جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دیکتاتور


دیکتاتور
دیكتاتور از میان صدها متقاضی استخدام یك نفر را انتخاب می كند. برای كفش پاك كنی. دستور می دهد غیر از كفش پاك كردن كار دیگری انجام ندهد. مرد ساده روستایی خیلی زود به محیط خو می گیرد و فربه می شود. پس از چند سال خوب خوردن و تغذیه مناسب و استراحت و فرمان بری شبیه ارباب خود می شود. شاید به این علت كه او از همان غذایی می خورد كه به دیكتاتور می دهند. صورت تپل و سرخ و سفید او درست مثل دیكتاتور می شود. مو های سرش كه می ریزد برابری كامل شده. دهان گرد و قلنبه ای دارد و موقع خندیدن ردیف دندان هایش دیده می شود.
همه وزرا و نزدیكان دیكتاتور از كفش دار وحشت دارند. شب ها چكمه ارباب را جفت می كند و برق می اندازد. ساز می زند. برای خانواده اش نامه می نویسد. شهرت او به همه جا می رسد. می گویند كفش دار دیكتاتور نزدیك ترین آدم به اوست. كفش دار واقعا از همه نزدیك تر است. همیشه دم در می خوابد ومی نشیند. نباید لحظه ای دور شود. یك شب ، كفش دار كه حسابی قوی شده سرزده وارد اتاق خواب دیكتاتور می شود، اورا بیدار می كند و با مشت به گیج گاه او می كوبد. دیكتاتور می میرد. كفش دار لباس خود را در می آورد و به تن دیكتاتور مرده می پوشاند و خودش لباس دیكتاتور را می پوشد. در مقابل آینه دیكتاتور می فهمد چقدر شبیه اوست. به سرعت خود را دم در می رساند و داد می زند كه كفش دار به او حمله كرده و او در دفاع از خود كفش دار را كشته. دیكتاتور دستور می دهد جنازه كفش دار را ببرند و به خانواده اش خبر دهند.
توماس برنهارد/اسدالله امرایی
منبع : همشهری