یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

تشیع به مثابه اسلام


تشیع به مثابه اسلام
۱- تشیع؛ عرفان اسلام
اساس اسلام بر كلامی مبتنی است كه حدود چهارده قرن پیش بر قلب پیامبر اسلام(ص) تجلی نمود. اسلام به سان سایر ادیان ماقبل آن، فراز و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده است. در خصوص سیر تحول و تطور آرا، آموزه ها و فرقه هایی كه حول این آموزه ها شكل گرفته اند از نگاه سیاسی، فقهی، كلامی، اعتقادی و تاریخی، سخن ها گفته شده است. در طول تاریخ این دین، هر یك از گروه ها و نحله ها به منظور به كرسی نشاندن و به حق جلوه دادن تلقی خود از اسلام و پیام وحی از هیچ كوششی فروگذاری نكرده اند.
گوهر و حقیقت این پیام (كلام) چیست؟ اگر كلید رستگاری انسان را در یافتن گنجینه این حقیقت بدانیم، كلید این گنجینه كجاست؟ سخن گفتن از حقیقت و گوهر، سخن گفتن از باطن یك چیز است در برابر ظاهر آن. باری، اسلام در كنار ظاهر این چنین پرجنجال، باطنی دارد حیرت زا؛ تشیع.
نظر به تقابل ظاهر و باطن، فهم حقیقتی باطنی و معنوی تنها از طریق درك تاریخی معنوی امكان پذیر خواهد بود. در اینجا كلام وحی، آغازگر وجود است، آغازگر تاریخی وجودی است. وقایع این تاریخ، وقایعی معنوی اند. این وقایع در ورای تاریخ كه روز «الست» آغاز آن است روی می دهند.
خداوند پرسشی مطرح می كند: اَلَستُ برَبّكُم؟ ارواح بشر «بلی» گویان خواسته و ناخواسته قدم در زمان و ساحتی گذاشتند كه روشن اندیشی همچو كُربن، «تاریخ قدسی» اش نامید؛ تاریخی كه وقایع آن وقایع ادواری اند (ادوار نبوت و ولایت) و نه وقایع تجربی؛ از این روست كه نقد علیت تاریخی به گرد آن نمی رسد.
در تاریخ مزبور، تأویل(به اول بازگرداندن) كه در حقیقت، بازگشتی است از تاریخیّت و تاریخ واقعی به ساحت رویدادی در تاریخ قدسی از اهمیت بسزایی برخوردار است. تأویل، گذار از ظاهر به باطن است، زیرا اصل بر این است كه ظاهر، نمودی است از باطن ناپیدا. در تأویل، سر و كار با نوعی تحول است؛ تغییر حالت چیزی یا پدیده ای از صورت امری پیاپی و متوالی به امری همزمان و متقارن. همانگونه كه «تنزیل»، نزول كتاب و كلام بر جان پیامبر(ص) بود، «تأویل»، پیمودن مسیری معكوس و صعودی برای بازگرداندن معنای ظاهر به سرچشمه باطنی آن است.
وظیفه اهل كتاب- خاصه مسلمانان- فهم معنای كتاب است؛ قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن آن تا هفت بطن را شامل است. معنای باطنی قرآن، در بند رویداد تاریخی و نظام اجتماعی دوران نزول كتاب وحی نیست. تشیع با سیر انفسی در كتاب، حركتی معكوس انجام می دهد و معنای باطنی نص را آشكار می كند و با این كار، پای از پای افزار تاریخ و نقد تاریخی بیرون می كشد. آنچه تشیع را به معنای باطنی سوق می دهد و در حقیقت، راز آن به مثابه باطن اسلام است، پرسشی اساسی است كه پس از ختم نبوت پدید آمد: اگر كلام خدا ظاهری و باطنی دارد، حال كه پرونده ظاهر مختومه گردیده، تكلیف مومن چیست؟
پاسخ به این پرسش، سرآغاز دایره ولایت و در حقیقت، تداوم دایره نبوت باطنی است؛ نبوتی كه سرآغازش میثاق خدا با ارواح بشر در روز الست بود. با این وصف، تشیع دو ركن اساسی دارد؛ باطن و ولایت.
راهنمای معنای باطنی و در حقیقت كلیددار تأویل، كسی نیست جز صاحب ولایت یعنی امام. دایره ولایت، دایره امامی است كه جانشین پیامبر است؛ حقیقت و باطنی كه در پی شریعت و ظاهر می آید. بدین سان، حكمت نبوی شیعی اندیشه ای می سازد كه نه به تاریخ، نه به ظاهر احكام و نه به عقل جزئی محدود نمی شود، بلكه این اندیشه ناظر به انتظار است. انتظار ظهور تمام معانی باطنی و معنوی كلام خدا و ظهور امام غایب در آخر الزمان، مثل اعلای این انتظار است.
این امام كیست و حقیقت آن چیست كه هر كه بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟
۲- امام و انسان كامل
موجود الهی را دو ساحت است؛ ذاتی دست نایافتنی كه دور از فهم و درك شناخت است. در مقابل، ساحتی است كه اسماء و صفاتش خوانده اند. اسماء و صفات، مظهر و مجلایی اند كه همانند عوامل، امكان ارتباط خدا و مخلوقاتش را فراهم می سازند؛ عوامل خداوند همان جوانب مختلف امام وجودی اند؛ همان آدم سماوی كه بر صورت خداوند آفریده شد؛ همان انسان كامل و تجلی حقیقت محمدیه؛ همان كه پیامبر فرمود: من نبی بودم و آدم میان آب و گل بود و علی(ع) بازش گفت كه «من ولی بودم و آدم میان آب و گل بود».
باری، حقیقت محمدی- این نور ازلی- دو چهره دارد؛ چهره ای كه دایره نبوت ظاهر، از آدم تا خاتم انبیاء محمد(ص) را ساخت و چهره ای كه نورش در سراسر حلقه نبوت باطن گسترد، میراث را از خاتم گرفت و با عنوان «ولایت» كه معرفت و محبتی خاص را در خود می پرورد با ابزار تأویل پا به نردبان عروج نهاد و تشیع را جاودانه ساخت. و این لبیكی بود به كلام خدا كه «انّا عرضنا الامانه علی السّموات والارض و الجبال فأبین ان یحملنها و أشفقن منها و حملها الاانسان انّه كان ظلوماً جهولاً .» (احزاب/۷۲)
آری، كارگردان دایره ولایت، امام است؛ چهره باطنی و معنوی آدم نخستین؛ انسانی كه با انبیاء پیشین در باطن بوده و با محمد آشكار گردید. او حامل حقیقت است؛ حقیقتی كه شریعت و تأویل قرآن را دربر دارد؛ او قطبی است كه انسجام وجود بر محور وی می چرخد؛ كسی است كه با تعلیم معنای درونی كلام وحی، افق آخرت و معاد و راه رستگاری را به پیروان خود می آموزد. امام، مظهر واقعیت ذاتی و ازلی بشر و نمودار خود راستین و خود دیگر اوست: «پس هر كس كه نفس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است». از این روست كه انتخابش از دست مؤمنان خارج می گردد.
در تشیع، نظر به تجلی امام به مثابه وجه الله و وجه البشر، حالت دو قطبی میان خدا و انسان از بین می رود؛ بدین سان كه امام، آستانه آشنایی خدا با بشر و بشر با خدا می شود و دیگر نه از تعطیل اهل اعتزال خبری است و نه از تشبیه اهل حدیث و اشاعره اثری و همانگونه كه در دایره نبوت و سیر نزول، فرشته ای حامل ارتباط بود، در دایره ولایت و امامت و سیر صعودی، این امام است كه بشر را با غیب پیوند می دهد و این نقطه، نقطه تقارن فرشته باوری با امام باوری است.
باری، امام سیمای بارز انسان كامل است و امامت مقوله ای است كه تشیع از طریق آن با درونمایه عرفان های گذشته پیوند می خورد. معرفت شناسی نبوی با فرشته شناسی پیوند دارد. در تشیع، معرفت با مراتب وجودی فرد بی ارتباط نیست. اگر فیلسوف فرشته را رؤیت نكند، به قدر توان خویش، از طریق فرشته تعقل می كند. پیامبر حق رؤیت فرشته را دارد و امام نیز او را به سمع عقلانی شنود می كند. امام برای جماعت معنوی قلبی است تپنده در كالبد انسانی، هر چند كه حضور او دیگر حضور جسمانی نیست، اما حضور ماورای حسی او به معنای دقیق كلمه، مبین اقتدار معنوی اوست. امامان از نور و حقیقتی واحدند كه در عدد رمزی دوازده، عددی كه یادآور برج های دوازده گانه، دوازده ماه سال و دوازده چشمه ای كه در اثر عصای موسی از زمین جوشید، تجلی زمینی یافته اند. آری! اینان مظاهر مبارك وجه باطنی همان حقیقت تنزل یافته محمدی اند.
علیرضا رضایت
منبع : روزنامه همشهری