شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا
آخرین نمایش فیلم - The Last Picture Show
سال تولید : ۱۹۷۱
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : استیون ج. فریدمن
کارگردان : پیتر باگدانوویچ
فیلمنامهنویس : لاری مک مرتری و باگدانوویچ
فیلمبردار : رابرت ل. سرتیس
آهنگساز(موسیقی متن) : -
هنرپیشگان : تیموتی باتمز، جف بریجز، سیبیل شپرد، بن جانسن، کلوریس لیچمن، الن برستین، سام باتمز، آیلین برنان، کلو گولاگر، شارون تاگارت، جسی لی فولتن و گاری براکت.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۱۸ دقیقه
یک شهر کوچک در ایالت تکزاس. «سانی کرافورد» (تیوتی باتمز) و «دوئین جکس» (بریجز)، بازیگران تیم فوتبال آمریکائی دبیرستان محلی هستند که البته نتایج خوبی بهدست نیاورده است. «سانی» پسر حسابی است و «دوئین» تندخو و مهاجم و با این حال آن دو دوستان بسیار نزدیکی هستند. «بیلی» (سام باتمز)، پسر عقبماندهای است که هدف طعنه و متلک بیکارههای شهر که دور و بر کافه / سالن بیلیارد / سالن سینمای متعلق به «سامِ شیر» (جانسن) پرسه میزنند قرار میگیرد. «سام شیر» قبلاً گاوچران بوده و همه پسرها او را با غبطه و همچون پدر مینگرند. «سانی» حامیِ «بیلی» میشود. او با او ارتباط برقرار میکند، اما رابطهشان مرتب دستخوش فراز و نشیب است. «سانی» دست از محبوبهاش، «شارلین داگس» (تاگارت) میکشد. «جیسی» راضی نیست. «جیسی» به یک مهمانی میرود تا پسر پولداری به نام «بابی شین» (براکت) را ملاقات کند. او این کار را به ترغیب مادرش، «لویس فارو» (برستین) انجام میدهد که میداند «سانیِ» بیپول به درد دخترش نمیخورد. «بابی»، «جیسی» را از خود میراند. «سانی» و «دوئین» سفری کوتاه به جنوب و به حوالی مکزیک میکنند. در بازگشت باخبر میشوند که «سامِ شیر» مرده است. او سالن بیلیارد را به «سانی»، کافه را به پیشخدمت قدیمی و وفادارش، «ژنهویو» (برنان) و سالن سینما را به «میس موزی» (فولتن) که از قدیم مسئول سالن بوده، واگذار کرده است، «جیسی»، «دوئین» را اغوا میکند و سپس دوباره به سراغ «بابی» میرود. اما «بابی» باز هم او را تحقیر و با دختر دیگری ازدواج میکند. «دوئین» مشغول کار در چاه نفت میشود. «جیسی» با «ابیلین» (گولاگر) که بهعنوان سرکارگر نزد پدرش کار میکند، رابطه برقرار میکند، در حالی که او دلباختهّ «اویس» نیز هست، اما «جیسی» که به این رابطه قانع نیست «سانی» را اغوا میکند تا از «روت» جدایش کند. «دوئین» به شهر برمیگردد، خبر رابطه «سانی» و «جیسی» را میشنود و در دعوائی «سانی» را مضروب میکند. «سانی» بستری و «دوئین» عازم خدمت در ارتش میشود، «سانی» و «جیسی» میخواهند پنهانی ازدواج کنند که والدین «جیسی» متوجه میشوند و جلویشان را میگیرند «لویس» برای «سانی» تعریف میکند که زمانی او و «سام شیر» دلباخته هم بودند. بعدتر، «دوئین» پیش از اعزام به کره برای اقامت کوتاهی به شهر برمیگردد. زمان، کدورت میان او و «سانی» را ترمیم کرده است و آن دو به آخرین سئانس سینمای شهر میروند، چرا که قرار است سینمای بیرونق شده در اثر ورود تلویزیون بسته شود. آن دو شب را به حرف زدن درباره اوقات خودش گذشته میگذرانند، بعد «دوئین» از «سانی» بیلیارد میرود و «بیلی»، هنگام عبور از خیابان برای رسیدن به او تصادف میکند و کشته میشود. «سانیِ» خشمگین که نمیداند چه بکند سوار اتوموبیل «دوئین» میشود ولی جائی برای رفتتن ندارد. سرانجام درِ خانه «روت» میایستد و سراغ او میرود. «روت» با فریاد او را به سنگدلی متهم میکند. با این حال بهزودی آرام میشود و «سانی» دست او را میگیرد...
* آخرین نمایش فیلم سومین فیلم با گدانوویچ منتقد فیلم خوشقریحه، باهوش و تأثیرگذارِ روی آورده به سینما بود: پس از هدفها (1967) و مستندی شناخته شده درباره جان فورد؛ به روایتی بهترین فیلم او است؛ ادای دینی است به گذشتهها و به تصاویر گذشتهها؛ سرشار از عشق به هوارد هاکس، فورد و اورسن ولز؛ بازگشتی به فیلمبرداری سیاه و سفید و یادآوری کارهائی که میتواند بکند؛ ادای احترامی به بن جانسن، یک کهنه کار سینما و نماینده باوقار و پرخاطره گذشته؛ فیلمی درباره ولایات آمریکا و جداافتادگی معصومانهشان؛ نشانگر مهارتی اعجابانگیز در کار با شخصیتهای متعدد (با بازیهای زیبا) و عشقی بیدریغ به هرکس و همهکس. در عین حال این یکی از غمگینترین فیلمهاست، غمگینِ غمگین ولی بینیاز از اغراق؛ نه صرفاً نوستالژیک بلکه درباره نوستالژی و آگاهی بخش درباره پوچی و همزمان چارهناپذیری آن. تماشاگر شیوه زندگی تمام شدهای را با تمام وجود حس میکند و تنگی محیط و دست و پابستگی آرزوها را (آنقدر احسان تلخی در دو ساعت فیلم آخرین نمایش فیلم هست که احساس میکنید دیگر فیلمها بیهوده ممسک و حسابگرند) شهر کوچک تکزاس صرفاً آخر دنیا نیست؛ جائی که «سانیِ» مستأصل در پایان مفری از آن میجوید و نمییابد، بلکه تمام دنیاست و تمام چشماَنداز ممکن. تنها چیزی که هست تا رویاها را زنده نگه دارد، سالن سینمای «سام شیر» است؛ مثل کانونی که پرتوهای خیالات مردم شهر در آن جمع میشود. و محملی برای باگدانوویچ تا فیلم غمگینش، نامه شیوای یک عاشق دل خسته سینما شود؛ خطاب به سینمائی که دیگر نیست. با گدانوویچ در سال 1910، دنبالهای بر فیلم با نام تکزاس ویل با همکاری بریجز، شپرد، باتمز و لیچمن ساخت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست