شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

نخستین گناه


نخستین گناه
● آفرینش آدم و ماجرای هبوط در دین یهود
۱) آفرینش آدم و ماجرای هبوط در عهد عتیق
از آفرینش‌ آدم در سفر پیدایش به دو بیان سخن به میان آمده است؛ نخست در باب اوّل و دوم در باب‌های دوّم تا پنجم آن. در باب اول سفر پیدایش(۱) از تكوین عالم هستی در شش روز و از آفرینش آدم كه نقطه‌ی كمال خلقت و مهر پایانی آن است، سخن می‌رود. پس از آن كه خداوند، آسمان‌ها و زمین را آفرید و با اراده و كلام خود، روشنایی را پدید آورد، آب‌های زیر فلك را از آب‌های بالای فلك جدا ساخت، روی زمین را از گیاهان گوناگون و انواع جانوران و پرندگان پر ساخت و اجرام فلكی را در آسمان قرار داد و در روز ششم گفت: «آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همه‌ی حشراتی كه بر زمین می‌خزند حكومت نماید. پس خدا آدم را به صورت خود آفرید، او را به صورت خدا آفرید، ایشان را نر و ماده آفرید. و خدا ایشان را بركت داد و خدا بدیشان گفت بارور و كثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلّط نمائید و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همه‌ی حیواناتی كه بر زمین می‌خزند حكومت كنید.»(۲)
در باب‌های دوم تا پنجم، داستان خلقت آدم با تفصیل بیشتر و تقریباً با بسیاری از جزئیاتی كه در روایات مسیحی و اسلامی نیز دیده می‌شود آمده است؛ آدم، همسر وی حوّا، باغ عدن، شجره‌ی ممنوعه، اغوای حوّا و خوردن از میوه‌ی آن درخت (گناه نخستین)، رانده شدن از باغ بهشت، زندگی بر روی زمین، زناشویی و آوردن فرزندان و جز آن در این قسمت ذكر شده است.
پس از پیدایش آسمان‌ها و زمین، خداوند آدم را خلق كرد تا بر روی زمین كار كند، آفرینش آدم از خاك زمین بود و خداوند در بینی او روح حیات دمید و از نفخه‌ی الهی، آدم نفس زنده شد.(۳) سپس باغی پر از درختان گوناگون در عدن، به طرف شرق غرس نمود، درخت حیات و درخت معرفت نیك و بد را در میان آن قرار داد و آدم را در آن جا نهاد تا به كار زمین بپردازد و باغ را نگهبانی كند،(۴) ولی او را از خوردن میوه‌ی درخت معرفت نیك و بد منع كرد و به او گفت كه اگر از آن بخوری هر آینه خواهی مرد(۵). آن گاه خداوند همه‌ی جانداران و پرندگاه زمین و آسمان را كه از خاك سرشته بود نزد آدم آورد تا وی آنان را نام بگذارد و نامی كه آدم بر هر یك از آنان نهاد، همان نام او شد(۶). آدم تنها بود و خداوند خواست تا برای او جفتی و معاونی بیافریند، پس خوابی گران بر او مستولی كرد، یكی از دنده‌های او را برداشت و از آن حوّا را خلق كرد(۷) مار كه هوشیارتر از جانوران دیگر بود، نزد حوّا آمد و او را به خوردن میوه‌ی درخت معرفت نیك و بد ترغیب و اغوا كرد و گفت این كه خداوند شما را از آن منع كرده است از آن روست كه اگر از آن بخورید، چشمانتان باز می‌شود و مانند خداوند بر نیك و بد معرفت خواهید یافت. حوّا از میوه‌ی آن درخت تناول نمود و قسمتی از آن را نیز به آدم داد و او نیز خورد، در همین هنگام چشم هر دوی آن‌ها به نیك و بد باز شد و از برهنگی خود مطّلع شدند و از شرم، اندام‌های خود را بر برگ‌های انجیر پوشاندند.(۸)
خداوند كه از نافرمانی آنان به خشم آمده بود، حوّا را محكوم كرد كه گرفتار وضع حمل و درد زایمان شود و تا ابد تحت فرمان همسر خویش باشد و آدم را گفت كه زمین به سبب تو ملعون شد و تو در تمامی ایّام عمرت با رنج و عذاب از زمین نان خواهی خورد و خار و خس برایت خواهد رویاند سرانجام به خاك باز خواهی گشت و مار نیز از این كه حوّا را اغوا كرده بود ملعون و محكوم شد تا ابد بر شكم خود راه رود و خاك بخورد و میان او و آدمیان دشمنی حاكم باشد و خداوند گفت كه همانا انسان مثل یكی از ما شده است كه عارف نیك و بد گردده و مبادا كه از میوه‌ی درخت حیات نیز بخورد و جاودان و زنده و بی‌مرگ بماند. پس خداوند آدم را از باغ عدن بیرون كرد تا بر روی زمین كه خود از آن آفریده شده بود، كار و زندگی كند و كرّوبیان را در سمت شرقی عدن مسكن داد و شمشیر آتشباری را در اطراف درخت حیات به گردش در آورد تا آن را محافظت كند … (۹) در بعضی دیگر از كتب عهد عتیق نیز مطالبی آمده است كه به گونه‌ای با نكاتی كه در چهار باب اوّل سفر پیدایش مشاهده می‌شود ارتباط دارند. بطور مثال در مزامیر داود باب‌های ۹ و ۱۳ به گنهكاری انسان و رحمت و محبّت پروردگار اشاره شده است و در باب ۸ همین كتاب آمده است كه خداوند تاج جلال و اكرام بر سر انسان نهاده و او را بر تمامی آفریدگان خود فرمانروا قرار داد. در سفر ایّوب نیز از كوتاهی و تلخی عمر آدمی در این جهان و بی‌ثباتی هستی او و نیز از آرزوی بازگشت به مقام قرب الهی و بازیافت سعادت و نیكبختی از دست رفته سخن به میان آمده است.(۱۰)
۲) گناه نخستین در كتب غیر رسمی و ادبیّات بین العهدین
اشاراتی كه در این زمینه در این نوشته‌ها وجود دارد، كاملاً مبتنی بر مطالبی است كه در سفر پیدایش آمده است. ولی نویسندگان این كتب از عقاید و روایات دیگری كه در طول زمان در حول این موضوع پدید آمده بود نیز بهره گرفته و گاهی تأویلات و دریافت‌های شخصی خود را نیز بر آن افزوده‌اند:
الف) در كتاب حكمت یسوع بن سیراخ، گناه كردن آدم و گرفتار مرگ شدن او ناشی از گناه حوّا دانسته شده است.(۱۱)
ب) در حكمت سلیمان آمده است كه: خداوند انسان را برای بی‌مرگی آفریده و او را به صورت جاودانگی خود خلق كرد، اما ابلیس بر آدم حسد برد و او را به نافرمانی و گناه كشید و از این روی مرگ به جهان راه یافت. بدین ترتیب در این جا، ابلیس جای مار را می‌گیرد و سقوط آدم به حسد ابلیس نسبت داده می‌شود.(۱۲)
ج) در كتاب دوّم اسدراس عنوان شده كه: آدم با گناهی كه مرتكب شد نه تنها خود را گرفتار عقوبت كرد و از بهشت رانده شد، بلكه تمامی نوع بشر را با خود به سقوط كشانید.(۱۳)
در همین كتاب نویسنده از این كه تمامی آدمیزادگان باید به گناه آدم مجازات شوند و به كیفر مرگ برسند، شكوه و زاری می‌كند.(۱۴) بدینسان مساله گناه نخستین كه در ادوار بعدی، از مهمترین مسائل علم كلام مسیحیّت به شمار می‌رود، ظاهراً نخستین بار در این كتاب مطرح می‌شود.
د- در كتاب مكاشفات باروخ، اگر چه از گناه و سقوط آدم و ادامه‌ی آن در فرزندان او سخن می‌رود ولی از طرف دیگر موضوع اختیار و آزادی انسان نیز در انتخاب خیر و شرّ نیز مطرح می‌شود و عبارت معروف «هر كس آدم نفس خود است» در این كتاب اشاره به همین معنی داشته و گویای این نكته است كه سعادت و شقاوت هر انسانی در خود او و با خود اوست.(۱۵)
هـ) در كتاب اسرار خنوخ در این زمینه آمده است كه اجزای وجود آدم از هفت جوهر آفریده شد گوشتش از خاك، خونش از قطره‌های شبنم، چشمانش از خورشید، استخوانش از سنگ، رگها و موهایش از گیاهان، اندیشه‌اش از ابرها و از سرعت سیر فرشتگان، روحش از روح خدا و از باد و نامش از چهار حرف M, A, D, A (حروف اوّل نام‌های جهات چهارگانه به زبان یونانی) ساخته شده است. آدم از دو عالم روحانی و جسمانی آفریده شد و چون فرشتگان از حكمت الهی بهره‌ور بود. خداوند راه نور و راه ظلمت را به او نشان داده و نیروی تمییز و تشخیص میان نیك و بد و انتخاب آن دو را به او ارزانی داشته بود ولی بدان سبب كه حقیقت خود را نمی‌شناخت و از اصل خویش بی‌خبر بود سقوط كرد.(۱۶)
۳) گناه نخستین در تلمود
در بخشی از تلمود كه هگّادا(۱۷) (روایت) نام دارد و شامل قصص و روایات شفاهی و تمثیلات دینی و اخلاقی است، غالباً موضوعات و مسائل عقیدتی مورد تفسیر و تاویل قرار می‌گیرد و برای روایات و رویدادهایی كه در كتاب مقدّس نقل شده است توجیهات جدیدی ارائه می‌گردد. در این بخش از تلمود مطالبی كه در چند باب اوّل سفر پیدایش درباره‌ی آدم و حوا و آفرینش آنان آمده است نیز به تفصیل مورد تفسیر و تاویل قرار گرفته و روایات و اشارات گوناگون بر آن افزوده شده است. به عنوان مثال در یكی از روایات آمده است كه: آدم در نخستین روز سال نو، روز اول تشرین، آفریده شد و هر چه وابسته به وی بود، در همان روز روی داد. در ساعت اوّل، خاك او گرد آمد، در ساعت دوم گل او سرشته و آماده شد، در ساعت سوّم اندام‌های او بر هم قرار گرفتند، در ساعت چهارم جان در او دمیده شد و در ساعت پنجم او برخاست و راست ایستاد، در ساعت ششم بر همه چیز نام نهاد، در ساعت هفتم حوّا را به نزد او آوردند، در ساعت هشتم آن‌ها قابیل و هابیل را به وجود آوردند، در ساعت نهم هشدار داده شدند كه از درخت معرفت نیك و بد نخورند، در ساعت دهم مرتكب نافرمانی شدند، در ساعت یازدهم فرمان محكومیّت بر ایشان فرود آمد و در ساعت دوازدهم آنان را از باغ عدن بیرون راندند.
در سفر تكوین شرح آفرینش آدم و سرگذشت او تا هنگام رانده شدن از باغ بهشت گزارش شده است ولی از احوال او پس از آن زمان و از این كه بر روی زمین چگونه زندگانی خود را با شرایط تازه سازگاری داد، در این سفر و در اسفار دیگر عهد عتیق سخنی به میان نیامده است، امّا در روایاتی كه در هگّادا نقل شده است در این باب اشارات فراوانی به چشم می‌خورد. گفته‌اند كه چون خورشید غروب كرد و جهان تاریك شد آدم را هراس فرا گرفت و با خود اندیشید كه اكنون مار می‌آید و مرا هلاك می‌كند، خداوند دوپاره سنگ به وی داد تا آن‌ها را به هم بكوبد و آتش و روشنایی پدید آورد.
هنگامی كه آدم گناه كرد، شكوه خود را از دست داد و با گناه او چیزهایی دیگر نیز از شكوه افتادند، گرچه همگی به كمال خود آفریده شده بودند. با گذشت نسل‌ها، زیبایی آدمیان رو به كاهش نهاد. شیطان بدین جهت مار را ابزار كار خود ساخت كه از جانوران دیگر زیركتر و تیزبین‌تر بود و چون خداوند به او دست و پا بخشیده بود، بیش از دیگران به آدمی شباهت داشت. درخت معرفت نیك و بد را بعضی تاك و بعضی دیگر گندم، لیمو و یا انجیر گفته‌اند. درباره‌ی درخت انجیر آمده است كه چون آدم و حوّا پس از ارتكاب گناه از برهنگی خود احساس شرم كردند، با برگ این درخت اندام‌های خود را پوشاندند، پس باید میوه‌ای كه از خوردن آن منع شده بودند، انجیر بوده باشد و امّا این كه باغ عدنی كه آدم از آن رانده شد آیا در این جهان بوده و یا در جهان دیگر، مساله‌ای است كه مورد اختلاف است(۱۸).
۴) جایگاه گناه نخستین در فلسفه‌ی دینی و عرفان یهود
درعصر هلنیستی كه دوران رواج فرهنگ یونانی و سلطه‌ی آن بر افكار اروپائیان و بخش‌هایی از آسیای غربی بود، متفكران یهودی، اغلب به تاویل و تفسیر تمثیلی باب‌های اولیه‌ی سفر پیدایش می‌پرداختند و آدم را نمونه‌ی اصلی و اولیه(۱۹) نوع بشر و سرنوشت و سرگذشت او را بیان تمثیلی وضع انسان در جهان می‌شمردند. ولی در عین حال واقعیت تاریخی گزارش سفر پیدایش را نیز پذیرفته بودند و آن را دارای دو جنبه‌ی تاریخی و تمثیلی می‌دانستند.
فیلون اسكندرانی(۲۰) (نیمه‌ی اول سده‌ی اول میلادی) می‌گفت كه: خداوند دو گونه انسان آفرید؛ انسان آسمانی به صورت خدا(۲۱) و انسان زمینی كه از خاك سرشته شد(۲۲) انسان آسمانی غیر مادی است و انسان زمینی تركیبی است از عناصر مادی و معنوی – پیكر و خرد و اندیشه – این خرد و اندیشه‌ی آدمی است كه به صورت خدا آفریده شده است نه پیكر او. آدم زمینی هم از لحاظ توانایی عقلانی از همه‌ی آدمیان آینده برتر بود و هم از لحاظ صورت جسمانی و به كمال سعادت نایل شد، ولی در این مقام باقی نماند. وی با خوردن از درخت معرفت نیك و بد، جاودانگی و نیكبختی خود را از دست داد و گرفتار مرگ و تیره روزی شد. از دیدگاه فیلون، خوردن از شجره‌ی ممنوعه، تمثیل و كنایه‌ای است از تسلیم شدن در برابر لذات و شهوات جسمانی. چون آدم در برابر خواسته‌های جسمانی خود سر فرود آورد، فهم او از سطح فراتر دانش به سطح فروتر اندیشه فرو افتاد.
فیلون در مواردی معنای لفظی عبارات سفر پیدایش را می‌پذیرد و آن‌ها را به صورت ظاهری تفسیر می‌كند، ولی عموماً می‌كوشد كه برای همه‌ی عناصر معنایی تمثیلی پیدا كند و از این روست كه در فلسفه‌ی او آدم مظهر خرد می‌گردد و حوا نمودگار دریافت حسی و مار مظهر هوای نفسانی و درخت معرفت نمودگار اندیشه و تدبیر(۲۳).
موسی بن میمون{۱} نیز كه در بسیاری از موارد مضامین كتاب مقدس را تأویل و تفسیر تمثیلی می‌نماید، درباره‌ی آدم می‌گوید كه: آفریده شدن وی به صورت خدا اشاره به كمال عقلانی اوست و نه همانندی جسمانی. پیش از ارتكاب گناه (گناه نخستین) خرد وی به كامل‌ترین حد خود رسیده بود و همواره با تمامی وجود خویش به تفكر و تأمل درباره‌ی حقایق طبیعی و ماورای طبیعی مشغول بود. گناه كردن وی در حقیقت روی آوردنش به سوی لذات جسمانی بود. كوشش در ارضای شهوات او را از تفكر درباره‌ی حقایق الهی بازداشت و عقل عملی او را كه تا آن زمان خفته بود، بیدار و فعال كرد. به جای تعقل نظری به تجربه‌های عملی پرداخت. به جای حقایق، به ارزش‌ها و امور اعتباری توجه یافت و به جای شناخت حق و باطل به تمییز نیك و بد و سود و زیان سرگرم شد و به جای تفكر در طبیعت و ماورای طبیعت به مسائل اخلاقی و سیاسی روی آورد.
بنابراین در نظر موسی بن میمون، عقل عملی منزلتی فروتر از عقل نظری دارد و كیفری كه آدم دید از آن روی بود كه از عقل نظری و تفكر در حقایق الهی روی گرداند و به عقل عملی و خواهش‌های جسمانی روی آورد. موسی بن میمون در این باره می‌گوید كه: مار نمودگار قوه‌ی موهمه است و سمائیل (ابلیس) مظهر قوه‌ی شهویه و درخت حیات نمایانگر طبیعت است و شاخه‌ی آن نمودگار ماورای طبیعت، در حالی كه درخت معرفت نیك و بد نمودگار عقل عملی است. آدم به جای این كه از میوه‌ی درخت حیات بخورد و به جاودانگی نایل شود، از میوه‌ی درخت معرفت نیك و بد كه از آن منع شده بود خورد و از تعقل در حقایق برتر بازماند و در پی تسلیم شدن به خواهش‌های جسمانی به عقل عملی روی آورد(۲۴).
یوسف البو{۲} می‌گفت كه: آدم نمونه‌ی نخستین نوع انسان و برترین و كاملترین مخلوقات این جهان است و مقصود از آفرینش عالم وجود اوست و موجودات دیگر برای خدمت او آفریده شده‌اند. او نیز سرگذشت آدم را بیان تمثیلی از وضع انسان در این جهان می‌دانست. به نظر او باغ عدن كنایه از این عالم، آدم كنایه از نوع بشر، درخت حیات عبارت از شریعت (تورات) و مار نمودگار شهوات است. قرار گرفتن آدم در باغ عدن كه درخت حیات در میان آن جای دارد كنایه از آن است كه انسان در این جهان باید به احكام شریعت پایبند باشد و بیرون شدن وی از باغ عدن پس از نافرمانی، كنایه از كیفری است كه نافرمانی و غفلت از احكام الهی در پی دارد(۲۵).
● گناه نخستین در مسیحیت
اساس نظریاتی كه در اناجیل و سایر بخش‌های عهد جدید درباره‌ی آدم ملاحظه می‌شود، كلاً همان مطالبی است كه در چند باب اول سفر پیدایش درباره‌ی خلقت آدم و نافرمانی او و بیرون راندنش از بهشت آمده است و در این راستا، مباحثی هم چون شخصیت و طبیعت مسیح و مساله‌ی گناه اولیه و موضوع عنایت و بخشایش الهی كه از مهمترین مباحث كلامی مسیحیت نیز محسوب می‌گردند، با آفرینش آدم و سرگذشت او ارتباط بسیار نزدیكی دارند و متكلمان مسیحی از آغاز به این موضوع توجه خاص داشته‌اند.
دكتر كنت آستر در كتاب خود به نام «دید كلی از خدا و انسان» در زمینه‌ی گناه این گونه می‌نویسد:
«توضیحات كامل درباره‌ی مبدا گناه و شرارت محال است، مع‌الوصف چیزهایی كه خدا درباره‌ی شرارت و نابودی نهایی آن كشف نموده است به قدری كافی است كه جوینده‌ی حقیقی را از عدالت و محبت خداوند در حل مساله‌ی گناه قانع می‌كند. این قدر مسلم است كه خداوند مهربان مولد شرارت نبوده هیچ گونه قصوری در پیدایش آن ندارد. یگانه تعریف گناه آن است كه در كتاب مقدس ذكر شده است: «هر كه گناه كند، قانون خدا را می‌شكند، زیرا گناه چیزی جز شكستن قانون نیست(۲۶).» یعنی هر عملی یا فكری كه برخلاف قاعده‌ی اصلی محبت الهی باشد یكنوع گناه است زیرا كه محبت پایه و اساس حكومت الهی است(۲۷).
۱) گناه ابوالبشر
- در فصل هشتم كتاب «دید كلی از خدا و انسان» مؤلف با استناد به ابواب اولیه‌ی سفر پیدایش ماجرای هبوط را این گونه شرح می‌دهد كه: «چون ابلیس از ادامه‌ی كار اغوا كننده‌ی خود در سما باز داشته شد، منطقه‌ی جدیدی برای خود در بین بشر نو مخلوق پیدا كرد. او مسرت و خوشی زوج مقدس را ملاحظه كرد و متوجه سعادتی كه تا ابد از دست داده بود گردید و تصمیم گرفت آنان را نیز به نافرمانی وا دارد تا از آن امتیاز نیز محرومشان سازد و محبتشان را به بی‌اعتمادی و سرودهای شكر آمیزشان را به خواری تبدیل نماید. ابوالبشر از خطرات دشمن حیله‌گر بی‌خبر نبود، فرشتگان آسمان، او و همسرش را از تاریخ و گذشته‌ی ابلیس و هم‌چنین از نقشه‌ی شیطان برای بیرون راندن آنان از راه مستقیم آگاه ساخته بودند. درختی در میان باغ عدن گذاشته شد تا عامل آزمایش آنان قرار گیرد. از میوه‌ی تمام درختان می‌توانستند آزادانه بخورند و شیطان فقط در نزدیكی این درخت می‌توانست با آنان تماس بگیرد. مادامی كه مطیعانه از آن درخت دور می‌ماندند محال بود شیطان به نزدشان آید و شرا را بر آنان تحمیل كند. اگر آنان نیز سلطه‌ی شیطان درآیند كاملاً در نتیجه خواست خودشان خواهد بود – خود باید حضور شیطان را در اطراف آن درخت بجویند. برای دفاع در مقابل این خطر، فرشتگان به زوج مقدس گوشزد نموده بودند هرگز از یكدیگر جدا نشوند مبادا به تنهایی تحت تاثیر ابلیس قرار بگیرند. روزی ام البشر در كار باغداری بی‌اراده از كنار همسر خود دور شد و وقتی كه متوجه گردید تنهاست احساس خطری ننموده تصور كرد كه خود حكمت و قوت كافی دارد تا بین خوبی و بدی فرق بگذارد و از بدی احتراز كند. طولی نكشید كه با علاقه‌ی عجیبی بر همان درختی كه خدا منع كرده بود می‌نگریست، ابلیس از فرصت استفاده كرده توسط ماری كه واسطه قرار داده بود فوراً از زن سوال كرد: آیا خدا حقیقهٔ گفته است كه از همه‌ی درختان باغ نخورید؟(۲۸)» در این برخورد شیطان توسط ماری كه از همه‌ی حیوانات صحرا كه خداوند خلق نموده بود هشیارتر و زیباتر بود با حوا صحبت نمود. زن از صحبت كردن مار متعجب شده به جای این كه وسوسه‌ی شیطان را متوجه شود، مكث كرده و به حرف‌های مار گوش فرا داشت و جواب داد: از میوه‌ی درختان باغ می‌خوریم لیكن خدا گفته است از میوه‌ی درختی كه در وسط باغ است مخورید و آن را لمس مكنید مبادا بمیرید. مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد بلكه خداوند می‌داند در روزی كه از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیك و بد خواهید بود(۲۹). حوا، حرف‌های شیطان را باور نمود ولی باور او نسبت به دروغ ابلیس سبب نجاتش نشد و مانع جرم و گناه نگردید. او فرمان خداوند را اطاعت نكرد و این عمل سبب خطایش گردید. پس از خوردن میوه‌ی درخت ممنوعه، حوا میوه‌هایش را چید و به شوهرش داد تا او نیز بخورد. ابتدا حضرت آدم از این كار احساس بهبودی نمود ولی بزودی واقعیت امر به وحشتش انداخت. ناگهان در هوایی كه همواره لطیف و دلپسند بود احساس سردی كردند. ردای نور ناپدید گشت و از برگان درخت انجیر پوششی برای آلودگیشان ساختند زیرا كه دیگر نتوانستند به حضور خالقشان درآیند. حضرت آدم بزودی متوجه وخامت گناه خود گردید. شیطان از موفقیت خود افتخار می‌نمود. ابتدا زن را اغوا كرد و پس از آن شوهرش را در زمره‌ی متخلفین در آورد و آن گاه آواز خداوند را شنیدند كه در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ می‌خرامد و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان كردند و خداوند خدا آدم را ندا در داده گفت كجا هستی؟ گفت چون آواز ترا در باغ شنیدم ترسان گشتم زیرا كه عریانم پس خود را پنهان كردم. گفت كه ترا آگاهانید كه عریانی؟ آیا از درختی كه ترا قدغن كردم كه از آن نخوری خوردی(۳۰)؟
حضرت آدم نه گناهش را انكار نمود و نه بهانه آورد، اما به جای این كه با فروتنی توبه كند و آمرزش بطلبد تقصیر خطای خود را به گردن همسرش در نتیجه بر خالقی كه او را آفریده بود نهاد. وی گفت: «این زنی كه قرین من ساختی وی از میوه‌ی درخت به من داد كه خوردم(۳۱). وقتی كه خداوند از زن پرسید: این چه كار است كه كردی؟ زن گفت: مار مرا اغوا نمود كه خوردم(۳۲) و اینجاست كه خداوند حكم شیطان را در حضور آدم و حوا صادر می‌نماید. وی به شیطان می‌گوید: و عداوت در میان تو و زن و در میان ذریت تو و ذریت وی می‌گذارم، او سر ترا خواهد كوبید و تو پاشنه‌ی وی را خواهی كوبید(۳۳).
در عصر همان روزی كه آدم و حوا مرتكب گناه شده بودند از خالق مهربان وعده‌ی آمدن نجات دهنده‌ای شنیدند كه از نسل زن پدید آید و سر مار (یعنی شیطان) كه او را اغوا كرده بود بكوبد. اخراج آدم از باغ عدن نتیجه‌ی گناه و نمونه‌ی جدایی از خداوند بود. او و همسرش مرتباً به دروازه‌ی باغ عدن می‌آمدند تا در آن مكان از درگاه الهی قدرت پیروزی بر خطا را دریافت نمایند(۳۴).
۲) سقوط و عواقب آن
وقتی آدم و حوا وسوسه شدند و از میوه‌ی ممنوعه خوردند، عواقبی چند به جا گذاشتند. آدم و حوا گناهكار شدند، یعنی مسؤول كار اشتباهی كه كرده بودند شناخته شدند. گناه مكافات دارد. خداوند نمی‌تواند قدوس باشد و در عین حال تجاوز الهی را نادیده بگیرد. به همین دلیل است كه خداوند با غضب به گناه نظر می‌افكند(۳۵).
با این حساب، آدم و حوا عواقب شخصی گناه را بر خود هموار كردند. از این گذشته تمام نژاد انسانی نیز آلوده گشت. حتی فرزندانی كه به دنیا آمدند میل باطنی نسبت به گناه داشتند. و این مرض طبیعت بشری آن گاه كه كودك به سن مسؤولیت اخلاقی می‌رسد به صورت عمل گناه در می‌آید و شخص تحت غضب خدا قرار می‌گیرد. به همین دلیل گناه نخستین گرچه به خودی خود دلیل محكومیت بشر نیست، ولی او را به گناهان انفرادی سوق می‌دهد، به طوری كه پولس با ناراحتی می‌گوید: «همه گناه كرده‌اند»(۳۶) بنابراین در اثر گناه آدم، معصومیت از بین رفت و صورت خدا كه در انسان بود بد شكل و ضعیف شد و انسان برده‌ی گناه گشت و بی‌نظمی و مرگ وارد جهان شد(۳۷).
وضع انسان را در این حال می‌توان به شخصی تشبیه نمود كه در چاهی سقوط كرده و از عمق چاه به بالا نظر می‌افكند، تصمیم می‌گیرد از چاه خارج شود ولی هرچه تلاش می‌كند بیهوده است و نمی‌تواند خود را از چاه خارج سازد و در این جا به نیرویی ماورای نیروی خود احتیاج دارد چرا كه در ذات خود این قدرت را نمی‌یابد. وضع روحانی انسان عیناً به همان گونه است، انسان در گناه فور رفته و از آن محیط رقت بار خود به بالا نگریسته، قدوسیت و پاكی خداوند را می‌نگرد و وضع منزه سابق خود را به یاد می‌آورد. او می‌خواهد از قید گناه آزاد شود و تصمیم می‌گیرد كه خود را خلاص كند ولی هرچه بیشتر تلاش می‌كند، برایش مقدور نمی‌شود، خلاصی و نجات او منوط به نیرویی برتر است.
این نیرویی برتر در وجود عیسی است كه تجسم می‌یابد و این عیسی است كه در پی نجات این انسان بر می‌آید یعنی انسان را از آن وضعیتی كه در آن به سر می‌برد كه وضعیت گناه آلودگی است نجات می‌بخشد. در واقع ظهور عیسی و رسالت او نقطه‌ی مقابل گنه آلودگی انسان است و او می‌خواهد این گناه را بزداید و البته نجات انسان هم چیزی نبود كه بعداً بدون مقدمه به وسیله‌ی عیسی مسیح و مرگش بر روی صلیب به اجرا در آمده باشد، بلكه عیسی مسیح بره‌ای بود كه قبل از بنای عالم ذبح شده بود(۳۸). حتی قبل از سقوط انسان در باغ عدن خداوند این راه نجات را تدارك دیده بود(۳۹).
و بالأخره همچنان كه با نافرمانی و گناه یك انسان (آدم) گناه و مرگ به جهان راه یافت و همه گناهكار و میرا شدند، با فرمانبرداری و بی‌گناهی یك انسانی دیگر (عیسی) همه از گناه پاك شدند و زندگی یافتند. «و چنانكه در آدم همه می‌میرند، در مسیح همه زنده خواهند گشت.»(۴۰)بدین سان مساله‌ی گناه اولیه، یعنی نافرمانی آدم در آغاز خلقت و كیفر دیدنش و ادامه‌ی گناه و كیفر او در نوع بشر كه در نوشته‌های بین العهدین مطرح شده بود در نامه‌های پولس با ظهور عیسی مسیح و مصلوب شدن او پیوند می‌یابد. مسیح قربانی می‌شود و با خون خود گناه آدم را می‌خرد و ذریت آدم را از گناهی كه او مرتكب شده بود پاك می‌سازد(۴۱). «مسیح شبانی است كه جان خود را فدای گوسپندانش می‌كند(۴۲)».
۳) گناه نخستین در كلام مسیحی
مساله‌ی گناه اولیه(۴۳) به گونه‌ای كه در نامه‌های پولس مطرح است، نخستین بار به وسیله‌ی آگوستین {۳} مورد بحث و بررسی كلامی قرار گرفت. پیش از او ظاهراً این نظریه در نظام اعتقادی كلیسا به صورت قطعی و رسمی در نیامده بود. ایرنائیوس {۴} از آباء اولیه‌ی كلیسا، گناه اولیه را نه در آدم بلكه در نسل قابیل و نتیجه‌ی لعن خدا بر او می‌دانست.
آباء اولیه‌ی كلیسا، غالباً گناه آدم را موجب سقوط خود او وزایل شدن موهبتهای اضافی در شخص او می‌دانستند و به مساله ادامه و انتقال گناه و آثار آن در فرزندان آدم و نسل‌های بعد توجهی نداشتند اما برخی دیگر از آباء اولیه‌ی كلیسا، در تفسیر سخنان پولس می‌كوشیدند كه چگونگی این نظر را به روش خود توجیه و بیان كنند. برخی از آنان انتقال گناه را تنها در جسم می‌دانستند و روح را از آن مبرا می‌شمردند و می‌گفتند كه ارواح، جدا از اجساد، خلق می‌شوند و پس از انعقاد نطفه به ابدان خاص خود می‌پیوندند و از این روی در ارتكاب گناه دخالتی ندارند. گناه در جسم كه محل شهوات است ادامه می‌یابد و در عمل زناشویی از پدر به فرزند منتقل می‌شود. این اعتقاد كه به نظریه‌ی آفرینشی(۴۴) مشهور است، نظریه‌ی رایج در كلیسای ارتدوكس شرقی شد ولی كلیسای كاتولیك روم آن را نپذیرفت.
در آغاز سده‌ی سوم میلادی ترتولین{۵} متكلم مسیحی نظریه‌ی دیگری مطرح كرد كه در حقیقت استنتاج از گفته‌های پولس بود و در دوره‌های بعد با گسترشی كه در آثار اگوستین یافت اساس اعتقاد كلیسا در این باب شد. بنا بر گفته‌ی ترتولین كه به نظریه‌ی انتقال شهرت یافت، روح چون جسم در نطفه از پدر به فرزند منتقل می‌شود و گناه نه تنها در جسم، بلكه در روح نیز موجود و مضمر است و در طی توالد و تناسل از نسلی به نسل دیگر می‌رسد.
اگوستین در مشاجراتی كه با متكلم معاصر خود پلاگیوس {۶} در این باره داشت، سخنان پولس و نظریات ترتولین را بسط داد و موضوع را به نوعی كه در افكار آباء و متكلمان پیش از او سابقه نداشت با مساله‌ی آزادی اراده‌ی انسان مرتبط ساخت. پلاگیوس انسان را در اعمال خود و در پیروی از احكام شریعت آزاد و مختار می‌دانست و می‌گفت كه هر كس مسؤول كارهای خویش است. آگوستین می‌گفت آدم پیش از سقوط در انتخاب خیر و شر آزاد بود ولی پس از نافرمانی و سقوط، آزادی اراده را از دست داد و این كیفیت یعنی فساد طبیعت از او به فرزندانش انتقال یافته و انسان ساقط اسیر شهوت و گناه است و از آن گزیری ندارد.
اگوستین نیز مانند ترتولین ادامه‌ی گناه را در نوع بشر نتیجه‌ی نزدیكی زن و مرد و انتقال فساد در روح فرزند می‌دانست پلاگیوس می‌گفت كه كودكان مانند آدم پیش از سقوط پاك و معصوم‌اند ولی اگوستین كه تأثیر سقوط آدم را كلی و همگانی می‌پنداشت و می‌گفت كه كودكان میراث آدم را از پشت پدر با خود می‌آورند و با استناد به گفته‌ی پولس(۴۵) انسان را حتی در انتخاب خیر و اراده به سوی آن آزاد و مختار نمی‌دانست. به گفته‌ی او تنها لطف و عنایت الهی است كه انسان را به سوی خیر هدایت می‌كند و این به سبب لیاقت انسان نیست بلكه بخشایش و اراده‌ی خداوند چنین ایجاب می‌كند، حتی دعا و نیاز انسان نیز موهبت الهی و تابع مشیت خداوند است و از این روی كسی كه به خیر رو می‌كند نباید آن را به خود نسبت دهد، بلكه باید خداوند را فاعل و موجب گرایش خود به سوی رستگاری بداند(۴۶). این نظریه در طول قرون وسطی در كلیسا مطرح بود و به عبارات مختلف بیان می‌شد.
توماس اكویناس {۷} گناه اولیه را عبارت از درهم ریختن نظم و هماهنگی اخلاقی و عاطفی اولیه می‌دانست ولی برخلاف اگوستین، تاثیر آن را كلی نمی‌دانست. در نظر او سقوط آدم، عقل و اراده به سوی خیر را در او و نسل او تباه نكرد، شهوت را نیز عین گناه نباید دانست، زیرا شهوت میل و اشتیاق شدید است و طبیعت و ماهیت آن با عشق یكی است. و می‌تواند انسان را به سوی كمال خیر كه شناخت ذات الهی است هدایت كند. نظریات اكویناس و متكلمان پیرو او، اساس اعتقاد كلیسای كاتولیك در این باب شد و در شورای ترنت {۸} رسمیت یافت ولی بنیانگذاران نهضت اصلاح كلیسا كه این نظریات را با دیدگاه اگوستین و گفته‌های پولس ناسازگار می‌دانستند، آن را نپذیرفتند.
به طور كلی، كلیسا معتقد بود كه در آغاز آفرینش، خداوند دو گونه موهبت به آدم ارزانی داشت: موهبت‌های ذاتی یا طبیعی(۴۷) و موهبت‌های اضافی یا فوق طبیعی(۴۸). موهبت‌های ذاتی، عقل و اراده بود كه وی به یاری آن‌ها می‌توانست آفریدگار خود را بشناسد و از خواست و اراده‌ی او پیروی كند، اما این موهبت‌ها برای آن كه به كمال غایی خود برسد، بسنده نبود. پس خداوند موهبت‌های دیگری چون ایمان، امید و محبت بدو بخشید و علم بر حقایق امور، جاودانگی، قدرت غلبه بر شهوات آزادی از درد و بیماری را نیز بر آن‌ها افزود، لیكن آدم از عقل و آزادی اراده‌ی خود چنان كه باید بهره نگرفت و نافرمانی كرد و از این روی گناهكار شد و از مقامی كه داشت فرو افتاد. اعتقاد كلیسای كاتولیك بر آن است كه آدم پس از سقوط تنها موهبت‌های اضافی را از دست داد ولی موهبت‌های ذاتی و طبیعی یعنی عقل و آزادی اراده را هم‌چنان با خود حفظ كرد ولی كلیسای پورتستانت، سقوط آدم را موجب فساد تمامی موهبت‌های او می‌داند.
در هر حال با ایمان به مسیح و یكی شدن با او، تمامی موهبت‌ها قابل بازگشت‌اند؛ برخی با غسل تعمید و یا با توبه (در مورد مسیحیانی كه بعد از غسل تعمید مرتكب گناهی شده‌اند) و برخی دیگر یعنی چهار موهبت علم به حقایق امور، جاودانگی، غلبه بر شهوات و آزادی از درد و بیماری پس از رستاخیز همگانی و داوری نهایی(۴۹).




باشگاه اندیشه



صفحه ۳ | اصلاح صفحه | حذف صفحه



۲۷ تیر ۱۳۸۶
| گناه Wednesday, Jul ۱۸, ۲۰۰۷



نخستین گناه


در باب‌های دوم تا پنجم، داستان خلقت آدم با تفصیل بیشتر و تقریباً با بسیاری از جزئیاتی كه در روایات مسیحی و اسلامی نیز دیده می‌شود آمده است؛ آدم، همسر وی حوّا، باغ عدن، شجره‌ی ممنوعه، اغوای حوّا و خوردن از میوه‌ی آن درخت (گناه نخستین)، رانده شدن از باغ بهشت، زندگی بر روی زمین، زناشویی و آوردن فرزندان و جز آن در این قسمت ذكر شده است.





● جایگاه حضرت آدم(ع) و هبوط او در تفاسیر قرآن
▪ مقدمه و كلیات
موضوع آدم و آفرینش وی، در دین اسلام از اهمیت بسیاری برخوردار است. آدم از دیدگاه اسلام نخستین پیامبر است و هنگامی كه مسلمانان می‌خواهند آغاز و پایان نبوت را نشان دهند، عبارت «از آدم تا خاتم» را به كار می‌برند. آن چه درباره‌ی آدم(ع) در كتب تفسیر، حدیث، تاریخ و ادب آمده است، همه مبتنی بر آیات قرآنی است. این آیات فشرده و پر معنی است و مفسران و صاحب نظران در تبیین و تفسیر آن‌ها احتمالات بسیار داده‌اند.
در این مقدمه ابتداءً كلیاتی از موضوع مورد بحث (هبوط) از دیدگاه اسلام عنوان می‌شود و سپس به عنوان تكمله‌ی بحث، جریان هبوط آدم(ع) را در كتبی نظیر تاریخ طبری، تاریخ روضهٔ الصفا، تاریخ حبیب السیر و قصص الانبیاء و در نهایت و این موضوع را در تفسیر المیزان مورد بررسی قرار می‌دهیم.
۱) بهشت آدم (ع)
در آیات مربوط به داستان آفرینش و زندگی آدم، بارها این مطلب تكرار شده است كه «خود و همسرت در بهشت بمانید و هر چه می‌خواهید از نعمت‌های آن برخوردار گردید» این بهشت چه بوده و در كجا بوده است؟ گروهی گفته‌اند: بوستانی از بوستان‌های دنیا بوده، زیرا اگر بهشت جاودان می‌بود، شیطان با وسوسه‌اش بدان راه نمی‌یافت. بلخی به عنوان دلیل بر این كه آن‌جا بهشت جاودانه نبوده، به این آیه‌ی قرآن استناد می‌كند كه در آن شیطان به آدم می‌گوید: «آیا تو را به درخت جاودان‌ساز رهنمون شوم؟» چه اگر آن‌جا بهشت جاودان می‌بود، آدم از آن آگاه می‌بود و نیاز به راهنمایی دیگری نمی‌داشت.
حسن بصری و عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و بیشتر معتزلان مانند ابوعلی و رمانی و ابوبكر بن اخشید و اكثر مفسران گفته‌اند آن‌جا بهشت جاودانه بوده، زیرا الف و لام تعریف بدان پیوسته آن را به صورت علم در آورده است. در مورد شیطان می‌توان تصور كرد كه او از بیرون بهشت آدم و همسرش را وسوسه كرده به گونه‌ای كه آنان آوای او را شنیده و سخن او را دریافته‌اند. اگر گفته شود كه هر كس به بهشت جاودانه رود، از آن هرگز بیرون نخواهد آمد گوییم این پس از برپایی رستاخیز است، اما پیش از آن امكان بیرون آمدن از بهشت هست(۵۰).
ابوالقاسم بلخی و ابومسلم اصفهانی گفته‌اند: این بهشت در روی زمین بوده است و این كه خدا سپس گفته است «از آن فرود آیید» اشكالی پدید نمی‌آورد، چه «ماده‌ی هبوط» در قرآن مجید به معنی انتقال از یك جا به جای دیگر آمده است، چنانكه گفته است: «اهبوا مصراً» در شهر فرود آیید.»(۵۱) اینان دلایل چندی بر این گفته آورده‌اند: یكی این كه اگر آن جا بهشت جاودانه می‌بود، ابلیس و اغوای وی بدان راه نمی‌یافت. دوم این كه هركس به بهشت جاودانه رود هرگز از آن بیرون نمی‌آید. سوم این كه چون ابلیس از سجود سر بر تافت، خدا او را نفرین كرد و نفرین شده‌ی خدا نمی‌تواند به بهشت جاودانی راه یابد. چهارم این كه نعمت‌های بهشت جاودانی بر پایه‌ی آیات صریح قرآنی فناناپذیر و بی‌پایان است و اگر آدم بدان راه یافته بود، از آن اخراج نمی‌شد و نعمتش منقطع نمی‌گشت. پنجم این كه بر پایه‌ی حكمت الهی، روانیست كه بنده‌ای بدون مكلف شدن به تكلیف و تحمل رنج‌های دنیوی، به بهشت جاودانی راه یابد. ششم این كه به تصریح قرآن، خدا آدم را در زمین آفرید و در جایی اشاره نشده است كه خدا او را به آسمان برده باشد. قول دوم از جبایی است كه می‌گوید جایگاه آدم در آسمان هفتم بوده است و دلیل وی گفته‌ی خداست كه «از آن فرود آیید»{۹} قول سوم از اكثر اشاعره است كه می‌گویند آدم در بهشت جاودانه سكنی داشته و دلیل آن ورود الف و لام بر جنت است كه مراد همان بهشت معهود و شناخته شده در میان مسلمانان است. قول چهارم این است كه همه‌ی این‌ها ممكن است.{۱۰}
مسائلی كه از این بند اول روشن می‌گردد عبارتند از:
الف) خداوند آدم را در زمین آفرید كه او خود و تبارش جانشینان وی در آن باشند و مقصود اصلی از این كار خلافت بوده است پس درست نیست كه بگوییم خلافت آدم در زمین عقوبتی است كه عارض شده است.
ب) در قرآن مجید اشاره نشده است كه آدم به آسمان برده شد.
ج) بهشت جاودانه نمی‌تواند جایگاه شیطان رانده شده باشد.
د) بهشت جاودان جای تكلیف نیست.
ه) در بهشت كسی از تمتع آن چه بخواهد منع نمی‌شود.
و) در بهشت جاودانه گناه رخ نمی‌دهد و این كه به گزارش قرآن، آدم در بهشت مرتكب خطا شده دلیل بر آن است كه مسكن وی بهشت جاودان نبوده است.(۵۲)
۲) همسر آدم(ع)
در داستان آدم چند بار سخن از همسر او رفته است. این همسر در فرهنگ اسلامی چه نام و سرگذشتی دارد؟ در قرآن مجید سه بار در خطاب به آدمیان آمده است كه خدا شما را از نفسی واحد آفرید و همسرش را از وی پدید آورد.(۵۳) مفسران در ذیل این آیات، روایات گوناگون آورده‌اند: از سدی نقل شده كه گفت آدم در بهشت جای داده شد، تنها در آن راه می‌رفت و همسری نداشت كه بدو بیارامد. پس خوابید و چون بیدار شد بر بالای سر خود زنی دید كه خدا او را از پهلویش آفریده بود. گفت: تو چه باشی؟ گفت: زن. گفت چرا آفریده شدی؟ گفت: برای این كه با من بیارامی(۵۴). و او را از آن رو حوا نامیده‌اند كه از موجود حی «زنده» ساخته شده بود.(۵۵) روایتی از ابو جعفر(ع) آمده است كه خداوند، حوا همسر آدم را از باقیمانده‌ی گل آدم بسرشت(۵۶) ولی این نیز كه وی از دنده‌ی آدم آفریده شده، نزد مفسران شیعه معروف است.(۵۷) به هر حال در نام و نشان وی اختلافی نیست.(۵۸)
رشید رضا می‌گوید: مساله‌ی آفریده شدن حوا از پهلوی آدم، چیزی است كه قرآن درباره‌ی آن صراحتی ندارد. این آیه را نیز كه می‌فرماید: «همسرش را از او آفرید(۵۹)» نباید بر آن معنی حمل كرد به گونه‌ای كه گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتی كه در دست مردم است و آفرینش آدم را بسان یك داستان تاریخی نقل می‌كند. قول صحیح گفتار محمد عبده است، وی با توجه به آیات مربوط به آفرینش حوا، به ویژه آیه‌ی «خلق لكم من انفسكم ازواجاً»(۶۰) می‌گوید، مقصود این است كه خدا زن را از جنس آدم آفرید، و روشن است كه مراد این نیست كه هر زنی را از پیكر همسر او آفریده باشد.(۶۱)
۳) شجره منهیه
در داستان آدم آمده است كه خداوند همه‌ی خوردنی‌های بهشت را بر وی آزاد و حلال كرد و او را تنها از خوردن و یا نزدیك شدن به یك درخت منع فرمود یا بر حذر داشت (با بیان‌های مختلف). این درخت چه بوده است؟
طبری روایات بسیاری از ابن عباس، ابو مالك، ابو عطیه، قتاده و دیگران می‌آورد كه این درخت بوته گندم بوده است. در روایات دیگری گفته شده كه تاك یا نهال انجیر بوده است. طبری در دنباله‌ی روایات می‌افزاید: خداوند به بندگان خود خبر داده كه آدم و همسرش را از خوردن میوه‌ی درختی نهی كرده، لیكن آنان با آگاهی عینی از این كه دقیقاً كدام درخت منظور است، ابا نكرده، مرتكب خطا شده و از آن درخت خورده‌اند، لیكن خداوند هیچ گونه اشاره‌ای یا دلالتی نكرده كه بندگانش دریابند كدام درخت مقصود بوده است. اگر خداوند لازم می‌دانست كه بندگانش از نام و نشان آن درخت عیناً و دقیقاً آگاه شوند از ذكر دلالتی برای راه بردن بدان خودداری نمی‌كرد، لیكن در قرآن یا سنت صحیح اشاره‌ای بدان نشده است. به هر حال این موضوعی است كه نه دانستنش سودی می‌رساند و نه ندانستنش زیانی(۶۲).
طوسی افزون بر روایات گندم و انگور و انجیر، روایتی از حضرت علی(ع) می‌آورد كه این درخت درخت كافور بوده است و نیز روایتی از كلبی كه این درخت، درخت معرفت نیك و بد بوده و روایتی دیگر از ابن جذعان كه این درخت، درخت جاودان سازی بوده است كه فرشتگان از آن می‌خوردند و زندگی جاودانه می‌یابند(۶۳).
۴) توبه حضرت آدم(ع)
در آیات مربوط به داستان هبوط حضرت آدم(ع) آیه‌ی «آدم از پروردگارش سخنانی فرا گرفت پس خداوند توبه‌ی او را پذیرفت»(۶۴) مقصود از این سخنان چیست؟ آیه‌ی مربوط به توبه‌ی حضرت آدم(ع) این است: «پروردگارا! ما بر خود ستم كردیم و اگر تو ما را نیامرزی، بی‌گمان از زیانكاران خواهیم بود»(۶۵) مفسران در ذیل این آیات دعاهایی را نیز كه آدم با آن‌ها توبه كرد و آمرزیده شد، آورده‌اند. در پاره‌ای روایات از ابن عباس آمده است كه آدم(ع) به درگاه خدای خود لابه كرد و گفت: خدایا، آیا مرا با دست خود نیافریدی؟ گفت: چرا. گفت آیا از روان خویش در من ندمیدی؟ گفت چرا. گفت آیا مرا در بهشت خود جای ندادی؟ گفت: چرا. گفت: آیا مهر تو بر خشم تو پیشی ندارد؟ گفت: چرا. {سدی می‌افزاید كه آیا خودت بر من گناه ننوشتی؟ گفت: چرا}. گفت: آیا اگر توبه كنم و باز گردم، به بهشتم باز می‌گردانی گفت: آری. دعاهای دیگر نیز نقل شده است.(۶۶) مفسران شیعی آن روایات را آورده‌اند و افزون بر آن روایاتی ذكر كرده‌اند كه آدم(ع) نام‌هایی گرامی بر عرش نوشته دید. پس درباره‌ی آن‌ها پرسید. به او گفته شد این‌ها نام‌های گرامیترین آفریدگان خدایند. آدم با آن نام‌ها به درگاه خداوند توسل جست و توبه‌اش پذیرفته شد. نام‌ها عبارت بودند از: محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین(۶۷) رشید رضا می‌گوید این یك توبه‌ی ساده به درگاه خدا بود و خدا بر اثر آن آدم را بخشید(۶۸) علامه‌ی طباطبایی(ره) می‌گوید: از این آیه بر می‌آید كه دو گونه توبه در كار است؛ یكی توبه‌ی خداوند است و آن بازگشت به بنده است با رحمت، و دیگری توبه‌ی بنده است و آن بازگشت به خداست با استغفار و دست كشیدن از گناه، و توبه‌ی بنده محاط به دو توبه از خداست، زیرا بنده در هیچ حالی از احوال، از خداوند، بی‌نیاز نیست، بدین معنی كه بازگشت وی از راه گناه نیاز به توفیق و كمك و رحمت خدا دارد تا او به راه توبه آید. آن‌گاه پذیرش توبه نیاز به عنایت خدا دارد و بدینسان توبه‌ای كه پذیرفته شود، ما بین دو توبه از سوی خدا قرار دارد (۶۹).
۵) ارتباط میان تناول از شجره‌ی منهیه و آشكار شدن سؤات
در پی نهی شدن آدم از درخت ممنوع، چنین آمده است كه «شیطان آنان را وسوسه كرد تا شرمگاههای پوشیده‌ی آنان را بر آنان آشكار كند»(۷۰) حال این سوال مطرح می‌شود كه چه ارتباطی میان خوردن از درخت ممنوع و پیدا شدن شرمگاه بوده است؟ دیدیم كه در دین یهود درخت ممنوع، درخت معرفت نیك و بد بود بدین معنی كه آدم و حوا پیش از خوردن از درخت برهنه بودند، لیكن برهنگی خود یا یكدیگر را نمی‌دیدند و از آن آگاه نبودند، چون از آن درخت خوردند، به مرحله‌ی آگاهی رسیدند و دریافتند كه برهنه‌اند؛ از این رو كوشیدند كه خود را پنهان سازند، ولی در قرآن كریم اشاره‌ای به این ارتباط نیست و شیوه‌ی بیان چنان است كه هر رابطه‌ای میان این و آن را می‌توان حدس زد.
در این زمینه اقوال فراوانی وجود دارد. از ابن منبه روایت است كه گفت بر آدم و حوا نوری بود و به همین سبب شرمگاههاشان دیده نمی‌شد(۷۱) برخی گفته‌اند: آشكار شدن شرمگاهها پس از خوردن از درخت، به جهت كیفر نبوده است، زیرا پیامبر كیفر نمی‌برد. این بر پایه‌ی تغییر مصلحت بوده است، زیرا چون آن دو از آن درخت خوردند، مصلحت اقتضا كرد كه از بهشت بیرون رانده شوند و جامه‌هاشان كنده شود و به زمین فرود آورده شوند و در آن مكلف به تكلیف گردند.(۷۲) نیز گفته شده است كه در آیه‌ی «فوسوس الیهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سواتهما»(۷۳) دو قول است: یكی آن كه لام در «لیبدی» برای عاقبت است چنانكه در آیه‌ی قرآن مجید آمده است. «فالتقطه آل فرعون لیكون لهم عدوا وحزنا»(۷۴) پس معنی آیه چنین می‌شود: شیطان آن دو را وسوسه كرد و پیامد وسوسه‌ی او این شد كه آن دو از آن درخت خوردند و در نتیجه‌ی آن شرمگاههاشان پدیدار گشت. مقصود این است كه قصد شیطان از وسوسه، آشكار كردن شرمگاههای ایشان نبود و او نمی‌دانست كه اگر از درخت بخورند، چنان خواهد شد. او از روی كینه‌ای كه به آدم داشت، فقط می‌خواست وی و همسرش را به شكستن فرمان خداوند و گناه كردن وا دارد. قول دوم این است كه لام در «لیبدی» لام غرض است و در این صورت دو وجه می‌توان تصور كرد: یكی آن كه آشكار شدن شرمگاه كنایه از سقوط حرمت و زوال جاه گرفته شود و معنی چنین باشد كه قصد شیطان از وسوسه آدم و حوا، زوال حرمت و از میان رفتن پایگاه والای ایشان بود. دیگر آن كه شیطان در لوح محفوظ دیده یا از برخی فرشتگان شنیده بود كه اگر آدم از آن درخت بخورد، شرمگاهش پدیدار می‌گردد و این حاكی از نهایت زیان و سقوط است و قصد شیطان از وسوسه نیز رسیدن به همین هدف بوده است(۷۵). نیز گفته شده است كه ابلیس می‌دانست كه هر كه از آن درخت بخورد، شرمگاهش آشكار گردد و هر كه چنین شود، بهشت را نشاید.
نكته‌ی دیگر آن است كه خدا فرمود: «چون از آن چشیدند شرمگاههاشان بر ایشان آشكار گشت، مقصود از این تعبیر (چشیدن) آغاز خوردن است یعنی همین كه اندكی از آن تناول كردند، عورت هر یك برای دیگری پدیدار شد. كلبی گفته است همین كه از آن خوردند، جامه‌هاشان فرو ریخت و هر یك شرمگاه آن دیگری را دید و خجلت كشید.(۷۶) دیگران گفته‌اند كه اگر بتوان داستان آدم را به شیوه‌ی تمثیلی، تفسیر و تاویل كرد، شاید بتوان گفت این اشاره به گذر انسان از مراحل گوناگون تحول است كه از كودكی آغاز می‌شود و در آن دوره انسان بد و نیك را نمی‌شناسد و چون بزرگتر می‌شود، آماج تحریكات و انگیزه‌های گوناگون قرار می‌گیرد و زشتی كارهایش برایش آشكار می‌شود(۷۷).
۶) داستان آفرینش آدم(ع) و عصمت پیامبران
داستان آفرینش آدم(ع) با مساله «عصمت پیامبران» گره خورده است. بر پایه‌ی اعتقاد مسلمانان، چون پیامبران، رسانندگان پیام خدا به مردم‌اند و با همه‌ی امور دینی و دنیوی مردم سر و كار دارند، باید از هر گونه گناه و آلایش كاملاً پاك باشند و گرد هیچ گونه خطایی بر دامانشان ننشیند تا مردم به گفتار و كردار ایشان اعتماد كامل كنند. برای رسیدن پیامبران به پایگاه والای عصمت، باید توفیق الهی همراه گردد تا مصونیت از گناه امكان یابد. پیامبران نه اندیشه‌ی بد دارند، نه گفتار بد و نه كردار بد. چنین حالتی «عصمت» خوانده می‌شود كه درباره‌ی آن گفتگو بسیار است.
در داستان آفرینش آدم(ع) و زندگی او آیاتی وجود دارد كه باید از دیدگاه عصمت انبیاء دقیقاً بررسی و تحلیل شود. آیاتی از این قبیل كه «شیطان آدم و حوا را از بهشت لغزاند»(۷۸)، «ایشان بفریفت، گفتند: پرودگارا بر خود ستم كردیم»(۷۹)؛ «شیطان او را وسوسه كرد … آدم پروردگار خود را نافرمانی كرد و گمراه شد.»(۸۰) و جز این‌ها.
پاسخ مختصر و ساده‌ای كه مفسران به مشكل تطبیق این آیات با عصمت انبیا داده‌اند این است كه آدم(ع) در هنگام سر زدن این لغزش از وی در «دارتكلیف» نبوده یا او در این زمان مقام نبوت نداشته، یا آن‌چه از آدم سر زد، ترك اولی بوده است نه معصیت.(۸۱)
رشید رضا صاحب تفسیر المنار در ادامه‌ی تفسیر آیات مربوط به آفرینش آدم(ع) از خود و از قول استادش محمد عبده به عنوان یك جمع‌بندی كلی این موضوع می‌گوید: اگر خواسته باشیم این قصه را به شیوه‌ی تمثیلی بفهمیم، هر یك از عناصر آن، رمز و نمودگار یك حقیقت می‌شود.
ـ خبر دادن خدا به فرشتگان درباره‌ی جای دادن خلیفه در زمین، عبارت است از آماده ساختن زمین و نیروها و ارواح آن كه قوام و نظام زمین بدان است، برای زیستن نوعی از آفریدگان كه در آن تصرف كند و این كره‌ی خاكی در اثر وجود او به نهایت كمال خود برسد.
ـ پرسش فرشتگان درباره‌ی جای دادن خلیفه‌ای در زمین كه تبهكاری كند، تصویری است كه این كه در انسان توانایی تبهكاری هست، ولی این با خلافت خدایی او منافات ندارد.
- آموزش دادن همه‌ی نام‌ها به آدم، بیان این حقیقت است كه در انسان استعداد فراگیری همه‌ی دانش‌های جهان هست تا از آن سود ببرد و زمین را با آن آباد كند.
- عرضه كردن دارندگان نام‌ها بر فرشتگان و پرسش از ایشان و درماندن ایشان از پاسخ، تصویری است از این حقیقت كه ارواح مدبره‌ی جهان محدودند و از حد وظیفه‌ی خویش در نمی‌گذرند.
- سر بر تافتن شیطان از سجده كردن بر آدم، تمثیلی برای ناتوانی آدمیان در فرمانبر ساختن روح بدی و بدگرایی است كه انگیزه‌ی كشمكش و درگیری و تعدی و تبهكاری در زمین است كه اگر این نبود روزگاری فرا می‌رسید كه افراد بشر همسان فرشتگان و حتی بالاتر از آن‌ها می‌گردیدند و از «آدمیت» خویش بیرون می‌شدند و تغییر ماهیت می‌دادند.
- جای گرفتن آدم در بهشت، بیانگر این واقعیت است كه در ذات و ژرفای گوهر انسان گرایش به خوشی و آسایش و آرامش است و این حق و حتی وظیفه‌ی انسان است كه در راه خوشی دنیوی بكوشد.
- نشان دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنان كه در جای دیگر قرآن خداوند، سخن پاك را به درخت پاك و سخن ناپاك را به درخت ناپاك تشبیه كرده است.(۸۲)
- یاد كردن از همسر بدین معنی است كه استعداد زن در همه‌ی كارهای بشری همسان و همپایه‌ی مرد است.
- فرمان دادن به آدم كه از همه‌ی نعمت‌های بهشت بخورد، مثالی برای این است كه انسان می‌تواند خوبی‌ها را بشناسد و از همه‌ی نعمت‌های پاك و پاكیزه‌ی این جهان برخوردار گردد.
- نهی از درخت ممنوع، كنایه از الهام شناخت بدی است و این كه فطرت به زشتی پی برد و از آن بپرهیزد.
- وسوسه و لغزاندن شیطان گویای آن روح ناپاكی است كه همراه نفوس بشری است و انگیزه بدكاری را در آدمی نیرو می‌بخشد؛ به بیان دیگر الهام تقوی و خیر در سرشت آدمی قویتر یا اصل است و از این رو آدمی مرتكب بدی نمی‌شود، مگر با همكاری و وسوسه‌ی شیطان.
- بیرون رفتن از بهشت كنایه از این است كه انسان در اثر خروج از اعتدال فطری، دچار درد و رنج می‌گردد.
- یاد گرفتن آدم، آن سخنان را از خدا، اشاره به این است كه انسان با سرشت پاك خود همواره می‌تواند از بدی باز گردد و به خدا روی آورد.(۸۳)
نویسنده: اسماعیل - زارع پور
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از کتاب گناه نخستن ۱۳۸۰
پاورقی‌ها:
۱- كتاب مقدس، سفر پیدایش، باب ۱، آیات ۱ تا ۲۸.
۲- همان كتاب، سفر پیدایش، باب ۱، آیات ۲۶ تا ۲۸.
۳- همان كتاب، سفر پیدایش، باب ۲، آیه‌ی ۷.
۴- همان كتاب، باب ۲، آیات ۷- ۱۰.
۵- همان كتاب، باب ۲، آیه ۱۷.
۶- همان كتاب، باب ۲، آیات ۱۹- ۲۰.
۷- همان كتاب، باب ۲، آیه ۲۳.
۸- همان كتاب، باب ۳، آیات ۱- ۸.
۹- همان كتاب، باب ۳، آیات ۱۴- ۳۴
۱۰- كتاب مقدس – سفر ایوب، باب ۱۰، آیات ۱۸- ۲۲ و باب ۱۹، آیات ۱۰- ۱۲.
۱۱- كتاب حكمت یسوع بن سیراخ، باب ۲۵، بند ۲۳.
۱۲- كتاب حكمت سلیمان، باب ۲، بند ۲۳.
۱۳- كتاب دوم اسد راس، باب ۳، بند ۴- ۲۱.
۱۴- كتاب دوم اسد راس، باب ۷، بند ۴۶- ۵۹.
۱۵- Encyclopedia of Religion and Ethics: Hastings vol ۵ page ۷۰۳
۱۶- كتاب اسرار خنوخ، باب ۳۰، بند ۱۳ به بعد.
۱۷- Aggadah
۱۸- دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، ذیل واژه‌ی آدم، صفحات ۱۷۴ و ۱۷۵.
۱۹- Prototype
۲۰- Philon
۲۱- سفر پیدایش، باب ۱، آیه ۷.
۲۲- همان كتاب، باب ۲، آیه ۷.
۲۳- دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، ذیل واژه‌ی آدم، صفحه‌ی ۱۷۵.
۲۴- دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، صفحه‌ی ۱۷۶.
۲۵- دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، صفحه‌ی ۱۷۶.
۲۶- رساله‌ی اول یوحنا از عهد جدید (۳:۴).
۲۷- دكتر كنت آستر، دید كلی از خدا و انسان، انتشارات بنیاد ادونتیست، تهران ۱۳۵۶، صفحه‌ی ۵۱.
۲۸- كتاب مقدس، سفر پیدایش، باب ۳، آیه ۱.
۲۹- همان كتاب، باب ۳، آیات ۳- ۵.
۳۰- همان كتاب، باب ۳، آیات ۸- ۱۱.
۳۱- همان كتاب، باب ۳، آیه ۱۲.
۳۲- همان كتاب، باب ۳، آیه ۱۳.
۳۳- همان كتاب، باب ۳، آیه ۱۵.
۳۴- دكتر كنت آستر، دید كلی از خدا و انسان، همان كتاب، صفحه‌ی ۱۶۷.
۳۵- عهد جدید، عبرانیان، باب ۱۰، آیه ۳۱ و باب ۱۲، آیه ۱۹- دوم پطرس، باب ۲، آیه ۹ و باب ۳، آیه ۷.
۳۶- عهد جدید، رومیان، باب ۳، آیه ۲۳.
۳۷- عهد جدید، عبرانیان، باب ۹ آیه ۲۷.
۳۸- عهد جدید، مكاشفه، باب ۱۳، آیه ۸.
۳۹- عهد جدید، افسیان، باب ۱، آیه ۴.
۴۰- عهد جدید، نامه‌ی اول به قرنتیان، باب ۱۵، آیه ۲۲.
۴۱- ساروخاچیكی، اصول مسیحیت، انتشارات حیات ابدی، چاپ دوم، ۱۳۶۱، تهران، صفحه ۸۸.
۴۲- عهد جدید، انجیل یوحنا، باب ۷، آیه ۱۱.
۴۳- Peccatum origins
۴۴- Creationism.
۴۵- كتاب مقدس، عهد جدید، نامه به رومیان، باب ۷، آیه ۱۵- ۲۴.
۴۶- Wolfsun, Harry Austryn, “St. Augustin and the pelagian controversy “ Religious philoso phy: Agroup of Essays, Newyork, ۱۹۶۵ page ۱۶۲.
۴۷- Natural.
۴۸- Preter natural – Supernatural – habitual.
۴۹- Encyclopedia of Religion and Ethics, Hastings vo۱۶ page ۳۶۷- ۳۶۸.
۵۰- تفسیر التبیان طوسی، ج ۱، ص ۱۵۶ و تفسیر مجمع البیان طبرسی، ج ۱ ص ۵- ۸۴.
۵۱- بقره (۲) آیه ۶۱.
۵۲- رشید رضا، تفسیر المنار، ج ۱، ص ۲۷۷.
۵۳- نساء(۴) آیه ۱، اعراف (۷) آیه ۱۸۹، زمر (۳۹) آیه ۶.
۵۴- تفسیر طبری، ج ۴، ص ۱۵۰.
۵۵- همان كتاب، ج ۱، ص ۱۸۲.
۵۶- تفسیر التبیان طوسی، ج ۳، ص ۹۹.
۵۷- همان كتاب، ج ۹، ص ۷.
۵۸- تفسیر طبری، ج ۹، ص ۹۷، فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج ۲، ص ۲۴۴، طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۰۷.
۵۹- نساء (۴) آیه‌ی ۱، اعراف (۷) آیه‌ی ۱۸۹، زمر (۳۹) آیه‌ی ۶.
۶۰- روم (۳۰) آیه‌ی ۲۱.
۶۱- رشید رضا، تفسیر المنار، ج ۱، صفحات ۲۷۹ و ۲۸۰.
۶۲- تفسیر طبری، ج ۱، صفحات ۱۸۳ تا ۱۸۵.
۶۳- طوسی، تفسیر التبیان، ج ۱، صفحات ۱۵۷ و ۱۵۸.
۶۴- بقره (۲)، آیه ۳۷.
۶۵- اعراف (۷)، آیه ۲۲.
۶۶- تفسیر طبری، ج ۱، صفحات ۱۹۳ و ۱۹۴ / طوسی، تفسیر التبیان، ج ۱، ص ۱۶۹ / فخررازی، التفسیر الكبیر، ج ۳، ص ۱۹ و ص ۲۵ / میبدی، تفسیر كشف الاسرار، ص ۱۵۵.
۶۷- طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج ۱، صفحات ۸۸ و ۸۹.
۶۸- تفسیر المنار، ج ۱، صفحه‌ی ۲۷۹.
۶۹- تفسیر المیزان، ج ۱، صفحات ۱۳۳- ۱۳۷.
۷۰- اعراف (۷)، آیه‌ی ۲۰.
۷۱- تفسیر طبری، ج ۱، ص ۱۰۴.
۷۲- تفسیر التبیان، ج ۴، ص ۳۷۲.
۷۳- اعراف (۷)، آیه ۲۰.
۷۴- قصص (۲۸)، آیه ۸.
۷۵- فخررازی، التفسیر الكبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.
۷۶- تفسیر مجمع البیان، ج ۲، صفحات ۴۰۶ و ۴۰۷.
۷۷- تفسیر المنار، ج ۸، ص ۳۴۷.
۷۸- بقره (۲)، آیه ۳۶.
۷۹- اعراف (۷)، آیات ۲۲- ۲۳.
۸۰- طه (۲۰)، آیات ۱۲۰- ۱۲۱.
۸۱- دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، ص ۱۸۸.
۸۲- سوره‌ی ابراهیم (۱۴)، آیه ۲۴.
۸۳- تفسیر المنار، ج ۱، صفحات ۲۸۰- ۲۸۳.
پی‌نوشتها:
{۱} موسی بن میمون (۱۱۳۵- ۱۲۰۴م)، از شمار دانشمندان قرطبه در اسپانیا و از بزرگان علم و ادب یهود. وی فلسفه و طب و كلام را بخوبی می‌دانست و شرحی بر كتاب میشنا نوشت. او طبیب مخصوص صلاح الدین ایوبی بود، كتاب معروف او «دلاله الحائرین و هدایه المضلین» در تحقیق تطبیقی دیانت یهود با اسلام و مقایسه‌ی دین یهود با مبانی فلسفی ارسطو است. پیروان او موسوم به میمونیه هستند.
{۲} یوسف البو (Ioseph Albo)، فیلسوف یهودی اندلسی، سده‌ی پانزدهم میلادی.
{۳} قدیس آگوستین (St. Augustin): بزرگترین شخصی كه در كلیسای قدیم كاتولیك به ظهور رسید در شخص آگوستینوس (۳۵۴- ۴۴۰م) نمایان شد.وی اسقف شهر هیپور در شمال آفریقا و فردی بسیار قوی بود كه تمام صفات و خصایص بشری در منتهای شدت در او وجود داشت ولیكن به نیروی روشن بینی و تفكر بر تمام امیال و شهوات نفسانی غالب آمده و یكی از رجال بزرگ عالم مسیحیت گشت. نظریه‌ی او درباره‌ی انسان، سالیان دراز در فلسفه‌ی كلامی كلیسای كاتولیك رومی متبع بود و حتی بعد از عصر اختلاف پروتستانها نیز آن را پیروی كردند. او می‌گفت انسان به خودی خود فاسد و شریر است و سراسر عالم وجود بالطبع ضایع و تباه می‌باشد و انسان محكوم است به ذنب ازلی یا معصیت جبلی كه از پدرش آدم میراث برده است. آدم ابوالبشر بالذات خوب و دارای عقل كامل خلق شده بود ولی چون قوه‌ی اختیار و اراده‌ی آزاد به او اعطا كرده بودند به اشتراك حوا در اثر آزادی عمل و غرور نفسانی از شجره‌ی ممنوعه تناول كرد و از این رو آدم و اولاد و اعقابش مبتلا به معصیت جبلی شده‌اند كس را از آن قوه‌ رهایی نیست. تمام بشر اخلاقاً مفتون و مبتلا هستند لیكن خداوند دارای صفت رحمت است و هر كه را برگزیند مشمول عفو و غفران خود می‌فرماید نه از آن سبب كه آن‌ها مستحق رحمت‌اند بلكه آن عنایت و لطف پروردگار است كه شامل حال بعضی می‌شود و محبت خداوند عطیه‌ای است الهی كه چون نصیب كسی بشود آن كس نمی‌تواند از آن سرباز زند و شخص مذنب خطاكار همان لحظه كه مشمول لطف حق می‌گردد دارای جد و جهد و صبر و ثبات می‌شود و در برابر خطایا و معاصی پایداری و استقامت می‌ورزد تا به درجه‌ی قدوسیت می‌رسد و از این سبب ماهیت او تغییر یافته به مقام عصمت و طهارت نایل می‌گردد ولی بعضی دیگر از این مرحمت بی‌نصیب مانده ابدالاباد محكوم به شقاوت و ناپاكی هستند.
{۴} ایرنائیوس (Irenaeus): از اهالی آسیای صغیر كه به درجه‌ی اسقفی شهر لیون از بلادگل رسیده بود. در حدود سال ۱۸۵ م كتابی منتشر ساخت به نام «بر ضد بدعت» وی استدلال نمود كه ایمان صحیح و عقیده‌ی درست دین مسیحی آن است كه مستند به كلام رسولان باشد زیرا رسولان معرفت كامل داشته‌اند و هرچه موافق تالیم ایشان یعنی نوشته‌ی اناجیل و رسالات نباشد قابل قبول نخواهد بود. مومنان باید تعالیم عیسی را از طریق كلیسایی بیاموزند كه یكی از رسولان آن را تاسیس نموده باشد.
{۵} ترتولین (Tertullian): از شخصیت‌های مهم كلیسا در اوایل قرن ۳ م و پایه‌گذار ادبیات مسیحی به لاتین از رهبران مومن و معتبر و مشهور كلیسا و بنیانگذار ادبیات لاتین مسیحیت. در سال ۲۰۰ م شرحی را به نام گزارش پونتیوس پیلاطس به امپراتور تیبریوس منتشر كرد كه در آن معجزات عیسی را تائید می‌كرد و این گزارش چنان هیجان‌انگیز است كه امپراتور را بر می‌انگیزد طرحی به سنا تقدیم كند تا عیسی را در بین خدایان روم بپذیرد و پرستش او را تصویب كند.
{۶} پلاگیوس (Pelagius): رهبان بریتانیایی، در حدود ۴۰۰ م وی منكر گناه اولیه شد و اعلام نمود هر كس با عمل خود می‌تواند از گناه پاك شود و تعمید برای پاكسازی گناه نیست. این نظریه كه مخالف اعلامیه‌ی نیقیه بود مورد مخالفت كلیسا قرار گرفت و بخصوص سنت آگوستین كه از مهمترین علمای مسیحیت محسوب می‌گردید، پلاگیوس و پیروانش را منحرف و رافضی خواند و بنا به اصرار آگوستین، پلاگیوس را از كلیسا اخراج كردند و او به اورشلیم رفت و پس از مدتی از اورشلیم نیز اخراج گردید و چنان بی سر و صدا مفقود شد كه اثری از او باقی نماند.
{۷} توماس اكویناس (Thomas Aquinas) (۱۲۲۵- ۱۲۷۴م) صاحب دو رساله به نامهای رساله‌ای بررد امم كافر و دیگر رساله‌ی الهی، رساله‌ای در علم لاهوت… این دانشمند روحانی در تحقیقات خود همواره كوشیده است كه مابین عقل و الهام یا فلسفه و لاهوت و یا ارسطو و مسیح تلفیق كند و معلوم سازد كه عقل غریزی و ایمان، مراحل و مراتب مختلف امری مستور هستند كه متمم و مكمل یكدیگرند. ولی عقل غریزی نمی‌تواند بیش از آن چه قضایای كلی طرح كند قدمی فراتر گذارد و نمی‌تواند به كنه اعمال خداوند در طی تاریخ پی ببرد، مگر این كه قوه‌ی الهی نیز به نیروی عقل منضم گردد و از معرفت و علم باریتعالی مایه بگیرد. بنابراین بالضروره باید فقط از سرچشمه‌ی وحی و الهام مدد یابد و بداند كه حقیقت تاویل سرگذشت غم انگیز هبوط آدم چیست و چگونه شد كه ابوالبشر مرتكب گناه گردید كه ابدالاباد دامنگیر اعقاب اوست و نیز به كمك وحی است كه عقل می‌تواند به حقایق تجسم الهی و توبه و كفاره و بالاخره مساله‌ی ثالوث راه یابد. بنابراین تنها ایمان مبتنی بر وحی و الهام است كه انسان به وسیله‌ی آن می‌تواند اموری را درك كند كه مافوق قوه‌ی عقل است. با همه‌ی این‌ها ایمان احتیاج به عقل دارد و هیچ چیز را كه مورد قبول عقل نیست نمی‌توان به وسیله‌ی ایمان قبول كرد.
{۸} شورای ترنت (Council of Trent): شورای دینی كشیشان كه در سال ۱۵۴۵ در شهر ترانت تشكیل گردید. شارل پنجم قصد داشت كه به وسیله‌ی این شورا، پاپ پاولوس سوم را ناگزیر سازد كه كلیسای كاتولیك رومی را به صورت نوینی در آورد، بطوری كه پیشوایان پروتستان را نیز متقاعد سازد و او بتواند نفوذ و اقتدار خود را بر سر روسا و شاهزادگان پروتستان آلمان دوباره برقرار سازد و بلكه آن‌ها را دیگر بار وارد جرگه‌ی كاتولیك عام نماید. اما برخلاف منظور او روحانیون مسیحی كه در شورا جمع شده بودند مقاومت كردند و از اصول دین و مبانی عقیده‌ی كاتولیك به همان سبك قرون وسطی روی برتافتند و معلوم شد صلح و سازش آن‌ها با پروتستان‌ها محال است. حاصل كار شورا كه در مدت ۱۸ سال (۱۵۴۵- تا ۱۵۶۳م) ادامه داشت در پنج اصل اعلام شد: الف – اخبار و سنن كاتولیك برابر و هم وزن كتب مقدس است و منبع و حقیقت و سرچشمه‌ی اختیارات روحانی می‌باشد. ب- كتاب مقدس عبارت است از نسخه‌ی اصل لاتینی. ج- ترجمه‌ی آن از لاتینی به السنه‌ی دیگر حق انحصاری كلیسای كاتولیك رومی است و لاغیر. د- مقدسات سبعه همان است كه كلیسا در قرون وسطی رسماً پذیرفته و شناخته است و این كه پروتستان‌ها فقط دو اصل را مقدس می‌دانند باطل است. ه- نجات و رستگاری تنها منوط و مبتنی بر ایمان است ولی برخلاف عقیده‌ی پروتستان‌ها تنها ایمان عامل حصول آن نیست. اعمال صالحه مستوجب عفو و غفران الهی می‌شود.
{۹} به گفته‌ی جبایی، آدم را دو هبوط بوده است، نخست از آسمان هفتم به آسمان یكم و دوم از آنجا به زمین به نقل از دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، صفحه‌ی ۱۸۶.
{۱۰} بنا به قول فخر رازی در التفسیر الكبیر، ج ۳، صفحه‌ی ۳ و ۴: در هر حال ادله‌ی نقلی ضعیف و متعارض است و از این ور باید از گفتن سخن قطعی خودداری كرد.
منبع : باشگاه اندیشه