چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا
شاه خیالپردازی را دوست داشت
![شاه خیالپردازی را دوست داشت](/mag/i/2/6awt5.jpg)
همه ساله به دستور اعلیحضرت بودجه هنگفتی در اختیار ساواک قرار میگرفت و ساواک هم برای آنکه نشان بدهد لایق دریافت این بودجه عظیم است داستانهای عجیب و غریب جاسوسی درست میکرد و در گزارشهایی به عرض شاه میرساند.
مثلاً گزارش میکردند که در فلان شبنشینی خصوصی در برلین، صدراعظم آلمان از نزدیکی بیش از حد ایران به انگلستان انتقاد کرده و گفته نمیداند چرا شاه ایران فرصتهای اقتصادی به آلمان نمیدهد. یا متن گفتوگوی رهبر حزب کارگر در جلسه خصوصی حزب را میآوردند و به شاه میدادند و متأسفانه اعلیحضرت سئوال نمیکردند که چگونه شما به این مطالب دست یافتهاید؟
ساواک حتی یک بارمدعی شده بود که در دفتر نخست وزیر انگلستان شنود گذاشته است. اعلیحضرت از این مطالب خوششان میآمد. اصولاً اعلیحضرت از جوانی به داستانهای پلیسی و خصوصاً داستانهای شرلوک هلمز و مایک هامر علاقه وافری داشتند و ساواک هم با اطلاع از این علاقه شاه برای ایشان داستان میساخت.
آنها گاهی اوقات هم برای نشان دادن کارایی ساواک عدهای را میگرفتند و متهم به کارهایی میکردند که اصلاً صحت نداشت مثلاً یک گروه روشنفکر را که شب شعر برگزار میکرد و هر ماه در خانه یکی از شعرا و نویسندگان (بیشتر مطبوعاتی) دوره میگذاشت و تمایلات چپی داشت گرفتند و برای آنکه کار خود را مهم جلوه دهند اعلام کردند که این گروه قصد گروگانگیری و ربودن والاحضرت ولیعهد و سایر فرزندان شاه را داشتهاند. دو نفر از اعضای این گروه بعداً اعدام شدند.
در نتیجه این گزارشات بی اساس اعلیحضرت به همه کس و همه چیز بدبین شده بودند و همه را به چشم جاسوس «سیا» و یا اینتلجنت سرویس و یا «ک.گ.ب» میدیدند.
اشکال دیگر ساواک (در زمان مدیریت نصیری) این بود که با هویدا ساخته بودند و مطابق میل نخست وزیر گزارشات مثبت در مورد پیشرفتهای همه جانبه و توسعه امور مملکت به شاه میدادند و تصویری ازخوشبختی و رفاه و سعادت مردم ایران را در پیش چشمان شاه میگشودند، انگار در این مملکت حتی یک ناراضی هم وجود ندارد.
متأسفانه شاه این مطلب را باور کرده بود و وقتی در جریان تأسیس حزب فراگیر رستاخیر اعلام شد که هر کس در این مملکت ناراضی است میتواند بیاید پاسپورت خود را بگیرد و برود، تنها یک نفر تقاضای خروج از مملکت را داد و شاه با توجه به این مطلب همیشه میگفت: در این مملکت یک نفر ناراضی بود که او هم پاسپورتش را گرفت و رفت. (۲۵ سال در کنار پادشاه، ص۳۴۸)
● چگونگی نخست وزیر شدن ازهاری
تقریبا در همین موقع بود که از دفتر شاه به من تلفن شد. شاه میخواست هر چه زودتر با من ملاقات کند و من هم پاسخ دادم که اگر راه باز باشد هر چه زودتر خودم را به کاخ خواهم رساند. نیمساعت بعد سرگرد پلیس و هایکاز اطلاع دادند که در مسیر کاخ نیاوران مانعی وجود ندارد و میتوانیم حرکت کنیم. اتومبیل سرگرد در جلو، کرایسلر ما در وسط و اتومبیل مأموران پلیس از پشت سر به طرف کاخ حرکت کردیم. نزدیک غروب بود و منظره غم انگیز وهم آلود اطراف، صحنههای داستانهای سورئالیستی را به خاطر میآورد.
در تمام محوطه اطراف کاخ نیاوران تانکهای چیفتن و افراد نیروهای گارد شاهنشاهی مستقر شده بودند. تجهیزات کامل نظامی از جمله سلاحهای ضدهوایی در گوشه و کنار دیده میشد و کاخ تحت مراقبت شدید نظامی قرار داشت. اتومبیل ما بدون معطلی از در اصلی گذشت و در مقابل درب ساختمان دفتر شاه توقف کرد. در مقابل این درب همیشه دربانی میایستاد ولی حالا کسی آنجا دیده نمیشد و در باز بود.
وارد ساختمان شدم و در سالن انتظار چند لحظهای توقف کردم. در ملاقاتهای پیشین آجودان مخصوص شاه در این سالن از ما استقبال میکرد ولی با کمال تعجب باز هم کسی را ندیدم. در اتاق مجاور هم که قبل از دفتر شاه قرار داشت هیچکس نبود و من همانطور مات و متحیر مانده بودم که دری باز شد و شهبانو وارد اتاق گردید. شهبانو از دیدن من در این اتاق تنها غافلگیر شد و حیرت و شگفتی من از این وضع کمتر از او نبود.
وقتی که به شهبانو گفتم شاه از من خواسته است که به دیدنش بیایم، او به طرف یکی از اتاقها رفت و چند لحظه بعد با یکی از آجودانهای شاه مراجعت کرد. به دنبال او چند آجودان دیگر هم سر رسیدند و گفتند که شاه در دفتر طبقه بالا است و یکی از آنها بی درنگ مرا نزد او هدایت کرد.
بر خلاف انتظار، شاه را در آن لحظه خیلی آرام یافتم. او گفت که عصر امروز با هلی کوپتر بر فراز شهر پرواز کرده و خرابی پایتخت را نظاره کرده است. شاه افزود که صدها ساختمان ویران شده و بسیاری از آنها هنوز در حال سوختن هستند و سپس گفت که برای او چارهای جز استقرار یک دولت نظامی باقی نمانده است. بعد از این مقدمه شاه از من پرسید که آیا میتوانم به فوریت با واشنگتن تماس گرفته و از حمایت امریکا از این تصمیم او اطمینان حاصل کنم؟ من پاسخ دادم که چون پیش بینی این وضع را میکردم قبلا نظر واشنگتن را در این مورد جویا شده ام و رئیس جمهوری و دولت امریکا از این اقدام پشتیبانی خواهند کرد. شاه از این موضوع خوشحال و آسوده خاطر شد و سفارش ویسکی برای من داد او سپس گفت که از سفیر انگلیس هم خواسته است به کاخ بیاید و بهتر است صبر کنیم تا او هم برسد.
شاه از موضوع آتش زدن ساختمان سفارت انگلیس و رفتن سفیر به سفارت فرانسه خبر نداشت و وقتی که این موضوع را به وی اطلاع دادم تعجب کرد. شاه سپس زبان به شکوه و شکایت از رادیو بی بی سی و اخبار و گزارشهای این رادیو درباره اوضاع ایران گشود و گفت که این رادیو در مقابل حکومت او جبهه گرفته و به تبلیغ نظرات و انتقادات مخالفان پرداخته است.
در تمام آن روز شایعاتی در شهر منتشر شده بود که آتشسوزی امروز تهران، کار عوامل ساواک بوده و ساواک برای وادار ساختن شاه به شدت عمل و استقرار دولت نظامی دست به این کار زده است. این شایعات را که به گوش من هم رسیده بود، برای شاه بازگو کردم و پرسیدم که در این مورد چه فکر میکند. شاه با قیافه خستهای به من نگاه کرد. شانههایش را بالا انداخت و گفت «کسی چه میداند؟ این روزها من هر چیزی را باور میکنم!»
در حدود یک ساعت طول کشید تا سفیر انگلیس بتواند خود را به کاخ برساند. در این فاصله بین شاه و شهبانو هم یک مکالمه تلفنی صورت گرفت با اینکه من هنوز فارسی را خوب نمیفهمیدم، از مجموع حرفهایی که شاه خطاب به همسرش میگفت، احساس کردم که شهبانو از عواقب تشکیل یک دولت نظامی نگران است و شاه دلایل اتخاذ این تصمیم را به او توضیح میداد. طرز صحبت او با شهبانو توأم با نوعی احترام و مهربانی بود و ضمن حرفهایش متوجه این نکته هم شدم که میگفت امریکا هم از تصمیم او حمایت میکند.
شاه پس از گفتگوی تلفنی با شهربانو تلفن را برداشت و از ژنرال ازهاری رئیس ستاد خود خواست که هر چه زودتر برای دیدن او به کاخ بیاید.
با ورود سفیر انگلیس شاه ابتدا از اینکه ساختمان سفارت مورد حمله قرار گرفته اظهار تأسف کرد و گفت: دولت ایران هزینه ترمیم خرابی ساختمان را تقبل خواهد کرد. او سپس تصمیم خود را درباره روی کار آوردن یک دولت نظامی به سفیر انگلیس اطلاع داد و نظر او را در این مورد جویا شد. پارسونز گفت که شخصا نمیتواند نظری بدهد و چون وسایل مخابراتی سفارت هم آسیب دیده نمیتواند به فوریت از لندن کسب تکلیف کند. شاه دیگر موضوع را دنبال نکرد و گفت که به هرحال او امشب ترتیب تشکیل یک دولت نظامی را خواهد داد و فردا آن را اعلام خواهد کرد.
هنگامی که از کاخ خارج میشدیم، ژنرال ازهاری را در سالن انتظار دیدیم و چون از موضوع مأموریتی که به او محول خواهد شد اطلاع داشتیم، برایش آرزوی موفقیت کردیم. ازهاری که از جمله ژنرالهای جاه طلب و تشنه قدرت نبود با تحیر از ما تشکر کرد و با قیافهای افسرده راه دفتر شاه را در پیش گرفت.
دکتر غلامعلی رجایی
سولیوان، ویلیام، خاطرات دو سفیر (مأموریت در ایران) ترجمه محمود طلوعی، چاپ سوم، نشر علم، ۱۳۷۵ (صفح ۱۶۴ تا ۱۶۷)
سولیوان، ویلیام، خاطرات دو سفیر (مأموریت در ایران) ترجمه محمود طلوعی، چاپ سوم، نشر علم، ۱۳۷۵ (صفح ۱۶۴ تا ۱۶۷)
منبع : سایت تابناک
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست