جمعه, ۲۰ مهر, ۱۴۰۳ / 11 October, 2024
مجله ویستا

شاعری با دشنه


شاعری با دشنه
● نقد و بررسی نمایشنامه : در جمعیت گم شد
▪ نویسنده: جلال تجنگی
▪ بر اساس اشعاری از نزار قبانی
▪ کارگردان: جلال تجنگی، سعید هاشمی پور
▪ بازیگران :مژگان خالقی ،‌مهران نائل و هوشنگ قوانلو
▪ مکان اجرا: تالار قشقایی
▪ زمان اجرا: تیر و مرداد ۱۳۸۷
جلال تجنگی بر اساس دو شعر( قارئه الفنجان) و (مع الجریده ) نزار قبانی نمایشی را به نام “در جمعیت گم شد” آماده اجرا در تالار قشقایی کرده است.
تبدیل شعر به نمایشنامه کاری بس سخت و دشوار است و کسانی که در این وادی گام برداشته‌اند یا به شعر لطمه زده‌اند و یا بر اساس برداشت‌های ذهنی و خصوصی خویش به بازگویی مسائلی پرداخته‌اند که اصلا یا قرابتی با مفهوم شعر نداشته ویا اینکه تخیلات نویسنده بر مفهوم شعر تفوق یافته و فقط در فرازهایی از متن نوشتاری، شعر گنجانده شده است. برای تبدیل یک و یا دو شعر شاعری به نام نزار قبانی نمایشنامه نویس باید به کندو کاوی عمیق بپردازد و با بررسی و تجزیه و تحلیل افکار شاعر گام‌های بلندی بردارد و اگر بدون درک منویات درونی شاعر چنین حرکتی را انجام دهد بی‌درنگ و در همان لحظات اولیه کیش و مات خواهد شد و نمایشنامه‌ای ابتر را خلق خواهد کرد که هیچ ارتباطی با شعر شاعر ندارد.
نزار قبانی شاعر شهیر عرب در سال ۱۹۲۳ پا به عرصه حیات نهاد و پس از طی مراحلی و فراغت از تحصیل در وزارت امور خارجه سوریه استخدام شد و سفر به کشورهای مختلف تغییرات فراوانی را در روحیات و افکار وی پدید آورد و سرانجام در سال ۱۹۶۶ پس از ۲۱ سال خدمت در حوزه سیاست از کارهای دیپلماتیک کناره رفته و به بیروت رفت و آن شهر را کانون فعالیت‌های فرهنگی خویش قرار داد و به سرودن اشعاری عاشقانه پرداخت زیرا که معتقد بود ( عشق،عمومی‌ترین مرز مشترک عواطف انسانهاست.)
در سال ۱۹۶۷ پس از شکست غیرقابل انتظار اعراب در برابر اسرائیل ناگهان این شاعر عاشقانه‌سرا به شاعری مبدل شد که قلم را به دشنه تشبیه کرد و چنین سرود: ( احساس در پوستمان مرده است. جان‌هایمان از پوچی می‌نالد. روزهایمان نرد است. شطرنج است و خمپاره ... نفت ریخته در صحرایمان می‌توانست خنجری از آتش وشعله شود....من شاعری بودم که عاشقانه می‌سرودم اما به یک لحظه از من شاعری ساختی که با دشنه می‌سراید.)
تلاش هوشمندانه جلال تجنگی را که در این وانفسای کمبود متون نمایشی با استناد به اشعار نزار قبانی نمایشنامه‌ای خلق کرده باید ستود و به او تبریک و تهنیت گفت اما این هشدار را نیز باید به او داد که خلق چنین نمایشنامه‌های به تعلیق‌ها و گروه‌های بی‌شماری نیاز دارد تا از یکنواختی و ایستایی کار بکاهد اگر چه تعلیق مورد نظر در این نمایشنامه در نگاهی است که آدم‌ها به آن نیاز دارند اما وجود تنها یک تعلیق کافی به نظرنمی‌رسد. هر چند که در اجرا معانی دیگری را نیز می‌توان از متن نمایش استخراج کرد و این در طراحی صحنه رضا مهدی زاده که به یاری اجرا شتافته و معانی عمیق‌تری را همسو با بازی بازیگران و نوع کارگردانی به دریافتگران انتقال داده است می‌توان مشاهده کرد.
شیوه اجرایی به گونه‌ای است که بازیگران ،روایتگران اصلی‌اند که در برابر دریافتگران داستان را واگویه می‌کنند. چنین اجرایی باید از استحکام بیشتری برخوردار باشد و ضرباهنگ کار به تندی گرایش یابد تا خستگی‌ها و کسالت‌های احتمالی را بکاهد . با وجود زمان کم نمایش چنین خستگی‌هایی احساس می‌شود اما بازی‌های خوب وروان و یکدست هوشنگ قوانلو، مهران نائل و مژگان خالقی فائق بر چنین وضعیتی است و میزانسن‌ها در ورود و خروج‌ها به گونه‌ای است که به معنای عمیق‌تر اشعار نزار رقبانی می‌توان پی برد و بر علل و انگیزه شکست جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل واقف شد.
مهمترین خصیصه‌ای که در این نمایش تجلی می‌یابد اشاره به عشق‌های مجازی است، عشق‌هایی که بیشتر به سمت و سوی ذهنیت‌ها سوق دارند و تاکید بر چنین عشق‌هایی است که بسیار ناپایدارند . پایداری عشق زمانی است که از ذهنیت به عینیت درآید و به عشقی حقیقی مبدل گردد و جلال تجنگی به همراه سعید هاشمی پور بر حقانیت عشق تاکیدی اساسی کرده‌اند وهمین امر در قیاس با اجراهایی که به مسائل مجازی و تفکرات منسوخ و مطرود عشق‌های مجازی به منظور جذب تماشاچی بی‌‌فکر و طرفدار آزادی جنسی اشاره دارد اجرایی برتر و دوست داشتنی است .
منبع : روزنامه رسالت