دوشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۳ / 9 December, 2024
مجله ویستا

بهشت روان‌پرور


بهشت روان‌پرور
شیراز، ای بهشت روان پرور
ای شهر شور و شوق و دل و دلبر
این خاک پاک توست به چشم من‌
چون سرمه سپاهان،روشنگر
ای کان حُسن و معدن لب و لعل‌
ای شهر پر کرشمه و پر زیور
ای باغ سروناز و گل سوری‌
ای شهر بلبل و گل و سیسنبر
ای بهجت فضا و هوای تو
الهام بخش شاعر دانشور
باشد تو را شمال عبیر آمیز
باشد صبا به بوم و برت عنبر
آن قند پارسی که رود تا هند
افسانه‌ای است زان لب چون شکّر
کس فیض روح قدسی اگر جوید
بر مردمان پارس بگو بگذر
وان کس که عمر خضر همی خواهد
لب را ز آب رُکنی سازد تر
ای پارس، ای زمین دلاور خیز
ای پارس، ای دیار ادب‌پرور
ای پارس، ای که دامن مهر تو
پرورد بس دلاور جنگاور
شد کوروش بزرگ از این اقلیم‌
فرمانروای باختر و خاور
رویید همچو تاک به شاخ و برگ‌
بگرفت آسیا را سرتاسر
منشور آسمانی و جاویدش‌
نوز است رهنما و جهان گستر
تاریخ بین که عبری و یونانی‌
آن یک مسیح خواندش، آن سرور
نیرو چو گیرد از تو و یارایی‌
کمبوجیه به مصر کشد لشکر
برخاست داریوش چو زین سامان‌
سامان‌ پذیر گشت از او کشور
فرمان ز پارس داد که: بگشایید
بحر سپید و سرخ به یک معبر
فرزند پارس بود، زهی فرزند
پرورده تو بود، زهی مادر
خورد اردشیر شیر، از این پستان‌
تا شیرگیر گشت و عدوی شر
چون شهسواری از تو بیاموزد
شاپور پا نهد به سر قیصر
آثار زادگان رشید توست‌
در گوشه و کنار بهین مفخر
یک جاست پارسگرد چو کوه مجد
آرامگاه کوروش نام آور
ویرانه‌های پرسپولیس آنجاست
تاریخ افتخار تو را دفتر
آنجا ستاده‌اند ستونها راست‌
گردونه شکوه تو را محور
وانجا گشوده است دهان دیوار
تا گوید از پلیدی اسکندر
ای هموطن که زائر شیرازی‌
شیراز را به دیده دل بنگر
بنگر که شوکت عضدالدوله
بغداد را گرفته به زیر پر
بنگر به یُمن سعی اتابک سعد
اقلیم پارس یافته زیب و فر
بنگر که شاه شیخ ابواسحاق‌
خندان گرفته است به کف ساغر
منصور شاه آل مظفر را
بنگر سوار اسب میان لاغر
خواهد به قلب لشکر تیموری‌
ناگه برد هجوم چو شیر نر
بنگر کریم خان وکیل زند
در باغ ارگ با زکی و جعفر
گرم بنای مسجد و بازار است‌
نیکو اساس و محکم و خوش منظر
بنگر که اوستاد سخن، سعدی
می‌ریزد از زبان قلم،‌گوهر
در بوستان شعر و گلستانش‌
اعجاز کرده رفته رهی دیگر
راهی که پای فهم رود مشکل‌
جایی که دست وهم رسد کمتر
بنگر به خانقاه لسان‌الغیب‌
برتر ز بام گنبد نیلوفر
بنگر که شعر دلکش حافظ را
کروبیان قدس کنند از بر
بنگر به میرصدر و جلال‌الدین‌
رونق فزای مدرسه و منبر
بنگر وصال و عرفی و قاآنی‌
هر یک در آسمان ادب، اختر
نام هزار شاعره و شاعر
ذکر هزار نابغه و مهتر
کی می‌توان نوشت به یک طومار؟
کی می‌توان شنید به یک محضر؟
این مردمان تمام سخن سنج‌اند
دارد روانشان به ادب زیور
فضل است در طبایعشان مُدغَم‌
ذوق است در ضمایرشان مُضمر
این سان وطن پرست و فداکارند
در خدمت وطن همه فرمانبر

کیوان اصفهانی‌
منبع : روزنامه اطلاعات