پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


یک واقعیت مسلم


یک واقعیت مسلم
هنگامی‌ که‌ گریگوری‌ پک‌ در سال‌ ۱۹۱۶ در لایولای‌ کالیفرنیا به‌ دنیا آمد، هیچ‌کس‌ فکر نمی‌کرد او تبدیل‌ به‌ ستاره‌ تمام‌عیار سینما و معیاری‌ برای‌ هنر بازیگری‌ شود. بازیگری‌ که‌ در قالب‌ شخصیت‌ آتیکوس‌ فینچ‌ در فیلم‌ <کشتن‌ مرغ‌ مقلد> شبها با نشستن‌ روی‌ ایوان‌ ساختمان‌ زندان، جمعیتی‌ را به‌ مبارزه‌ طلبید که‌ برای‌ کشتن‌ یک‌ زندانی‌ سیاهپوست‌ آماده‌ بودند. او کاردانی‌ و قابلیت‌ خود را به‌ طرز قانع‌کننده‌ای‌ در عرشه‌ کشتی‌ به‌ عنوان‌ کاپیتان‌ <هوراشیو هورن‌ بلوئر> نیز نشان‌ داد.
پک‌ در فیلم‌ <موبی‌ دیک> (نهنگ‌ سفید) به‌ کارگردانی‌ جان‌ هیوستن‌ نقش‌ شکارچی‌ نهنگی‌ را برعهده‌ داشت‌ که‌ یک‌ پای‌ خود را در شکار همان‌ نهنگ‌ از دست‌ داده‌ بود و سرانجام‌ در مبارزه‌ با این‌ حیوان‌ جان‌ خود را نیز از دست‌ داد. نقش‌آفرینی‌ در این‌ فیلم‌ برای‌ پک‌ آنچنان‌ خاطره‌انگیز بود که‌ او یک‌ بار گفت: <اگر بازیگر عنان‌ احساسات‌ را رها کرده‌ و نقشش‌ را ناشیانه‌ بازی‌ کند، ممکن‌ است‌ برای‌ گروهی‌ قابل‌ قبول‌ باشد.
اما این‌ نقش‌ طوری‌ است‌ که‌ باید خود را وقف‌ آن‌ کرد، نه‌ آنکه‌ نقش‌ فدای‌ بازیگر شود.> به‌ عقیده‌ یکی‌ از منتقدان‌ آن‌ زمان، پک‌ توانست‌ شخصیتهای‌ پرنقش‌ و نگار را به‌ همان‌ صورت‌ که‌ نیاز به‌ ممارست‌ دارد ایفا کرده‌ و از همه‌ حالتها صورت‌برداری‌ کند.
پک‌ در گفتگوی‌ خود با مجله‌ فیلم‌ اند فیلمینگ‌ در سپتامبر سال‌ ۱۹۷۴ درباره‌ بازی‌ در فیلم‌ گفت: <انسان، باید به‌ چیزی‌ که‌ می‌گوید اعتقاد هم‌ داشته‌ باشد. یک‌ هنرپیشه‌ زمان‌ زیادی‌ برای‌ باور کردن‌ خود در اختیار دارد، درست‌ مانند مسئله‌ای‌ که‌ در <موبی‌ دیک> برای‌ من‌ پیش‌ آمد.
من‌ در آن‌ فیلم‌ حالت‌ دیوانه‌ای‌ را داشتم‌ که‌ ساق‌ پایش‌ را می‌برند و او به‌ فکر جبران‌ شکست‌ و انتقام‌ است. داستان‌ این‌ فیلم‌ بیانگر ماجرای‌ شرارتهای‌ نهنگی‌ سفید در موقعیتهای‌ خاص‌ است. فیلم‌ ملاقاتی‌ است‌ با رنجهای‌ یک‌ پیرمرد، پیرمردی‌ که‌ تبدیل‌ به‌ یک‌ دیوانه‌ شده‌ است.>
گریگوری‌ پک‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بازیگر ۲۷ساله‌ در اولین‌ فیلم‌ خود یعنی‌ <روزهای‌ باشکوه> به‌ کارگردانی‌ جاکوس‌ تورنیو در سال‌ ۱۹۴۳ در مقابل‌ بازیگرانی‌ نظیر تامارا تومایونا بازی‌ کرد و لیاقت‌ خود را به‌ طور کامل‌ نشان‌ داد. فیلم‌ درباره‌ دهقانان‌ روسی‌ است‌ که‌ با مهاجمان‌ نازی‌ به‌ مبارزه‌ برمی‌خیزند.
<روزهای‌ باشکوه> در زمان‌ خود یک‌ اثر غیرمتعارف‌ و پیام‌آور برادری‌ و دلسوزی‌ برای‌ روسها بود. پک‌ در این‌ باره‌ می‌گوید: <من‌ نقش‌ پارتیزانی‌ را برعهده‌ داشتم‌ که‌ به‌ خطوط‌ آلمانها نفوذ می‌کرد و به‌ نازیها خسارت‌ زیادی‌ وارد می‌آورد. در آن‌ زمان‌ هیچ‌ کدام‌ از ما روی‌ پرده‌ سینما مشهور و معروف‌ نبودیم.
تازه‌ از عرصه‌ تئاتر آمده‌ بودم‌ در حدود پنجاه‌ نقش‌ در کارنامه‌ داشتم. در آن‌ زمان‌ یک‌ مدرسه‌ تربیت‌ هنرهای‌ دراماتیک‌ به‌ دنبال‌ من‌ بود.
وقتی‌ کارگردان‌ فیلم‌ به‌ طرز سخن‌ گفتن‌ من‌ در یک‌ برنامه‌ توجه‌ کرد، گفت: روشی‌ که‌ تو صحبت‌ می‌کنی‌ خیلی‌ عوامانه‌ است. در آن‌ زمان‌ کارگردان‌ یکی‌ از نمایشها، واقعاً استاد بود، او از پشت‌ صحنه‌ نمایش‌ به‌ تمرینها گوش‌ می‌داد و تا وقتی‌ هجاها را درست‌ نمی‌فهمید، به‌ بازیگر اجازه‌ ترک‌ صحنه‌ را نمی‌داد.
تن‌ صداها را در نظر می‌گرفت‌ و فاصله‌ها را حساب‌ می‌کرد. درست‌ نشستن، درست‌ گفتن‌ و درست‌ شنیدن‌ کلمه‌ها را یاد می‌داد.
در تمرینات‌ فیلم، تورنیو می‌گفت: گری‌ میکروفن‌ درست‌ بالای‌ بینی‌ات‌ قرار گرفته، تو فقط‌ پنج‌ فوت‌ با دهانه‌ میکروفن‌ فاصله‌ داری، چرا این‌ قدر فریاد می‌کشی؟ معمولی‌ باش، بیرون‌ نزن، آها، درست‌ شد!>
ستاره‌ اوج‌ گرفته‌ سینمای‌ هالیوود در سال‌ ۱۹۵۹ در فیلم‌ <محبوب‌ بی‌وفای‌ من> به‌ کارگردانی‌ هنری‌ کینگ‌ بازی‌ کرد. فیلم‌ به‌ قول‌ پک‌ تصویر پر آب‌ و تاب‌ از نویسنده‌ای‌ است‌ که‌ حقیقتاً زندگی‌ می‌کند و رنج‌ می‌برد. فیلمنامه‌ توسط‌ اف‌ اسکات‌ فیتز جرالد براساس‌ کتاب‌ خاطرات‌ دوستش؛ شیلا گراهام‌ نوشته‌ شده‌ و نقش‌ مقابل‌ پک‌ را دبورا کار با جدیت‌ و کوشش‌ تمام‌ بازی‌ می‌کند.
گروهی‌ از منتقدین‌ درباره‌ بازی‌ پک‌ در این‌ فیلم‌ گفتند؛ اگرچه‌ او اینجا هم‌ مثل‌ همیشه‌ شجاع‌ و دلیر ظاهر شد، اما این‌ فیلم‌ برای‌ ما یکی‌ از آثار نامطلوب‌ کارنامه‌ هنری‌ پک‌ محسوب‌ می‌شود. به‌ نظر می‌رسد فیلم‌ فلسفی‌ باشد. خود پک‌ هم‌ درباره‌ این‌ فیلم‌ در مصاحبه‌ای‌ گفت: <نوشته‌ شیلا گراهام‌ یک‌ داستان‌ سیندرلایی‌ بود، داستان‌ دختری‌ جذاب‌ و شایسته‌ که‌ بر سر راهش‌ دام‌ می‌اندازند.
من‌ می‌دانستم‌ که‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ شبیه‌ فیتز جرالد نبودم‌ و اگر قرار باشد به‌ نویسنده‌ای‌ شبیه‌ باشم‌ به‌ احتمال‌ زیاد آن‌ نویسنده‌ جان‌ اشتاین‌ بک‌ خواهد بود نه‌ فیتز جرالد. همان‌ لحظه‌ که‌ با کمپانی‌ فوکس‌ قرن‌ بیستم‌ قرارداد بستم‌ می‌دانستم‌ که‌ من‌ شبیه‌ آن‌ مرد واقعی‌ نبودم.
گاهی‌ می‌خواهید وارد موقعیت‌ شوید، ما نویسنده‌ متن‌ نیستیم، حتی‌ دو گروه‌ از نویسندگان‌ بودند که‌ می‌خواستند این‌ داستان‌ سیندرلا را پیش‌ ببرند، اما با تمام‌ این‌ اوضاع‌ و احوال‌ فکر می‌کنم‌ فیلم‌ تبدیل‌ به‌ یک‌ اثر بازاری‌ شده‌ بود. تورنیور بی‌تردید یک‌ معلم‌ خوب‌ بود که‌ مرا تعلیم‌ می‌داد تا کارم‌ را به‌سادگی‌ همراه‌ با تماشای‌ چند برداشت‌ از راشها یاد بگیرم.>
آلفرد هیچکاک‌ در سال‌ ۱۹۴۵، پک‌ را برای‌ بازی‌ در فیلم‌ <طلسم‌شده> انتخاب‌ کرد و او به‌ همراه‌ اینگرید برگمن‌ در نقش‌ جان‌ بالنتاین‌ ظاهر شد. <طلسم‌شده> فیلمی‌ است‌ که‌ هیجانهای‌ عاطفی‌ را به‌ صورت‌ یک‌ موضوع‌ روانی‌ به‌ کار می‌گیرد.
در سال‌ ۱۹۴۷ باز هم‌ هیچکاک‌ او را برای‌ بازی‌ در فیلم‌ <قضیه‌ پارادین> برگزید و اینجا نقش‌ وکیلی‌ را به‌ او سپرد که‌ دلباخته‌ موکل‌ خود می‌شود.
پک‌ زمانی‌ درباره‌ هیچکاک‌ چنین‌ گفته‌ بود: <او می‌داند چطور یک‌ فیلم‌ خوب‌ بسازد، حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ او بازیگران‌ را با نوعی‌ ظرافت‌ خاص‌ که‌ من‌ هرگز نظیر آن‌ را ندیده‌ام، رهبری‌ می‌کند.
هرگز دیده‌ نشده‌ او کسی‌ را تحقیر کند. من‌ تربیت‌شده‌ مدارسی‌ بودم‌ که‌ سبک‌ استانیسلاوسکی‌ را به‌ کار می‌برند. به‌ نظرم‌ اگر جنبه‌ ظاهری‌ تئوری‌ و حس‌ درونی‌ و فکر درست‌ باشد، حالت‌ ظاهری‌ و جسمی‌ و طرز اندیشیدن، راه‌ خودش‌ را پیدا می‌کند و در این‌ زمینه‌ هیچکاک‌ می‌داند که‌ نشان‌ دادن‌ چهره‌ ظاهری‌ و نگرش‌ مورد نظر از بازیگر چگونه‌ باید باشد.
هیچکاک‌ بالاترین‌ رکورد موفقیت‌ را به‌ دست‌ آورده‌ و من‌ بیشترین‌ تأ‌ثیر را از او پذیرفته‌ام. من‌ به‌ قدر کافی‌ انعطاف‌پذیر بودم‌ و او هم‌ همیشه‌ واقعیت‌ را برایم‌ فراهم‌ می‌کرد. درباره‌ تکنیک‌ بازیگری‌ زیاد نمی‌اندیشم‌ و سعی‌ می‌کنم‌ در یک‌ جریان‌ جذب‌ شوم.
به‌ هنگام‌ بازی‌ همه‌ دوربینها و گروه‌ پشت‌ صحنه‌ را فراموش‌ می‌کنم‌ و آن‌وقت‌ می‌توانم‌ به‌ زیبایی‌ کارم‌ را انجام‌ دهم. هرگز به‌ حالت‌ ماشینی‌ دوربینها توجه‌ ندارم‌ و امیدوارانه‌ نقشم‌ را به‌ همان‌ صورت‌ حقیقی‌ که‌ اتفاق‌ می‌افتد، اجرا می‌کنم.>برای‌ پک‌ همه‌ چیز مهم‌ است، او حتی‌ نمی‌خواهد به‌ اندازه‌ ذره‌ای‌ در کارش‌ نقص‌ داشته‌ باشد، گاهی‌ در تمام‌ طول‌ روز می‌اندیشد، آنقدر که‌ وقتی‌ کارش‌ پایان‌ می‌یابد، آنچنان‌ در نقش‌ فرو رفته‌ که‌ نمی‌خواهد به‌ رختکن‌ برود و لباسهای‌ واقعی‌ خود را بپوشد. او کاملاً در شخصیت‌ خود باقی‌ مانده‌ است.
او در چند فیلم‌ به‌ کارگردانی‌ هنری‌ کینگ‌ بازی‌ کرد که‌ معروفترین‌ آنها <برفهای‌ کلیمانجارو>، <داود و بتسابه>، <سر ساعت‌ دوازده> و <مرگ‌ یک‌ تیرانداز> است. پک‌ درباره‌ کارگردانی‌ کینگ‌ گفته‌ است: <او برای‌ من‌ انسانی‌ مهربان‌ بود و گرچه‌ من‌ در چند فیلم‌ او بازی‌ کردم، اما بیش‌ از بازی‌ به‌ دوستی‌ با کینگ‌ پابند بودم.
البته‌ این‌ مسئله‌ در مورد همه‌ کارگردانها صدق‌ نمی‌کند. گروهی‌ به‌ عنوان‌ ابزار از بازیگر استفاده‌ می‌کنند، اما کینگ‌ خصوصیات‌ هوشیارانه‌ای‌ دارد و همین‌ امر باعث‌ می‌شود در فیلمهای‌ دیگر او هم‌ بازی‌ کنم.
پک‌ در سال‌ ۱۹۵۳ در <برفهای‌ کلیمانجارو> در کنار سوزان‌ هیوارد در نقش‌ مردی‌ ظاهر شد که‌ در افریقا در انتظار رسیدن‌ کمک‌ است‌ و زندگی‌ گذشته‌ و عشقهایش‌ را در رویای‌ خود مرور می‌کند.
او تا پایان‌ عمر در حدود نزدیک‌ به‌ پنجاه‌ فیلم‌ حضور یافت. در مورد این‌ بازیگر بزرگ‌ همین‌ بس‌ که‌ بگوییم‌ بزرگترین‌ کارگردانهای‌ تاریخ‌ سینما از وجود پک‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بازیگر تمام‌عیار استفاده‌ کرده‌اند. در سال‌ ۱۹۴۶ <جدال‌ در آفتاب> به‌ کارگردانی‌ کینگ‌ ویدور و بازی‌ پک‌ روی‌ پرده‌ رفت. فیلم، داستان‌ عشق‌ سرگردان‌ دختری‌ دورگه‌ به‌ دو برادر شرور و منطقی‌ است.
گرچه‌ در اینجا دیگر پک‌ نقش‌ پسر خودرا‡‌ی‌ و شرور داستان‌ را برعهده‌ داشت. او سپس‌ در سال‌ ۱۹۵۳ در فیلم‌ <تعطیلات> رمی> به‌ کارگردانی‌ ویلیام‌ وایلر در کنار آدری‌ هیپورن‌ ظاهر شد که‌ یکی‌ از بهترین‌ فیلمهای‌ آن‌ سال‌ لقب‌ گرفت.
شخصیتهای‌ گریگوری‌ پک‌ در هر فیلمی‌ نسبت‌ به‌ فیلم‌ دیگر متفاوت‌ است.
البته‌ تمام‌ این‌ درخششها در نقشهای‌ گوناگون‌ آسان‌ به‌ دست‌ نیامد و تلاش‌ شبانه‌روزی‌ او و تربیت‌ و پرورش‌ در مکتب‌ استانیسلاوسکی‌ باعث‌ آشنایی‌ او با فیلمسازانی‌ مشهور نظیر الیاکازان‌ شد.
همین‌ آشنایی، مقدمات‌ بازی‌ او را در <قرارداد شرافتمندانه> در سال‌ ۱۹۴۷ و به‌ کارگردانی‌ الیاکازان‌ فراهم‌ کرد. پک‌ در سال‌ ۱۹۵۹ در فیلم‌ <در ساحل> به‌ کارگردانی‌ استنلی‌ کریمر نقش‌ استثنایی‌ را بر پرده‌ سینما جان‌ بخشید.
سال‌ ۱۹۶۶ در کنار آنتونی‌ کویین‌ و عمر شریف‌ در فیلم‌ <اسب‌ کهر را بنگر> فرد زینه‌مان‌ یکی‌ از بهترین‌ نقشهای‌ دوران‌ زندگی‌ خود را بازی‌ کرد، یعنی‌ پارتیزانی‌ که‌ با تشویق‌ یک‌ نوجوان‌ می‌خواهد پلیس‌ بیرحمی‌ را بکشد.گریگوری‌ پک‌ هنرمندی‌ بود مدافع‌ حقوق‌ بشر، طرفدار آرمانهای‌ آزادیخواهانه، مدافع‌ خلع‌ سلاح‌ هسته‌ای، انسانی‌ پایبند به‌ مسایل‌ اخلاقی‌ که‌ مورد ستایش‌ بسیاری‌ از شخصیتهای‌ سیاسی‌ و سینمایی‌ ازجمله‌ ژاک‌ شیراک‌ رئیس‌جمهور فرانسه‌ و استیون‌ اسپیلبرگ‌ کارگردان‌ معروف‌ سینما قرار گرفت. درخشش‌ او به‌ امریکا محدود نشد و پک‌ در جشنواره‌ کن‌ نیز مورد ستایش‌ قرار گرفت. او چندین‌ بار نامزد دریافت‌ جایزه‌ اسکار شد و سرانجام‌ در سال‌ ۱۹۶۳ برای‌ بازی‌ در فیلم‌ <کشتن‌ مرغ‌ مقلد> به‌ عنوان‌ بهترین‌ بازیگر سال‌ مجسمه‌ اسکار را به‌ آغوش‌ کشید. این‌ ابر مرد تاریخ‌ سینما در دوازدهم‌ ژوئن‌ ۲۰۰۳ در سن‌ ۸۷سالگی‌ زندگی‌ را به‌آرامی‌ وداع‌ گفت. یادش‌ گرامی‌ باد.
قادر رشیدزاده
منبع : سورۀ مهر