چهارشنبه, ۱۸ مهر, ۱۴۰۳ / 9 October, 2024
مجله ویستا


داستان عامه پسند


داستان عامه پسند
از دیرباز ادیبان و صاحبنظران ادبیات در جهان، تقسیم بندی های بسیار كلی اما جامعی را برای وادی ادبیات و حتی انواع داستان در نظر گرفته اند. این افراد با توجه به گرایشات، علایق و نوع جهان بینی و... مخاطبین آثار ادبی، توانستند ادبیات را به دو گونه ادبیات بازاری یا ادبیات عامه پسند (Commercial Literature) و ادبیات با كیفیت (Quality Literature) تقسیم كنند. در این میان، برای ادبیات بازاری و با كیفیت، نام های دیگری چون ادبیات تفریحی (Escape Literature) و ادبیات تحلیلی (Interpretive Literature) نیز ساخته شد.
اندیشمندان عرصه ادبیات، بر همین اساس، انواع داستان و رمان را هم گونه بندی كردند و بدین ترتیب، داستان بازاری، عامه پسند، داستان تفریحی، داستان ادبی و داستان تحلیلی متولد گشتند.
همان طور كه از اسم انواع داستان فوق مشخص است، داستان ادبی به مجموعه آثاری اطلاق می شود كه نویسنده تمام هم خود را مصروف طرح مسایل عمیق و پیچیده زندگی، خلق داستانی منسجم با اسكلت بندی پایدار، ایجاد ارتباط منطقی میان سازه های داستانی، استفاده درست و صحیح از واژگان، و خلق تصاویری بدیع از منظری خاص می كند. در صورتی كه داستان بازاری، به مسایل سطحی و ساده زندگی می پردازد، و صرفاً قصد دارد اوقات فراغت خواننده را به نحو دلپذیر پر كند. این گونه آثار، از خواننده نمی خواهد تا در طول داستان به تفكر و اندیشه بپردازد و اصطلاحاً داستان را تحلیل موشكافانه كند. در این قبیل آثار، نویسنده تنها می خواهد یك سلسله حوادث هیجان انگیز و جذاب خلق كند. او به خوبی می داند كه خوانندگان آثارش در پی چه هستند: حادثه و دنبال كردن رویدادهای داستانی، هیجان، لذت بردن، وقت گذرانی، تفریح، همذات پنداری با شخصیت اصلی داستان و...
لازم به ذكر است، موارد گفته شده، در داستان تحلیلی هم وجود دارد؛ اما اصل و هدف نیست. بلكه جزء كوچكی از هدف خواننده تحلیل گر، لذت بردن از داستان و همذات پنداری است. خواننده آثار ادبی، با توجه به شرایط پدید آمده، گاه با شخصیت های منفی یا فرعی داستان هم همذات پنداری می كند. در صورتی كه خواننده آثار بازاری، تنها در پی شخصیت اصلی داستان است و همواره او را موفق و پیروز می خواهد.
در دهه اخیر و حتی پیش از آن، داستان های بازاری بی شماری در غرب خلق شدند. این در حالی بود كه نویسنده های این گونه آثار، به صراحت به این مسأله اعتراف می كردند و از این كه آن ها را نویسنده داستان بازاری قلمداد كنند، ابایی نداشتند. در صورتی كه در ایران، این اصطلاح بد تعبیر شده؛ و غالباً، نویسنده ها از این كه آثارشان را «بازاری» خطاب كنند، شدیداً دلخور و ناراحت می شوند.
پدید آمدن چنین دگرگونی ای در عرصه ادبیات (یعنی گرایش بیش از حد تصور نویسندگان به خلق آثار بازاری) به شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...ملل مختلف بازمی گردد. نویسنده داستان عامه پسند به عمد و با میل و گرایش درونی خود، تصمیم می گیرد این گونه آثار را خلق كند. در عین حال كه، در زمینه تولید آثار ادبی ارزشمند، در خود ناتوانی احساس نمی كند. در حالی كه عدم خلق آثار ارزشمند تحلیلی توسط نویسنده، در ایران، حمل بر ناتوانی و نداشتن آگاهی لازم قلمداد می شود. در غرب، هر نویسنده ای، پیش از آن كه به طور جدی به خلق آثار خود بپردازد، خود را بر سر یك دوراهی می بیند، او می بایست یك راه را انتخاب كند. یا داستان بازاری خلق كند یا داستان صرفاً ادبی و خاص. كمتر دیده شده كه نویسنده ای بتواند در دو عرصه وارد شده و قلم بزند و به موفقیت هم برسد. او می داند كه داستان بازاری در جهان مخاطبین بیشتری دارد و لاجرم ثروت و شهرت زیادی می تواند نصیب نویسنده كند. در صورتی كه آثار ادبی غنی و ارزشمند، كه دارای پیچیدگی هایی در طرح و مضمون اند، آن چنان مخاطب ندارند؛ تنها معدودی اندیشمند و متفكر، در پی آن ها هستند.
نویسنده داستان بازاری، بیشتر در پی كسب پول و چاپ سریع آثار خود است. اما این مسأله باعث نمی شود تا او بسیار ناآگاهانه دست به كار شود، و هیچ قانون و معیاری را برای خلق داستانش در نظر نگیرد. خلق آثار ادبی و تحلیلی، نیازمند پیروی از قوانین و اصولی خاص است. آثار بازاری نیز برای خود قوانینی خاص دارد، كه نویسنده برای رسیدن به آمال خود، باید آن ها را رعایت كند. نویسنده این گونه آثار، در حقیقت باید خواننده و ناشر آثار خود را راضی كند. بدین منظور، نویسنده آثار بازاری، باید تكنیك خاصی را مدنظر داشته باشد و دقیقاً اصول داستان بازاری نویسی را رعایت كند.
برخی به اشتباه گمان می كنند كه هر كس بتواند یك جمله یا یك بند (پاراگراف) را به درستی بنویسد و تا حدودی به عناصر داستانی آشنا باشد، می تواند داستان بازاری خلق كند.
در مرحله نخست، نویسنده داستان بازاری باید معیارهای اصولی حاكم بر داستان تحلیلی را نقض كند و از این قوانین، فاصله بگیرد. نقض قوانین، مستلزم داشتن آگاهی كافی به اصول داستان نویسی تحلیلی است. برای شكست دشمن، باید او را خوب شناخت. داستان نویس بازاری غربی، به خوبی به اصول داستان نویسی ادبی اشراف دارد و چه بسا توانمندی لازم را برای خلق این گونه آثار داشته باشد. او باید به فن جایگزینی اشراف داشته باشد و بتواند عناصر داستانی را تغییر دهد. او باید حتی شناخت كافی از ناشر آثارش داشته باشد و بداند كه در هر دوره و زمانی، مردم عامی، طالب چه نوع داستان هایی هستند.
منتقدین و صاحبنظران وادی ادبیات، بدین منظور اصول و قوانینی را منظور داشته اند، كه می تواند راهگشای نویسنده رمان بازاری باشد. این قوانین، در قالب داستان های تفریحی، پلیسی، خیالی، ماجراجویانه، رمان... هم می تواند وجود داشته باشد.
ناشران این گونه آثار هم، به سهم خود، از بازار كتاب و گرایش و تمایلات خواننده آثار بازاری اطلاع كافی دارند، و می دانند داستان بازاری از چه ویژگی هایی باید برخوردار باشد و چه نوع مضامینی در این قبیل آثار طرح گردد.
معمولاً نویسنده های داستان عامه پسند كه به دلایل مختلف حاضر به پیروی از قوانین مطروحه نیستند، چه از روی ناآگاهی و چه از صداقتی كه در وجود خود احساس می كنند، در اندك زمانی باید با وادی داستان نویسی خداحافظی كنند. این افراد، چونان مسافرانی هستند كه راهی را برگزیده اند، اما در میانه آن بازمانده اند، و یا به طور كلی از مسیر اصلی خود منحرف شده اند.
همان طور كه ذكر شد، بسیاری از مردم داستان را برای لذت و گذران وقت می خوانند. این گرایش به داستان، حتی در میان برخی دانشجویان عرصه های مختلف علمی (غیر از علوم انسانی)، وجود دارد. این افراد گمان می كنند كه داستان، تنها گذران اوقات است و غالباً چنین اظهار می كنند كه داستان نمی خوانند، چون وقت مطالعه داستان را ندارند و بی كار نیستند.
خواننده داستان های عامه پسند خود نمی خواهد با مفاهیم پیچیده روبه رو شود، ذهن شخصیت های داستانی را تحلیل، و به نثر و ساختار داستان توجه كند.نویسنده داستان بازاری، با علم بر این مسأله، هنگام خلق داستان خود، به قوانین زیر توجه دارد:
«خلق یك شخصیت بسیار محبوب، دوست داشتنی و قابل اعتماد، كه بتواند بر مشكلات و سختی های پیش روی خود فایق آید. او باید با حوادث غریب، بزرگ و ظاهراً غیر قابل حل دست و پنجه نرم كند. در این راستا، او باید شخصاً با مشكلات عظیم و پیچیده روبه رو شود و از كسی یاری نگیرد. بسیاری از داستان های بازاری كه فروش خوبی نداشته اند، به سبب عدم پیروی نویسندگانشان از قوانین ذكر شده است. معمولاً نویسندگان این گونه آثار، به چنین اصولی پایبند نبوده اند:
الف) شخصیت اصلی داستانشان، به اندازه كافی محبوب و دوست داشتنی نبوده است.
ب) شخصیت اصلی، به تنهایی مشكلات خود رابرطرف نكرده و در پایان راه، افراد و گروه های خاصی چون پلیس، به كمك او آمده اند.
ج) داستان فاقد حوادث بسیار و پشت سر هم بوده است.
د) حوادث داستانی، به اندازه كافی تكان دهنده و عجیب نبوده اند.
هـ) پایان داستان، قابل پیش بینی بوده است.
ی) هدف، به اندازه كافی ارزشمند نبوده است.
خواننده داستان های عامه پسند قصد ندارد هر رویداد داستانی را به چالش بكشد و درباره آن تفكر كند. از این رو، نویسنده داستان عامه پسند، می تواند به راحتی رویدادهای زیادی را در اثر خود منظور كند، و آن چنان، مقید به ارایه دلایل مختلف برای بروز هر حادثه نباشد. خواننده داستان بازاری تنها می خواهد بداند چه اتفاق دیگری برای تنها شخصیت اصلی داستان قرار است روی دهد و در پایان، سرنوشت او چیست، او البته به سرنوشت سایر شخصیت ها نیز علاقه مند است؛ اما بیشتر دوست دارد خود را در وجود شخصیت اصلی داستان بیابد، و از منظر او به حوادث داستانی نگاه كند، و عملاً خود را در مصاف با حوادث ببیند. از این رو، طبیعی است كه او قهرمانی آرمانی را طلب می كند، و دوست دارد شخصیت اصلی داستان، فاقد هرگونه ایرادی باشد، چرا كه انسان همواره كمالگرا است و در هنگام همذات پنداری، می خواهد بهترین ها باشد.
خلق چنین شخصیتی در داستان، لاجرم طرح و اسكلت بندی خاصی را به وجود می آورد. در حقیقت، نویسنده برای خلق چنین فردی، باید یك سلسله حوادث خاص را در نظر بگیرد. همچنین، خواننده داستان، دوست دارد قهرمان او، كاری بس بزرگ و پرمخاطره انجام دهد؛ كاری كه خود فرد، توانایی انجامش را ندارد. اگر قرار است او با یك خرس بزرگ درگیر شود، بهتر است این نزاع، در شرایط بسیار سختی صورت بگیرد. مثلاً كنار یك دره عمیق؛ و خرس، بسیار قدرتمند و باهوش باشد. خواننده داستان، همان طور كه در بالا ذكر شد، دوست ندارد فرد مذكور با یاری دیگران به مصاف خصم برود. از این رو، حتی امدادهای غیبی و یا به وجود آمدن یك حادثه به نفع شخصیت اصلی خواننده را دلسرد می كند. مثلاً سر رسیدن پلیس، پیش از آن كه شخصیت اصلی داستان به قتل رسد.
از سوی دیگر، نویسنده داستان عامه پسند باید تمام هم خود را مصروف بیان حالات، احساسات و عواطف شخصیت اصلی داستان كند. لازم نیست او روحیه و حالات درونی تمام شخصیت های داستانی را بیان كند، خواننده داستان بازاری دوست دارد همگام با شخصیت اصلی داستان پیش برود. با او بگرید، بخندد، دچار هیجان شود، بترسد و رنج ببرد. خواننده پس از سهیم شدن در حالات روحی قهرمان داستان، درست زمانی كه قهرمان، پیروز از میدان بیرون می آید، دچار لذتی خاص می شود. او احساس می كند خودش تمامی این مصایب را پشت سر گذاشته و اصطلاحاً، قهرمان داستان است.
در داستان بازاری، نویسنده باید بسیار كوشش كند تا پایان داستان، قابل پیش بینی نباشد. خواننده به هیچ عنوان نباید دست او را بخواند. خلق این گونه آثار، شباهت زیادی به بازی شطرنج دارد. نویسنده یك سوی میز نشسته است و خواننده سوی دیگر میز، خواننده در این بازی، حتی نباید حركت بعدی نویسنده را حدس بزند. اصولاً هر چه خواننده غافلگیرتر شود، بیشتر به داستان علاقه مند می شود.
البته خواننده داستان بازاری می داند كه در پایان، قهرمانش پیروز خواهد شد، با این حال دوست دارد در هر لحظه، با صحنه یا حادثه غیرقابل پیش بینی ای مواجه شود.
جدا از این اهداف، شخصیت اصلی داستان نباید پیش پا افتاده و ابله باشد. خواننده، هیچ علاقه ای به دنبال كردن یك ماجرای ساده ندارد. به طور مثال، او دوست ندارد قهرمان داستانش تنها در پی كسب یك شغل ساده باشد، و به خاطر آن، هزار ترفند و حیله را به كار گیرد. برای خواننده داستان رمان، در حال حاضر، بسیار سخت است شخصیت زنی را به خواننده بقبولاند كه برای تصاحب یك مرد ثروتمند و زیبا، هرگونه تحقیری را بپذیرد.
از سویی دیگر، خواننده داستان عامه پسند دوست دارد در همان بخش آغازین داستان، با شخصیت اصلی داستان و شخصیت های فرعی دیگر آشنا شود. ایجاد هرگونه پیچیدگی در معرفی شخصیت ها، به نفع نویسنده داستان بازاری نیست. نویسنده، همچنین باید ماجرای اصلی داستان خود را در همان ابتدا در اختیار خواننده قرار دهد. خواننده داستان، در پی همذات پنداری و مواجه شدن با رویدادهایی است كه قرار است سد راه شوند. از این رو، او به هیچ عنوان حوصله پیدا كردن شخصیت اصلی و شناسایی او را ندارد و دوست دارد بلافاصله فرد مذكور در مقابل دیدگانش حاضر شود.
خواننده در همان ابتدا سوالاتی دارد، كه می خواهد بلافاصله، جواب آن ها را پیدا كند: شخصیت اصلی داستان كیست؟ چه خصوصیات اخلاقی دارد؟ مرد است یا زن؟ پادشاه است یا برده؟ داستان در كجا اتفاق می افتد؟ حوادث در چه دوره زمانی روی می دهد؟
جالب این است كه غالب خوانندگان حرفه ای داستان های بازاری، در انتخاب داستان های مورد علاقه خود، اشتباه نمی كنند. آن ها به راحتی با خواندن عنوان داستان و تصویری كه روی جلد كتاب نقش بسته است، می توانند به ماهیت و نوع داستان پی ببرند. از این رو، غالب داستان های بازاری، دارای تصویری روی جلد هستند. معمولاً این گونه آثار، تصاویر بسیاری هم در لابه لای صفحات كتاب دارند، تا خواننده بتواند در شرایط خاص، بهتر، از قدرت تخیل خود استفاده كند.
لازم به ذكر است، تصویر روی جلد، بسیار حائز اهمیت است و ناشر می تواند سرمایه گذاری زیادی در این راستا انجام دهد.
عنوان داستان های بازاری نیز حائز اهمیت است و باید كنجكاوی خواننده را افزایش دهد. داستان های وسترن، فضایی، علمی، رمانتیك، اسرارآمیز یا جنایی، به راحتی قابل شناسایی هستند، و تصویر روی جلد و عنوان داستان، می تواند نوع داستان را مشخص سازد.
جدا از این، نویسنده داستان بازاری یا تفریحی، باید از همان ابتدای داستان، حادثه ای بسیار بزرگ و تكان دهنده پدید آورد. خواننده داستان بازاری، آدم گریزپایی است. او به آنی داستان را رها می كند، و شاید دیگر به سراغ آن نیاید. به همین دلیل، نویسنده باید بسیار تلاش كند تا در صحنه های اولیه، حالت تعلیق بسیار شدیدی را در داستان ایجاد كند. او باید در داستانش نقاط اوج بسیاری را در نظر بگیرد.
یعنی به جای خلق یك نقطه اوج و یك عمل صعودی و نزولی، چندین عمل صعودی و نزولی را در نظر بگیرد. به گونه ای كه خواننده هر بار تصور كند به پایان راه رسیده است.
منبع : روزنامه جوان