایی. این امر باعث عدم موفقیت شاه میشود. از این رو که یک استعاره با کنشهای نهیکننده نمیتواند واقعاص انسجام پیدا کند و نمیتواند خود را سرپا نگه دارد. از همین منظر است که فوکو انقلاب ایران را بازنمایی شورش دانشهای به انقیاد درآمده در مقابل قدرتی سرکوبگر میداند که نه امری غیرعادی است و نه اجتنابپذیر. به تصریح فوکو، نقش آن شخصیت اسطورهیی که امام خمینی(ره) باشد از اینجا نشات میگیرد. هیچ رییس دولتی، هیچ رهبر سیاسییی، حتی اگر از پشتیبانی رسانههای عمومی برخوردار باشد، نمیتواند امروزه لاف آن را بزند که در معرض چنین پیوندی اینقدر شخصی و اینقدر شدید قرار دارد. این پیوند احتمالاً متکی بر سه عامل است، امام خمینی(ره) «اینجا نیست» پانزده سال است که او در تبعیدی به سر میبرد که نمیخواهد به آن پایان دهد مگر وقتی که شاه رفته باشد، خمینی (ره) هیچ چیز نمیگوید، هیچ چیز غیر از «نه» به شاه، به رژیم، به وابستگی، سرانجام اینکه امام (ره) اهل حزب نیست، حزبی به نام او تشکیل نخواهد شد.خمینی (ره) نقطه تلاقی یک خواست جمعی است.
رضا شجاعیان
از این رو انقلاب ایران به عقیده بسیاری از اندیشمندان غرب، انقلابی است پست مدرنیستی و در روایت مدرنیته جای نمیگیرد، چرا که اولا این انقلاب بر اساس انگیزهها و انگیختههای گوناگونی شکل گرفت و اجازه نداد یک متاتئوری به توضیح آن بپردازد. به بیان دیگر، تئوریها و رهیافتهای مختلفی میطلبد تا قابلیت توضیح یابد. ثانیا انقلاب اسلامی، موید نظریه میشل فوکو درباره چهره چهارم قدرت شد، قدرتی که از زیر میجوشد و پخش میشود و به قول دریدا در قالب پوستر، عکس و شعار هم تجلی پیدا میکند. به نظر فوکو، همگان قدرت را عنصری میدانند که از بالا اعمال میشود، در حالی که قدرت، پدیدهیی است که از پایین به بالا اعمال میشود و در همه عوامل اجتماعی، منتشر است و بموقع، خود را نشان میدهد.
از نظر وی، محمدرضا شاه تمامی قدرتهای معارض داخلی را حذف کرده بود، قدرتهای بینالمللی نیز برای او خطری به حساب نمیآمدند، اما در مدتی کوتاه قدرت مردم انباشته شده و بسیج میشود. این قدرت توانست بنیاد رژیم مقتدر پهلوی را براندازد. به عقیده او، روشنفکران یا احزاب سیاسی هیچ نقشی در این ماجرا نداشتند، بلکه خود تودهها، روشنفکران را به دنبال خویش کشیدند و نقش پیشتاز را ایفا کردند. ثالثا، انقلاب اسلامی تبلور و تجلی هویتهای کدر است، یعنی یک هویت مشخص و خالصی را نمیتوان در جریان این انقلاب شناسایی کرد.
هویتهایی که انقلاب اسلامی را شکل دادند، رنگارنگ و متنوع بودند. بدین معنی که در این انقلاب تمامی اقشار جامعه حضور داشتند. هویت خاص یا طبقه ویژهیی پیشتاز آن نبود، روحانیون نیز تنها از یک طبقه برنخاسته بودند و به همه طبقات اجتماعی ایران تعلق داشتند. رابعا، انقلاب اسلامی نشان داد علیرغم به سر آمدن مذهب در گفتمان مدرنیته، مذهب میتواند در اداره جامعه ایفای نقش کند و در کنار سیاست، به وحدت رسد. خامسا انقلاب اسلامی در استراتژی خود، به دنبال این بود که غرب را از مرکزیت بیرون کند و در برابر آن گفتمانی ترسیم کند که رنگ و بوی یک ملت را داشته باشد. علاوه بر این، انقلاب ایران با نفی این مطلب که غرب، تنها الگوی توسعه یافتگی است، به ارایه راهکارهای جدیدی پرداخت که در مدلهای مارکسیسم و لیبرالیسم جای نمیگرفت.
● انقلاب ایران در اندیشه فوکو
حکایت میشل فوکو و ایران به سالهای قبل از انقلاب اسلامی در این کشور باز میگردد، زمانی که در کنار فیلسوف نامدار دیگر فرانسوی، ژان پل سارتر، نامهها و اعلامیههای تندی را علیه شاه و رژیم استبدادی او و به طرفداری از مردم و روشنفکران ایرانی صادر میکردند در پای اکثریت قریب به اتفاق اعلامیههای امضا شده توسط سارتر در این زمینه، امضای فوکو به چشم میخورد. ولی اینجا نیز همچون عرصه تفکر و اندیشه، سایه بلند و سنگین سارتر کمتر به فوکو اجازه مطرح شدن را میداد. تا اینکه در شهریور ۱۳۵۶ درست در کوران مبارزات انقلابی مردم ایران و به درخواست یک روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا فیلسوف فرانسوی به تهران آمده و در طی اقامت خود در ایران ۹ مقاله با عناوین گویا و جالب توجه برای این روزنامه ارسال می دارد:
«ارتش زمانی که زمین میلرزد»، «شاه صد سال عقب است»، «تهران: ایمان و اعتقاد در مقابل شاه»، «قیامی با دستهای خالی»، «دهن کجی به اپوزیسیون»، «گزارش عقاید»، «شورش و قیام مردم ایران سوار بر نوارهای ضبط صوت گسترش مییابد»، «رهبر افسانهیی قیام ایران»، و «انبار باروتی به نام اسلام». تنها مقاله فوکو در نشریات فرانسه تحت عنوان «ایرانیان چه رویایی در سر دارند» در مهر ماه ۱۳۶۵ در مجله «لونوول ابزرواتور» به چاپ میرسد. «روح جهانی بیروح» عنوانی است که نویسندگان کتاب «ایران: انقلاب به نام خدا» به مصاحبه خود با فوکو درباره انقلاب ایران میدهند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران فوکو نامه سرگشادهیی به مهدی بازرگان نوشته و مقالهیی استفهامی تحت عنوان «قیام بیفایده است؟» منتشر میکند. فوکو همچنین در دو نوبت به حملاتی که علیه او در نشریات صورت گرفته پاسخ میگوید: «پاسخ به یک خواننده زن ایرانی»، «پاسخ به میشل فوکو و ایران» عناوین جوابیههای فوکو به کسانی است که او را متهم به طرفداری از انقلاب ایران کرده و به او تاختهاند.دو چیز در حرکت انقلابی مردم ایران فوکو را بشدت مجذوب خود ساخته و او را شیفته خویش میکند: نو بودن آن از یک طرف و منحصر به فرد بودنش از جانب دیگر. تقریبا در تمامی مقالاتی که فوکو قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتشر کرده دو چیز کاملا مشهود است. یک نفرت آشکار از رژیم استبدادی شاه و موضعگیری تند علیه این رژیم که در مقالاتی همچون «شاه صد سال عقب است» مشاهده میشود، و یک علاقه و همدردی قابل توجه نسبت به مردم انقلابی ایران و رهبر انقلاب اسلامی این کشور یعنی حضرت امام خمینی(ره) که در مقالاتی نظیر «رهبر افسانهیی قیام ایران» به چشم میخورد. در مطالعه، بررسی و تحلیل انقلاب اسلامی ایران، فوکو از واقعیت گرایانهترین روش ها در تحلیل مسائل و پدیدههای اجتماعی بهره میگیرد. فوکوی فرانسوی که دارای تربیت، ذهنیت و فرهنگ غربی در شخصیت و تفکر است، به هنگام مطالعه انقلاب ایران فردی خالی شده از پیش داوریها و تهی گشته از خود شکل گرفته در غرب است. به همین جهت در میان انبوه کسانی که در همان زمان و از همان سرزمین به سراغ انقلاب اسلامی ایران میآیند او تحلیلی بسیار متفاوت ارایه میکند. فوکو از ارایه و اعلان آنچه در انقلاب ایران یافته است، ابایی ندارد و به همین جهت است که حملات همکیشانش علیه او تند و سخت است.
علیرغم حملات و بایکوت جهان لاییک معنویت گریز، او یک قدم هم عقبنشینی نمیکند. اتهام او طرفداری از انقلاب اسلامی و مذهبیون در ایران بوده است، در حالی که آنچه فوکو از آن طرفداری میکرد، مصداق عینی یافتههای نظری خود بود که در انقلاب اسلامی ایران تجسم یافته و آشکار شده بود و فوکو توانسته بود، با متدهای علمی نوین آن را کشف کند. فوکو نمیتوانست خود و یافتههایش را انکار کند. او در انقلاب اسلامی ایران تولد و ظهور نوعی از حکومت و تقسیم قدرت را مییابد که غرب از رنسانس به بعد، آن را فراموش کرده است. این پدیده نوظهور در دامن اسلام همانی است که مسیحیت از زمان بحرانهای بزرگ قرون وسطی به بعد فراموشش کرده است، در نتیجه به نظر فوکو آنچه انقلاب ایران به جهانیان عرضه کرده است در عین نو بودنش بسیار قدیمی است.
البته این قدمت به مفهوم بازگشت به گذشته نیست. لذا فوکو «معنویتگرایی سیاسی» این انقلاب را در زمره منطق بازگشت به ارزشهای باستانی دستهبندی نمیکند. به اعتقاد او این معنویتگرایی سیاسی به عنوان محور و قطب اصلی انقلاب اسلامی ایران، بیش از آنچه ناظر بر گذشته و بازگشت به ارزشهای کهن باشد، در صدد ارایه تعریف جدیدی از عقلانیت سیاسی است، عقلانیتی که در آن معنویت هم سهم و جایگاه عظیمی دارد.
این همان ویژگی اختصاصی انقلاب اسلامی ایران است. این همانی است که انقلاب اسلامی را از سایر انقلابها متمایز کرده و آن را به الگوی جدیدی تبدیل میکند. نوآوری انقلاب ایران در میانه سلسله انقلابهای موجود، همین جمع بین عقلانیت و معنویت در سیاست است. آنچه در این میان حایز اهمیت بوده و جالب توجه است، این است که در جریان روند حوادث انقلاب اسلامی ایران این اجتماع تحقق مییابد. اینجا دیگر سخن از یک مقوله نظری نیست. سخن از عینیتی است که تحقق یافته است.
این همان است که فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی را شیفته، مجذوب و مسحور خویش میکند. فوکو در اراده تمامی آحاد یک ملت به کثرت و بزرگی ملت ایران، برای تحقق یک حکومت اسلامی این آرزو و خواست را مییابد که ایرانیان درصدد جمع بین رژیم جدیدی از حقیقت و نوع نوینی از حکومت هستند. آنان به دنبال معنویتگرایی سیاسی هستند، آنان درصدد گشودن راهی برای معنویت در سیاست هستند. از دیدگاه وی انقلاب اسلامی نخستین انقلاب فرامدرن عصر حاضر یا به تعبیر دیگر او مدرنترین شکل قیام است. دل مشغولی اصلی وی در پرداختن به انقلاب ایران این نکته بود که چگونه آن وقایعی که اندیشه نامیده میشوند، متحول میشوند و میمیرند. روایت وی از انقلاب بر سه پایه تئوریک استوار است: پایه نخست مربوط است به پارادایم و سازمان، یا دو انتهایی ساختاری بودن پروژههای حکومت انسانی که در کتاب انضباط و تنبیه بدان پرداخته است. دومین پایه مربوط است به آموزه شورش دانشهای تحت انقیاد و محلی علیه حقایق مسلط استقرار و تصدیق یافته و نیز پارادیم روحانیت و معنویت مذهبی به مثابه یک تکنیک ساخت و اعمال قدرت از پایین. سومین پایه مربوط است به خنثی بودن نسبی فناوری قدرت یا به مساله تهی بودن و بیهودگی تجربی و عملی راهبردها و فناوریهای قدرت.
مرکز گفتمان فوکو درباره انقلاب بر ایده مردم عادی متمرکز است تا ایده روشنفکران، اگرچه وی معتقد است نقش روشنفکر دیگر این نیست که کمی جلوتر و کمی کنارتر بایستد تا حقیقت ناگفته همه را بگوید. برعکس، نقش او این است که علیه آن اشکال قدرت که خود در آن واحد موضوع و ابزار آن است بجنگد و این اشکال قدرت به ترتیب «دانش»، «حقیقت»، «وجدان» و «گفتمان» است. او در جستوجوی ایدههایی است که توسط مردم در کنش، خلق میشوند.
با چنین رویکردی، فوکو برآن بود که نقطه عزیمت تحلیلی خود را جایی در میان آنچه مردم میاندیشند و آنچه اتفاق میافتد قرار دهد. اندیشههایی که در پهنه زمین وجود دارند بسیار بیش از آن چیزی هستند که روشنفکران امکان تصور آنان را داشته باشند و این ایدهها فعالتر، قویتر و پرشورتر از آن هستند که سیاستمداران قادر به درک آنان باشند. تاکید بر تولد ایده و متجلی و شکوفا کردن اشکال آن یک ضرورت است، البته نه در متن کتابهایی که به فرموله و تنظیم کردن آنان میپردازند، بلکه در وقایعی که تبلور و تجلی قدرت آنهاست، در چالشهایی که له یا علیه اندیشهها حادث میشوند. برای فوکو جای تردیدی نیست که اندیشه مردم در صحنه کنش همان اسلام است که به آگاهی ملی حقیقی شکل داده و به یک منبع تحریک و تهییج و تغییر و دگرگون کننده مبدل شده است، اما مهمترین نکته آن است که خود نیز تغییر کنیم، روش بودن ما، روابط ما با دیگران و محیط اطراف، جاودانگی و خداوند و غیره باید تغییر یابد، فلذا اگر تغییری بنیادین در تجارب ما رخ دهد انقلابی واقعی تحقق پیدا میکند. وی معتقد است که همینجاست که اسلام نقش عمدهیی ایفا کرد.این یکی از وظایف یا یکی از اسرار اسلام بود که برای مردم جذابیت داشت اما قبل از هرچیز مذهب در ارتباط با روش زندگی از نظر آنها، تضمین و حصول اطمینان از یافتن چیزی بود که میتوانست ذهنیت آنها را تغییر دهد. شیعه دقیقاص شکلی از اسلام است که با مضمون آموزشی و اسرارآمیز خود تفاوت بین آنچه اطاعت محض است و آنچه زندگی عمیق روحانی است نشان میدهد. از منظر فوکو، انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ۱۹۷۸ متضمن امتناع کل یک فرهنگ و کل یک ملت، از رفتن زیربار یک جور نوسازی است که در نفس خود کهنهگرایی است. میشل فوکو، رهبر اسطورهیی قیام ایران چنین انقلابی به مثابه انقلابی بدون تشکیلات، غیر حزبی و در نوع خود بینظیر است. در قرن بیستم، برای سرنگون کردن یک رژیم، بیش از این احساسات تند لازم است. اسلحه لازم است، ستاد فرماندهی لازم است، سازماندهی، تدارکات... آنچه در ایران اتفاق افتاد باعث سردرگمی ناظر امروزی است.
نه نشانی از چین در آن میبینید، نه از کوبا، نه از ویتنام، بلکه زلزلهیی دریایی بدون دستگاه نظامی، بدون پیشرو، بدون حزب میشل فوکو، قیامی با دستهای خالی در فرآیند این انقلاب انسانهای تهی دست از هر قشر و طبقه و صنف، در سلسلهیی ساز واره و با مشی واحد بدون توسل به مبارزه مسلحانه در مقابل رژیمی کاملاص مسلح صفآرایی کردند.
نفی رژیم در ایران یک پدیده عظیم اجتماعی است. این به هیچ وجه به آن معنا نیست که پدیدهیی آشفته، احساسی و نه چندان آگاه از خود است. برعکس، به طریق استثنایی کارآمد، دامنهاش از تظاهرات به اعتصابات، از بازارها به دانشگاهها، از اعلامیهها به سخنرانیها گسترش مییابد، از طریق تجار، کارگران، مذهبیون، استادان دانشگاه و دانشجویان. در مقاله انقلابی با دستهای خالی با انگیزه تدقیق و توضیح مطالب فوق، به سه ویژگی متضاد که از نظر او ضرورت ذاتی تحقق هر انقلابی هستند، میپردازد. اولین تناقض، منازعه مردمی پابرهنه با دستهای تهی و اسقاط یکی از مجهزترین رژیمهای عالم است. دومین خصیصه متناقض فقدان هرگونه تضاد و تعارض در شبکههای مختلف اجتماع در تدبیر تحرک انقلابی است، چراکه در خلال توسعه و بسط منازعات، هیچگونه مخالفتی بین نهادهای واپسگرا و پیشرو، کارگران، بازاریان و فروشندگان خیابانی تظاهر ننمود. به بیان دیگر جنبش بدون پراکندگی و تعارض گسترش یافت. سوم، فقدان اهداف بلند مدت، عامل تضعیف کننده نبود. برعکس به همین دلیل عدم وجود یک برنامه دولت، به دلیل وجود اسم شبهای کوتاه، در اینجا امکان شکل گرفتن خواستی روشن، سازش ناپذیر و همگانی را
فراهم آورده است.
به تعبیر فوکو، ایران در انقلاب، در یک موقعیت اعتصاب سیاسی، عمومی یا اعتصابی در مقابل سیاست، قرار داشت. چنین اعتصابی با دو چهره رخ نمود، ممانعت از اینکه نظام فعلی به هر شکلی به حیات خود ادامه دهد، ممانعت از اینکه دستگاههای مختلف مدیریت و اقتصاد آن به کار بیفتد.
در عرصه کنش انقلابی از هر هویت و نشان نوشتاری و گفتاری و نیز رفتاری و روانشناختی انقلابیون، شکلی از قدرت جوشید. در قول و فعل آنان فناوریهای اعمال قدرت از پایین مجالی برای بروز و محک خوردن یافتند. فریادهای نیمهشب، قلمهای شکسته، صداهای در گلومانده، شعارهای بردیوار نقش بسته، پوسترهای به رنگ خون آغشته، عزاداریهای مذهبی مردمی و... همه و همه نماد و نمود چهرهیی دیگر از قدرت شدند که همه چیز را در پای خود ذوب میکردند. قدرتی که پخش بود نه متمرکز، قدرتی که در هر مکان و زمانی منزل و ماوایی برای خود ساخته بود و بر سخت افزار نظامی از سر بیاعتنایی مینگریست. وی میگوید، قدرت مثل چیزی که احاطه میکند و زنجیرهیی عمل میکند تحلیل شده است و این درست است: هرگز اینجا یا آنجا مکان ندارد، هرگز در دستهای کسی نیست، هرگز مثل یک مال یا دارایی به تملک کسی در نمیآید. قدرت از طریق سازمان شبکهیی عمل میکند و اعمال میشود و افراد نه تنها در میان تارهای این شبکه در گرهاند بلکه همواره در وضعی قرار دارند که هم به قدرت تن بدهند و هم آن را اعمال کنند، آنها هرگز هدف بیتحرک و رضا داده به قدرت نیستند، همیشه هم عوامل پیوند نیستند. به عبارت دیگر، قدرت بر افراد اعمال نمیشود، بلکه از طریق آنها میگذرد.
چنین قدرتی نه رنگ خون داشت و نه شمشیر بیشتر نگران شهادت بود و نه پیروزی و چنین قدرتی حتی یک پدیده طبیعی را محمل بروز و ظهور خود قرار داده بود. زمین که میلرزد و همه چیز را ویران میکند مسلماص میتواند آدمها را متحد کند، اما بین اهل سیاست تفرقه میاندازد و مخالفان را به شکل جبران ناپذیری مشخا میکند. قدرت فکر میکند که میتواند خشم عظیمی را که کشتارهای جمعه سیاه به انجماد حیرت کشاند، اما خلع سلاح نکرد، متوجه قهر طبیعت کند. مردههای طبس میآیند و در صف شهدای میدان ژاله قرار میگیرند، واسطه آنها میشوند. همانگونه که در بستر گفتمان انقلابی، اسلام دینی تعریف شده بود که سیاستش در عبادتش و عبادتش در سیاستش مدغم است و احکام اخلاقیاش هم سیاسی است، قدرت را نیز در یک رابطه ساز واره با معرفت دینی عرفانی تعریف کرده بود.
در بستر این گفتمان، دین پیامبر(ص) رسالت وارد کردن، یک بعد معنوی در زندگی سیاسی کاری کردن که این زندگی سیاسی برخلاف همیشه، به جای آنکه مانعی در مقابل معنویت باشد، ظرف آن و طغیان آن باشد را بردوش دارد.در بستر و فرآیند انقلاب مذهب هم که مثابه فناوری تولید و اعمال قدرت، هم به عنوان راه و هدف و نیز در نقش شناسنده حقیقت در حوزه سیاسی جلوهگر شد. به تعبیر فوکو، نوعی همگرایی و تقارن بین نیازهای افراد به تغییرات و دگرگونیهای نظری با مکتب اسلامی وجود داشت که نهایتاص در شکل یک انقلاب متجلی شد. اراده و خواست جمعی در چهره مراسم و نمایشهای مذهبی، مجالی طبیعی برای ظهور و بروز یافته و خلا فقدان گروهها یا طبقات پیشتاز، احزاب حرفهیی انقلابی و ایدئولوژی سیاسی را ترمیم کرد. به سخن دیگر، در فرآیند انقلاب مذهب زبان گویای اراده و خواست عمومی شد و چهرهیی خاص و متمایز به انقلاب بخشید.
در چشمانداز چنین قدرتی صرفاص اقتدار و انقیاد نیست، بلکه به گفته فوکو، عمدتاص یک وضع استراتژیک پیچیده در جامعهیی معین است. این چهره از قدرت حتی با آنچه ضد آن قرار میگیرد پیوند برقرار میکند یا به بیان دیگر، قدرت همنشین و همراه همیشگی مقاومت میشود. در
شبکه معنایی فوکو، نقاط مقاومت همه جا حاضرند و مقاومتهایی که او تحلیل میکند دارای تیپولوژیهای متفاوتیاند. آماده برای مصالحه، اما در ضمن، کاستی ناپذیر، اما در فرضیه او این مقاومتها بطور معمول در زمان و مکان پخش هستند و تقریباص هیچگاه گسستهای ریشهیی، تقسیمات دقیق ایجاد نمیکنند. به دیگر سخن «یک مکان رد و نفی عظیم، روح طغیان، کانون همه نا آرامیها، قانون ناب انقلاب» وجود ندارد، حتی کمتر از آن، سوژهیی خاص که آن را بازنمایی کند نیز درکار نیست. برعکس، در تاریخ بالفعل سر و کارمان بیشتر با نقاط مقاومت موقتی و سیال است که از لایههای اجتماعی و افراد میگذرند. این امر ناشی از این واقعیت است که سرچشمههای قدرت با یک نیروی یکپارچه مخالف سلطهگران سلطهپذیران روبرو نیستیم، بلکه روابط نامساوی و سیال عملاص در پیکر جامعه به شیوه نامنظم توزیع شده است. فوکو قدرت شاه را نمونه یک قدرت حاکم با ویژگی نهیکنندگی میشمرد، که از عمل کردن در دایره پیکره اجتماعی و فردی ناتوان است.
یعنی فاقد این ویژگی خاص «قدرت انضباطی» است. این قدرت با حوزه روابط فردی در واقع به ایرانیان اجازه داد که آن هویت فرهنگی خودشان را که به آنها امکان میداد با قدرت نهیکننده بستیزند، همچنان دست نخورده حفظ کند. در این فرآیند شیعه در چهره قدرت انضباطی بدنها را به انقیاد خود در میآورد. کجا باید پناهی جست، چگونه میتوان خود را بازیافت، جز در آن اسلامی که قرنهاست با دقت تمام زندگی روزانه، پیوندهای خانوادگی و روابط اجتماعی تنظیم میکند.
میشل فوکو، یادداشتهای ایرانبه بیان دیگر قدرت حاکم قدرتی است که به جای آنکه روی بدنها و آنچه بدنها میکنند اعمال شود، روی زمین و تولیدات آن اعمال میشود. ویژگی این قدرت آن است که یک قدرت مستقیم است که از طریق دست انداختن روی داراییهای جامعه و مستقل از کنش و واکنش با پیکر جامعه که ملت را میسازد و هویت خود را با آن یکی میداند تداوم مییابد. این قدرتی است که از سوژه به سوژه حرکت میکند. رابطه سیاسی سوژه با سوژه را برقرار میسازد و از این لحاظ با قدرت انضباطی متفاوت است که برعکس در طبیعت جسمانی به شیوهیی فراگیر نفوذ میکند و بدون سرکوب متقاعد کننده است و کنشهای سرکوبگر خود را روی احساسات و روی حوزه رفتاری اعمال میکند. به این ترتیب قدرت آن شرایط حبس دایم و آن تاکتیکهای عام مطیعسازی را ایجاد میکند که به آن اجازه میدهد در پیکر جامعه خود را مثل یک داده قابل قبول، مثل یک سنت، باز تولید کند.
به این ترتیب حکومت پهلوی، با نظامهای فرمانروایی نهی کنندهاش، از نظر فوکو و در مقایسه با شبکه قدرتی که «از درون تن، جنسیت، خانواده، رفتار، دانش و تکنیک جامعه میگذرد» قدرتی است با حق عزل و نصب و موقعیت رو بنایی. این امر باعث عدم موفقیت شاه میشود. از این رو که یک استعاره با کنشهای نهیکننده نمیتواند واقعاص انسجام پیدا کند و نمیتواند خود را سرپا نگه دارد. از همین منظر است که فوکو انقلاب ایران را بازنمایی شورش دانشهای به انقیاد درآمده در مقابل قدرتی سرکوبگر میداند که نه امری غیرعادی است و نه اجتنابپذیر. به تصریح فوکو، نقش آن شخصیت اسطورهیی که امام خمینی(ره) باشد از اینجا نشات میگیرد. هیچ رییس دولتی، هیچ رهبر سیاسییی، حتی اگر از پشتیبانی رسانههای عمومی برخوردار باشد، نمیتواند امروزه لاف آن را بزند که در معرض چنین پیوندی اینقدر شخصی و اینقدر شدید قرار دارد. این پیوند احتمالاً متکی بر سه عامل است، امام خمینی(ره) «اینجا نیست» پانزده سال است که او در تبعیدی به سر میبرد که نمیخواهد به آن پایان دهد مگر وقتی که شاه رفته باشد، خمینی (ره) هیچ چیز نمیگوید، هیچ چیز غیر از «نه» به شاه، به رژیم، به وابستگی، سرانجام اینکه امام (ره) اهل حزب نیست، حزبی به نام او تشکیل نخواهد شد.خمینی (ره) نقطه تلاقی یک خواست جمعی است.
رضا شجاعیان
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست