پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

فلسفه‌ی جنگ


فلسفه‌ی جنگ
نظریه‌ی جنگ عادلانه، همراه با نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر آن است که اصول اخلاقی در مورد جنگ مصداق دارند. اما بر خلاف نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر اساس نظریه‌ی جنگ عادلانه توجیه اخلاقی جنگ را ممکن می داند.
فلسفه‌ی جنگ (philosophy of war)، جنگ را فراتر از پرسش‌های معمول درباره‌ی تسلیحات و استراتژی بررسی و درباره‌ی مسائلی مانند سبب‌شناسی جنگ، رابطه‌ی میان جنگ و سرشت انسانی و اخلاق جنگ، تحقیق می‌کند. برخی ویژگی‌های فلسفه‌ی جنگ ممکن است با فلسفه‌ی تاریخ، فلسفه‌ی سیاست و فلسفه‌ی حقوق هم‌پوشانی داشته باشند.
● آثار مربوط به فلسفه‌ی جنگ
شاید بزرگ‌ترین و نافذترین اثری که درباره‌ی فلسفه‌ی جنگ نوشته شده «درباره‌ی جنگ» کارل فون کلاسوویتز(Carl von Clausewitz) باشد. این کتاب تأملات مربوط به استراتژی را با پرسش‌هایی درباره‌ی سرشت انسانی و هدف جنگ ترکیب می‌کند. کلاسوویتز به ویژه غایت‌شناسی جنگ را بررسی می‌کند: آیا جنگ وسیله‌ای است برای رسیدن به هدفی غیر از خود جنگ یا خود می‌تواند به تنهایی هدف باشد. وی نتیجه می‌گیرد که حالت دوم ممکن نیست و جنگ «سیاست با وسایل متفاوت» است، یعنی جنگ نمی‌تواند برای خود جنگ وجود داشته باشد.
رمان لئو تولستوی(Leo Tolstoy) «جنگ و صلح» حاوی گریزهای فلسفی بسیار در باب فلسفه‌ی جنگ (و تفکرات متافیزیکی وسیع‌تری که از مسیحیت و مشاهدات خود تولستوی از جنگ‌های ناپلئونی گرفته شده) است. این کتاب بر روی تفکرات متأخر درباره‌ی جنگ مؤثر بوده است. فلسفه‌ی جنگِ مسیحی محور تولستوی (به ویژه رسالات او «نامه به هندو»(A Letter to Hindu) و «ملکوت خدا در درون توست»(The Kingdom of God is within You)) تأثیر مستقیمی بر فلسفه‌ی مقاومت غیرخشونت‌آمیز گاندی داشت که بر هندوئیسم مبتنی بود.
سان تسو(Sun Tzu) کتابی به نام «هنر جنگ»(The Art of War) نوشت، اما این کتاب بیشتر درباره‌ی تسلیحات و استراتژی بود تا فلسفه. مشاهدات سان تسو اغلب به فلسفه‌ای تبدیل می‌شود که در وضعیت‌هایی فراتر از خود جنگ به کار می‌رود. بخش‌هایی از شاهکار ماکیاولی «امیر»(The Prince) (و «گفتارها» (Discourses)) و بخش‌هایی از اثر دیگر خود او موسوم به «هنر جنگ»(The Art of War) درباره‌ی نکات فلسفی مربوط به جنگ بحث می‌کنند. هر چند هیچ یک از این کتاب‌ها را نمی‌توان اثری درباره‌ی فلسفه‌ی جنگ دانست.
فیلم «آپوکالیپس اکنون»(Apocalypse Now) (اقتباسی از «قلب تاریکی»(Heart of Darkness)) نیز حاوی تفاسیر زیادی درباره‌ی فلسفه‌ی جنگ‌افزار، سبعیت و سرشت انسانی است. این تفاسیر اغلب در گفتگوهای میان کلنل کورتز(Colonel Kurtz) و کاپیتان ویلارد(Captain Willard) بیان می‌شوند، اما در رفتار و فلسفه‌ی کلنل کیلگور(Colonel Kilgore) نیز مطالب ظریف‌تری درباره‌ی جنگ وجود دارد.
● سنن فکری
از آن جا که فلسفه‌ی جنگ را اغلب زیرمجموعه‌ی شاخه‌ی دیگری از فلسفه (مثلاً فلسفه‌ی سیاسی یا فلسفه‌ی حقوق) تلقی می‌کنند، تعریف دقیق مکاتب فکری آن به همان معنایی که مثلاً اگزیستانسیالیسم یا عینی‌گرایی به مثابه‌ی جنبش‌هایی متمایز توصیف می‌شوند، دشوار است. دائره‌المعارف فلسفی استانفورد، کارل فون کلاسوویتز را «تنها (به اصطلاح) فیلسوف جنگ» می‌داند، و مراد آن این است که او تنها نویسنده‌ی فلسفی (عمده) است که نظامی فلسفی پدید آورده که منحصراً درباره‌ی جنگ است. اما در طول زمان، سنن فکری قابل تشخیصی درباره‌ی جنگ پدید آمده است، به نحوی که برخی از نویسندگان می‌توانند در این میان شاخه‌های بسیار متفاوتی را از هم تمیز دهند (هر چند تا حدی با مسامحه).
● شاخه‌های غایت‌شناختی
آناتول راپاپورت(Anatol Rapaport) در مقدمه‌ای بر ویرایش خود از ترجمه‌ی «درباره‌ی جنگ» کلاسوویتز که توسط جی. جی. گراهام(J. J. Graham) انجام شده است، سه سنت غایت شناختی عمده را در فلسفه‌ی جنگ شناسایی می کند: مصیبت‌محور، فرجام‌شناختی و سیاسی (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپارپورت، ص. ۱۳). این‌ها تنها سنن غایت شناختی فلسفه‌های جنگ نیستند، بلکه فقط سه سنت از میان سنن رایج‌اند. آن گونه که راپارپورت می‌گوید:
«به زبان استعاره، در فلسفه‌ی سیاسی جنگ با بازی‌های راهبردی (مانند شطرنج) مقایسه می‌شود؛ در فلسفه‌ی فرجام‌شناختی با مأموریت یا نتیجه‌ی نمایش، در فلسفه‌ی مصیبت‌محور با آتش‌سوزی یا همه گیری.
البته این‌ها تمام دیدگاه‌های مربوط به جنگ نیستند که در زمان‌ها و مکان‌های مختلف غالب بوده‌اند. مثلاً گاهی جنگ را تفریح یا ماجراجویی، تنها شغل مناسب برای یک نجیب‌زاده، کاری افتخارآمیز (مثلاً در دوران شوالیه‌گری)، آیین (مثلاً در میان آزتک‌ها)، نتیجه‌ی غرایز تهاجمی یا تجلی «آرزوی مرگ»، شیوه‌ی طبیعت برای تضمین بقای اصلح، کاری باطل (مثلاً در میان اسکیموها)، رسمی استوار، تقدیر مرگ مانند بردگان، و جنایت می‌دانسته‌اند» (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. ۱۷).
مکتب مصیبت‌محور که لئو تولستوی در رمان حماسی خود، جنگ و صلح، از آن حمایت می‌کند، جنگ را- اعم از آن که اجتناب‌پذیر باشد یا ناگزیر- مایه‌ی هلاکت انسانیت می‌داند که نتیجه‌ی چندانی جز خرابی و رنج ندارد و ممکن است موجب تغییرات شدید در جامعه شود، اما نه به معنای فرجام‌شناختی. دیدگاه تولستوی را می‌توان تحت مقوله‌ی فلسفه‌ی مصیبت‌محور جهانیِ جنگ قرار داد.
دیگر شاخه‌ی مکتب مصیبت‌محور، شاخه‌ی قومیت‌محور آن است که به ویژه به رنج‌هایی می‌پردازد که قوم یا ملت خاصی متحمل شده‌اند. مثلاً تلقی جنگ در دین یهود به مثابه‌ی کیفر بنی‌اسرائیل از سوی خدا که در برخی از اسفار عهد عتیق به آن اشاره شده است. مانند برخی از اسفار که جنگ را فعل مقاومت‌ناپذیر خدا می‌داند، تولستوی نیز بر جنگ به مثابه‌ی امری تأکید می‌کند که برای انسان روی می‌دهد و به هیچ روی در اختیار او نیست، بلکه نتیجه‌ی نیروهای مقاومت‌ناپذیر جهانی است (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. ۱۶).
مکتب فرجام‌شناختی تمام جنگ‌ها (یا جنگ‌های بزرگ) را به سوی هدفی روان می‌بیند و تأکید می‌کند که روزی نبرد نهایی راهی را که تمام جنگ‌ها دنبال کرده‌اند خواهد گشود و به خیزش بزرگ جامعه و جامعه‌ای جدید و رها از جنگ منتهی خواهد گردید (در نظریات مختلف، جامعه‌ی حاصله ممکن است آرمان‌شهر یا ضد آرمان‌شهر باشد). این دیدگاه دو شاخه دارد: نظریه‌ی مسیحایی و نظریه‌ی جهانی.
تصور مارکسیستی از جهانی کمونیست که پس از انقلاب آخرین پدید خواهد آمد و پرولتاریا بر آن حکومت می‌کند مثالی است از نظریه‌ی جهانی و مفهوم مسیحی نبرد آرماگدون که طلیعه‌ی ظهور دوم مسیح و شکست نهایی شیطان است، نمونه‌ای است از نظریه‌ای که می‌توان آن را تحت نظریات جهانی یا مسیحایی طبقه‌بندی کرد (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. ۱۵).
فلسفه‌ی فرجام‌شناختی مسیحایی از مفهوم یهودی-مسیحی مسیح گرفته شده است و بر اساس آن جنگ‌ها موجب وحدت انسانیت تحت یک دین یا رهبری واحد می‌شوند. جنگ‌های صلیبی، جهادها، تصور نازی‌ها از نژاد برتر، و مفهوم آمریکایی قرن نوزدهمی سرنوشت آشکار را می‌توان تحت این عنوان طبقه‌بندی کرد (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. ۱۵).
مکتب سیاسی که کلاسوویتز حامی آن است جنگ را ابزار دولت می‌داند. راپاپورت در صفحه‌ی ۱۳ می‌گوید:
«کلاسوویتز جنگ را ابزار عقلانی سیاست ملی می‌داند. سه کلمه‌ی «عقلانی»، «ابزار» و «ملی» مفاهیم کلیدی پارادایم او هستند. در این دیدگاه، تصمیم به جنگ باید «عقلانی» باشد، به این معنا که باید بر هزینه‌ها و عواید برآورد شده‌ی جنگ مبتنی باشد. پس از آن، جنگ باید «ابزاری» باشد، به این معنا که باید برای رسیدن به هدفی انجام گیرد و هرگز به خاطر خود جنگ نباشد؛ هم چنین به این معنا که استراتژی و تاکتیک‌ها باید فقط معطوف به یک هدف، یعنی معطوف به پیروزی باشند. سرانجام، جنگ باید «ملی» باشد، به این معنا که هدف آن باید ارتقاء منافع دولت ملی باشد و تمام تلاش‌های ملت باید در خدمت به هدف نظامی بسیج شود».
او، سپس، فلسفه‌ی جنگ ویتنام و دیگر منازعات جنگ سرد را «نئو کلاسوویتزی» می‌نامد (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. ۱۳). سال‌ها پس از مقاله‌ی وی، جنگ با تروریسم و جنگ عراق که توسط ایالات متحده به رهبری رئیس جمهور بوش و به ترتیب در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ آغاز گردید، اغلب بر اساس نظریه‌ی پیشدستی توجیه گردیده است، یعنی انگیزه‌ای سیاسی که حاکی از آن است که ایالات متحده برای پیشگیری از حملات دیگری مانند حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ باید از جنگ استفاده کند.
● شاخه‌های اخلاقی
روش احتمالی دیگر برای طبقه‌بندی مکاتب مربوط به جنگ را می‌توان در دائره‌المعارف فلسفه‌ی استانفورد یافت که بر اخلاق مبتنی است. دائره‌المعارف فلسفه‌ی استانفورد سه شاخه‌ی عمده را در اخلاق جنگ توصیف می‌کند: واقع‌گرایانه، صلح‌طلبانه، و نظریه‌ی جنگ عادلانه. به طور خلاصه:
▪ واقع‌گرایان نوعاً معتقدند که نظام‌های اخلاقی را که هدایتگر افراد در درون جوامع هستند، نمی‌توان در مورد جوامع به مثابه‌ی یک کل به کار بست. این نوع تفکر شبیه فلسفه‌ی ماکیاولی است و توسیدید و هابز را نیز می‌توان در این شاخه قرار داد.
▪ اما صلح‌طلبان معتقدند که ارزیابی اخلاقی جنگ ممکن است و جنگ همیشه غیراخلاقی است. گاندی، مارتین لوترکینگ و تولستوی حامیان مشهور روش‌های مقاومت غیرخشونت‌آمیز صلح‌طلبانه به جای جنگ هستند.
▪ نظریه‌ی جنگ عادلانه، همراه با نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر آن است که اصول اخلاقی در مورد جنگ مصداق دارند. اما بر خلاف نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر اساس نظریه‌ی جنگ عادلانه توجیه اخلاقی جنگ را ممکن می داند. مفهوم جنگِ اخلاقاً موجه در بنیان مفهومی بسیاری از قوانین بین‌المللی از قبیل کنوانسیون‌های ژنو قرار دارد. ارسطو، سیسرو، اگوستین، آکوینی(Aquinas) و هوگو گروتیوس(Hugo Grotius) از جمله‌ی فیلسوفانی هستند که از شکلی از نظریه‌ی جنگ عادلانه حمایت کرده‌اند. یک روش رایج ارزیابی جنگ عادلانه آن است که جنگ موجه است اگر (۱) دولت یا ملتی آن را برای دفاع از خود انجام دهد یا (۲) برای پایان دادن به نقض شدید حقوق بشر انجام گیرد. فیلسوف سیاسی، جان راولز از این معیارها به مثابه‌ی توجیهی برای جنگ حمایت کرده است.
مترجم: ابوالفضل - حقیری قزوینی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از دائره‌المعارف ویکی‌پدیا
منابع
۱. Clausewitz, Carlvin, On War, England: Penguin Books, ۱۹۶۸, J. J. Graham translation, ۱۹۰۸. Anatol Rapaport, editor. Introduction and notes (c) Anatol Rapaport, ۱۹۶۸.
منبع : باشگاه اندیشه