پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
کلام سیاسی شیعه
یكی از حوزههای اندیشه سیاسی اسلام، «كلام سیاسی» است. این حوزه همانند فقه سیاسی، از جمله عرصههای تفكر سیاسی مسلمانان میباشد كه در درون خود تمدن اسلامی، شكل گرفته و رشد نموده است. علم كلام علمی است با ویژگیهای كاملاً اسلامی و متعلّق به همه مسلمانان. از اینرو، «كلام سیاسی» نیز یكی از عرصه تفكر سیاسی اسلامی است كه به سنّت اسلامی تعلّق دارد. میتوان برای كلام سیاسی، همتایانی در تفكر غرب یافت كه از آن به «الهیّات سیاسی»(۱) تعبیر میكنند. البته آنچه در غرب به عنوان الهیّات میشناسیم، از كلام اسلامی متمایز است و بر این اساس، آنها همسان نیستند. كلام سیاسی به بیان آراء و اندیشههای كلامی مسلمانان در باب سیاست و زندگی اجتماعی میپردازد. در این نوشتار، برآنیم تا با تبیین اجمالی رهیافت كلام سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام، به بررسی كلی دیدگاههای كلام سیاسی شیعی بپردازیم.(۲)
● تعریف «كلام سیاسی»
كلام سیاسی منشعب از علم كلام است و در نتیجه، ویژگیها و خصایص علم كلام نیز در آن وجود دارد. نمیتوان كلام سیاسی را به عنوان یك حوزه مطالعاتی مستقل در گذشته اسلامی یافت و تنها مسائلی در درون متون كلامی گذشته وجود دارند كه به عرصه سیاسی ـ اجتماعی مربوط میشوند. گاه تكنگاریهایی را نیز، به ویژه نزد متكلّمان شیعی، مییابیم كه به یكی از عرصههای سیاست و عمدتا مسئله امامت اختصاص یافتهاند. در واقع، كلام سیاسی گرایشی است كه برخی از محققان در گونهشناسی مطالعات سیاسی مسلمانان در گذشته اسلامی آن را به عنوان یك مشرب مطالعاتی سیاسی در یك طبقه خاص قرار دادهاند. وضعیت كلام سیاسی از این حیث كاملاً شبیه وضعیت فقه سیاسی است. هیچ كدام از این دو حوزه یك حوزه مطالعاتی مستقلی در دوره اسلامی نبودهاند و اندیشمندان اسلامی نیز در آثار خود، چنین نگرشی به آن نداشتهاند. از این حیث، میتوان تلقّی این دو حوزه مطالعاتی را به عنوان حوزههای مستقل در اندیشه سیاسی اسلام به دوران جدید متعلّق دانست كه در گذشته اسلامی، صرفا جزوی از بدنه كلی علوم فقه و كلام بودهاند. به نظر میرسد استقلالیابی علوم در دوران اخیر و به ویژه شكلگیری مطالعات مستقل در حوزه سیاسی عملاً محققان را به این سمت سوق داده است كه با رعایت وجوه تمایز رهیافتهای سیاسی دوره اسلامی هر كدام از این رهیافتها را به عنوان شاخههای مستقلی در مطالعات سیاسی قلمداد نمایند.
روشن است كه این امر بدان معنا نیست كه عالمان اسلامی در گذشته، به تبیین فقهی یا كلامی مباحث سیاسی نپرداختهاند، بلكه مراد آن است كه این حوزهها به طور مستقل مورد نظر نبودهاند. فقه سیاسی و كلام سیاسی از این منظر، از فلسفه سیاسی و سیاستنامه نویسی متمایز میباشند. حوزههای اخیر در عمل، به عنوان حوزههای مستقل مطالعاتی در دوره اسلامی شناخته شده بودند. و متون مستقلی نیز در این زمینهها با نگاه استقلالی نوشته شدهاند. به هر حال، شایان توجه است كه استقلال یا عدم استقلال این حوزهها در دوره اسلامی نمیتواند تعیینكننده تلقّی امروز ما از این حوزهها باشد. ما در روزگار خود، به تناسب نیازهای علمی و زمانه خویش، باید به حوزههای مطالعاتی سیاسی نگاه كنیم و حتی در موارد نیاز، حوزههای جدیدی تأسیس نماییم. از این حیث، كلام سیاسی یكی از حوزههای ضروری و مورد نیاز ما در عصر حاضر میباشد.
از كلام سیاسی تاكنون تعاریف منسجم و متقنی، جز در چند مورد نادر، ارائه نشده است. از جمله معدود تعریفهایی كه در این زمینه وجود دارند، میتوان به تعریفهای خسروپناه و اشتراوس اشاره كرد كه به اجمال، آنها را بررسی كرده، در نهایت، تعریف خود را ارائه میكنیم:
عبدالحسین خسروپناه «كلام سیاسی» را چنین تعریف كرده است: «آموزههای سیاسی است كه از وحی الهی سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر، اگر پرسشهای مربوط به فلسفه سیاسی، كه با روش انتزاعی و عقلی پاسخ داده میشوند، از طریق وحی الهی و متون دینی پاسخ داده شوند، كلام سیاسی تحقق مییابد.»(۳) او همچنین معتقد است: «كلام سیاسی به معنای آموزشهای سیاسی برگرفته از كتاب و سنّت، برای هر انسان آگاه به دین اسلام غیر قابل انكار است.»(۴) تعریف نخست صرفا شامل كلام سیاسی نقلی میشود و تلاشهای صورت گرفته از جانب متكلّمان شیعی را در توضیح و تبیین عقلی آموزههای سیاسی دینی دربرنمیگیرد. تعریف دوم نیز، كه گویا به تعریف نخست اشاره دارد، مانع نیست و فقه سیاسی را نیز در برمیگیرد. این امر بدان جهت است كه فقه سیاسی عمدتا بر اساس ادلّه نقلی، به توضیح تكالیف سیاسی مكلّفان میپردازد. البته در این ویژگی، كلام سیاسی نقلی نیز ـ چنانكه گذشت ـ با فقه سیاسی مشترك است. تمایز فقه سیاسی و كلام سیاسیِ نقلی به موضوع و غایت این دو برمیگردد. در حالی كه فقه سیاسی دغدغه كشف و اثبات حكم تكلیفی را بر عهده دارد، كلام سیاسی نقلی عمدتا به اثبات نقلی دیدگاههای كلان دین و شارع درباره مسائل سیاسی میپردازد.
در جهان مسیحیت نیز تعاریفی از «الهیّات سیاسی» صورت گرفته كه با كلام سیاسی، كه خاص تفكر اسلامی است، متناظر هستند. برای نمونه، میتوان به تعریف اشتراوس اشاره كرد. مترجم متن اشتراوس در برابر واژه لاتین «Political Theology» از واژه «كلام سیاسی» استفاده نموده و در نتیجه، تعریف اشتراوس را چنین ترجمه كرده است. «آنچه ما از كلام سیاسی میفهمیم، تعلیمات سیاسی است كه از وحی الهی ناشی میشود.»(۵) به هر حال، اشتراوس نیز در تعریف خود، بر نشأتگیری آموزههای الهیّات سیاسی از وحی اشاره كرده است. البته ـ چنانكه در تعریف خسروپناه نیز بدان اشاره شد ـ چنین تعریفی را اگر بخواهیم در سنّت اسلامی مدّ نظر قرار دهیم، فقه سیاسی را نیز در بر میگیرد. تعریف مزبور میتواند در نهایت، كلام سیاسی نقلی را در بر بگیرد، اما مباحث كلام سیاسی عقلی از آن خارج خواهند. ماند از اینرو، این تعریف جامع و مانع نمیباشد.
با توجه به ویژگیهای علم كلام، میتوان كلام سیاسی را به این صورت تعریف نمود: «كلام سیاسی شاخهای از علم كلام است كه به توضیح و تبیین آموزههای ایمانی و دیدگاههای كلان دین در باب مسائل و امور سیاسی میپردازد و از آنها در قبال دیدگاهها و آموزههای رقیب دفاع مینماید.»
در این تعریف، سعی شده است سه ویژگی علم كلام ملحوظ شوند: ارتباط با عقاید ایمانی، ویژگی تبیینی و توضیحی كلام، و ویژگی دفاعی آن. موضوع كلام سیاسی را نیز میتوان «عقاید سیاسی دینی» دانست. چنین موضوعی متناظر با موضوع برگزیده علم كلام است كه در آن «عقاید دینی» محوریت دارند. وجه جامع بودن این موضوع به شمول آن بر آموزههای سیاسی دینی برمیگردد كه مرتبط با اصول اعتقادی میباشد. وجه مانعیت آن هم در خارج شدن مباحث فقه سیاسی است كه به فروع دین برمیگردد و بیشتر به تكالیف جزئی در عرصه سیاسی مربوط میشود. مراد از «عقاید دینی» در اینجا، نگرش كلان دین به امور گوناگون میباشد. از این حیث، عقاید دینی صرفا اصول اعتقادی دینی را در برنمیگیرند، بلكه هر دیدگاه كلانی را كه به نگرش دین به امور دنیوی و اخروی و امور انسانی تعلّق دارد، شامل میشود. به دلیل تكثّر روشی علم كلام، كه متناسب با شرایط و موقعیتهای گوناگون، از روشهای متنوّعی در علم كلام بهره گرفته میشود، كلام سیاسی نقل و عقلی، هر دو در این تعریف جای میگیرند.
● جایگاه كلام سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام
برای شناسایی جایگاه كلام سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام، لازم است آن را با گرایشهای سیاسی مشابه در اندیشه سیاسی اسلام مقایسه نماییم. همچنین میتوان از طریق بررسی ضرورت پرداختن به كلام سیاسی در عصر حاضر، جایگاه و اهمیت آن را در اندیشه سیاسی معاصر اسلامی نشان داد. نزدیكترین گرایشها به كلام سیاسی در سنّت اسلامی، فلسفه سیاسی و فقه سیاسی میباشند. از اینرو، در بررسی حاضر، صرفا نگاهی اجمالی به نسبت كلام سیاسی با این دو حوزه مطالعاتی خواهیم داشت. البته نسبت این حوزههای سیاسی به نسبت كلان فلسفه، فقه و كلام در سنّت اسلامی بر میگردند و با شناسایی این نسبت كلان، نسبت حوزههای مطالعاتی سیاسی نیز روشن خواهد شد.
كلام سیاسی بیشترین نسبت را با فلسفه سیاسی دارد. همانند همپوشی موضوعی فلسفه و كلام در سنّت اسلامی، در عرصه تفكر سیاسی نیز میتوان بین كلام سیاسی و فلسفه سیاسی این نسبت را یافت. برخلاف ادعای برخی در تقلیل فلسفه اسلامی به كلام، آنها دو حوزه مستقل میباشند. در نسبت بین كلام سیاسی و فلسفه سیاسی نیز برخی چنین ادعایی مطرح نموده و فلسفه سیاسی را به كلام سیاسی تقلیل دادهاند. آن لمبتون در بررسی خود در باب اندیشه سیاسی اسلام در دوره میانه، چنین نظری دارد.(۶) البته علاوه بر این فرض، كه قابل قبول نیست، سه فرض دیگر را نیز میتوان مطرح كرد: تباین مطلق، تضاد و تعارض، و در نهایت، همگرایی و تأثیر متقابل. از دیدگاه نوشتار حاضر، رابطه همگرایی و تأثیر متقابل در سنّت اسلامی در عمل حاكم بوده است.(۷) از این حیث، میتوان گفت: كلام سیاسی و فلسفه سیاسی به رغم داشتن وجوه تمایز، در تبیین كلّیت زندگی سیاسی و ابعاد آن مشترك هستند. نكته مهم در تمایز این دو حوزه مطالعاتی، دلمشغولی كلام سیاسی به كشف، تبیین و دفاع از آموزههای سیاسی دینی از یك سو، و تعهد و دلدادگی فیلسوف به كشف و تحرّی حقیقت از سوی دیگر میباشد. روشن است كه اینها هر كدام كارویژهها و اهداف خاص خود را دارند و در نتیجه، به رغم اشتراك در موضوع و مسائل، این دو حوزه مطالعاتی مستقل از هم میباشند. به دلیل چنین اشتراكهایی ـ چنانكه در سنّت اسلامی نیز شاهد بودهایم ـ همواره بین فلسفه و كلام تعامل بوده است و به ویژه در سنّت شیعی، فرایند همگرایی فلسفه و كلام سیر تكاملی داشته و در نهایت، در حكمت متعالیه صدرایی این امر به اوج میرسد.
اما ارتباط كلام سیاسی و فقه سیاسی متفاوت میباشد. چنین تفاوتی به تفاوت سطح و برد این دو حوزه مطالعاتی برمیگردد. در حالی كه فلسفه سیاسی و كلام سیاسی دو دانش همعرض بودند و در اهداف و كارویژهها تمایز پیدا میكردند، نسبت كلام سیاسی و فقه سیاسی چنین نیست. كلام سیاسی به تبیین كلّیت دیدگاه سیاسی و چگونگی تنظیم كلان حیات سیاسی از منظر دین میپردازد، اما فقه سیاسی به بیان تكالیف سیاسی مكلّفان در سه سطح فردی، گروهی ـ اجتماعی و حكومتی میپردازد. روشن است كه چگونگی تفكر در این حوزهها، مسبوق به تعیین كلّیت دیدگاه دین در عرصه سیاسی میباشد. مباحث كلام سیاسی به صورت اصول موضوعه در فقه سیاسی به كار گرفته میشوند. از این حیث، كلام سیاسی بر فقه سیاسی اوّلیت و اولویّت مییابد. اوّلیت بدان روی كه بدون پرداختن به كلّیت نگاه دین به عرصه سیاسی، نمیتوان وارد جزئیات شد، و اولویّت بدان روی كه ما نیاز داریم بنیادهای فقه سیاسی معاصر خود را در كلام سیاسی بنا نهیم و سپس وارد غور در مباحث فقه سیاسی شویم. بیتوجهی به این نكته سبب شده است كه معدود آثاری كه در باب فقه سیاسی نوشته شدهاند، به جای پرداختن به هدف اصلی فقه سیاسی در تبیین تكالیف سیاسی مكلّفان، خود را درگیر مباحث بنیادی ـ كلامی نمایند و در نتیجه، از توجه كامل به مسئولیت فقه سیاسی باز بمانند و در نتیجه، فقه سیاسی رشد مناسبی نداشته باشد.برای جایابی كلام سیاسی در اندیشه سیاسی معاصر اسلامی، میتوان به ضرورتهای پرداختن به مباحث كلام سیاسی در عصر حاضر پرداخت و نشان داد كه چنین ضرورتهایی صرفا با كلام سیاسی تأمین میشوند. مهمترین این ضرورتها عبارتند از:
۱. بازخیزی و احیای اسلامگرایی در عرصه سیاسی دو قرن اخیر؛
۲. سیطره سكولاریسم و چالش آن با مبانی اسلامی ـ شیعی؛
۳. ضرورت تأمین و تبیین مبانی نظری حكومت دینی و دفاع از نظام اسلامی؛
۴. بحران مكاتب فكری معاصر و گسترش گرایش به دین در عرصه سیاسیـ اجتماعی؛
۵. ضرورت فعّالسازی مطالعات سیاسی در حوزههای دین پژوهی و نیاز به مباحث كلام سیاسی؛
۶. ضرورت تبیین امّهات مباحث سیاسی اسلامی در كلام سیاسی و زمینهسازی پویایی فقه سیاسی شیعه.
● مسائل كلام سیاسی شیعه
مجموعه مسائل كلام سیاسی شیعی را میتوان در دو گروه مسائل سنّتی و مسائل جدید دنبال كرد. چنانكه گذشت، ویژگی عمده مسائل سنتی كلام سیاسی شیعی پراكندگی آنها در لابهلای متون كلامی میباشد كه در بهترین وضعیت، برخی از آنها به صورت تكنگاریهایی مثل بحث امامت مستقلاً مورد بحث قرار گرفتهاند. عمدهترین این مسائل محورهای ذیل میباشند:
۱. حسن و قبح و حدود معرفت عقلی و ابعاد سیاسی آن؛
۲. حُسن تكلیف و لزوم شریعت الهی در عرصه اجتماعی؛
۳. مسئله جبر و اختیار و ابعاد سیاسی ـ اجتماعی آن؛
۴. مسئله ضرورت امامت در جامعه اسلامی و تبیین آن بر اساس قاعده «لطف».
۵. تبیین مسئله غیبت و علل آن؛
۶. مسئله ایمان و كفر و معیار عضویت در جامعه اسلامی؛
۷. دفاع از دیدگاههای سیاسی ـ دینی.
اینها مسائل عمدهای هستند كه در لابهلای متون كلامی شیعی مطرح و دنبال شدهاند. هر كدام از محورهای مزبور در درون خود، دارای مسائل فرعی نیز میباشد كه معمولاً در متون كلامی سنّتی ما مورد بحث قرار گرفتهاند. در این نوشتار، به دلیل اجتناب از تطویل، عمدتا به گزارش مسائل سنّتی كلام سیاسی شیعی پرداخته شده است.
فراتر از مسائل سنّتی، كه در متون كلامی شیعی مطرح شدهاند، با تحوّلاتی كه در چند سده اخیر در جهان اسلام رخ داده، مسائل و مباحث جدیدی نیز با ویژگیها و روشهای جدید پیش روی كلام اسلامی مطرح شدهاند. بسیاری از این مباحث پیشینه قبلی نداشته یا از منظرها و رویكردهای جدیدی مطرح شدهاند. چنین تحوّلی تحت تأثیر تجربه مدرنیسم غربی و بازتابهای آن در جهان اسلام صورت گرفته است. مدرنیسم با مبانی و نگرشهای جدیدی كه با خود آورد، در تعارض با نگرشهای سنّتی بوده، آنها را به چالش میكشد. برخی از محققان از این تحوّل با عنوان «كلام جدید» یاد میكنند. البته به نظر میرسد كه چنین تحوّلی نه به معنای پیدایش علمی جدید، بلكه تحوّل در برخی از ابعاد كلان علم كلام میباشد كه لزوما به شكلگیری دانشی جدید نمیانجامد.(۸) از این حیث، كلام سیاسی نیز در مواجهه با چالشهای جدید، مسائل خاص خود را در عصر جدید یافته است. برخی از مهمترین مسائلی كه در كلام سیاسی امروز میتوان مطرح و پیگیری كرد، عبارتند از:
۱. مسئله رابطه دین و سیاست؛
۲. انتظار بشر از دین در عرصه سیاسی و اجتماعی؛
۳. تبیین موضع دین در برابر مسائل سیاسی ـ اجتماعی جدید و مستحدث؛
۴. تبیین وضعیت سیاسی جامعه اسلامی در دوره غیبت / عصر جدید؛
۵. دفاع از آموزههای سیاسی ـ اسلامی در برابر مكاتب سیاسی دیگر؛
۶. ترسیم سیمای كلان مدینه فاضله اسلامی.
مسائل كلام سیاسی شیعه، بیش از مباحثی هستند كه ذكر شدند. مسائل مذكور فقط شمای كلی این مسائل را در اختیار قرار میدهند. از اینرو، ضرورت دارد تا این مباحث در جای خود به صورت گستردهتری بحث و بررسی شوند. در ادامه، به بررسی محورهای عمدهمباحثكلامسیاسیشیعهمیپردازیم:
۱. حسن و قبح عقلی و حدود معرفت عقلی و ابعاد سیاسی - اجتماعی آن
مسئله «حسن و قبح» از جمله مباحث بنیادینی است كه در نخستین سدههای اسلامی مطرح گردید. در برابر جریان عقل گریز اهل حدیث. گروهی از متكلّمان، كه بعدها به متكلّمان «عدلیه» شناخته شدند، بر امكان تشخیص امور حسن و قبیح تأكید نمودند. از نظر اینان، عقل انسان قادر به تشخیص ملاكهای حسن و قبح امور است و با به كارگیری این ملاكها میتواند به داوری عقلی بپردازد. هرچند این مسئله صرفا به صورت یك مسئله معرفتشناختی و كلامی صرف مطرح شد، اما به نظر میرسد در سنّت اسلامی و مباحث كلامی بعدی، بسیار تأثیرگذار بوده است. متكلّمان عدلیه با به كارگیری این معیارها، مباحث سیاسی ـ اجتماعی را نیز بر اساس دستاوردهای بحث حُسن و قبح پیگیری نمودند. مهمترین دستاورد مستقیم این گرایش را در كلام عدلیه، میتوان قاعده «لطف» و بازتابهای سیاسی ـ اجتماعی آن دانست.(۹) این قاعده ضمن حجّیت بخشیدن به عقل در حدود خاص آن، ورود تكالیف شرعی را در تكالیف عقلی نوعی، لطف قلمداد میكند.
۲. حُسن تكلیف و شریعت الهی در عرصه سیاسی - اجتماعی
حُسن تكلیف از جمله نخستین مباحث سیاسی ـ اجتماعی در ترتیب مباحث كلامی شیعی میباشد. متكلّمان شیعی پس از پرداختن به مباحث الهیّات و اثبات توحید و مسائل آن و نیز پرداختن به بحث عدل در جهت اثبات نبوّت عامّه، مباحثی را نیز در باب تكلیف و حُسن آن دنبال میكنند. حسن تكلیف از این حیث، به ویژگیهای انسان و نیز حیات اجتماعی وی پیوند داده میشود. البته تقریرهای گوناگونی از این بحث مطرح شدهاند. به موازات پررنگتر شدن فرایند همگرایی كلام شیعی با فلسفه اسلامی به دست خواجه نصیر الدین طوسی، حسن تكلیف و بعثت انبیا بر اساس نیازهای اجتماعی انسانها تفسیر میشوند. علاّمه حلّی در شرح خود بر تجرید الاعتقاد خواجه نصیر، این چرخش وی را از مشرب كلامی به مشرب حكمی در متن گوشزد میكند.(۱۰) اما به هر حال، آنچه مهم است، توجه به بعد اجتماعی و سیاسی تكلیف میباشد. در تقریرهای اولیه، نیاز انسان به تكلیف و ارسال رسل، عمدتا بر نیاز به وضع تكالیفی برای جلوگیری از غلبه قوای شهوانی بر عقل آدمی تأكید میشد. اما با چرخش حكمی در علم كلام، توجه به نیاز آدمی در عرصه اجتماعی به قانونگذاری برجستهتر گشت.
در كلام سنّتی شیعی، پس از مباحث وجودشناسی و خداشناسی و تعیین جایگاه انسان در عالم هستی و اثبات تعلّق وجود آدمی به مبدأ هستیبخش و تركیب وجودی وی از دو عنصر روح و بدن، بحث انسانشناسی با تكلیف و حسن آن پیوند خورده است. از اینرو، در بحث انسانشناسی، ضرورت تكلیف و حسن آن و بیان ویژگیهای تكلیف مطرح شده است. غایت چنین بحثی به ضرورت ارسال رسل و مباحث نبوّت عامه ختم میشود. متكلّمان سنّتی شیعی در اثبات نیاز آدمی به تكالیف شرعی، به تحلیل ویژگیهای آدمی و وجه نیاز او به هدایت آسمانی پرداختهاند. بدینروی لازم بوده است تا ساختار وجودی انسان و قوا و تواناییهای وی مورد بررسی قرار گیرند و بر اساس این ویژگیها، ضرورت تكلیف ثابت شود. در این رهیافت، بر تعارض درونی بین قوای عقلی و شهوی در وجود آدمی تأكید میشود.
از این منظر، وجه الزامی بودن تكلیف آن است كه اگر خداوند كسی را، كه شرایط تكلیف در او تمام است، مكلّف نسازد، او را به امر قبیح واداشته و چون واداشتن به قبیح باطل است، پس ملزوم آن نیز باطل خواهد بود. وجه ملازمه آن است كه اگر خداوند شخصی را بیافریند و در وی شهوت به قبیح و تنفّر از امر حسن قرار دهد، در حالی كه عقل او نیز در تشخیص بسیاری از امور حسن و قبیح مستقل نیست، پس اگر در عقل وجوب واجب را مقرّر ندارد تا آن را امتثال كند، و حرمت حرام را قرار ندهند تا از آن اجتناب نماید، همانا با خلق شهوت و امر او به قبیح، او را به آن قبیح واداشته است.(۱۱)
خواجه نصیر در تبیین حِكْمی حسن تكلیف، كه عمدتا صبغه اجتماعی یافته است، استدلالی را مطرح میكند كه چكیده آن چنین است:
۱) بقای نوع انسان به بقای اشخاص امری حسن است.
۲) چنین هدفی جز با تعاضد و تعاون حاصل نمیشود.
۳) حیات اجتماعی محل وقوع تنازع است.
۴) برای رفع آن، چارهای جز وضع قانون و سنّت عادله نیست.
۵) اگر همگی مردم در وضع قانون شركت كنند، تنازع باز خواهد گشت. پس ناگزیر، باید مستند به شخصی باشد كه از ایشان به كمال قوایش متمایز باشد.
۶) شناخت این شخص با معجزاتی كه برآمدن او از جانب خدا دلالت كنند، متحقق میشود.
۷) مردم به دلیل تفاوت مزاجشان، در قبول خیر و شرّ متفاوتند. پس لازم است شارع مؤیَّد به برهان و وعظ و مانند آن باشد.
۸) از آنجا كه پیامبر در هر زمانی نیست، پس لازم است تا شریعت هنگام از بین رفتن او بقا یابد. پس بر ایشان عباداتی كه یادآور صاحب شرع باشند واجب است و در آنها سه گونه منافع است: ریاضت نفس، عادت نفس به تفكر و نظر در امور الهیّه، تذكر به خیر و شرّ اخروی برای حفظ نظام زندگی.(۱۲)این استدلال اجتماعی بودن انسان را مفروض گرفته و بر آن مبتنی است، در حالی كه استدلال نخست برای فرد واحد نیز قابل طرح بود. برای نمونه، میتوان مشابه استدلال نخست را در مورد نیاز آدمی به امام و هادی ذكر نمود كه از نظر كلام شیعی بر اساس ویژگیها و قوای درونی آدمی، بر خداوند لازم است تا او را با نصب امام راهنمایی كند. علاّمه حلّی در كتاب ألالفین خود، چنین استدلالی را مطرح كرده است. از نظر وی، برای فرد واحد نیز نصب امام از جانب خداوند واجب است.(۱۳) استدلال پیشین را در ضرورت قانون برای حیات اجتماعی، میتوان در فلسفه سیاسی یونان و به تبع آن، نزد حكمای اسلامی، فارابی و دیگران یافت.(۱۴)
۳. مسئله جبر و اختیار و ابعاد سیاسی- اجتماعی آن
بحث «جبر و اختیار» یكی از مهمترین مباحث كلامی است كه نتیجه آن در مباحث سیاسی ـ اجتماعی نیز ظاهر میشود. در طول تاریخ اسلام، برخی حاكمان سعی كردهاند با حمایت و ترویج قول بر جبر، به اعمال ناشایست و ظالمانه خویش سرپوش بگذارند؛ چنانكه حمایت از فكر «ارجاء» نیز در این جهت بوده است.(۱۵) كلام عدلیه قول به جبر را شدیداً انكار كرده است. از ابوهذیل علاّف، یكی از بزرگان معتزله، نقل شده است: «حمار آدمی عاقلتر از اوست؛ چرا كه وقتی حمار را از نهر بزرگی وادار به رد شدن نمایی، اطاعت نمیكند و اگر بخواهی او را از نهر كوچك رد نمایی عبور میكند؛ زیرا او بین آنچه او بر آن قادر است و آنچه مقدور او نیست فرق میگذارد، ولی آدمی بین این دو فرق نمیگذارد. پس حمارش عاقلتر از اوست.»(۱۶)
در كلام شیعه، اصل اختیار آدمی از امور بدیهی تلقّی شده است.(۱۷) البته در اینكه حدود اختیار آدمی چقدر است، بین كلام شیعه و معتزله، به ویژه معتزله بصره، اختلاف است. در حالی كه معتزله به تفویض معتقد بودند، متكلّمان شیعی بحث «امر بینالامرین» را برگزیدند.(۱۸)
مسئله جبر و اختیار به رغم تعلّق به عرصه اعتقادی و كلامی، بر عرصههای زندگی سیاسی نیز در سدههای نخست اسلامی تأثیراتی داشته است. حاكمان وقت با سوء استفاده از عقیده جبر، در صدد توجیه حكومت و اقدامات ناشایست و خلاف خود بودند. سر آغاز بسیاری از كتب سیاسی دوره میانه اسلامی، كه به بحث دولت و حكومت میپردازد، با این توجیه آغاز میشود كه خداوند آنها را بر سریر قدرت نشانیده است. از اینرو، هرگونه مخالفتی با ایشان مخالفت با امر الهی تلقّی میگردید. البته هرچند این امر تداعیگر مشروعیت الهی میباشد، اما تداعی مشیّتگرایی و احاله مسؤولیتهای حاكمان به فعل و خواست الهی نیز میباشد. بنا به گزارش قاضی عبدالجبّار معتزلی از استاد خود، ابوعلی جبّایی، معاویه نخستین كسی بود كه ایده جبر را مطرح كرد.(۱۹) با توجه به بحران مشروعیت معاویه و نیز با توجه به اقدامات مخالف شریعت وی، روشن است كه مقصود معاویه از طرح چنین مسئلهای توجیه حكومت خویش و خاندان اموی بوده است.
مهمترین نمودهای این آموزه را میتوان در مسئله «آزادی» مشاهده نمود. «امر بین الامرین» به همراه قول به حُسن و قبح عقلی، این امكان را برای كلام شیعی فراهم میآورَد كه ضمن ردّ ارتباط ظلم و ستم حاكمان با دین و خداوند، معیارهای امور حسن و قبیح در دسترس عموم انسانها قرار گیرند و در نتیجه، زندگی سیاسی قاعدهمند و بر اساس اصول و قواعد عقلی ـ دینی تنظیم گردد. در نتیجه، حاكمان نمیتوانند با استناد افعال و كردار خود به جبر و مشیّت الهی، خواهان تسلیمپذیری و سكوت مردم باشند. ظهور قیامهای متعدد از جانب شیعیان و ایستادگی در برابر ظلم خاندان اموی و عبّاسی در تاریخ اسلام را میتوان از ثمرات چنین آموزههایی دانست.
البته ـ چنانكه روشن است ـ آموزه اختیار و اعتقاد به نظریه «امر بینالامرین» به امر تكوینی برمیگردد. این اختیار نسبی در قلمرو امر بینالامرین با امور تشریعی نیز محدود میگردد. چنین اختیاری آزادی عمل فرد را در مقام تكوین و تشریع رقم میزند. سرمنشأ بحث آزادی در كلام شیعی، همین قلمرو اختیار در عرصه تكوین و تشریع میباشد. قلمرو آزادی تكوینی بیشك، با تكلیف شرعی و ارسال رسل تقیید یافته، محدودتر میگردد.(۲۰)
۴. مسئله ضرورت امامت در جامعه اسلامی و تبیین آن بر اساس قاعده «لطف»
امامت و رهبری جامعه به عنوان یك مسئله مهم سیاسی و اجتماعی، همه جوامع را متوجه خود نموده و موجب رقابتها، شورشها و جنگهای بسیاری شده است. به رغم ضرورت و گریزناپذیری نهاد حكومت در جوامع، در مورد متولّیان آن، شرایط و صفات ایشان همواره اختلافاتی بروز كرده است. در تاریخ اسلام نیز به رغم اجماع فراگیر در رهبری بلا منازع پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله ، پس از ارتحال آن حضرت، اختلافات شدیدی در مورد حاكم جدید و جانشین آن حضرت بروز كرد و امامت و رهبری جامعه اسلامی را به مسئلهای حاد و بحثانگیز تبدیل نمود و موجب تشعّب فرق گردید. از اینرو، به تعبیر شهرستانی در الملل والنحل، «بزرگترین اختلاف در بین امّت اسلامی اختلاف در امامت بوده است و در مورد هیچ مسألهای همچون امامت، شمشیرها برهنه نگشته و خونریزی صورت نگرفته است.»(۲۱)
در مورد امامت، آراء و اقوال مختلفی بین فِرق اسلامی مطرح است. خواجه نصیر در قواعد العقائد، به طبقهبندی آراء مختلف در این زمینه پرداخته است.(۲۲) برخی آن را واجب و برخی آن را غیر واجب میدانند. قایلان به عدم وجوب، خوارج و اصمّ از متكلّمان معتزلی میباشند. از نظر آنها، در صورتی كه عدل و تناصف در جامعه برقرار باشد، نیازی به امام نخواهد بود.(۲۳) بین قایلان به وجوب نیز در منشأ وجوب امامت اختلاف است. برخی وجوب آن را به سمع استناد میدهند كه جمهور اهل سنّت و برخی از متكلّمان معتزلی را تشكیل میدهند. برخی دیگر وجوب آن را عقلی میدانند. قایلان به وجوب عقلی، در متعلّق وجوب اختلاف كردهاند و سه قول در این زمینه مطرح شده است: برخی آن را بر خلق واجب میدانند. جمهور معتزله بر این قول است. برخی دیگر آن را بر خداوند واجب میدانند و اینها خود به دو قسم تقسیم شدهاند: برخی به «وجوب علی اللّه» معتقدند و برخی دیگر به «وجوب من اللّه». گروه نخست «امامیه» بوده و گروه دوم اسماعیلیه و غُلات هستند.(۲۴)
تفكیك بین وجوب عقلی تعیین امام بر خداوند به «وجوب من اللّه» و «وجوب علیاللّه» را خواجه نصیر در قواعد العقائد مطرح كرده است. البته چنین تفكیكی در دیگر كتب كلامی مطرح نشده، حتی او خود نیز در دیگر كتب خویش این بحث را مطرح نساخته است. در حاشیه نسخه خطی كتاب كشف الفوائد، بدون ذكر نام محشی، این فرق چنین توضیح داده میشود: «ظاهر آن است كه فرق بین "وجوب من اللّه" و "وجوب علی اللّه" در این است كه نصب در اوّلی مختص خداوند است، بدینسان كه امر خویش را ظاهر ساخته، ریاست عامّه را بدان اعطا مینماید، بخلاف دومی كه نصب امام یا از جانب خداست یا از جانب كسی كه خداوند بر او تنصیص كرده است.»(۲۵)
به هر حال، آنچه در كتب كلامی شیعی بررسی و دنبال شده، قول به وجوب عقلی علیاللّه است(۲۶) و هرچند قول سمعی و قول به وجوب عقلی بر خلق و عدم وجوب مطرح و رد شدهاند، اما هیچ استدلالی له یا علیه قول به وجوب مناللّه نشده است.(۲۷)
استدلالهایی كه برای اثبات امامت و وجوب آن بر خداوند مطرح شدهاند، دو مقام دارند: در مقام نخست، باید اثبات شود كه انسانها نیاز به رئیس و امام دارند، بدون توجه به اینكه شریعتی باشد یا نباشد. چنین نیازی میتواند از بعد فردی و اجتماعی حیات آدمی مطرح شود. پس از این مقام، باید اثبات شود كه این امر بر خداوند واجب است كه به نصب و تعیین امام اقدام نماید و تكالیف شرعی بدون نصب امام قبیح بوده و نصب امام متمّم تكلیف شرعی است.
متكلّمان شیعی به همراهی بیشتر متكلّمان معتزلی معتقدند: ریاست برای جامعه امری ضروری است. این بحث صرفاً در مقام نخست مطرح شده و ارتباطی به استلزام آن با فعل الهی ندارد و چنین بحثی در مقام دوم مطرح خواهد شد. دلیلی كه برای ضرورت ریاست بر جامعه از سوی متكلّمان مطرح شده آن است كه «ما مردم را چنین یافتیم كه هر زمان فاقد رؤسا و افرادی باشند كه در تدبیر امور خویش و سیاست خویش به آنان مراجعه كنند، در این صورت، حال ایشان آشفته گشته و زندگیشان مكرّر و افعال قبیح، چون ظلم و ستم، در آن رواج مییابد و چنین یافتیم كه هر زمان برای ایشان رئیسی یا رؤسایی باشد كه در امور خویش به ایشان مراجعه كنند، به صلاح و رستگاری نزدیكتر و از فساد دورتر خواهند بود و این امری است كه در هر قبیله و شهری و هر زمان و حالی عمومیت دارد.»(۲۸)
استدلال به ضرورت وجود ریاست بر جامعه، صغرای استدلال متكلّمان شیعی را در باب وجوب نصب الهی امامت تشكیل میدهد. از اینرو، مخالفان این دیدگاه امامیّه در ردّ این ادعا، در هر دو مقدّمه استدلال مناقشه میكنند. قاضی عبدالجبّار معتزلی، برخلاف دیدگاه اكثریت معتزله، وجوب عقلی ریاست بر جامعه را رد میكند(۲۹) و عمده تلاش سید مرتضی در كتاب الشافی به ردّ ادعای او و شبهاتی كه مطرح میكند، برمیگردد.
پس از اثبات ضرورت امامت در جامعه، سخن بر سر كارویژهها و اموری است كه امام آنها را بر عهده میگیرد. كارویژههایی كه از رییس انتظار میرود، چنین مطرح شدهاند:(۳۰)
۱. جمع آراء در امور اجتماعی؛
۲. حفظ نظام بنی نوع از اختلال؛
۳. حفظ طباع مختلف از تعدّی و تجاوز؛
۴. اقامه حدود؛
۵. سرپرستی و نصب قضات و امراء جیوش و اداره امور ایشان؛
۶. اقامه امر به معروف و نهی از منكر.كار ویژههای دیگری نیز مطرح شدهاند كه خاص امام معصوم علیهالسلام میباشند و به مقام دوم بحث برمیگردند.
با اثبات اصل امامت و با توجه به كار ویژههای گوناگون آن، صفات امام مطرح میگردند. صفات امام به دو قسم تقسیم میشوند:
الف) صفاتی كه لازم است امام فی نفسه بدانها متصف باشد؛
ب) صفاتی كه از حیث تولیت و تدبیر امور جامعه بر او لازمند است.
مهمترین صفاتی كه از حیث نخست بر امام لازمند، عبارتند از: معصوم بودن و افضلالخلق بودن. و صفات حیثیت اخیر عبارتند از: اعلم بودن و اشجع بودن.(۳۱)
الف. عصمت: بحث «عصمت» یكی از مسائل و موضوعات اختلافی و بحثانگیز در كلام اسلامی بوده است. به نظر میرسد بیشتر فرقههای كلامی در آن اتفاق نمودهاند كه عصمت نبی در ابلاغ وحی است. در عصمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله از جهات دیگر، اختلافاتی دارند. یكی از مختصات امامیه قول بر عصمت انبیا و امامان میباشد. «عصمت» تعبیر دیگری از «عدالت» دانسته شده است.(۳۲) عمده دلیلی كه در این باب مطرح شده است، به همان علت نیاز به رئیس و امام برمیگردد. وجه نیاز جامعه به امام و رئیس از آنروست كه افراد جامعه به دلیل معصوم نبودن، در معرض ابتلا به قبیح و مفاسد قرار دارند و در عمل، جامعه دچار فساد میگردد. از اینرو، برای جلوگیری از چنین فسادی لازم است تا رئیسی مانع این امر گردد. در چنین صورتی، اگر رئیس نیز معصوم نباشد، موجب اعاده فساد خواهد گردید. سیّد مرتضی در اثبات ضرورت عصمت امام، به چنین بیانی تمسّك جسته، علتی دیگر برای نیاز به امام و رئیس را نفی میكند. او میگوید: «اگر جایز باشد مكلّفان با وجود عصمت خویش به امام محتاج باشند، جایز خواهد بود انبیا نیز به امّت و رعایا در صورت عصمت ایشان و قطع به اینكه مرتكب قبایح نمیشوند، محتاج باشند، و فساد این امر معلوم است. از سوی دیگر، اگر چنانچه علت حاجت به رئیس، عدم عصمت ایشان نباشد، پس باید جایز باشد استغنای ایشان از امام در صورت غیر معصوم بودنشان، و حال آنكه این امر جایز نیست.»(۳۳)
دلیل عمده دیگری كه برای عصمت امام مطرح شده است، به ضرورت حفظ شریعت مربوط میشود. به دلیل آنكه شریعت برای هدایت و راهنمایی انسان آمده و از باب لطف الهی ابلاغ آن واجب است، ضروری است تا از طرف خداوند تدبیری برای حفظ آن از تحریف و ورود خطا و اشتباه و كاستی اندیشیده شود. از آنجا كه در كلام اسلامی، این امر فقط از طریق وجود كسی كه مصون از خطا باشد انجامپذیر است، پس باید امام، كه حافظ شریعت است، معصوم باشد. چنین استدلالی از حیث ارتباط آن با فعل الهی، به مقام دوم بحث مربوط است، اما از حیث مقام نخست نیز از جهت لزوم عدالت و انصاف رئیس نیز میتوان آن را طرح كرد، به ویژه آنكه عصمت جز عدالت مؤكَّد و كامل نیست.
استدلال اخیر درباب ضرورت عصمت امام، لزوماً بر بعد اجتماعی حیات آدمی مبتنی نیست و از این حیث، لازم است برای مكلّف واحد نیز بدون توجه به همراهی او با دیگران یا عدم آن، در صورتی كه خود معصوم نباشد، امامی وجود داشته باشد. متكلّمان شیعی بر این اساس، تكلیف را منوط به وجود امام كرده، بدون تعیین امام، آن را قبیح میدانند و هرگونه اخلالی در آن، به نقض توحید و عدل ارجاع داده شده(۳۴) و حتی استدلال شده است كه بدون امام و در صورتی كه خداوند بداند كسی صلاحیت امامت را ندارد، تكالیف شرعی قبیح خواهند بود.(۳۵)
از جمله اعتقادات متكلّمان سنّی، عصمت امّت اسلام میباشد. ایشان با استناد به حدیثی منسوب به پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله در مورد عدم اجتماع امّت او بر خطا، مبنای كلامی برای آن ارائه كردهاند. با اثبات عصمت اجتماع، دیگر نیازی نخواهد بود تا امام معصوم باشد و جامعه از طریق نظارت و اتفاق خویش، از تحریف شریعت جلوگیری خواهد كرد. عمده دلیل ایشان ادلّه نقلی است.
متكلّمان شیعی در پاسخ به این ادعا، اولاً ثابت میكنند كه عقلاً احتمال خطا از اجتماع افرادی كه معصوم نیستند برطرف نمیشود؛ و ثانیاً ادلّه نقلی مطرح شده در این مورد را نقض میكنند.(۳۶)
ب. افضلیت: دیگر صفت مهم امام، افضلیت اوست. از نظر متكلّمان شیعی، افضلیت امام ضروری است. متكلّمان معتزلی در مقابل، امامت مفضول را میپذیرند. خطبه ابن ابی الحدید معتزلی در آغاز شرح نهجالبلاغه بر این اساس است: «الحمدُللّهِ الذی ... قدمَّ المفضولَ علی الافضلِ لمصلحهٍٔ اقتضاها التكلیفُ.»
افضلیت امام در كلام شیعی از دو حیث مطرح میگردد: نخست «افضلیت» به معنای افضل بودن در ثواب و عبادت در پیشگاه الهی؛ و دیگری افضلیت در آنچه به امور امامت مربوط میشود. برای افضلیت از حیث نخست، استدلال شده است كه «امام استحقاق تعظیم و تبجیل بیشتری نسبت به رعایای خود دارد و این امر كاشف از عظمت ثواب او میباشد. از سوی دیگر، از آنجا كه امام مقتدای دیگران میباشد، لازم است تا از حیث فضلیت نیز از دیگران برتر باشد تا دیگران با اقتدا به او، به بالاترین مراتب فضلیت و ثواب دست یابند.»(۳۷)
افضلیت امام در ظاهر و در آنچه به امر امامت مربوط میشود، به حكم عقل استناد شده است. عقلا تقدیم مفضول بر افضل را قبیح شمرده و در سیره عملی خویش، همواره به افضل افراد در فن خویش مراجعه میكنند. از اینرو، امام نیز، كه اداره و تنظیم امور امّت را برعهده دارد، باید متخصصتر و افضل از دیگران در این امر باشد.(۳۸)
آیا ممكن است افضلیت از هر دو حیث در شخص واحد جمع نشود و افضل در ثواب و عبادت مفضول در سیاست و رهبری باشد و افضل در سیاست و رهبری در عبادت و ثواب مفضول باشد؟ پاسخ به این سؤال، مثبت است و با توجه به تفاوت مردم، چنین امری عقلاً جایز است. در این صورت، امامت تقسیم شده و در هر زمینه، افضل در آن متبَّع خواهد بود.
به رغم پذیرش عقلی چنین فرضی، گفته شده است: «گرچه این امر جایز است، ولی ما از طریق سمع دانستهایم كه چنین موردی اتفاق نمیافتد و این بدان دلیل است كه هنگامی كه دانستیم امام واجب است، باید افضل از رعایای خویش باشد در جمیع آنچه در آن امام است. و از سوی دیگر، از طریق سمع دانستیم كه امام واحد است و او امام در كل امور و در جمیع اشیاء است. پس میدانیم كه امام برتر از همه است و كسی با او مساوی نیست.»(۳۹)
اگر گفته شود چنانچه مانعی در تقدیم فاضل به وجود آید یا مصلحت، تقدیم مفضول را اقتضا كند، در این صورت باید تقدیم مفضول جایز باشد، در پاسخ این پرسش گفته شده است: «این امر جایز نیست؛ زیرا وجه قبح تقدیم مفضول بر فاضل آن است كه او در آنچه مقدّم شده، افضل از مفضول است و اگر در جمیع احوال این امر وجود داشته باشد، پس باید در هیچ یك از آنها حسن نباشد. و اگر این امر جایز باشد، جایز خواهد بود كه بگوییم: در تمامی اموری كه به عقل خویش به قبح آن پی بردهایم، مثل ترك انصاف و كار ظلم و امثال آن، ممتنع نیست كه امری عارض شود كه آن را از قبح بودن خارج كند، بلكه فراتر از آن، در آن مصلحت ایجاد كند، و این امر بالاتفاق فاسد است.»(۴۰)
به دلیل آنكه امام شأن نبی را در هدایت مردم داشته و مقتدای ایشان است، باید جامع هر دو فضلیت باشد. اما نمایندگان امام و امیر و قاضی، كه او منصوب میكند، تنها در آنچه بدان منصوب گشتهاند، باید افضل باشند و افضلیت در ثواب ضرورت ندارد؛ زیرا عصمت در ایشان ضروری نیست.(۴۱) بر این اساس، میتوان ملاك تقدّم را در غیر امام معصوم صرفاً افضلیت او در آنچه فضلیت دارد، دانست. نتیجه چنین حكمی بدون شك، تفكیك حوزههای گوناگون و در نتیجه، در صورت وقوع، تقسیم حوزههای قدرت است؛ بدین معنا كه ـ برای مثال ـ قاضی در امر قضاوت، كه در آن افضل است، و امیر و سیاستمدار در مورد افضلیت خویش، مقدّم هستند و در امور غیر آن تابع خواهند بود.
ج. اعلمیت: از آنرو كه امام وظیفه حفظ شریعت را بر عهده دارد، باید به تمامی احكام شرعی عالم باشد و حتی بتواند حكم اموری را كه قبلاً مطرح نبوده و جزو امور مستحدث هستند، اعلام نماید. بدینروی، اعلمیّت باید یكی دیگر از صفات امام باشد و به نظر میرسد چنین صفتی با توجه به لزوم علم امام به تمامی امور مربوط به حفظ شریعت، نه صفتی تفضیلی، بلكه صفتی مطلق میباشد؛ زیرا غیر عالم به حتی جزئیترین امور امامت نخواهد توانست كار ویژه حفظ امّت و شریعت را ایفا نماید، هرچند او در مقایسه با كسی كه حتی امری جزئی را نمیداند اعلم تلقّی میشود. به تعبیر دیگر، اعلمیّت امام بدان معناست كه او تمامی امور مربوط به امامت امّت، اعم از حفظ شریعت و تدبیر امور ایشان، را میداند، هرچند عرفاً اعلم خوانده شود.
با توجه به ریاست امام و كار ویژههای او در حفظ شریعت و تدبیر امور مردم، لازم است امام در تدبیر امور و سیاست مردم نیز اعلم باشد.(۴۲) دلیل اعلمیّت مقتضی آن است كه امام خود در این زمینهها اعلم باشد و صرف مشاوره و راهنمایی اهل فن كفایت نمیكند؛ زیرا اولاً، امكان خطا و سهو از دیگران منتفی نیست و از سوی دیگر، اختلاف آراء اهل فن موجب خواهد شد كه امر امامت و تدبیر امور مختل گردد. از اینرو، اعلمیّت امام در این امور ضروری است. البته ضرورتی ندارد كه امام به صنایع و حرفی كه ربطی به امر امامت و رهبری ندارند، عالم باشد و عدم علم در این مورد مخل امامت نخواهد بود؛ هرچند افضلیّت او در این امور حسن خواهد بود، اما شرط امامت نیست.(۴۳)
نوّاب و نمایندگانی نیز كه از طرف امام تعیین میشوند، باید در آنچه به امر نیابت ایشان مربوط میشود، علم لازم داشته باشند و حتی ادعا شده است كه «جایز نیست امام در مناطق دوردست كسی را نایب قرار دهد كه از حال او معلوم است كه اگر در امارت او حادثهای واقع شود او حكم آن را میداند. یا در صورت عدم علم به آن، امكان رجوع به امام وجود نخواهد داشت.»(۴۴)
د. اشجع بودن امام: از صفاتی كه در مورد امام، از حیث تولیّت امور مطرح است، اشجع بودن امام است؛ زیرا امام رهبری جهاد و مبارزه با دشمنان را برعهده دارد و این امور مستلزم شجاعت امام هستند.
پس از بررسی ضرورت امامت بر جامعه و بررسی ویژگیها و صفات عمده امام، بحث از مقام دوم و ارتباط آن با فعل الهی و شارع مطرح میشود. عمده مطالبی كه متكلّمان شیعی در مقام نخست اثبات میكنند، عبارتند از:
۱. امامت در جامعه و وجود رئیس عقلاً واجب است.
۲. امام باید مصون از خطا و اشتباه بوده و معصوم باشد؛ زیرا بدون آن شریعت حفظ نمیشود.
۳. امام باید افضلالناس بوده و تقدیم مفضول بر فاضل عقلاً قبیح است.
۴. امام باید به احكام شریعت و سیاست امّت اعلم باشد.
۵. صفات دیگری نیز در امام لازم است كه مهمترین آنها اشجع بودن است.
۶. از آنجا كه در صفات عمومی امام، همچون مرد بودن، بالغ بودن، عاقل بودن و امثال آن اختلافی بین متكلّمان مطرح نشده، چنین صفاتی نیز در كتب كلامی شیعی پیگیری نشدهاند. در بخش كلام عقلی، نسبت به قرشی بودن امام نیز سخنی به میان نیامده است، هرچند طبق ادلّه نقلی، مصداق امام، فردی قرشی میباشد.در تعیین مصداق امام، متكلّمان شیعی بر اساس مبانی متخذه، در مقام نخست معتقدند: چون برخی از صفات لازم در امامت همچون عصمت، افضل بودن و اعلم بودن صفاتی درونی هستند كه نمیتوان از راههای ظاهری به آنها علم پیدا كرد، از اینرو، بر خداوند به دلیل آگاهی بر سرایر باطنی افراد، لازم است تا امام را تعیین كند(۴۵) و در واقع، هیچ راهی برای مردم در تعیین و كشف فرد ذیصلاح وجود ندارد. راه شناخت مصداق امامت نیز از اینرو، نصّ پیامبر یا امام پیشین است و یا در صورت نبود آن، ظهور معجزات به دست امام جدید خواهد بود و در آوردن معجزات، امام و پیامبر مشترك خواهند بود.(۴۶) بر اساس استدلال مزبور، تعیین امام نمیتواند به اختیار امّت واگذاشته شود.
اشكالی كه مطرح میشود این است كه چرا این امر به اختیار امّت واگذار نشود؛ چرا كه خداوند میداند آنها جز فرد ذیصلاح را انتخاب نخواهند كرد. پاسخی كه در نقض اشكال مزبور داده شده این است كه در این صورت، لازم میآید اختیار شرایع، انبیا و اِخبار از گذشته و آینده نیز به خود مردم واگذار شود؛ زیرا خداوند میداند كه مردم خطا نخواهند رفت و چرا جایز نباشد كه خداوند ما را بر معارفی مكلّف كند و هیچ دلیلی بر آنها اقامه نكند؛ چرا كه میداند ما جز راه راست را انتخاب نخواهیم كرد؟ چنین اموری نزد عقلا قبیح است. چنین مسئلهای مانند آن است كه فردی مكلّف شود هر چه را در آینده برای او اتفاق خواهد افتاد، یا ثروتی را كه در آینده به او خواهد رسید، بدون آنكه راهی برای معرفت به آن باشد، اعلام كند، صرفاً به خاطر آنكه بگوییم: او هرچه بگوید، درست خواهد بود.(۴۷)
هدف از نصب و تعیین امام آن است كه مانع بروز ظلم و تعدّی و فساد در جامعه شود و زمینه صلاح آن فراهم گردد. در صورتی كه انتخاب امام به امّت واگذار شود، اختلاف و نزاع دوباره عود خواهد كرد. تجربه تاریخی صدر اسلام با وجود عبارات و نصوصی كه از پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله در مورد مسئله امامت آمده است، به عنوان شاهد این استدلال مطرح میشود.(۴۸)
استدلال دیگری كه مطرح میشود آن است كه تكلیف شرعی منوط به این است كه خداوند از باب لطف خویش، برای مردم راهنما و امامی تعیین كند؛ زیرا انسان به خاطر وجود شهوات و امیالی كه او را از راه راست منحرف میسازند، نیاز به هادی و راهنما دارد و چنین نیازی منحصر در زمان خاصی نیست و چون پیامبر صلیاللهعلیهوآله ـ به عنوان آورنده وحی الهی و هادی امّت ـ در زمان محدودی حضور دارد، پس لازم است تا جانشینی با صفات خاص از سوی خداوند تعیین گردد. در واقع، تكلیف بدون نصب امام قبیح و موجب اخلال به توحید و عدل الهی خواهد شد.(۴۹)
از سوی دیگر، از باب حفظ شریعت نیز نصب امام بر خداوند واجب است. شریعت اسلامی مؤیّد بوده، برای تمامی نسلهاست. اگر حافظی برای آن نباشد انحراف در آن راه مییابد، و این امر از راههای دیگری همچون اجتهاد و تواتر اخبار حفظ نمیشود؛ زیرا سهو و خطا از آنها ممتنع نیست و در نتیجه، نمیتوان بدون امام و حافظ به آنچه به ما رسیده است، اطمینان حاصل كرد.(۵۰)
۵. تبیین مسئله غیبت و علل آن
با توجه به اطلاق و شمول ادلّه امامت بر تمامی اعصار و جوامع، غیبت امام پرسشی جدّی رویاوری متكلّمان شیعی قرار داد. اشكال اساسی كه مطرح میشد، این بود كه طبق استدلالهای كلامی، وجود امام از باب لطف الهی ضرورتی گریزناپذیر بود كه حتی تكلیف شرعی نیز بدون نصب امام، قبیح دانسته میشد، اما در عصر غیبت مردم از چنین لطفی محروم هستند. در واقع، ادعا میشد آنچه لطف است محقق نشده است و در امر تحقق یافته لطفی نیست.(۵۱)
متكلّمان شیعی در پاسخ به این اشكال، مجددا به دلیل لطف و مقدّمات آن استناد نمودند. طبق استدلال متكلّمان شیعی، بر خداوند از باب لطف واجب بود كه امام و رئیسی برای جامعه اسلامی معیّن نماید و بر امام نیز واجب بود تا بر اساس همین استدلال، امامت امّت را بپذیرد. هر دو امر محقق شده بود و هم خداوند هم امام وظیفه عقلی خویش را به انجام رسانیده بودند. اما بر مردم نیز واجب بود تا از طریق اطاعت و تسلیم در برابر امام، زمینه تصرف امام را در امور حكومتی فراهم سازند. اما آنچه اتفاق افتاد، قتل و آزار امام بود. در واقع، این خود مردم بودند كه به خاطر عدم تسلیم و انقیاد از امام، خود را از چنین لطفی محروم ساخته بودند، هرچند ممكن است گفته شود همه مردم بر امام نشوریده بودند و در نتیجه، حرمان ایشان از امام معصوم جایز نخواهد بود. پاسخ متكلّمان شیعی آن بود كه شورش برخی از مردم نیز بر امام موجب بر هم زدن زمینه تصرف امام میگردد.(۵۲)
سؤال دیگری كه در مورد غیبت امام مطرح میگردد، فایده امام غایب و مستور است. این سؤال مطرح میگردد كه چرا امامی تعیین گردید كه غایب شود و چرا به عدم وجود امام بسندیده نگردید. پاسخی كه داده شد، تفصیل ابعاد لطف بودن امام بود. «وجودهُ لطفٌ و تصرّفُه لطفٌ آخَرٌ و عدمُه مِنّا.»(۵۳) خواجه نصیر در این عبارت موجز، هر كدام از وجود امام و تصرف او را لطفی مستقل و علی حدّه میداند و علت عدم تصرف امام را خود خلق معرفی میكند. از سوی دیگر، با وجود امام، لطف الهی محقق میگردد، هرچند مردم با تهدید و تخویف امام مانع ظهور و تصرّف او گشتهاند. از اینرو، مسئولیت غیبت امام علیهالسلام بر عهده ظالمان است، در حالی كه در صورت عدم وجود امام، چنین مسئولیتی برعهده خداوند قرار میگیرد و تبعات عدم تصرف و حضور امام نیز متوجه اوست.(۵۴)
علاوه بر آن، فوایدی نیز برای امام غایب علیهالسلام مطرح میگردد. مهمترین كار ویژه امام غایب(عج) حفاظت از شرع به صورت غیر مستقیم، ایجاد امید در شیعیان و انتظار برای ظهور امام علیهالسلام و تخویف اعدا و ستمگران میباشد.(۵۵) از سوی دیگر، امام غایب میتواند از طریق ارتباط با برخی نوّاب و نمایندگان خاص خویش، امّت را در مسائل حادّ و بحرانی راهنمایی كند و از اینرو، فایدهای كه از این طریق از امام غایب حاصل میشود، از فقدان آن حاصل نمیگردد.
غیبت امام وضعیت جدیدی در جامعه شیعی به وجود آورد. طبق استدلالهای كلامی، ضرورت امام در هر عصری از باب لطف، واجب است و به رغم عدم حضور و تصرف امام معصوم علیهالسلام و لطف حضور، هنوز مسئله ضرورت تعیین رئیس باقی است و باید بر اساس معانی كلام سیاسی سنّتی شیعی، پاسخ مناسبی برای آن یافت. این مسئله چگونگی وضعیت سیاسی عصر غیبت را پیش میكشد. البته این بحث در متون كلامی سنّتی شیعی به صورت مبسوط مطرح نشده است. عمده مباحث سیاسی درباره جانشینی فقها از امام معصوم علیهالسلام در متون فقهی دنبال شده است. اما با این حال، در عباراتی اجمالی اشاراتی را به این مسئله در متون كلامی سنّتی مییابیم:
متكلّمان شیعی ضرورت نصب جانشینانی را از سوی امام غایب(عج) مطرح ساختهاند. شیخ مفید رحمهالله اجرای حدود و تنفیذ احكام را در عصر غیبت، از طریق نوّاب و كارگزاران امام میداند.(۵۶) سید مرتضی نیز معتقد است: «همانا امام علیهالسلام در اطراف زمین از هیچ شهر و بلدی دور نمیماند، مگر بعد از اینكه برخی از اصحاب و یاوران خود را بهعنوان جانشین در هر جا تعیین میكند. لذا، به ناچار باید برای او یاوران و اصحابی در هر یك از شهرها و سرزمینهای دور از او باشند كه در مراعات آنچه بر شیعیان میگذرد، جانشین و قائم مقام آن حضرت بهشمار روند. پس اگر به دست شیعهای كاری انجام شد كه موجب جبران و حفظ از انحراف و مقتضی تأدیب و تنبیه او باشد، همین جانشین آنرا برعهده گیرد، چنانكه اگر امام میبود، خود برعهده میگرفت.»
ایشان حتی راه شناخت جانشین را ارائه معجزه توسط خود جانشین میداند؛ «زیرا معجزات بر طبق مذهب ما، حتی به دست انسانهای درستكار هم ظاهر میشوند، تا چه برسد به كسی كه امام او را جانشین خود ساخته و قائم مقام خود قرار داده است.»(۵۷)
در تعبیری دیگر، ایشان حال امام را در عصر غیبت خالی از دو وجه نمیداند: «یا با ما در یك شهر و بلد است كه در این صورت، خودش امور ما را مورد مراعات قرار میدهد و نیازی به غیر ندارد؛ و یا دور از ماست كه در این صورت، با فرض حكیم بودن ایشان، ممكن نیست از ما دور شود، مگر بعد از اینكه كسی را به جانشینی خود تعیین كند و او را به عنوان قائم مقام خود در آن شهر بگذارد؛ همانطور كه اگر ظاهر میبود و تشخیص داده میشد، باید چنین میكرد، و این نكتهای است كه شبههای پس از آن نمیماند.»(۵۸)
چنین استدلالی در بحثهای عالمان متأخّر شیعی نیز مطرح شده است. بر اساس یكی از آنها، «آنچنان كه بر خداوند حكیم به مقتضای حكمت و قاعده لطف، نصب امام و حجت و والی بر بندگان واجب است، بر امام و والی نیز نصب قائم مقام در شهرهایی كه از آنها غایب است و نیز در عصر غیبت واجب است.»(۵۹)۶. مسئله ایمان و كفر و معیار عضویت در جامعه اسلامی
این مسئله ابتدا به وسیله خوارج، سپس به گونههای دیگر به وسیله دیگر فرقههای كلامی، به ویژه مرجئه، مطرح شد. هرچند این مسئله صبغه غیرسیاسی دارد، اما لوازم سیاسی مهمّی در پی داشته است. مهمترین این پیامدها برخورداری فرد از حقوق شهروندی است. افراد با خروج از ایمان، دیگر از حقوق مشروع عضو جامعه اسلامی بهرهمند نمیشدند و حتی حقّ حیات خود را نیز از دست میدادند. بر این اساس، معیار تعلّق به جامعه اسلامی مستقیما با این مسئله ارتباط مییافت. در دوره اسلامی، جهان به دو بخش اصلی «دارالاسلام» و «دارالكفر» تقسیم میگشت و تنها كسانی در دارالاسلام عضویت مییافتند كه بر اساس هنجارها و معیارهای اسلامی مجاز بودند. بحث ایمان و كفر عملاً درصدد ارائه چنین معیاری است. خوارج معتقد بودند كه با ارتكاب گناه كبیره، فرد از امّت اسلامی خارج شده، خون او مباح میگردد. در برابر خوارج، مرجئه صرف پذیرش اسلام و اقرار زبانی را كافی دانسته، حتی در گرایشی افراطی عمل را معیار دوزخ و بهشت نیز قرار نمیدادند. از اینرو، مسئله كلامی، كه بار سیاسی نیز مییافت، «تبیین ماهیت ایمان و لوازم آن» بود. در برابر گرایشهای افراطی خوارج و مرجئه، شیعیان با خارج نمودن «عمل» از مفهوم ایمان و تخصیص آن صرفا به عمل جوانحی و قلبی، آن را برای برخورداری از مزایای امّت اسلامی كافی میدانستند. البته چنین معیاری با صرف پذیرش لسانی اسلام، كه از آن «مسلمانی» یاد میشد، تحقق مییافت.
مسئله شهروندی و عضویت جامعه اسلامی صرفا در حدّ تبیین ماهیت ایمان و كفر در كلام شیعی مطرح و دنبال شده است. البته روشن است كه چنین مفهومی با آنچه بعدها در غرب با عنوان «شهروندی» و یا «Citizenship» شناخته میشود، تفاوت دارد. در حالی كه در غرب شهروندی عمدتا با ملّیت و مرزهای ملّی پیوند میخورد، در سنّت اسلامی مرز دارالاسلام نه قلمرو سرزمینی، بلكه قلمرو اعتقادی است. به هر حال، به نظر میرسد نزدیكترین بحث مرتبط با شهروندی و معیار عضویت در جامعه اسلامی، همان بحث «ایمان و كفر» بوده كه در متون سنّتی كلامی شیعی به اجمال برگزار شده است.
۷. دفاع از دیدگاههای سیاسی ـ دینی
دفاع از آموزههای دینی یكی از وظایف اصلی علم كلام است. بر این اساس، متكلّمان شیعی نیز همواره با پیگیری مهمترین سؤالات و شبهات زمانه خود، در صدد ارائه پاسخ و توضیحات لازم برمیآمدهاند. شیخ طوسی در سده پنجم هجری، خود بر این خط مشی تأكید نموده است. او درباره علت اهتمام خویش به تلخیص كتاب شریف الشافی استاد خود سیّد مرتضی علم الهدی، به ضرورت بازگویی و بیان روزآمد اندیشههای اسلامی و به ویژه مسئله امامت برای جامعه علمی اشاره میكند.(۶۰)
ویژگی دفاعی كلام سیاسی سبب میشود تا این رشته مطالعاتی همواره خود را بازسازی نموده، در برابر مسائل زمانه خود واكنش نشان دهد. از اینرو، یك متكلّم باید همواره به رصد تحوّلات فكری زمانه خود بپردازد و در موارد لازم، واكنش نشان دهد. شاید بتوان تكرار تك نگاریهای فراوان در باب مسئله امامت از سوی متكلّمان شیعی در طول تاریخ را بر این اساس تحلیل نمود. به دلیل تكرار تهاجمات علیه این آموزه اعتقادی ـ كلامی شیعی، متكلّمان شیعی همواره لازم میدیدهاند كه به تبیین روزآمد این آموزه دینی اقدام نمایند.
مباحث و مسائل مربوط به ویژگی دفاعی به دلیل تنوّع شبهات و پرسشهای هر زمانه متكثّر و متنوّع هستند و از اینرو، نمیتوان آنها را به صورت معیّن و مشخصی احصا نمود، اما میتوان به طبقه بندی و سنخشناسی كلی این مسائل پرداخت. به نظر میرسد از این حیث، میتوان مسائل دفاعی كلام سیاسی را به دو صورت طبقهبندی كرد: دفاع از آموزههای اعتقادی و دفاع از آموزههای فرعی ـ فقهی. مبنای این تقسیمبندی به تمایز اصول و فروع دین بر میگردد. دفاع از قسم نخست توسط یك متكلّم كاملاً روشن است. به دلیل تعلّق كلام به آموزههای اعتقادی و اصول دین، یك متكلّم وظیفه بدیهی و روشنی در دفاع از این آموزهها دارد. اما قسم دوم به رغم تعلّق به فروع دین و احكام فقهی، در دامنه دفاعی علم كلام قرار میگیرد. این امر بدان سبب است كه امر دفاع از یك فرع فقهی، خارج از حیطه علم فقه است. فقیه در نهایت، وظیفه دارد تا بر اساس منابع اربعه فقهی خود، به كشف و اثبات تكالیف مكلّفان اقدام نماید. از اینرو، دفاع از یك حكم فقهی دینی در برابر مكاتب دیگر نیازمند كار متكلّمانه است تا بر اساس شیوههای مناسب، به دفاع از یك فرع فقهی بپردازد. بر این اساس، كلام سیاسی وظیفه دارد، هم از آموزههای سیاسی ـ اعتقادی دینی و هم از مسائل مطرح شده در فقه سیاسی دفاع نماید.
● خاتمه
آنچه گذشت بررسی اجمالی درباره كلام سیاسی شیعه بود. ابتدا چیستی و مراد از كلام سیاسی مورد بحث قرار گرفت و سپس مسائل مهم كلام سیاسی شیعی در دو گروه مسائل سنّتی و مسائل جدید كلام سیاسی شیعی بررسی شدند. روشن است كه بررسی تمامی این مسائل در یك مقاله امكانپذیر نیست. از اینرو، در مقاله حاضر، صرفا مهمترین مسائل سنّتی كلام سیاسی شیعه مورد بررسی قرار گرفتند. به رغم ضرورتها و نیازهای بنیادین به كلام سیاسی، متأسفانه این حوزه مطالعاتی هنوز انسجام لازم و مناسب خود را پیدا نكرده است. غالبا چنین تصور میشود كه امامت تنها بعد مسائل سیاسی كلامی است، در حالی كه ـ چنانكه گذشت ـ امامت تنها یكی از محورهای مسائل كلام سیاسی است. از اینرو، به رغم اهمیت مسئله امامت در كلام سیاسی شیعه، نمی توان دیگر مسائل كلامی را نادیده گرفت. البته در طول تاریخ كلام شیعی، آموزه امامت شناخته شده و از این نظر، امامت موضوع شاخص و محوری كلام شیعی را تشكیل میداده است. با توجه به نیاز امروز ما به پاسخهای كلامی به مهمترین پرسشهای سیاسی زمانه از یك سو، و عدم پیرایش و پرداخت مناسب به این مسائل در گذشته اسلامی به دلیل تعلّق آنها به زمانه ما، ضرورت دارد با تأسّی به سیره حسنه متكلّمان برجسته گذشته، مهمترین مسائل سیاسی زمانه خود را به تأمّل در رهیافت كلام سیاسی بگذاریم و پاسخهای مناسبی به پرسشهای زمانه خود ارائه كنیم. از اینرو، ضروری است در مجالی مناسب به بررسی مهمترین مسائل سیاسی زمانه خود از رهیافت كلام سیاسی بپردازیم. نكته حایز اهمیت آنكه ما به دلیل اعتقادات دینی خود، نمیتوانیم مسائل زمانه خود را صرفا از منظر فلسفه سیاسی بررسی كنیم. یك مؤمن دیندار نیاز دارد تا بین باورهای اعتقادی ـ دینی و تأمّلات عقلی خود، انسجام و هماهنگی برقرار نماید. از اینرو، فلسفه سیاسی به تنهایی نمی تواند چنین نیازی را پاسخ دهد و نیاز به كار متكلّمانه در عرصه سیاسی نیز برای رسیدن به این انسجام و هماهنگی ضروری مینماید.
پینوشتها
۱. POLITICAL THEOLOGY.
۲. برای اطلاع بیشتر درباره كلام سیاسی، ر. ك: نگارنده، «چیستی كلام سیاسی»، قبسات، ش ۲۸، (تابستان ۱۳۸۲).
۳. عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۲، ص ۵۰۴.
۴. همان، ص ۵۰۹.
۵. لئو اشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۳.
۶. لمبتون در تحلیل كلان از كل دانش سیاسی در اسلام، معتقد است: «اسلام نیز همانند یهود و مسیحیت، معتقد است كه حكومت ریشهای الهی دارد. در نتیجه، دانش سیاسی نظام مستقلی نیست كه در پی رسیدن به بالاترین قلههای اندیشه بشری باشد، بلكه شاخهای از علم كلام است.» (ر. ك: ك. اس. لمبتون، اندیشه سیاسی در دوره میانه اسلام، ترجمه عباس صالحی و محمّد مهدی فقیهی، تهران، عروج، ۱۳۷۸، ص ۳۱.)
۷. برای بررسی نسبت كلام سیاسی و فلسفه سیاسی به صورت مبسوطتر، ر. ك: نگارنده، «بررسی تطبیقی كلام سیاسی و فلسفه سیاسی»، فصلنامه علوم سیاسی، ش ۲۳، (تابستان ۱۳۸۲).
۸. در مورد چیستی و دیدگاههای مختلف درباره كلام جدید، نك: احمد فرامرز قراملكی: هندسه معرفتی كلام جدید، ص ۱۲۲ ـ ۱۴۶ / علی ربّانی گلپایگانی، درآمدی بر علم كلام، ص ۱۴۳ ـ ۱۵۸ / علی اوجبی: «كلام جدید در گذر اندیشهها»؛ مجله نقد و نظر، سال اول، ش ۲ / عبدالحسین خسروپناه، كلام جدید.
۹. در مورد قاعده لطف و جایگاه آن در كلام سیاسی شیعه، ر. ك: نگارنده، «درآمدی بر كلام سیاسی شیعه: قاعدهلطف»،فصلنامهعلومسیاسی،ش۲،(پاییز۱۳۷۷).
۱۰. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، تعلیقه الشیخ جعفر سبحانی، قم، مؤسسه الامام الصادق علیهالسلام ، ۱۳۷۵، ص ۹۸.
۱۱. میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام، تحقیق السید احمد الحسینی، قم، كتابخانه آیهٔاللّه مرعشی، ۱۴۰۶، ط ۲، ص۱۱۴.
۱۲. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۹۸ ـ ۹۹.
۱۳. همو، الالفین، نجف، منشورات المكتبه الحیدریه، ط ۲، ۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۹ م، ص ۱۱.
۱۴. ر. ك: بلوم، نظریههای نظام سیاسی، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۸۰ / ابراهیمی دینانی، ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، ج ۲، ص ۱۲۷ ـ ۱۳۷.
۱۵. ر. ك: حناالفاخوری و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، كتاب زمان، چ ۲، ۱۳۵۸، ص ۱۲۵.
۱۶. ر. ك: علاّمه حلّی، نهج الحق و كشف الصدق، قم، مؤسسه دارالهجره، ۱۴۰۷ ق، ص ۱۰۱.
۱۷. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۶۸. خواجه نصیر در متن میگوید: «الضرورهٔ قاضیه باستناد افعالنا الینا.»
۱۸. ر. ك: علاّمه حلی، كشف الفوائد، نسخه خطی، تبریز، مكتب اسلام، ص ۶۰ ـ ۶۵.
۱۹. قاضی عبدالجّبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق توفیق الطویل و سعید زائد، قاهره،المؤسسهٔالاعلمیللمطبوعات،۱۴۰۶،ج۸،ص۴.
۲۰. در مورد مفهوم «آزادی» و رابطه آن با اختیار در مقام تكوین و تشریع، ر. ك: اروین روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میر احمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸.
۲۱. شهرستانی، الملل والنحل، تحقیق سید محمد گیلانی، بیروت، دار صعب، ۱۹۸۶، ج ۱، ص ۲۴.
۲۲. خواجه نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد. این كتاب به ضمیمه كتاب تلخیص المحصّل خواجه، توسط انتشارات دارالاضواء بیروت، در سال ۱۹۸۹ م چاپ شده است.
۲۳. ر. ك: فخر رازی، محصّل، ص ۳۵۱
۲۴. علاّمه حلی، كشف الفوائد، ص ۷۷.
۲۵. همان.
۲۶. حكیم لاهیجی قایلان به وجوب علیاللّه را سه قسم میكند: نخست اسماعیلیه كه معرفت خداوند را منوط به تعلیم امام میدانند. دوم غلات كه نقش امام را تعلیم فنون و صناعات و خواص اغذیه میدانند و سوم امامیه. (لاهیجی، گوهر مراد، ص ۴۷۴ ـ ۴۷۵).
۲۷. البته دیدگاه اسماعیلیه در مورد امامت اسماعیل پسر امام صادق علیهالسلام مطرح و رد شده، اما اشارهای به استدلال ایشان در مورد «وجوب من الله» نشده است. (ر. ك: لاهیجی، پیشین، ص ۴۷۶).
۲۸. سیدمرتضی، الشافی فی الامامهٔ، تهران، مؤسسهٔ الصادق، ۱۴۱۰ ق، ط ۲، ج ۱، ص ۴۷.
۲۹. قاضی عبدالجبّار، پیشین، تحقیق عبدالحلیم محمود، الدارالمصریهٔللتألیفوالترجمه، ج۲۰،ص؟.
۳۰. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۷ ـ ۱۰.
۳۱. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۹۴ ق، ج ۱، ص ۱۸۰.
۳۲. لاهیجی، پیشین، ص ۴۶۴.
۳۳. سیدمرتضی، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۰.
۳۴. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۲۴ / شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۴۹.
۳۵. شیخ طوسی، همان، ص ۹۸.
۳۶. ر. ك: شیخ طوسی، همان، ص ۱۴۰ ـ ۱۷۷
۳۷. شیخ طوسی، همان، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۵.
۳۸. همان.
۳۹. همان، ص ۲۳۰.
۴۰. همان، ص ۲۳۱.
۴۱. همان، ص ۲۱۴.
۴۲. همان، ص ۲۳۵؛ علاّمه حلّی، الالفین، ص ۳۴.
۴۳. شیخ طوسی، همان، ص ۲۴۲.
۴۴. همان، ص ۲۴۵.
۴۵. شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۲۶۶؛ علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۱۸۱.
۴۶. شیخ طوسی، همان.
۴۷. همان، ص ۲۶۹.
۴۸. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۴۶ / سید مرتضی، پیشین، ج ۴، ص ۷ / لاهیجی، پیشین، ص ۴۸۳.
۴۹. علاّمه حلّی، همان، ص ۴۹.
۵۰. شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۳.
۵۱. قاضی عبدالجبّار، پیشین، ج ۲۰، ص؟.
۵۲. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج ۱، ص ۲۰۴
۵۳. علامه حلی، كشف المراد، ص ۱۸۲.
۵۴. سید مرتضی، امام و غیبت (المقنع فی الغیبه)، ص ۶۸.
۵۵. سید مرتضی، الشافی، ج ۱، ص ۱۸۶.
۵۶. شیخ مفید، الفصول العشره فی الغیبه، ص ۱۰۶.
۵۷. سید مرتضی، امامت و غیبت (المقنع فی الغیبه)، ص ۱۰۶.
۵۸. همان، ص ۱۰۷.
۵۹. لطفاللّه صافی گلپایگانی، ضرورهٔ وجود الحكومهٔ أو ولایهٔ الفقهاء فی عصر الغیبه، قم، بینا، ۱۴۱۵ ق، ص ۱۲ / همچنین ر . ك: شیخ عبداللّه ممقانی، رسالهٔ هدایهٔ الانام فی حكم اموال الامام، ط سنگی، ص۱۴۱ ـ ۱۴۲ / حسینعلی منتظری، البدر الزاهر (تقریرات درس آیهٔاللّه بروجردی)، قم، ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۷۲ ـ ۷۹.
۶۰. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج ۱، ص ؟.
منبع:فصلنامه شیعه شناسی، شماره ۵
۱. POLITICAL THEOLOGY.
۲. برای اطلاع بیشتر درباره كلام سیاسی، ر. ك: نگارنده، «چیستی كلام سیاسی»، قبسات، ش ۲۸، (تابستان ۱۳۸۲).
۳. عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۲، ص ۵۰۴.
۴. همان، ص ۵۰۹.
۵. لئو اشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۳.
۶. لمبتون در تحلیل كلان از كل دانش سیاسی در اسلام، معتقد است: «اسلام نیز همانند یهود و مسیحیت، معتقد است كه حكومت ریشهای الهی دارد. در نتیجه، دانش سیاسی نظام مستقلی نیست كه در پی رسیدن به بالاترین قلههای اندیشه بشری باشد، بلكه شاخهای از علم كلام است.» (ر. ك: ك. اس. لمبتون، اندیشه سیاسی در دوره میانه اسلام، ترجمه عباس صالحی و محمّد مهدی فقیهی، تهران، عروج، ۱۳۷۸، ص ۳۱.)
۷. برای بررسی نسبت كلام سیاسی و فلسفه سیاسی به صورت مبسوطتر، ر. ك: نگارنده، «بررسی تطبیقی كلام سیاسی و فلسفه سیاسی»، فصلنامه علوم سیاسی، ش ۲۳، (تابستان ۱۳۸۲).
۸. در مورد چیستی و دیدگاههای مختلف درباره كلام جدید، نك: احمد فرامرز قراملكی: هندسه معرفتی كلام جدید، ص ۱۲۲ ـ ۱۴۶ / علی ربّانی گلپایگانی، درآمدی بر علم كلام، ص ۱۴۳ ـ ۱۵۸ / علی اوجبی: «كلام جدید در گذر اندیشهها»؛ مجله نقد و نظر، سال اول، ش ۲ / عبدالحسین خسروپناه، كلام جدید.
۹. در مورد قاعده لطف و جایگاه آن در كلام سیاسی شیعه، ر. ك: نگارنده، «درآمدی بر كلام سیاسی شیعه: قاعدهلطف»،فصلنامهعلومسیاسی،ش۲،(پاییز۱۳۷۷).
۱۰. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، تعلیقه الشیخ جعفر سبحانی، قم، مؤسسه الامام الصادق علیهالسلام ، ۱۳۷۵، ص ۹۸.
۱۱. میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام، تحقیق السید احمد الحسینی، قم، كتابخانه آیهٔاللّه مرعشی، ۱۴۰۶، ط ۲، ص۱۱۴.
۱۲. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۹۸ ـ ۹۹.
۱۳. همو، الالفین، نجف، منشورات المكتبه الحیدریه، ط ۲، ۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۹ م، ص ۱۱.
۱۴. ر. ك: بلوم، نظریههای نظام سیاسی، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۸۰ / ابراهیمی دینانی، ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، ج ۲، ص ۱۲۷ ـ ۱۳۷.
۱۵. ر. ك: حناالفاخوری و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، كتاب زمان، چ ۲، ۱۳۵۸، ص ۱۲۵.
۱۶. ر. ك: علاّمه حلّی، نهج الحق و كشف الصدق، قم، مؤسسه دارالهجره، ۱۴۰۷ ق، ص ۱۰۱.
۱۷. ر. ك: علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۶۸. خواجه نصیر در متن میگوید: «الضرورهٔ قاضیه باستناد افعالنا الینا.»
۱۸. ر. ك: علاّمه حلی، كشف الفوائد، نسخه خطی، تبریز، مكتب اسلام، ص ۶۰ ـ ۶۵.
۱۹. قاضی عبدالجّبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق توفیق الطویل و سعید زائد، قاهره،المؤسسهٔالاعلمیللمطبوعات،۱۴۰۶،ج۸،ص۴.
۲۰. در مورد مفهوم «آزادی» و رابطه آن با اختیار در مقام تكوین و تشریع، ر. ك: اروین روزنتال، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میر احمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸.
۲۱. شهرستانی، الملل والنحل، تحقیق سید محمد گیلانی، بیروت، دار صعب، ۱۹۸۶، ج ۱، ص ۲۴.
۲۲. خواجه نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد. این كتاب به ضمیمه كتاب تلخیص المحصّل خواجه، توسط انتشارات دارالاضواء بیروت، در سال ۱۹۸۹ م چاپ شده است.
۲۳. ر. ك: فخر رازی، محصّل، ص ۳۵۱
۲۴. علاّمه حلی، كشف الفوائد، ص ۷۷.
۲۵. همان.
۲۶. حكیم لاهیجی قایلان به وجوب علیاللّه را سه قسم میكند: نخست اسماعیلیه كه معرفت خداوند را منوط به تعلیم امام میدانند. دوم غلات كه نقش امام را تعلیم فنون و صناعات و خواص اغذیه میدانند و سوم امامیه. (لاهیجی، گوهر مراد، ص ۴۷۴ ـ ۴۷۵).
۲۷. البته دیدگاه اسماعیلیه در مورد امامت اسماعیل پسر امام صادق علیهالسلام مطرح و رد شده، اما اشارهای به استدلال ایشان در مورد «وجوب من الله» نشده است. (ر. ك: لاهیجی، پیشین، ص ۴۷۶).
۲۸. سیدمرتضی، الشافی فی الامامهٔ، تهران، مؤسسهٔ الصادق، ۱۴۱۰ ق، ط ۲، ج ۱، ص ۴۷.
۲۹. قاضی عبدالجبّار، پیشین، تحقیق عبدالحلیم محمود، الدارالمصریهٔللتألیفوالترجمه، ج۲۰،ص؟.
۳۰. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۷ ـ ۱۰.
۳۱. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۹۴ ق، ج ۱، ص ۱۸۰.
۳۲. لاهیجی، پیشین، ص ۴۶۴.
۳۳. سیدمرتضی، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۰.
۳۴. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۲۴ / شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۴۹.
۳۵. شیخ طوسی، همان، ص ۹۸.
۳۶. ر. ك: شیخ طوسی، همان، ص ۱۴۰ ـ ۱۷۷
۳۷. شیخ طوسی، همان، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۵.
۳۸. همان.
۳۹. همان، ص ۲۳۰.
۴۰. همان، ص ۲۳۱.
۴۱. همان، ص ۲۱۴.
۴۲. همان، ص ۲۳۵؛ علاّمه حلّی، الالفین، ص ۳۴.
۴۳. شیخ طوسی، همان، ص ۲۴۲.
۴۴. همان، ص ۲۴۵.
۴۵. شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۲۶۶؛ علاّمه حلّی، كشف المراد، ص ۱۸۱.
۴۶. شیخ طوسی، همان.
۴۷. همان، ص ۲۶۹.
۴۸. علاّمه حلّی، الالفین، ص ۴۶ / سید مرتضی، پیشین، ج ۴، ص ۷ / لاهیجی، پیشین، ص ۴۸۳.
۴۹. علاّمه حلّی، همان، ص ۴۹.
۵۰. شیخ طوسی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۳.
۵۱. قاضی عبدالجبّار، پیشین، ج ۲۰، ص؟.
۵۲. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج ۱، ص ۲۰۴
۵۳. علامه حلی، كشف المراد، ص ۱۸۲.
۵۴. سید مرتضی، امام و غیبت (المقنع فی الغیبه)، ص ۶۸.
۵۵. سید مرتضی، الشافی، ج ۱، ص ۱۸۶.
۵۶. شیخ مفید، الفصول العشره فی الغیبه، ص ۱۰۶.
۵۷. سید مرتضی، امامت و غیبت (المقنع فی الغیبه)، ص ۱۰۶.
۵۸. همان، ص ۱۰۷.
۵۹. لطفاللّه صافی گلپایگانی، ضرورهٔ وجود الحكومهٔ أو ولایهٔ الفقهاء فی عصر الغیبه، قم، بینا، ۱۴۱۵ ق، ص ۱۲ / همچنین ر . ك: شیخ عبداللّه ممقانی، رسالهٔ هدایهٔ الانام فی حكم اموال الامام، ط سنگی، ص۱۴۱ ـ ۱۴۲ / حسینعلی منتظری، البدر الزاهر (تقریرات درس آیهٔاللّه بروجردی)، قم، ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۷۲ ـ ۷۹.
۶۰. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج ۱، ص ؟.
منبع:فصلنامه شیعه شناسی، شماره ۵
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست