جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

۳۷ سال زندگی یک قهرمان


۳۷ سال زندگی یک قهرمان
او كه روزی روی قلب ها راه می رفت. روز شانزدهم دی ماه ۱۳۴۶ بر روی دوش ها قرار گرفته بود. اما آن كه روی دوش ها بود، او نبود. او همچنان در دل هاست. روی قلب ها است و بر تارك آسمان گام می زند. آن كه بر روی دوش ها بود، جسم بود و آن كه می شناسیمش روح است. حقیقت است و آن كه حماسه دوران ما است. او آن بود كجا زندگی افتخار آفرینش به مردم ما غرور بخشید. او رستم دوران ما بود. او نخواهد مرد و نمرده است. او رفت تا با افسانه اساطیر هم آغوش شده به ابدیت بپیوندد.
خبر این بود ... «جسد تختی قهرمان كشتی جهان را در یكی از اتاق های هتل آتلانتیك پیدا كرده اند. از قرار معلوم تختی كه از ۳روز قبل مفقود شده بود به عنوان یك ناشناس در این هتل اقامت كرد و به طوری كه شواهد نشان می داد و پزشكی قانونی اعلام كرد، به وسیله سم خود را مسموم كرده است. ولی آیا جهان پهلوان، آن مظهر اراده ـ قدرت و مردانگی خود را مسموم كرده بود؟.. این سؤالی است كه شاید هنوز هم دهان به دهان می گردد و همه به یكدیگر می گویند تختی را كشتند یا خودكشی كرد؟!...
... به هر حال، آن روز، آن روز سیاه، روز ۱۶ دی ماه سال ،۱۳۴۶ مردم،بله همه مردم، صدها هزارتن از عشاق جهان پهلوان، آنها كه محو مردانگی ها و صفات فوق انسانی او بودند، كسی را به سینه تاریخ، به سینه خاك سپردند كه یادش را همواره در سینه خواهیم داشت، صدای آن ها كه فریاد می زدند: «ای وای تختی را از دست دادیم» دردل زمان ثبت خواهد شد. تختی نام تو هرگز از خاطره ها نخواهد رفت. «بابك» تو همیشه یادگاری گرانبها از تو برای ما است. آنهایی كه برای تو اشك ریختند. همان ها بودند كه برای پیروزی هایت شادی كردند و برای شكست هایت گریستند، ولی این واپسین شكست، تحمل ناپذیر بود. تحمل ناپذیر...
ساعت ۱۱ شب پیشخدمت هتل از جلو اتاق او می گذرد. می بیند چراغ اتاق شماره ۲۲ روشن است و صدای آب از دستشویی می آید. این نشان می دهد كه تختی تا این ساعت زنده بوده است و ساعت ۳۰:۱ بعد از نیمه شب، لحظه فاجعه ، لحظه انتظار... چند ساعت جان كندن پایان می یابد. او آخرین نفس را در تنهایی می كشد و در یك لحظه كه برای همه دوستداران بی شمار او لحظه بی خبری بود، روح او از كالبدش پرواز می كند. دوشنبه ۱۶ دی ماه ،۱۳۴۶ ساعت ۳۰:۸ صبح پیشخدمت هتل می بیند ماشین بنز مرحوم تختی چرخ عقبش پنجر است. به مدیر هتل می گوید. تلفن می كنند تختی جواب نمی دهد. پیشخدمت می رود گوش را به در اتاق می چسباند می بیند صدا نمی آید، یعنی تلفن زنگ نمی زند و وقتی نگران می شود با مشت به در می كوبد. ساعت ۹ صبح مدیرهتل به كلانتری ۷ تلفن می كند و بعد به كلانتری می رود و با چند مأمور می آیند و چون در بسته است، مأمور جلو در می گذارند و دوباره به كلانتری بازمی گردند. ساعت ۳۰:۹ صبح، نماینده دادستان و مأموران در اتاق را باز می كنند و با جسد تختی روبرو می شوند كه روی تخت افتاده است و صورتش كبود شده است و شیار باریكی از خون از گوشه لبانش سرازیر شده است و بدین ترتیب پوریای ولی عصر و زمانه ما جان به جان آفرین تسلیم كرد و ملتی را در سوگ عمیق و بی پایان خود برد.
منبع : روزنامه ایران