چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
معاویه را بهتر بشناسیم
سخن را با شعری از حكیم سنایی آغاز میكنیم:
داستان پسر هند مگر نشنیدی كه از او و سه كس او به پیمبر چه رسید؟
پدر او دُر دندان پیمبر بشكست مادر او جگر عمّ پیمبر بدرید
او به ناحق، حقِ داماد پیمبر بستاد پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم، تو لعنت نكنی شرمت باد لعن اللّه یزید و علی آل یزید
● افشاگری قیس بن سعد انصاری در مورد معاویه
بعد از شهادت مظلومانه امام مجتبی علیهالسلام ، معاویه كه به زعم خود بر خر مراد سوار شده بود و هیچ مانع و رادعی بر سر راه خود نمیدید، به مدینه آمد و مردمی كه گویا عقلشان در چشمشان بود و همهچیز را از یاد برده بودند، استقبال گرم و باشكوهی از وی به عمل آوردند. معاویه كه كنجكاوانه استقبالكنندگان را زیر نظر داشت، متوجه شد كه اكثریت آنها از قریش و مهاجراناند و از انصار افراد كمی به استقبال آمدهاند. او علت را پرسید. در جوابش گفته شد كه بیچاره و فقیر شدهاند و مركبی ندارند كه برای حضور در مراسم استقبال از آن استفاده كنند. هنگامی كه چشمش به قیس بن سعد بن عباده افتاد -كه خود بزرگ انصار بود و پدرش نیز شخصیتی بود كه خلفا از شكوه و هیبت و عظمت او چشم میزدند و از بیم اعتراضات و انتقاداتش به نام جنّیان او را در شام ترور كردند(۱)- به او گفت: چرا شما جماعت انصار به همراه برادران قرشی و مهاجران به استقبال من نیامدید؟ قیس گفت: به خاطر نداشتن مركب، خانهنشین شده و از حضور در مراسم استقبال بازماندهایم. معاویه زبان به طعنهای گزنده گشود و گفت: پس شتران آبكش كجایند؟ قیس گفت: در جنگهای بدر و اُحُد كه در ركاب پیامبر میجنگیدیم و به خاطر اسلام بر سر تو و پدرت میكوبیدیم، شترها را از دست دادیم. در آن جنگها با اینكه شما نفرت و كراهت داشتید، امر خدا ظاهر شد و شما شكست خوردید.
معاویه كه در خونسردی و مكّاری كمنظیر بود، برای اینكه جلوی رسوایی بیشتر خود را بگیرد، گفت: خدایا! ببخشای و بیامرز! ولی قیس كه فرصت مناسبی به دست آورده بود، دریغش آمد كه گریبان معاویه را رها كند و حتّی برای لحظاتی هم كه باشد، آرامش را از او سلب نكند. ظالم غدّار را نباید آرام گذاشت. مردم مظلوم باید در هر فرصتی بر سر ظالم فریاد بكشند. به خصوص اگر فریاد آنها از روی منطق و به روش پسندیده جدال احسن باشد. قرآن مجید میگوید:
«لا یُحِبُّ اللّه الجَهْرَ بِالسَّوْءِ مِنَ القَوْلِ إلاّ مَنْ ظُلِمَ و كان اللّه سمیعا بصیرا(۲)».
«خداوند متعال دوست نمیدارد كه كسی با سخنان خود بدیهای دیگران را آشكار كند، مگر اینكه در حق او ظلم شده باشد و خداوند شنوا و بیناست».
قیس اكنون نه به عنوان اینكه تنها خودش مظلوم است، بلكه به نمایندگی همه مظلومان امّت -اعم از مهاجران و انصار و دیگر مسلمانان- به ویژه مظلومترینِ همه مظلومان تاریخ؛ یعنی خاندان پیامبر و چهل هزار تن از مهاجران و انصار كه خونشان به دست عمّال معاویه ریخته شده است(۳)، باید افشاگری كند و حقایقی را آشكار سازد. باشد كه در میان جمعیت، افرادی از خواب غفلت بیدار شوند و با حضور در مراسم استقبال معاویه، كارچاقكن ستمكاران نشوند.
قیس با شجاعت و صراحت، معاویه را -كه انصار را به شتران آبكش، مورد نكوهش قرار داده بود- مخاطب قرار داد و گفت: تو ما را به شتران آبكش ملامت میكنی. ما بودیم كه در جنگ بدر با شما كه در راه خاموش كردن نور حق و برتری كلمه شیطان تلاش میكردید، روبهرو شدیم. شما بودید كه با كراهت و نفرت تن به اسلامی دادید كه ما در راه آن بر سر شما میكوبیدیم. آری! اسلام تو و پدرت، از روی طوع و رغبت نبود.
معاویه گفت: گویی تو بر ما منّت میگذاری كه ما را یاری كردهاید. خداوند و قریش بر سر شما منت دارند. مگر نه شما انصار آرزو داشتید كه پیامبر خدا را یاری كنید؟ مگر او از قریش نبود؟ مگر او عموزاده ما و از ما نبود؟ ما باید بر سر شما منت گذاریم و بر شما افتخار كنیم كه خداوند شما را از یاران و از پیروان ما قرار داده و هدایتتان كرده است.
معاویه با این سخنان بیسر و ته خود و با این گستاخیها و فخرفروشیها میخواست بر سوابق ننگین خود پرده افكند و اذهان توده مردم را از توجه به حقایق امور، منحرف سازد. غافل از اینكه قیس هم كوتاه نمیآید و گفتنیها را برای قضاوت مردم منصف و بصیر بر زبان میراند و زبانِ تاریخ را برای آیندگان گویاتر میسازد.
این حقیقت باید معلوم شود كه پیامبر از آنِ همه بشریّت است و جهانیان باید به وجودش افتخار كنند و آنهایی كه خداوند به آنها توفیق مسلمانی و خدمت به اسلام داده، همواره رهین منّت اویند و آنهایی كه خیانت كردهاند، روسیاهاند؛ هر چند از منسوبین و نزدیكان آن بزرگوار باشند.
«یَمُنّونَ علیكَ أنْ أسْلَموا قل لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إسلامَكُم بَلِ اللّهُ یَمُنُّ علیكم أنْ هَداكُم لِلإیمانِ إن كنتم صادقین(۴)».
«بر تو منت میگذارند كه مسلمان شدهاند. بگو: مسلمان شدن خود را بر من منت نگذارید، بلكه خداوند بر شما منت میگذارد كه شما را به راه ایمان -اگر در ایمانتان صادق باشید- هدایت كرده است».
قیس كه زبانآوری بیهمتا بود، رشته سخن را به دست گرفت و بعثت پیامبر را به عنوان رحمتی برای همه جهانیان معرفی كرد و آن رهبر بزرگ را مبعوث به سوی جن و انس و سرخ و سیاه و سفید و برگزیده خدا برای نبوّت و رسالت دانست و ادامه داد:
نخستین كسی كه به او ایمان آورد و تصدیقش كرد، علی بود. ابوطالب همواره از او دفاع میكرد و میان او و كفار قریش حائل میشد كه مبادا او را اذیّت كنند و جان شریفش را به خطر اندازند. او مأمور بود كه رسالت پروردگارش را ابلاغ كند. تا ابوطالب زنده بود كسی جرأت نداشت او را اذیت و مزاحمت كند. با مرگ ابوطالب، فرزندش علی وظایف پدر را بر عهده گرفت. او ایثارگرانه به دفاع از پیامبر پرداخت و در تمام سختیها و تنگناها و حوادث ترسناك، جان خود را به خطر انداخت و اجازه نداد كوچكترین آسیبی به حضرتش برسد. خداوند در میان قریش این افتخار را به علی داد و از میان عرب و عجم او را مورد اكرام قرار داد و تاج كرامت بر سرش نهاد. زمانی كه هنوز ابوطالب در قید حیات بود، چهل تن از سران قریش و فرزندان عبدالمطّلب -از جمله ابوطالب و ابولهب- را به خانه ابوطالب دعوت كرد و به آنها فرمود: كدامیك از شما دوست دارد كه برادر و وزیر و وصی و خلیفه من در میان امّت و ولیّ هر مؤمنی بعد از من باشد؟ هیچكس جواب نداد و پیامبر این دعوت خود را سه بار تكرار كرد. بار سوم علی بود كه گفت: یا رسول اللّه! من. اینجا بود كه پیامبر سر علی را به دامن گرفت و با آب دهان خود او را متبرّك و متیمّن ساخت و به درگاه خدا عرض كرد: «اللهمّ امْلأ جَوْفِهِ علما و فهما و حكما». «خداوندا! باطنش را به علم و فهم و حكمت، پر ساز».
سپس رو به ابوطالب كرد و فرمود: اكنون سخن فرزندت را بشنو و او را اطاعت كن. خداوند مقام و منزلت او را نسبت به پیامبرش همچون مقام و منزلت هارون نسبت به موسی قرار داده است. آنگاه میان خود و علی، پیمان اخوّت و برادری بست.
قیس تا آنجا كه توانست از فضایل و مناقب علی علیهالسلام سخن گفت و چیزی فروگذار نكرد. آنگاه به معرفی شخصیتهای برجسته بنیهاشم پرداخت و عدهای از چهرههای برجسته و نمونه و ماندگار همیشه تاریخ را یاد كرد.
یكی از كسانی كه قیس یاد كرد، جعفر طیّار بود كه خداوند، اختصاصا در بهشت به او دو بال عطا كرد؛ چراكه هر دو دستش در جنگ مؤته قطع شد و به شهادت رسید. دیگری حمزه -عموی پیامبر- بود كه در اُحُد به شهادت رسید و سیدالشهدا نامیده شد. شخصیت دیگر فاطمه زهرا علیهاالسلام بود كه سرور زنان عالم است.
سپس به معاویه گفت: اگر اینگونه شخصیتهای برجسته را از قریش جدا كنیم -یعنی پیامبر خدا و اهلبیتش را از آنها كنار بگذاریم- به خدا ما انصار از همه قریشیان برتر و پیش خدا و پیامبر و اهلبیتش محبوبتریم.
با رحلت رسول خدا، انصار اجتماع كردند كه پدرم را به امارت برگزینند. قریش آمدند و به بهانه حقِّ قرابت، ما را كنار زدند. قریش همواره به انصار و اهل بیت پیامبر ظلم كردهاند. به جان خودم سوگند! با بودن علی علیهالسلام و اولادش نه انصار را در خلافت حقی است و نه قریش را و نه احدی از عرب و عجم را.
معاویه كه در خونسردی و بردباری زبانزد خاص و عام بود و سیاست حرفهای را با اخلاق حرفهای توأم ساخته بود، به خشم آمد و به قیس بن سعد گفت: اینها را از كه آموختهای؟ از كه روایت میكنی؟ از چه كسی شنیدهای؟ آیا از پدرت آموختهای؟
قیس گفت: از كسی شنیده و آموختهام كه از پدرم بهتر و حقش بر من از حق پدرم بزرگتر است. معاویه با دستپاچگی پرسید: او كیست؟ قیس گفت: علی بن ابیطالب علیهالسلام ، عالم و صدّیق این امّت. همان كه خداوند دربارهاش میگوید: «كفی بِاللّه شهیدا بَیْنی و بینَكُم و مَن عنده عِلْمُ الكِتاب(۵)».
همان كه وقتی كفار، رسالت پیامبر را مورد انكار قرار دادند، خداوند به او فرمود: «بگو مرا شهادت خدا و كسی كه علم كتاب نزد اوست، بس است»؛ و بدین ترتیب معلوم داشت كه علمالكتاب، ویژه علی علیهالسلام است.
آنگاه قیس آیات دیگری را كه در فضیلت علی علیهالسلام نازل شده بود، قرائت كرد.
معاویه گفت: صدّیق، ابوبكر و فاروق، عمر و صاحب علمالكتاب، عبداللّه بن سلام است.
قیس گفت: سزاوارترین كس به این اسماء، همان است كه خداوند دربارهاش فرمود:
«أفَمَنْ كانَ علی بَیِّنَهٍٔ مِنْ رَبِّهِ و یَتْلوهُ شاهدٌ مِنْهُ(۶)».
«آیا آن كس كه دلیل آشكاری از پروردگار خویش دارد و به دنبال آن شاهدی از سوی او میباشد... (همچون كسی است كه چنین نباشد...».
همان كه پیامبر خدا در غدیر خم او را به خلافت نصب كرد و فرمود: «هر كس من به او از خودش سزاوارتر و برترم، علی نیز از خودش به او سزاوارتر و برتر است».
همان كه پیامبر خدا در جنگ تبوك دربارهاش فرمود: «منزلت تو پیش من همچون منزلت هارون پیش موسی است؛ جز اینكه بعد از من پیامبری نیست».
معاویه این سخنان خداپسندانه را كه در كام جانش بسیار تلخ و برایش همچون شَرَنگ(۷) مهلك بود، از قیس شنید و برای خنثی كردن آنها دست به اقدامی وحشیانه زد. نخست جارچی او در میان مردم جار كشید كه هر كس حدیثی در مناقب علی و اهل بیتش نقل كند، ذمّه من از او بری است. آنگاه دستور داد كه نسخههایی از آن تهیّه كنند و برای عمّال جیرهخوارش به اطراف و اكناف بفرستند، تا مبادا كسی راجع به فضایل علی علیهالسلام سخنی بگوید(۸).
معاویه نه از ملامت میهراسید و نه به نصایح و اندرزهای این و آن اهمیّت میداد، بلكه دیكتاتورمآبانه، به راه خود میرفت و اگر احیانا نرمشی نشان میداد، فقط در سخن بود؛ اما در عمل، هرگز از راهی كه انتخاب كرده بود، بازنمیگشت.
در گفتار قیس و مناظره شجاعانه او همهچیز بود. هم ملامت بود، هم نصیحت. هم استدلال بود هم انتقاد. ولی واكنش او این بود كه نسبت به بیان مناقب امیرالمؤمنین علیهالسلام حسّاسیّت بیشتری نشان دهد و با فراهم كردن محیط اختناق و خفقان، زبانها را بند آورد و نفسها را در گلو خفه كند.
او در نامههایی كه از امیرالمؤمنین علیهالسلام دریافت میكرد، كوبندهترین ملامتها و محكمترین استدلالها را مطالعه میكرد؛ ولی نتیجهای جز عناد و یكدندگی نمیداد.
امام علیهالسلام در ادامه نامه مورد بحث(۹) و پس از بیان اینكه حكومت حضرتش بر مبنای یك شورای واقعی بوده و هیچگونه فلتهای رخ نداده، به ماجرای قتل عثمان میپردازد. معاویه پیراهن خونین عثمان را سوژه كرده و امام را متهم به قتل عثمان مینمود؛ حال آنكه خود بهتر میدانست كه تهمت میزند و بیگناه، معصوم و دامنپاكی را مورد افترا قرار میدهد. از اینرو نوشت:
«و لَعَمْری یا معاویهُٔ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دونَ هواكَ، لَتَجِدَنّی أبْرَأَ النّاسِ مِنْ دَمِ عثمانَ و لَتَعْلَمَنَّ أنّی كنتُ فی عُزْلَهٍٔ عنهُ إلاّ أن تَتَجَنّی ما بَدا لَكَ(۱۰) و السّلام».«معاویه، به جانم سوگند! اگر به دیده خرد و نه به دیده هوای نفس بنگری، میدانی كه من بریترین مردم از خون عثمان بودم و میدانی كه از آن، بركناری داشتم، مگر اینكه آنچه برایت آشكار است، بپوشانی. والسلام».
مشكل معاویه و همه سیاستبازان حرفهای همین است. آنها هرگز حاضر نمیشوند حقیقت را به زبان آورند و به آنچه -ظاهرا- به ضرر ایشان است، اعتراف كنند. سیاست حرفهای و اخلاق حرفهای یعنی همین.
در این نامه به شیوه «جدال احسن» با معاویه گفتگو شده است، تا اگر زمینهای برای هدایت داشته باشد، بازگردد و از عناد و لجاج، دست بردارد. ولی در نامهای كه در بعضی از منابع آمده، لحن سخن، غیر از این است. امام علیهالسلام در آغاز، بیعت خود را بیعتی فراگیر معرفی میكند و شورا را حق بدریهایی كه از پیشگامان نیكی و احسان بوده و در آن جنگ نابرابر تمام هستی خود را در طبق اخلاص، تقدیم راه حق و حقیقت كردهاند، میداند. آنگاه معاویه را القابی از قبیل: «طلیقُ بنُ طلیق(۱۱)» و «لعین بن لعین(۱۲)» و «وَثَنُ بن وَثَن(۱۳)» یاد میكند كه نه اهل هجرت بوده و نه سابقه درخشانی داشت و نه دارای منقبت و فضیلتی بود. پدرش از احزابی بوده است كه با خدا و رسول او جنگیدند؛ ولی خداوند بنده خود را یاری كرد و وعده خود را تحقق بخشید و احزاب شرك را متلاشی كرد. در پایان نوشت: «نمیبینی كه همراهان من گوش به فرمان رهبرند و دعوتش را اجابت میكنند و اگر خشم گیرد، آنها هم خشم میگیرند(۱۴)».
● اعتراف تلخ معاویه به عظمت امیرالمؤمنین علیهالسلام
نوشتهاند كه مجفن ابن ابیمجفن ضبّی به مجلس معاویه وارد شد و به او گفت: از نزد پستترین و عاجرترین و ترسوترین و بخیلترینِ عرب نزد تو آمدهام. معاویه پرسید: او كیست؟ پاسخ داد: علی بن ابیطالب (زهی بیشرمی!). معاویه كه وسیلهای برای پیشبرد سیاست شوم خود یافته بود، رو به حاضران كرد و گفت: سخن برادر عراقی خود را بشنوید. سپس او را اكرام كرد؛ اما هنگامی كه حاضران پراكنده شدند، به او گفت: ای نادان! چرا گفتی: او پستترین عرب است، حال آنكه پدرش ابوطالب و جدّش عبدالمطّلب و همسرش فاطمه زهرا علیهاالسلام است؟ چرا او را بخیلترین عرب نامیدی؟ حال آنكه اگر او خانهای پر از كاه و خانهای پر از زر داشته باشد، نخست طلا را انفاق میكند، سپس كاه را. چرا او را ترسوترین عرب نامیدی؟ حال آنكه هرگز دو لشگر با هم روبهرو نشدند، مگر اینكه او یكهسوار و یكهتاز میدان نبرد بود و كسی از عهده او برنمیآمد. چرا او را در نطق و بیان عاجزترین مردم نامیدی؟ حال آنكه راه فصاحت و بلاغت را او برای قریش هموار كرد و كسی استادتر و برازندهتر از او نبود! این مادرت بود كه از تو پستتر و بخیلتر و ترسوتر و عاجزتر در نطق و بیان نیافت. به خدا سوگند! اگر نبود آنچه خود بهتر میدانی سرت را از تن جدا میكردم. مبادا! بعد از این چنین سخنانی را بر زبان آوری(۱۵)!
حقیقتا معاویه منافق بود و با مردم دورویی میكرد. آنچه باور داشت، بر زبان نمیآورد، بلكه خلاف آن عمل میكرد. هرگاه به دیده عقل مینگریست، درست میفهمید و هرگاه به دیده هوای نفس مینگریست، غلط میفهمید و صد البته كه در عمل، تابع هوای نفس بود و مكّارانه عمل میكرد.
مجفن كه به گفتار و داوری ظالمانه خود اعتراف داشت، گستاخی كرد و گفت: ای معاویه! به خدا تو از من ظالمتری! تو كه بر مقام و منزلت او آگاهی داری، چرا با او جنگیدی و به حقش اعتراف نكردی؟ معاویه به انگشتریش اشاره كرد كه گویا آرم سلطنتش بر آن نقش شده بود و گفت: به خاطر این انگشتری جنگیدم تا امر حكومت و سلطنت بر من استوار گردد. مجفن گفت: در عوض خشم و كیفر خدا و عذاب دردناكش جز حكومت و سلطنت چندروزه چه داری؟ معاویه پاسخ داد: مشكلی نیست. من از خداوند چیزی میدانم كه تو نمیدانی. او میفرماید: «و رحمتی وَسِعَتْ كُلَّ شیء(۱۶)»: «و رحمتم همهچیز را فراگرفته است»(۱۷).
غافل از اینكه ذیل فرمایش فوق آمده است:
«فَسَأكْتُبُها لِلّذین یَتَّقونَ و یُؤتونَ الزَّكوهٔ و الّذین هُم بِآیاتِنا یُؤمنونَ(۱۸)».
«رحمتم را برای كسانی مقرر میدارم كه تقوا پیشه كنند و زكات بدهند و به آیاتمان ایمان بیاورند».
اینكه انسان آیهای را تقطیع كند و بخشی از آن را كه به نفعش باشد، مستند قرار دهد و بخشی را كه به ضرر و زیانش باشد رها كند، سفسطهای بیش نیست و میتوان آن را تفسیر به رأی نامید كه كیفری جز عذاب ندارد.
درست مثل این است كه كسی به آیه «كلوا و اشربوا(۱۹)» برای بیپروایی در خوردن و آشامیدن استدلال كند و جمله «و لا تسرفوا» را كه به دنبال آن آمده، فراموش كند.
«كلوا و اشربوا» را دُرِ گوش كن «و لا تسرفوا» را فراموش كن
و درست مثل اینكه كسی جمله «فیهما منافِعُ لِلنّاسِ(۲۰)» را كه درباره قمار و شراب است، مورد استناد قرار دهد و جمله «و إثمُهُما أكبر من نفعِهِما» را كه در پی آن آمده كنار بگذارد؛ حال آنكه نظر قرآن این است كه ممكن است بر شراب و قمار منافعی مترتّب باشد؛ ولی هرگز منافع آنها جبران گناهان سنگینی را كه پیآمد آنهاست، نمیكند.
● افتخارات كاذب
معاویه كه در خلوت، افتخارات علوی را تصدیق میكرد و مورد اعتراف قرار میداد و در جلوت به شدّت انكار میكرد، میكوشید تا افتخاراتی برای خود جعل و كمبودهای خود را به حسب ظاهر جبران كند و اذهان مردم را با مناقب جعلی و افتخارات كاذب، مشوب سازد؛ چنانكه هنوز هم در میان اهل سنت كسانی هستند كه ذهن آنان مشوب است و نمیتوانند بپذیرند كه معاویه هیچ فضیلتی نداشته و -به نوشته امیرالمؤمنین علیهالسلام - هیچ سابقه درخشانی در كارنامه او به ثبت نرسیده است. دیدیم كه او در گفتگویی كه با قیس داشت، سعی كرد خود را متولّی اسلام و قرآن معرفی كند و بر انصار و سایر مسلمین منت بگذارد كه آنها در خدمت قریش بودهاند و باید افتخارات قریش را بپذیرند. یك بار هم در نامهای به محضر امیرالمؤمنین علیهالسلام ، بیشرمانه از فضایل و مناقب خود و همه امویان، مطالبی به قلم آورد كه با پاسخ تند و دندانشكن حضرتش مواجه شد(۲۱).
● پاسخ دندانشكن یك شخصیت انصاری به ادعاهای دروغین معاویه
در اینجا میخواهیم به محتوای یكی از سخنرانیهای معاویه در محفلی از محافل حكومتی و استدلالهایی كه او برای اثبات برتری خود و بنیامیّه مطرح كرده و پاسخهای دندانشكنی كه از یكی از حاضران آن محفل شنیده، اشاره كنیم تا معلوم شود كه او -حقیقتا- عقده حقارت داشت و سعی میكرد كه به هر وسیلهای ممكن، حقارت و پستی خود را بپوشاند. او برای رسیدن به مقصود خود به آیات قرآن تمسّك كرد تا مردم را قانع كند كه فضایل و مناقب او و طایفهاش ریشه قرآنی دارد و كسی را نرسد كه به عنوان فرد مسلمان زبان به تكذیب قرآن بگشاید و فضایل امویان را انكار كند.
روزی معاویه بر فراز منبر، حضار را مورد خطاب قرار داد و گفت: باید بدانید كه خداوند متعال، قریش را سه فضیلت بخشیده كه دیگران از آن محروماند و چارهای جز اطاعت و تعظیم و كرنش در برابر آنها ندارند:
۱) خداوند به پیامبرش فرمود: «و أنْذِرْ عَشیرَتَكَ الأقْرَبینَ(۲۲)»: «نزدیكترین خویشاوندان خود را انذار كن».
نزدیكترین خویشاوندان او ماییم.
۲) خداوند به پیامبرش فرمود: «و إنّهُ لَذِكْرٌ لَكَ و لِقَوْمِكَ(۲۳)»: «قرآن برای تو و قومت وسیله تذكّر است».
قوم پیامبر ماییم.
۳) خداوند متعال فرمود: «لإیلاف قریشٍ(۲۴)».
یعنی ما اگر «ابرهه» را از ویران كردن كعبه بازداشتیم و اصحاب فیل را به وسیله پرنده ابابیل هلاك ساختیم، به خاطر این بود كه قریش با كعبه و شهر مكّه، انس بگیرند و كاروانهای تجارتی خود را در فصل تابستان و زمستان به راه بیندازند و آواره و پراكنده نشوند. سپس گفت: قریشی كه خداوند به خاطر آنها خانه كعبه را از ویرانی و نابودی حفظ كرد، ماییم.
او كه این افتخارات را برای خود بیان میكرد، حتما مطمئن بود كه مستمعانِ خاموش با نظر او موافقاند و اگر كسی مخالف باشد، جرأت دمزدن و اعتراض ندارد؛ غافل از اینكه هنوز افراد آزادهای در میان امّت پیدا میشوند كه علیرغم تهدیدها و تطمیعها و بذل و بخششهای بیحساب و كتاب و كشتارهای بیرحمانه، به موقع همچون آتشفشان میخروشند و سخنانی كه برای او همچون شرنگ، تلخ و مهلك است بر جان پست و پلیدش میبارند. به ناگاه مردی از انصار به خروش آمد و او را مورد پرخاش و تندی قرار داد و گفت: معاویه، خاموش. خداوند متعال در قرآن فرموده است:
۱) و كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ و هُوَ الحَقّ(۲۵)».
«ای پیامبر! قوم تو قرآن را -كه حق است- مورد تكذیب قرار دادند».شمایید قوم او.
۲) خداوند متعال فرموده است:
«و لَمّا ضُرِبَ ابنُ مریَمَ مَثَلاً إذا قَوْمُكَ مِنهُ یَصدّوُنَ(۲۶)».
«هنگامی كه خداوند عیسی بن مریم را به عنوان مَثَل و نمونهای ذكر كرد، قوم تو از آن رویگردان شدند».و شمایید قوم او.
۳) و قال الرّسولُ یا ربِّ إنَّ قومی اتَّخَذوا هذا القرآنَ مهجورا(۲۷)».
«پیامبر گفت: پروردگارا! قوم من قرآن را مهجور و متروك و غریب ساختند».و شمایید قوم اوانصاری افزود: معاویه، این سه آیه كه در مذمّت شماست و بدنهادی و انحراف و انحطاط شما را آشكار میكند، در برابر آن سه آیه كه تو آنها را وسیله فخر و مباهات خود قرار دادهای. اگر باز هم از آیات قرآن نمونه یا نمونههایی بیاوری و بدان وسیله مغلطه كنی و توده مردم را به اشتباه بیندازی و آنها گمان كنند كه شما هم چیزی هستید و پیش خدا و پیامبر، وقع و منزلتی دارید، برای ابطال ادلّه تو باز هم با آیات قرآنی در مقابل تو استدلال میكنم و تو را ساكت و خاموش میسازم(۲۸).
۱. سفینهٔ البحار، ج ۱، ص ۶۲۰: سعد.
میگویند: توطئهگران بر تیری كه به بدن وی اصابت كرد، نوشته بودند:
«و قَتَلْنَا السیّد الخَزْرَجَ سعد بن عباده فَرَمَیْناهُ بِسَهْمَیْنِ فَلَمْ یَخْطُ فؤاده»
ما (جنّیان) سعد بن عباده را با دو تیر كه به قلبش اصابت كرد كشتیم. (طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۱۴۵). معلوم میشود جنها هم عربند و با شعر و شاعری آشنایند.
۲. النساء: ۱۴۸.
۳. سفینهٔالبحار، ج ۲، ص ۲۹۱: عوی.
۴. حجرات: ۱۷.
۵. رعد: ۴۳.
۶. هود: ۱۷.
۷. زهر یا هر چیز تلخ.
۸. نگ: سفینهٔالبحار، ج ۲، ص ۲۹۱-۲۹۰: عوی.
۹. این نامه را امام علی علیهالسلام به وسیله جریر بن عبداللّه بَجَلی برای معاویه ارسال داشته است. معاویه چهار ماه او را نگاه داشت و سرانجام پاسخ نامه را داد؛ بدون اینكه اعتنایی به تذكرات و موعظهها و استدلالات حضرت كرده باشد. جریر میگوید: معاویه به همراه من، مردی از بنی عبس فرستاد كه نمیدانستم مأموریت او چیست؟ پس از آنكه نامه معاویه را تقدیم امیرالمؤمنین علیهالسلام كردم، او برخاست و سخنان تهدیدآمیز بر زبان راند و آمادگی هزاران نفر را برای انتقام خون عثمان به سركردگی معاویه اعلام كرد. جریر میگوید: هنگامی كه بر معاویه وارد شدم و نامه حضرت را به او دادم، او بر منبر مشغول سخنرانی بود و مردم اطراف پیراهن خونین عثمان و انگشتهای بریده همسرش به گریه و زاری مشغول بودند. (نگ: شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج ۱۴، ص ۴۰-۳۵).
۱۰. در نهجالبلاغه، چاپ نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در دمشق، از بعضی نسخهها به همین صورتی كه در بالا نوشتهایم، نقل شده است. در سایر نسخهها آمده است: «إلاّ أن تتجنّی فَتَجَنَّ مابدا لك». به نظر میرسد كه صحیح، همان است.
۱۱. اشاره به روز فتح مكه است كه پیامبر خدا شكستخوردگان مشرك را طلقاء؛ یعنی آزادشدگان نامید. معاویه و پدرش از طلقاء بودند.
۱۲. بنی امیّه در آیه «والشّجرهٔ الملعونهٔ فی القرآن» (اسراء: ۶۰) لعن شدهاند و معاویه و پدرش از آنهاست.
۱۳. معاویه و پدرش به عنوان بت معرفی شدهاند؛ چراكه هر دو، بتپرست بودند و بنیامیه آنها را مثل بت میپرستیدند.
۱۴. نگ: سفینهٔالبحار، ج ۲، ص ۲۹۰: عوی.
۱۵. نگ: همان، ص ۲۹۲.
۱۶. اعراف: ۱۵۶.
۱۷. نگ: سفینهٔ البحار، ج ۲، ص ۲۹۳: عوی.
۱۸. اعراف: ۱۵۶.
۱۹. اعراف: ۳۱.
۲۰. بقره: ۲۱۹.
۲۱. نگ: نهجالبلاغه، نامه ۲۸ (به خواست خدا در جای خود درباره آن بحث میكنیم).
۲۲. شعرا: ۲۱۴.
۲۳. زخرف: ۴۴.
۲۴. قریش: ۱.
۲۵. انعام: ۶۶.
۲۶. زخرف: ۵۷.
۲۷. فرقان: ۳۰.
۲۸.نگ: اسرار البلاغه از شیخ بهایی، ص ۴۷ و ۴۸ (از انتشارات نمایندگی جمهوری اسلامی در دمشق).
منبع:ماهنامه درسهایی از مكتب اسلام، شماره ۱۰
میگویند: توطئهگران بر تیری كه به بدن وی اصابت كرد، نوشته بودند:
«و قَتَلْنَا السیّد الخَزْرَجَ سعد بن عباده فَرَمَیْناهُ بِسَهْمَیْنِ فَلَمْ یَخْطُ فؤاده»
ما (جنّیان) سعد بن عباده را با دو تیر كه به قلبش اصابت كرد كشتیم. (طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۱۴۵). معلوم میشود جنها هم عربند و با شعر و شاعری آشنایند.
۲. النساء: ۱۴۸.
۳. سفینهٔالبحار، ج ۲، ص ۲۹۱: عوی.
۴. حجرات: ۱۷.
۵. رعد: ۴۳.
۶. هود: ۱۷.
۷. زهر یا هر چیز تلخ.
۸. نگ: سفینهٔالبحار، ج ۲، ص ۲۹۱-۲۹۰: عوی.
۹. این نامه را امام علی علیهالسلام به وسیله جریر بن عبداللّه بَجَلی برای معاویه ارسال داشته است. معاویه چهار ماه او را نگاه داشت و سرانجام پاسخ نامه را داد؛ بدون اینكه اعتنایی به تذكرات و موعظهها و استدلالات حضرت كرده باشد. جریر میگوید: معاویه به همراه من، مردی از بنی عبس فرستاد كه نمیدانستم مأموریت او چیست؟ پس از آنكه نامه معاویه را تقدیم امیرالمؤمنین علیهالسلام كردم، او برخاست و سخنان تهدیدآمیز بر زبان راند و آمادگی هزاران نفر را برای انتقام خون عثمان به سركردگی معاویه اعلام كرد. جریر میگوید: هنگامی كه بر معاویه وارد شدم و نامه حضرت را به او دادم، او بر منبر مشغول سخنرانی بود و مردم اطراف پیراهن خونین عثمان و انگشتهای بریده همسرش به گریه و زاری مشغول بودند. (نگ: شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج ۱۴، ص ۴۰-۳۵).
۱۰. در نهجالبلاغه، چاپ نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در دمشق، از بعضی نسخهها به همین صورتی كه در بالا نوشتهایم، نقل شده است. در سایر نسخهها آمده است: «إلاّ أن تتجنّی فَتَجَنَّ مابدا لك». به نظر میرسد كه صحیح، همان است.
۱۱. اشاره به روز فتح مكه است كه پیامبر خدا شكستخوردگان مشرك را طلقاء؛ یعنی آزادشدگان نامید. معاویه و پدرش از طلقاء بودند.
۱۲. بنی امیّه در آیه «والشّجرهٔ الملعونهٔ فی القرآن» (اسراء: ۶۰) لعن شدهاند و معاویه و پدرش از آنهاست.
۱۳. معاویه و پدرش به عنوان بت معرفی شدهاند؛ چراكه هر دو، بتپرست بودند و بنیامیه آنها را مثل بت میپرستیدند.
۱۴. نگ: سفینهٔالبحار، ج ۲، ص ۲۹۰: عوی.
۱۵. نگ: همان، ص ۲۹۲.
۱۶. اعراف: ۱۵۶.
۱۷. نگ: سفینهٔ البحار، ج ۲، ص ۲۹۳: عوی.
۱۸. اعراف: ۱۵۶.
۱۹. اعراف: ۳۱.
۲۰. بقره: ۲۱۹.
۲۱. نگ: نهجالبلاغه، نامه ۲۸ (به خواست خدا در جای خود درباره آن بحث میكنیم).
۲۲. شعرا: ۲۱۴.
۲۳. زخرف: ۴۴.
۲۴. قریش: ۱.
۲۵. انعام: ۶۶.
۲۶. زخرف: ۵۷.
۲۷. فرقان: ۳۰.
۲۸.نگ: اسرار البلاغه از شیخ بهایی، ص ۴۷ و ۴۸ (از انتشارات نمایندگی جمهوری اسلامی در دمشق).
منبع:ماهنامه درسهایی از مكتب اسلام، شماره ۱۰
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست