شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

نامه سیدالشهدا(ع ) به مردم کوفه


نامه سیدالشهدا(ع ) به مردم کوفه
فـان هـانـیا وسعیدا قدما علی بكتبكم وكانا آخر من قدم علی من رسلكم وقد فهمت ما اقـتـصـصتم من مقالهٔ جلكم انه لیس علینا امام فاقبل لعل اللّه یجمعنا بك علی الحق والهدی وانی بـاعث الیكم اخی و ابن عمی وثقتی من اهل بیتی مسلم بن عقیل ف ان كتب الی انه قد اج تمع رای مـلـئكـم وذوی الـحجی والفضل منكم علی مثل ما قدمت به رسلكم وقرات فی كتبكم فانی اقدم الـیـكـم وشـیكا ان شا اللّه , فلعمری ما الا مام الا الحاكم بالكتاب , القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذات اللّه , والسلام )) [۱] .
((هانی وسعید)) نامه های شمارا آوردند واینها آخرین فرستاده های شمابودند واز منظور شما آگاه شدم كه می گویید ما پیشوا نداریم واز من میخواهید به طرف شما بیایم , تا به وسیله ما, شـمـا بـر حق وهدایت قرار گیرید من برادر وپسرعمویم كه مورد اطمینان ما خاندان است , یعنی ((مـسـلـم بـن عـقـیـل ))را بـه سـوی شـمـامی فرستم , پس اگر به من نامه نوشت كه بزرگان وشـرافتمندان شما اتفاق نظر دارند به همان نحوی كه فرستادگان شما گفتند من به سرعت به سوی شما خواهم آمد به جان خودم سوگند! امامت ورهبری مردم را كسی نمی تواند عهده دار شود مگر آنكه حكومتش بر اساس كتاب الهی باشد, عدالت را جاری كند متدین به دین حق باشد,خودرا در محدوه شریعت بداند واز مرزهای الهی خارج نشود)).
● حاكم كوفه عوض می شود
به دنبال مرگ معاویه , شیعیان در كوفه جمع شدند ونامه های مختلفی را برای حضرت نوشتند كه : ((اخضرت الجنات واینعت الثمار واعشبت الارض واورقت الاشجار)). ((بـاغها سر سبز شده , میوه ها رسیده , گیاهان روییده وبرگ درختان سبز شده ولشگری آماده در خدمت شما هستند)). نـامـه هـارا بـه هـمـراهـی ((سـعـید بن عبداللّه حنفی [۲] وهانی بن هانی )) به مكه به خدمت سیدالشهدا(ع ) فرستادند.
امـام (ع ) در پـاسـخ نـامه فوق را نوشتند و((سعید وهانی ))را قبل از ((مسلم بن عقیل ))به كوفه بر گرداندند. بـه دنـبـال ایـن نـامه , ((مسلم بن عقیل )) روانه كوفه می گردد, حاكم شهر, ((نعمان بن بشیر)) می خواهد از راه مسالمت آمیز, مسائل را حل كند ولی خبر به یزید می رسدچنانچه به حكومت كوفه نـیـاز دارد بـاید فرد دیگری را تعیین كند پس از مشاوره ,((عبیداللّه بن زیاد)), تعیین وروانه كوفه می گردد واز ابتدای ورود با ارعاب وتهدیدوقتل وزندان , مردم را از اطراف مسلم پراكنده می كند تا مسلم تنها می ماند وسرانجام ,به شهادت می رسد. عـمـده در این نامه , روح نامه سیدالشهدا(ع )است كه حضرت , شرایط امام مسلمین را بیان می كند كه حاكم نباید از جاده مستقیم خارج واز محدوده كتاب وقوانین الهی , بیرون شود واز اینجا تفاوت حكومتهای علوی واموی روشن می گردد.
● سیاست علوی واموی
اولین شرط حاكم الهی , عمل به قوانین الهی است قرآن كریم خطاب به پیامبر(ص ) می فرماید: (انا انزلنا الیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما اراك اللّه ) [۳] . ((ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا بین مردم به آنچه خداوند می خواهد, قضاوت كنی )).
اگـر حاكمی به جای كتاب الهی , به هوای نفس خود عمل كرد, خود به خودمنعزل است , اگر در فقه شیعه , ((عدالت )) در امام جماعت , امام جمعه , قاضی , شهودومجتهد معتبراست , برای آن است كه از محدوده كتاب وسنت , خارج نشود. مولای متقیان امیر مؤمنان (ع ) در نامه به ((عثمان بن حنیف )) می نویسد: ((هیهات ان یغلبنی هوای ))[۴] . وقـتی ((عمر بن الخطاب )) در بستر مرگ افتاده بود به جمع شش نفری سفارشاتی نمود تا رسید به امیرالمؤمنین (ع ) وچنین گفت : ((فان ولیت هذا الا مر فاتق اللّه یا علی فیه ولا تحمل احدا من بنی هاشم علی رقاب الناس !!)). ((اگـر تـو بـه حـكومت رسیدی , بترس از خدا از اینكه احدی از بنی هاشم را به گردن مردم سوار كنی !!)). بعدا ((عبدالرحمن بن عوف )) گفت : ((یا علی ! با این شرط با تو بیعت می كنم ))
اماحضرت فرمود: . ((فان علی الا جتهاد لا مهٔ محمد حیث علمت القوهٔ والا مانهٔ استعنت بها, كان فی بنی هاشم او غیر هم )). قال عبدالرحمن : ((لا واللّه حتی تعطینی هذا الشرط)). قال علی : ((واللّه لا اعطیكه ابدا)), فتركه[۵] . ((از هـر شخص با قدرت وامانتدار برای اداره حكومت , كمك می گیرم , خواه دربنی هاشم باشد یا غیر بنی هاشم )). ((عبدالرحمن )) گفت : ((بیعت نمی كنم تا این شرطرا بپذیری )). حضرت فرمود: به خدا قسم ! چنین قولی را به تو نمی دهم , لذا عبدالرحمن هم رها كرد)). این سیاست علوی است كه چه در موضع ضعف یا قوت باشد, آنچه را قبول ندارد, نمی پذیرد. ولـی در سـیـاسـت امـوی , مهم نیست كه روزی از موضع ضعف , شرطی را بپذیردوبعدا از موضع قدرت آن را زیر پا نهد, چنانچه معاویه بعد از صلح با امام حسن (ع )گفت : ((كل شرط شرطته فتحت قدمی هاتین )) [۶] .
((هر شرطی را كه پذیرفتم اكنون زیر این دو قدم من می باشد)). در سـیـاست علوی , ترور ممنوع است و((مسلم بن عقیل )) به خاطر یك حدیث نبوی (ص ) از قتل ((ابن زیاد)) خودداری می كند, ولی در سیاست اموی , ترور ومسموم كردن ((مالك اشتر, محمدبن ابی بكر, حجربن عدی )) برای حفظ حكومت , مانعی ندارد!!. در حـكـومت علوی , سهم فرزندان وفامیل علی (ع ) به اندازه سایرمسلمانان است , ولی در حكومت امـوی , در یـك بـذل وبـخـشـش جـزئی ((عثمان )),چهارصد هزار درهم به ((عبداللّه بن خالد)) وصـدهـزار درهـم بـه ((حـكـم بـن ابی العاص )),تبعید شده پیامبر(ص ) ودویست هزار درهم به ((ابوسفیان )) می رسد!! [۷] . در حـكومت علوی , آب به روی سپاهیان وحیوانات دشمن , باز گذاشته می شود, ولی در حكومت وسیاست اموی , معاویه ویزید, سپاهیان وحتی زنهاوبچه هارا از آشامیدن آب محروم می كنند.
در حكومت علوی , جنازه ((عمربن عبدود)) سالم می ماند, ولی در سیاست اموی , بدن حمزه سید الشهدا(ع ) مثله می شود وبدن حسین (ع ) زیر سم اسبان لگدكوب می گردد. در حـكـومت علوی , خانه , ((ابوسفیان )) در فتح مكه , مامن مردم می شود, ولی درسیاست اموی , حرم امن الهی برای فرزند پیامبر(ص ) نا امن وحضرتش آواره شهرهامی گردد. ((معاویه )) بعد از قتل عثمان , طی نامه ای به ((مروان بن حكم )) چنین می نویسد: ((فاذا قرات كتابی هذا, فكن كالفهد لا یصطاد الا غیلهٔ ولا یتشازر الا عن حیلهٔ وكالثعلب لا یفلت الا روغانا, واخف نفسك منهم اخفا القنفذ راسه عند لمس الاكف )) [۸] .
((چون نامه مرا خواندی مانند یوزپلنگ باش كه صید نمی كند مگر به طورناگهانی ونگاه نمی كند مـگـر از روی حـیـله ومانند روباه باش كه فرار نمی كند مگر به این طرف وآن طرف , ومخفی كن خودت را مانند مخفی كردن جوجه تیغی سرش راهنگامی كه می خواهند اورا بگیرند)). بـیـن نـامـه امـام حـسـین (ع ) ونامه معاویه چقدر تفاوت است , حضرت حاكم مسلمین را محصور ومـحـدود در احـكـام الـهـی می داند, ولی معاویه چه دستور العملی به مروان می دهد وانجام هر عملی را مباح وجایز بلكه لازم وواجب هم می داند!!.
پی‌نوشتها:
۱) اعیان الشیعه , ۱/۵۸۹, ابصار, ۵ ـ ۱۲۵, الامام الحسین واصحابه , ۵۴.
۲) سـعیدبن عبداللّه جز شهدای كربلاست , بعد از ظهر عاشورا كه جنگ شدت گرفت ودشمن بـه امـام حـسـیـن (ع) نـزدیـك شـد, خـودرا سپر بلای حضرت قرار داده بود وتیرها ونیزه هارا به جـان مـی خـریـد كـه بـه حـضـرت اصـابـت نـكـند, تا آنكه در اثر كثرت جراحات , بر زمین افتاد ومـی گـفت :((اللهم العن عاد وثمود, اللهم ابلغ نبیك عنی السلام وابلغه ما لقیت من الم الجراح فـانـی اردت ثوابك فی نصرهٔ نبیك ثم التفت الی الحسین فقال : اوفیت یابن رسول اللّه (ص ) ؟ قال : نعم انت امامی فی الجنهٔ ))(ابصار, ۱۲۶, اعیان الشیعه , ۷/۲۴۱).
۳) نسا /۱۰۵.
۴) نهج البلاغه نامه ۴۵.
۵) الامامهٔ والسیاسهٔ , ۱/۳۰, ۲۹.
۶) الحدید, ۱۶/۱۵.
۷) الحدید, ۱/۱۹۸.
۸) الحدید, ۱۰/۲۳۶.
منبع : بلاغ