چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اینجا چراغی روشن است


اینجا چراغی روشن است
کودکان واکسی، کودکان قند شکن، کودکان فال فروش، کودکان زباله گرد، آدامس فروش، سیگار فروش، نمک فروش، مواد فروش،بادکنک فروش، پلاستیک جمع کن، چرخی بازار و باربر، کرکره روغن زن مغازه ها، گل فروش سر چهارراه ها و البته و متاسفانه تن فروش- قسمتی از کودکان کار را تشکیل می دهند.
۱) این خیابان زمزم نام دارد. اما مردم دوست دارند پاسگاه نعمت آباد صدایش کنند اسمی قدیمی در محله ای سنتی در حاشیه شهر بزرگی به نام تهران. محله پر است از هر جور آدمی که فکرش را بکنید. خانه های کوچک و جمعیت کم خانواده ها یکی از پر تراکم ترین محلات تهران و البته ایران را به نمایش گذاشته. اما این گزارشی از یک محله نیست. گزارشی از محلی است که قبلا یک کارگاه صنعتی بوده. حالا هم فرقی با یک انباری ندارد. یک انباری پر از آدمهای شیک و تمیز ، یک انباری که آمده است تا تغییر ایجاد کند!!اینجا جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان است.
۲) طبق ماده۷۹ قانون کار؛ “به‌کار گماردن افراد کمتر از ۱۵ سال تمام ممنوع است. پس همینجا تکلیف ما معلوم می شود. ما به دنبال اجرای قانون هستیم.
۳) دقت در آمار وجود ندارد…. این را همه می دانیم اما این بار حسین میربهاری که بچه های NGO عمو حسین صدایش می کنند، با اشاره به ثبت صدها هزار کارگاه در طی سالهای گذشته و استفاده برخی از آنها از کودکان کار آمار آنها را بالا می‌داند.
۴) تاریخ چه می گوید؟ در اواخر قرن هجده در بریتانیا صاحبان کارخانه های نساجی بچه های یتیم و کودکان خانواده های فقیر را از سراسر کشور گرد آوری کردند و آنها را تنها در برابر نگهداری از آنان به کار گرفتند. در بعضی موارد کودکان پنج و شش ساله وادار به سیزده تا شانزده ساعت کار در روز می شدند. برخی از فعالان اجتماعی از سال ۱۸۰۲ سعی در اعمال محدودیت های قانونی به اشکال وخیم کار کودکان کردند. اما حتی در حوزه اعمال فشار برای وجود قانونی در راستای ساعات کار کودکان یا حداقل سنی کار بسیار کمی انجام شد.
شرایط بسیار بدی که به بچه های متکدی تحمیل میشد به سرعت به شرایط عادی در استخدام کودکان گشترش پیدا کرد. کار کردن کودکان در مشاغل پر زحمت و پرخطر نظیر کار در معادن، از طرف کارشناسان اجتماعی، مذهبی و سیاسی نادیده گرفته می شد، که نتایج اجتماعی آن شامل بی سوادی، بی نوایی بیشتر خانواده های فقیر و گسترش بیماری و افزایش کودکان فلج و ناتوان بود.سراسیمگی اجتماع برای بهبود و اصلاح این وضعیت به طور مداوم افزایش یافت.
اولین قانون در خور توجه در بریتانیا در ۱۸۷۸ وضع شد که حداقل سن استخدام شونده به ده سال رسید و کارفرما مجبور بود از کودکان بین ده تا چهارده سال بصورت نیمه روز یا یک روز در میان استفاده کند. بعلاوه تصویب شد کودکان بین چهارده تا هجده سال حداکثر دوازده ساعت در روز می توانند به کار گرفته شوند که دو ساعت از این زمان نیز به تنفس برای غذا و استراحت اختصاص می یافت.
۵) از مجموع دو میلیون کارگاه سطح استان تهران، تعداد بسیاری از آنها حق بیمه پرداخت نمی کنند. خود این نشان می دهد که بسیاری کارگاه فقط در سطح استان تهران وجود دارند که وزارت کار نظارت و کنترلی بر آنها ندارند. در همین جمعیت دفاع کودکانی هستند که کارهای سخت صنعتی با حقوق باور نکردنی هفت تا ده هزار تومان در هفته را انجام می دهند.
۶) کودکان واکسی، کودکان قند شکن، کودکان فال فروش، کودکان زباله گرد، آدامس فروش، سیگار فروش، نمک فروش، مواد فروش،بادکنک فروش، پلاستیک جمع کن، چرخی بازار و باربر، کرکره روغن زن مغازه ها، گل فروش سر چهارراه ها و البته و متاسفانه تن فروش- قسمتی از کودکان کار را تشکیل می دهند که البته در این تخمین به آنها اشاره ای نشده است.. تازه می توان به اینها دخترانی که در خانه مجبور هستند از خواهران و برادران کوچکش نگهداری کند تا والدینش اش کار کنند را اضافه کنید.
۷) خود شما چگونه با چنین کودکانی برخورد می کنید: آیا بیشتر از جنسی که خریده اید به آنان پول می دهید؟ «ترحم» اثر بدی در نا خودآگاه آنان می گذارد. چون نگاه از بالا به پایین است، چون کودک را پست فرض کرده اید. آیا به او توهین می کنید: «تحقیر ؟» این باعث شنیدن توهین متقابل می شود. اصلا پرخاشگری این بچه ها بیشتر یک ابزار دفاعی است. شاید هم بی هیچ واکنشی از کنارشان عبور می کنید.
۸) البته کسی که برای آموزش (و نه کمک اقتصادی)پیش پدرش یا کس دیگری مشغول است ، کودک کار محسوب نمی شود. کار را چیزی تعریف می کنیم که مانع رشد طبیعی کودک شود و طبق تعریف جهانی بالای ۷ ساعت کار در هفته یعنی کار کردن.
۹) در هر ثانیه یک کودک در جهان می میرد …. وقتی از مرگ یک انسان صحبت می کنیم ، یعنی یک قتل اتفاق افتاده، ولی وقتی از مرگ میلیون ها انسان صحبت می کنیم ، فقط آمار ارائه داده ایم. اینها را لطفی می گوید. مددکار اجتماعی مجموعه. و به چند شب قبل اشاره می کند که در جستجوی یکی از کودکان که گم شده بود ، وقتی به کلانتری ها مراجعه می کردند ، پاسخ درستی نمی شنیدند چون کلانترهای شهر به مسائل مهمتری مثل اسید پاشی و سرقت مسلحانه مشغولند و آنقدر گرفتاری دارند که…
۱۰) فرزانه ، مژگان ، سمیرا ، سمانه و سمیه ، در یک روز تابستانی به مجموعه آمده اند تا در کلاس خوش نویسی شرکت کنند. فرزانه پانزده ساله است و کلاس سوم. پزشکی را دوست داشته اما حالا می خواهد فقط از پس خودش بربیاید، مژگان سیزده ساله است و.مهندسی کشاورزی را دوست دارد، سمیه که معلمی را دوست دارد سمانه شانزده ساله است و دوست دارد متخصص و جراح قلب و عروق شود. سمیرا هم بازیگری را دوست دارد. جمع شادی دارند. خیلی شاد.
۱۱) رضایی‌فر -معاون دفتر آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی –در گفتگو با ایسنا جنسیت ۹۷ درصد پذیرش شدگان را «پسر» اعلام می کند و ۳۵ در صد آنان را بی سواد .
۱۲) اما درجمعیت دفاع تقریبا تعداد دخترها و پسرها برابرند.آنها این مجموعه را دوست دارند مثلا سمانه یک سال به اینجا می آمد بدون آن که کلاسی برود. پنجم دبستان را خوانده بوده و هنوز اول راهنمایی راه اندازی نشده بوده! در روزگاری که دانش آموزان همه از درس و مدرسه فراری اند، چه شده که تا این حد اینها مجموعه را دوست دارند و حتی روزهای تعطیل هم به مجموعه می آیند؟
۱۳) لطفی می گوید : «ما در مورد آنها قضاوت نمی کنیم. ما یک خیریه نیستیم. البته از خیلی ها کمک می گیریم. حتی از دولت. ولی برای مستقل ماندن ، به توافق نمی رسیم. ما تنها چیزی که به آنها می دهیم یک فضای امن است. برای ما ملیت ، نژاد ، رنگ و مذهب اصلا اهمیتی ندارد»
۱۴) مهمترین مشکل این NGO نداشتن یک مکان مناسب است. همان زمانی که مصاحبه می کردیم موش بزرگی به اندازه یک گربه از بین پاهی ما رد می شد: «اسمش آلکسه!!» این را «عمو فرهاد » می گوید که دختر ها خیلی دوستش داشتند و البته همه معلمان مجموعه را دوست دارند. اما این تنها مشکل نیست .کلاسها اصلا استاندارد نیست. وضعیت دفتر از کلاسها اسفناک تر است. تازه محلی ها هم هستند . کسانی که چند بار دیوار و شیشه مجموعه را شکسته اند. شاید چون بسیاری شاگردان مجموعه غیر ایرانی هستند.دختران شاد وقتی از امنیت محل صحبت می شود ، صدایشان می لرزد . تازه در آبدارخانه فقط اندازه چهار نفر ایستاده جا هست. فقط چهار نفر!ایستاده… و البته فقط چهار تا لیوان برای چای!!
۱۵) «همانا انسان را کرامت بخشیدیم»
۱۶) در مورد بزرگترها حق گرفتنی است . اما در مورد کودکان ، حق دادنی است.
۱۷) می توان به چنین موسساتی کمک کرد. اما اصولی دارد که لازم است این اصول زیر پا نرود: «ما معتقدیم این حق بچه هاست» یاد شعار گل آقا می افتم: شادی حق بچه هاست . به حقوق بچه ها احترام بگذاریم! «در ردجه اول خود بچه ها هستند که تصمیم می گیرند به چه چیزی نیاز دارند» آنها حاضر به حضور کودکان در تبلیغات هم نیستند:‌«کودک ابزار ما نیست و خط قرمز ما این است که از حق کودک چشم پوشی کنیم» اما قطعا احتیاج به مکانی مناسبتر وجود دارد. این جملات دقیقا خطاب به تمام مخاطبان این صفحه است.
۱۸) در تهران به جز بهزیستی ،‌متولی دولتی این قضیه ،‌ ۵ NGO فعالیت قانونی دارند. جمعیت تلاش برای جهانی شایسته کودکان ، انجمن حمایت از کودکان کار ، کانون فرهنگی – حمایتی کودکان کار ، خانه کودک شوش ، و همین جمعیت دفاع از کودکان کار.
۱۹) در ابتدای این گزارش وقتی بعضی مسئولین ان جی او گفتند هیچ شغلی جز کارکردن در این مجموعه ندارند و زندگی خود را صرف کودکان کردند ، برایم باور ناپذیر بود ، اما وقتی از مجموعه خارج می شدم ، حسرت کار در آنجا در وجودم ، وجود داشت. لحظاتی بود که دوست داشتم گریه کنم و دست تک تک اعضای آن جا را ببوسم.بسیاری از قسمتهای بالا پیاده شده ی نوار گفتگو با حسین میربهایی و لطفی ، دو نفر از اعضای جمعیت دفاع بوده که اگر در قسمتهایی برای پرهیز از تکرار نامها حذف شده ، پوزش می طلبم.
منبع : دنیای ما


همچنین مشاهده کنید