یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا
سلامت عقل و روان از دیدگاه نهجالبلاغه
نهجالبلاغه یك شاهكار ادبی در تعلیمات اسلامی است كه در آن توجه به عزّت و كرامت انسان و سلامت عقل و روان از اهمیت بسزایی برخوردار است. سخنان حكمتآمیز این كتاب كه با عقل و اندیشهٔ آدمی سروكار دارند حقایق بسیار متعالی و معانی بسیار ژرفی را در مورد شناخت خدا، انسان، و جهان با فصاحت و بلاغت تمام بیان میكنند و آگاهیهای ارزشمندی را در هریك از این زمینهها ارائه میدهند. خطابهها احساسات راكد انسان را در جهت ستیز با فساد و تباهی و بیعدالتی برمیانگیزند، و موعظهها انسان را از خواب غفلت بیدار و خطراتی را كه میتوانند دل و روان آدمی را ضعیف و بیمار كنند یادآور میشوند. بنابراین میتوان گفت، كه در بسیاری از خطابهها، حكمتها، و موعظههای نهجالبلاغه توجه خاصی به عزّت و كرامت انسان، به سلامت عقل و روان، و به پاكی طبیعت و تمایلات آدمی مبذول شده است.
● مقدمه
از دیدگاه علم زبانشناسی، نهجالبلاغه را میتوان شاهكار سخنوری در حكمت و علم و دین دانست كه مفاهیم بسیار متعالی را در اوج فصاحت و بلاغت بیان میكند. این كتاب با بیانات ادیبانه و حكیمانهای كه دارد عقل و اندیشهٔ آدمی را در مسیر شناخت خدا، انسان و جهان سیر میدهد و با پیامهای روشنگرانهاش آئینهٔ فكرت را جلا و ضمیر دل را صفا میبخشد. سخنان حكیمانهٔ امام علی (علیه السلام) كه اغلب مبتنی بر كلام خدا هستند چنان عالمانه و جاودانهاند كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمیشوند بلكه هرچه انسان بیشتر پیشرفت كند ارزش حقایق دینی، عقلی و علمی آنها روشنتر میگردد.
از حقایق علمی موجود در نهجالبلاغه میتوان به اصول علم روانشناسی اشاره كرد كه در كلام امامعلی(علیه السلام) به وفور دیده میشود. با آنكه آلكسیسكارل دركتاب معروف خود انسان را موجود ناشناخته خوانده، كه از یك دیدگاه درست هم هست، اما مطالعهٔ دقیق نهجالبلاغه نشان میدهد كه علی(علیه السلام) انسان و طبیعت و تمایلات او را میشناخته و از نیروهای عقلانی و نفسانی موجود در وجود آدمی به خوبی آگاه بوده است.
سخنان نهجالبلاغه را به طور كلی از نظر محتوا میتوان به سه بخش تقسیم كرد:
۱) حكمت
۲) موعظه
۳) خطابه.
البته این تقسیمبندی غیر از آن تقسیمبندی موجود در این كتاب است كه شامل خطبهها، نامهها و كلمات قصار میباشد. در تقسیمبندی موجود، توجه به شكل ظاهری یا «فُرم» سخن معطوف بوده، در صورتیكه در تقسیمبندی محتوائیِ این كتاب به سه بخش حكمت، موعظه و خطابه، محتوا، موضوع و معنی سخن بیشتر مورد نظر است تا فرم آن، و براساس این تقسیمبندی تقریباً نزدیك به نیمی از كتاب شامل موعظه است.
در مورد تفاوت بین موعظه و حكمت، مطهری مینویسد: «حكمت تعلیم است و موعظه تذكار، حكمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری، حكمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سروكار حكمت با عقل و فكر است و سروكار موعظه با دل و عاطفه، … حكمت چراغ است و موعظه باز كردن چشم است برای دیدن، حكمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حكمت زبان عقل است و موعظه پیام روح… موعظه با خطابه نیز متفاوت است، سروكار خطابه نیز با احساسات است اما خطابه برای تهییج و بیتاب كردن احساسات است و موعظه برای رام ساختن و تحت تسلط درآوردن،… خطابه زمام كار را از دست حسابگریهای عقل خارج میكند و به دست طوفان احساسات میسپارد اما موعظه طوفانها را فرو مینشاند و زمینه را برای حسابگری و دوراندیشی فراهم میكند. خطابه به بیرون میكشد و موعظه به درون میبرد.»۱
با توجه به مفاهیم حكمت و موعظه و خطابه كه بیان شد و با در نظر گرفتن اینكه این موضوعات با عقل و اندیشه و روان و دل و احساسات انسان سروكاردارند، باید گفت كه نهجالبلاغه با سخنان حكمتآمیز بر شناخت خدا، انسان و جهان تأكید میكند و عقل و اندیشه را به تعقل و تفكر وا میدارد، با خطابهها احساسات خمود و راكد را به حركت و جنبش در میآورد، و با موعظهها كه بخش بزرگی از این كتاب را تشكیل میدهند بر آن است كه انسان را از خواب غفلت بیدار كند، شهوت و احساسات خود سرانه را به كنترل عقل درآورد، عواطف نوع دوستی را در انسان تقویت كند، و با زدودن رذایل اخلاقی و جایگزین كردن آنها با مكارم و فضایل سلامت عقل و پاكی دل انسان را تأمین كند.
● نقش هیجانات در رفتار آدمی
در قسمتهای خاصی از بدن انسان غدد مترشحهای وجود دارند كه برخی از آنها درونریز و برخی دیگر برونریزند. غدد درون ریز مستقیماً در خون ترشح میكنند ولی ترشح برونریزها به بیرون از خون است.
وقتی انسان تهییج میشود و هیجان شدید به او دست میدهد با توجه به نوع هیجان برخی از غدد ترشح خاصی میكنند و در نتیجه تغییراتی در بدن شخص به وجود میآید: «وقتی هیجان شدید باشد در ما تغییراتی به وجود میآورد كه شامل همهٔ جنبههای تن و فعالیت او میشود. جریانهای فیزیولوژیك و عصبیِ بدن دگرگون میشوند و افكار و اعمال ما متأثر میگردند. گاه ممكن است نظم بدن به هم بخورد و در سازگاری ما با محیط خِلل وارد آید. در حالت برانگیختگیِ هیجانی ممكن است نیروهای تازه در خود بیابیم یا ممكن است به كلی بیحركت و مبهوت شویم… مثلاً اثر ترس را در مواردی كه ارگانیزم ناچار است برای نجات خود كوشش غیرعادی یا فرار كند میتوان در نظر گرفت.
ترس ممكن است نیروی فوق انسانی به شخص بدهد و در او توانائیهائی كه معمولاً از آن بیخبر است به وجود آورد. در مواجههٔ ناگهانی با وضع وحشتانگیز غدهٔ آدرنال مقدار زیادی آدرنالین تراوش میكند. یكی از تأثیرات آدرنین آن است كه گِلیكوژِن را كه در كبد ذخیره شده است رها میكند و برای مصرف در دسترس بدن قرار میدهد. بدین ترتیب بدن برای فعالیت شدید ناگهانی سوخت لازم را در اختیار میگیرد. اما دیده شده است كه ترس به كلی ارگانیزم را از حركت باز میدارد… بیحركتی در این موارد ممكن است از نظر دفاع در مقابل خطر و از لحاظ بقا سودمند باشد.»۲
تغییری كه هیجان در بدن ایجاد میكند بستگی به نوع هیجان و میزان شدت و ضعف آن دارد. بنابراین رفتارهای ناشی از هیجان نیز در ارتباط مستقیم با نوع هیجان و درجهٔ شدت و ضعف آن است. از آنجا كه هیجان همان تحریك عصبی و روانی است لذا باید گفت هیجان شدید تحریك شدید ایجاد میكند. اما در بررسی عوامل و محركهای مؤثر در رفتارهای هیجانیِ انسان نوع هیجان مهمتر از میزان شدت و ضعف آن است، زیرا نوع حركت و جنبش و رفتاری كه از شخص صادر میشود مهمتر از درجهٔ شدت و ضعف آن است هرچند كه این یكی هم خالی از اهمیت نیست. بنابراین نوع انگیزهها در رفتارهای آدمی از اهمیت خاصی برخوردارند، و هدف نگارنده نیز در این قسمت از مقاله بیشتر پرداختن به همین مسئله است. « پژوهشهائی كه در باب جنبهٔ فیزیولوژیك هیجانها بعمل آمده است نشان میدهد كه هنگام برانگیختگیِ هیجانی همهٔ ارگانیزم تحریك میشود. ضربان قلب و كار غُدَد عَرَق و شیرههای معده و امواج مغز و تراوش غدد داخلی همه در وضع هیجانی تغییراتی نشان میدهند.»۳ نوع رفتاری كه به هنگام برانگیختگیِ هیجانی از شخص صادر میشود بستگی به این دارد كه چه نوع احساسات در او برانگیخته شده و تهییج گریدهاند. بنابراین از دیدگاه علم روان شناسی، با شناخت رابطهٔ علت و معلولی بین انواع احساسات هیجانآمیز و رفتارهای هیجانی میتوان با تهییج احساسات خاصی در شخص رفتارهای معینی را از او انتظار داشت.
این مسئله یكی از موضوعات اساسی و بسیار مهم در «روان شناسی جنگ» است. اهمیت این مسئله گاهی از اهمیّت توپ و تانک و سایر آلات جنگی نیز بیشتر است، زیرا همین ابزار و آلات جنگی در صورت ضعف و یا فقدان انگیزه برای استفادهٔ بهینه از آنها، كارائی لازم را نخواهند داشت. پس تهییج احساسات غیرت، شجاعت، وطن دوستی، و غیره در سربازان در جبههٔ جنگ نیروی تازه و گاه فوقالعادهای به آنان میبخشد و همین در سرنوشت جنگ نقش اساسی دارد.
در تقسیمبندی محتوائی، بخشی از نهجالبلاغه را خطابهها تشكیل میدهند. مطهری در مورد نقش خطابه مینویسد: « خطابه احساسات غیرت، حمیّت، حمایت، سلحشوری، عصبیت، برتریطلبی، عزتطلبی، مردانگی، شرافت، كرامت، نیكوكاری و خدمت را به جوش میآورد و پشت سر خود حركت و جنبش ایجاد میكند… خطابههای امیرالمؤمنین در موقعی ایراد شده كه احساسات باید برافروخته شود و طوفانی به وجود آید و بنیادی ظالمانه بركنده شود آنچنانكه در صفین در آغاز برخورد معاویه، خطابهای مهیج و آتشین ایراد كرد.
معاویه و سپاهیانش پیشدستی كرده بودند و «شریعه» را گرفته بودند و كار آب را بر امیرالمؤمنین و یارانش دشوار ساخته بودند.»۴ معاویه كه از گرفتن «شریعه» به خود میبالید هرگونه مذاكره را رد میكرد و لذا راهی جز جنگ نمانده بود. روانشناسی جنگ ایجاب میكرد كه برای پیروزی بر معاویه، احساسات غیرت و شجاعت و عزت و شرافت در سپاه علی(علیه السلام) تهییج شود، لذا امام(علیه السلام) در خطابهای حماسی و آتشین به اصحاب خود چنین گفت: «همانا دشمن گرسنه است و از شما نبرد میطلبد، اكنون دو راه در پیش دارید یا تن به ذلت و پستی و عقبماندگی دادن یا تیغها را با خون سیراب كردن و سپس سیراب شدن. مرگ این است كه زنده باشید اما مقهور و مغلوب، زندگی آن است كه بمیرید، اما غالب و پیروز. همانا معاویه گروهی ناچیز از گمراهان را به دنبال خود كشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا كه گلوی خویش را هدف تیرهای شما كه مرگ را همراه دارد قرار دادهاند».۵خطابهٔ علی (علیه السلام) احساسات غیرت و شجاعت را چنان در سپاه او به جوش و خروش آورد كه «شریعه» را از سپاه معاویه پس گرفتند و آنان را به عقب راندند. این خطابه و خطابههای متعدد دیگری در نهجالبلاغه همه به طور وضوح نشانگر این اصل مهم روانشناسی هستند كه با تهییج احساسات خاصی در انسان میتوان اعمال و رفتار او را در جهت معینی هدایت كرد، و براساس همین اصل روانشناسی است كه خطابه در تبلیغات دینی و تهییج احساسات مذهبی نیز نقش اساسی دارد.
علاوه بر خطابهها، سخنان حكمتآمیز و موعظههای نهجالبلاغه نیز از دیدگاه روانشناسی قابل بررسیاند. حكمتها به انسان آگاهی میدهند و موعظهها به راه درست زندگی فرا میخوانند. آن یكی از جهل به علم و از ظلمت به نور میبرد، و این دیگری از خواب به بیداری و از غفلت به هشیاری میآورد. حكمت با عقل و فكر سروكار دارد و لذا با بیان حقایق انسان را به تعقل و تفكر وا میدارد و موعظه خیر و صلاح انسان را یادآوری میكند و پاكی و سلامت دل و روان آدمی را میخواهد. به طور كلی، سخنان حكمتآمیز و موعظهها در جهت آگاهسازی و ارشاد انساناند تا از این طریق انسان بتواند به سلامت عقل و روان و سعادت جاویدان نایل آید.
● حسن ظنّ و سوء ظنّ
كسی كه بسیار سوءظنّ دارد، آنطور كه این نوع ذهنیّت برای او عادت شده و جزء شخصیّت وی گردیده است، از نظر روانشناسی دچار نوعی بیماری روانی است كه درد و رنج مداومی را ایجاد میكند و اضطراب و تشویش و نگرانی به بار میآورد. این بیماری میتواند ناشی از برخی كمبودها و ضعفهای شخصیّتی، نادیده گرفتن واقعیتها، خیالات بیمورد، درك ناقص از وقایع، عدم آگاهی كامل از امور، و به طور كلی برداشت منفی و بدبینانه از مسائل باشد.
راه علاج این بیماری رفع علت است كه بتبع آن معلول نیز به مرور زمان مرتفع میگردد، و راه پیشگیری از آن این است كه انسان از هركاری كه سوءظنّ ایجاد میكند دوری جوید، یعنی كاری كند كه حسنظنّ بروی فراهم آید و نه سوءظنّ.
علی (علیه السلام) در فرمان خود به مالك اشتر چنین مینویسد:
«باید كاری كنی كه با آن حسنظنّ به رعیّتت برای تو فراهم آید، چرا كه حسنظنّ رنج مداومی را از تو بر میگیرد. و همانا شایستهترین فرد برای حسنظنّ كسی است كه از امتحانت خوب به درآمده و سزاوارترین كس برای سوءظنّ كسی است كه از امتحانت بد به در آمده است.»
حسنظنّ میتواند رنج مداوم و اضطراب و نگرانی ناشی از سوءظنّ را از بین ببرد و آرامش و اطمینان خاطر را جایگزین درد و رنج كند، اما این موضوع هرگز به آن معنی نیست كه انسان باید همیشه به همه چیز و همه كس حسنظنّ داشته باشد، زیرا همانطور كه در سخن امام (علیه السلام) آمده برخی افراد سزاوار سوءظنّ هستند و آن قدر قابل اعتماد نیستند كه شایستهٔ حسنظنّ باشند. امام (علیه السلام) در بخش دیگری از فرمان در این مورد میفرماید:
«هرگز صلحی را كه دشمنت تو را به آن دعوت میكند و رضای خدا در آن است رد مكن، زیرا كه در صلح سپاهیانت آسایش بینند و خود هم از نگرانیها بیاسایی و كشورت امنیّت ( و آرامش) یابد. اما زینهار، و سخت زینهار از دشمن، پس از آشتی با آن، زیرا چه بسا كه دشمن نزدیك شده باشد تا غافلگیر كند. بنابراین دوراندیش باش و در این مورد بر حسنظنّ به دشمن، اعتماد مكن.۷»
دو نكته در دو قسمت از سخنان امام (علیه السلام) از دیدگاه روانشناسی بسیار مهم است: یكی «سزاوارترین كس برای سوءظنّ كسی است كه از امتحانات، بد به در آمده است.» و دیگری «چه بسا كه دشمن نزدیك شده باشد تا غافلگیركند. بنابراین دوراندیش باش و در این مورد بر حسنظنّ به دشمن، اعتماد مكن.»
از نكتهٔ اول چنین میتوان فهمید كه انسان نباید همیشه به همه كس و همه چیز سوءظنّ داشته باشد، بلكه كسی شایستهٔ بیاعتمادی و سزاوار سوءظنّ است كه بیاعتمادی وی عملاً از طریق آزمایش به اثبات رسیده باشد و لذا باید گفت كسی كه دچار سوءظنّ مداوم است از سلامت عقلانی و روانی لازم برخوردار نیست. در قسمت دوم سخن، بیاعتمادی دشمن مورد تأكید است، آنهم دشمن یك كشور و یا یك ملت. دشمن همیشه در كمین است تا با نیرنگهای گوناگون، حتی از طریق صلح، از اصل غافلگیری استفاده كند. بنابراین در مورد دشمن همیشه باید به هوش بود چراكه دشمن، دشمن است و لذا شایستهٔ اعتماد و سزاوار حسنظنّ نیست.
انسان علاوه بر آنكه نباید بدون دلیل معتبر و موثق به كسی سوءظنّ كند، خود نیز نباید كاری كند كه مورد سوءظنّ دیگران قرار گیرد. علی(علیه السلام) در این مورد به مالك مینویسد: «اگر مردم دربارهٔ تو گمان بیداد بردند، عذر خویش را برای آنان توضیح ده و با توضیح خویش (سوء) ظنّهای آنان را از خود دور كن.»۸ مقام و موقعیت اجتماعی، نوع شغل، نحوهٔ برخورد با دیگران، و به طور كلی روش زندگی در ایجاد حسنظنّ و یا سوءظنّ دیگران نقش اساسی دارند.
این مسئله برای مسئولان، مدیران و كارگزاران جامعه كه نحوهٔ كاركردشان در معرض دید و قضاوت مردم قرار دارد از اهمیت خاصی برخوردار است. «هركس خویش را در معرض بدنامی قرار دهد، نباید كسی را كه به او بدگمان میگردد ملامت كند.»۹ لذا اگر مسئولی كاری كند كه مورد سوءظنّ قرار گیرد نباید سوءظنّكنندگان را ملامت كند. نحوهٔ كاركرد مدیران و مسئولان جامعه، چه خوب باشد و چه بد، معمولاً نظراتی را در بین مردم ایجاد میكند و سخنانی را مطرح میسازد.
در فرمان امام علی(علیه السلام) به مالك اشتر چنین میخوانیم: «مردم به كارهای تو همانگونه نظر میكنند كه تو به كارهای حكمرانان پیش از خود نظر میكردی، و دربارهٔ تو همان خواهند گفت كه تو دربارهٔ آن حكمرانان میگفتی.»۱۰ این سخن، گویای این حقیقت است كه دهن مردم را نمیتوان بست، و وقتی هم سخنی از دهن كسی بیرون میآید از اختیار او خارج میشود و او دیگر هیچ قدرت و كنترلی بر آن سخن ندارد. البته در اینجا یادآوری این نكته نیز لازم است كه سوءظنّ در برخی موارد از بدترین گناه و زشتترین ظلم است. بنابراین انسان باید چنان كار و زندگی كند كه نه سوءظنّ به دیگران بروی فراهم آید و نه خود مورد سوءظنّ دیگران قرار گیرد.
از دیدگاه قرآن كریم بعضی از ظنّها گناه است: یا ایها الذین آمنوا إجتنبوا كثیراً من الظنّ إن بعض الظنّ اثم (آیه ۱۲، سوره ۴۹):ای كسانی كه ایمان دارید، از ظنِّ زیاد اجتناب كنید كه بعضی از ظنّها گناه است. در آیهٔ ۶ سورهٔ ۴۸، منافقان و مشركان سوءظنّ كنندگان به خدا ذكر شدهاند كه خدا آنان را مورد عذاب قرار خواهد داد. در فرمان امام علی(علیه السلام) به مالك اشتر از مشورت با اشخاص بخیل، ترسو و حریص منع و چنین یاد شده كه این سه غریزه همه ریشه در سوءظنّ به خدا دارند: «بخل و ترسویی و حرص منشهای مختلفی هستند كه (وجه مشترك و ) جامع (در) همهٔ آنها سوءظنّ به خداست.»۱۱ همانطور كه سوءظنّ علّتی دارد كه با رفع آن علت، معلول نیز به تدریج از بین میرود، حسن ظنّ نیز معلول است كه وجودش مستلزم وجود علّت است. در فرمان امام(علیه السلام) در مورد مؤثرترین علت برای ایجاد حسنظنّ چنین آمده است: «بدان كه هیچ چیز در ایجاد حسنظنّ حاكم نسبت به رعیّت خویش مؤثرتر از آن نیست كه او به آنان نیكی كند، و بارهای (معیشت) آنان را سبك سازد، و از اجبار آنان به چیزی كه توان آن را ندارند دست بردارد.»۱۲
● اثرات جسمی و روانی حسنظنّ و سوءظنّ
قبلاً گفتیم سوءظنّ مداوم نوع بیماری روانی است كه درد و رنج مداومی را ایجاد میكند و اضطراب و تشویش و نگرانی به بار میآورد، در حالیكه حسنظنّ نشانهٔ اعتماد و اطمینان و موجب آسایش و آرامش خاطر است. این دو موضوع كه از دیدگاه روانشناسی نظری و بالینی به اثبات رسیده است در نهجالبلاغه در موارد مختلف به طور وضوح بیان شده و مورد تأكید قرار گرفته است. چند مورد از اینها را قبلاً از فرمان امام علی (علیه السلام) به مالك اشتر نقل كردیم و اینك به موارد دیگری از نهجالبلاغه اشاره میكنیم:
حُسنُ الظنِّ راحَهٔ القَلْبْ وَ سَلامَهُٔ البَدن
حسنظنّ مایهٔ آرامش دل و سلامت بدن است.
ابوالقاسم حالت این سخن را در یك رباعی فارسی چنین آورده است:
یك چند اگر كنـی به خــوشبینی زیست
دانی كه خوشی به غیر خوشبینی نیست
گـر صحت جسـم است وگــر راحت دل
هـر دو بـر و برگ شاخهٔ خوشبینی است۱۳
مَنْ حَسُنَ ظَنُّه بِالنّاسِ حازَ منْهُمُ المَحَبَّهَٔ
هركس به مردم حسنظنّ داشته باشد دوستی آنان را به دست میآورد.
بدبین كه به چشمش همه كس همچو عدوست
گـر بیكس و تنهـاست، ز بـدبینی اوست
بــا اهـل زمانه هر كه خوشبینتر شد
از اهل زمانه بیشتر گیرد دوسـت۱۴
إطْرَحُوا سُوءَ الظنِّ منكم
سوء ظنّ را از خود دور كنید.
هركس كه دچار بدگمانی است بسی
آسوده ز تشویش نماند نفسی
آنكو همه را دشمن خود پندارد
سودش ندهد دوستی هیچ كسی۱۵
سوءُ الظنِّ بِاْلمُحسِنِ شَرُّ الاثمِ وَ اَقْبَحُ الظُّلْم۱۶
سوءظنّ كردن به احسان ( یا نیكی ) كننده بدترین گناه و زشتترین ظلم است.
سوءظنّ مداوم یكی از رذایل اخلاقی است كه گاه به بدترین گناه و زشتترین ظلم در میآید، صفا و پاكی دل را لكّهدار و گاه تیره و تار میكند و سلامت عقل و روان انسان را به خطر میاندازد. و وقتی صفا و پاكی و نورانیّت دل كدورت گیرد و جلا و شفافیت آیینهٔ دل تیره و تار گردد، آنگاه بصیرت باطن كارائی درست خود را از دست میدهد و قدرت عقل كه به وسیلهٔ آن حق از باطل تشخیص داده میشود در اثر بیماری دل ضعیف میگردد و لذا درك و فهم و قضاوت انسان همه دچار مشكل میگردد.به طور كلی ظنّ یا گمان در مقابل علم و آگاهی قرار دارد. بنابراین اعتماد به ظنّ یا گمان به جای علم و یقین كار درست و عاقلانهای نیست و لذا هر درك و فهم و برداشتی هم كه براساس ظنّ یا گمان و احتمال صورت گیرد دور از عقل و منطق و عدالت خواهد بود. سخن نهجالبلاغه در این مورد چنین است: لَیْسَ مِنَ العَدْلِ القَضاءُ عَلی الثِّقَهِٔ بِالظَّنِّ:قضاوت بر اساس اعتماد به ظنّ ( یاگمان) از عدالت نیست۱۷.
گناهان و رذایل اخلاقی بیماری بسیار خطرناكی را برای انسان ایجاد میكنند كه سلامت عقل و روان آدمی را به خطر میاندازد. این بیماری كه بیماری دل است در مقایسه با بیماری تن بسیار خطرناكتر و برای انسان هلاك كنندهتر است هرچند كه معمولاً مردم بیشتر به دنبال علاج بیماری تن هستند تا بیماری دل.
بیماری تن در شدیدترین نوع خود بالاخره تن آدمی را از بین میبرد و انسان دنیا و زندگی را كه چند صباحی بیش نیست از دست میدهد، اما بیماری دل ممكن است عقل و روان آدمی را چنان ضعیف و مریض و دل را چنان سیاه كند كه شخص دنیا و آخرت هر دو را از دست بدهد. در بیماری تن، درد و رنج بیماری هرچند شدید هم باشد بالاخره در پایان عمرِ دنیوی به پایان میرسد، اما عذاب بیماری دل ممكن است چنان باشد كه تا ابد شخص را در آتش بسوزاند.
سخن نهجالبلاغه در مورد شدیدتر بودن بیماری دل از بیماری تن چنین است:« بدانید كه تنگدستی از بلاهاست، اما بدتر از تنگدستی بیماری تن، و شدیدتر از بیماری تن بیماری دل است. آگاه باشید كه فراوانی مال از نعمتهاست، اما بهتر از فراوانی مال صحّت بدن و برتر از صحّت بدن تقوای دل است.»۱۸ از این سخن میتوان این حقیقت روانشناختی رابه روشنی فهمیدكه بیماری دل نتیجهٔ فقدان تقوای دل است. به عبارت دیگر، وقتی در اثر غرق شدن درگناهان و رذایل اخلاقی، تقوا و پاكی دل ازبین میرود و تیرگی و سیاهی، صفا و نورانیّت دل را میپوشاند، آنگاه با بیمارشدن دل سلامت عقل و روان انسان نیز از بین میرود. ازسخن امام علی(علیه السلام) این معنی را هم میتوان استنباط كرد كه درمان بیماری دل، همان توبه و بازگشت به پاكی نخستین است كه میتواند از طریق زدودن ناپاكیها از دل و جایگزین كردن تقوا در آن صورت پذیرد.
سوءظنّ كه براساس علم و عقل و منطق استوار نیست و گاه بدترین گناه و زشتترین ظلم است مانند گناهان دیگر میتواند پاكی و تقوای دل را لكهدار و سلامت عقل را خدشهدار سازد. در اینجا بازهم یادآور میشود در عین حال كه سوءظنّ كدورت دل بهبار میآورد و گاه بدترین گناه محسوب میشود، این بدان معنی نیست كه انسان باید همیشه به همهكس و همهچیز اعتماد كند و حسنظن داشته باشد، زیرا اعتماد و اطمینان به آنانكه شایسته و سزاوار اعتماد نیستند و حسنظنّ داشتن به آنان نوعی خوشخیالی است كه از عقل به دور است و لذا این چنین خوش خیال بودن هم كار عاقلان نمیباشد.
پس حسنظنّ هم اگر تبدیل به خوشخیالی در مورد كسی یا چیزی باشد كه سزاوار اعتماد نیست میتواند اثرات سوئی ببار آورد، مانند اعتماد كردن و حسنظنّ داشتن به دشمنی كه به طور فریبكارانه و زیركانه به انسان نزدیك میشود تا انتقام بگیرد. نتیجهای كه در این قسمت از بحث میتوان گرفت این است كه اصل بر برائت است، یعنی انسان برای حفظ سلامت عقل و روان خود شایسته است كه با حسنظنّ و خوشبینی با افراد جامعه به ویژه با همكاران، همسایگان و نزدیكان خود زندگی كند و با سوءظنّهای بیپایه و نادرست و گاه گناه سلامت عقل و روان خود را به خطر نیاندازد، مگر آنجا كه علم پیدا كند و به یقین برسد كه اعتماد كردن بر حسنظن كار درست و عاقلانهای نیست.
● تأثیر خشم در تضعیف عقل و روان انسان
تأثیر خشم در تضعیف عقل و روان انسان حقیقتی انكار ناپذیر است. «كظم غیظ» در قرآن (۳: ۱۳۴) از صفات متّقیان ذكر شده است: «آنانكه خشم (خود) را فرو مینشانند و از (خطاهای) مردم گذشت میكنند.» در نهجالبلاغه به كرّات به مضرّات و خطرات خشم اشاره و به دوری از آن توصیه شده است. امام علی (علیه السلام) در توصیه به گذشت و دوری از خشم به مالك اشتر چنین مینویسد: «هرگز از گذشت كردن پشیمان مباش و به كیفر دادن شادمانی مكن، و به خشمی كه میتوانی از آن دوری كنی شتاب مگیر.»
خشم آتشی است كه وقتی شعلهور میشود اولین كسی كه در شعلههای سوزان آن میسوزد خودِ شخصِ خشمگین است: «الغضب نار موقدهٔ من كظمه اطفاها و من اطلقه كان اول محترقبها: یعنی خشم آتش شعلهوری است؛ هر كه خشم خود را فرو خورد، آن آتش را خاموش كند و هر كه عنان خشم را رها سازد نخست خود به آتش آن سوزد.»۲۰ سعدی در كتاب گلستان سخنی با همین مضمون دارد كه احتمالاً برداشتی از همین سخن نهجالبلاغه است: «آتش خشم ابتدا در خداوندِ خشم اوفتد پس آنگه زبانه به خصم برسد یا نرسد.»۲۱ لذتی كه انسان به دنبال عفو و گذشت احساس میكند با آتشی كه به هنگام خشم سراسر وجود او را فرا میگیرد قابل مقایسه نیست. انسان عاقل هرگز آن لذت دلانگیز را با این آتش جانسوز جایگزین نمیكند، یعنی عاقل گذشت میكند تا در آتش سوزانِ خشم نسوزد.
وقتی خشم در وجود انسان شعلهور میشود قدرت تشخیص عقل ضعیف میگردد و كارآئی آن به نسبت شدّت خشم از دست میرود. شدّت خشم گاهی ممكن است به جائی برسد كه شخص خشمگین در اوج خشم قدرت عقل را از دست بدهد و به دیوانهای تبدیل شود كه توان تشخیص درست از نادرست و حق از باطل را ندارد. اینجاست كه ممكن است شخص خشمگین مرتكب كاری بشود كه از هیچ آدم عاقل سر نمیزند و لذا از دیدگاه نهجالبلاغه، خشم نوعی دیوانگی شناخته شده است: «الحدّهٔ ضرب من الجنون، لأنّ صاحبها یندم، فان لم یندم فجنونه مستحكم: تندخویی نوعی دیوانگی است، چه، تندخو چون بیارامد پشیمان گردد و اگر پشیمان نشود دیوانگی او پای برجاست.»۲۲ پس وقتی آتش خشم زبانه میكشد بدن از حالت طبیعی خارج میشود و به تبع آن انسان توان طبیعی درك و تشخیص را از دست میدهد و عقل از كاركرد درست باز میماند. لذا برای حفظ سلامت عقل و روان، پرهیز از خشم مؤكداً توصیه شده است: «ایّاك والغضب فانّ اوّله جنون و آخره ندم:پرهیز باد تو را از غضب كه آغازش سفاهت و آخرش ندامت است.»۲۳ ممدوح بودن حسنظنّ، حسن خلق و همهٔ محسنات و فضایل انسانی كه سلامت عقل و روان انسان را تضمین میكنند، و نیز مذموم بودن سوءظنّ، سوء خلق و همهٔ سیئات و رذایل اخلاقی كه بیماری عقل و روان، و ناپاكی دل و درون را به دنبال دارند بكرّات در نهجالبلاغه مورد تأكید قرار گرفتهاند.
● نتیجهگیری
در این مقاله سخنی چند از نهجالبلاغه با توجه به اصول علم روانشناسی بررسی شد. هرچند كه با در نظرگرفتن حجم یك مقاله پژوهشهائی در محدودهٔ این سخنان به عمل آمد اما باید اعتراف كرد كه خطابهها، موعظهها و سخنان حكمتآمیز نهجالبلاغه چنان پرمعنی و ژرفاند كه نه مقالهها بلكه كتابهای پژوهشی بسیاری میتوان با استفاده از بیانات این كتاب در رشتههای مختلف علوم انسانی و دینی به رشتهٔ تحریر درآورد.
مهمترین نتایج این پژوهش را میتوان به صورت زیر خلاصه كرد:
۱) از معانی و محتوای خطابهها، موعظهها و سخنان حكمتآمیز نهجالبلاغه چنین برمیآید كه امام علی(علیه السلام) قوّتها و ضعفهای طبیعت انسان را میشناخته و از عوامل و محركهای مؤثر در رفتار آدمی آگاهی داشته است.
۲) محور موضوعات اصلی در نهجالبلاغه، شناخت خدا، انسان، و جهان در چارچوب اصول و عقاید اسلامی است.
۳) خطابهها اغلب در مواردی ایراد شدهاند كه نیاز به تهییج احساسات غیرت، شجاعت، عزّت، كرامت و غیره وجود داشته است.
۴) حكمتها معمولاً حقایقی را بیان میكنند كه با قوانین كلی طبیعت این جهان، به ویژه با قوانین طبیعت انسان هماهنگی دارند و برپایهٔ عقل سلیم و علم و حكمت متعالیه استوارند، و لذا هرگز با گذشت زمان كهنه نمیشوند و از ارزش و اهمیت آنها كاسته نمیشود، بلكه هرچه علم و آگاهی بشر پیشرفتهتر شود درك وی از این سخنان بیشتر، عمیقتر و متعالیتر میگردد.
۵) موعظهها با عواطف و دل و روان آدمی سروكار دارند و چون از دل پاك و روح و روان سالم برمیخیزند لذا بر دل پاك و روح و روان سالم دلنشین و دلانگیزند. گاه در یك سخن كوتاه هم حكمت هست و هم موعظه، بدین معنی كه بخشی از سخن حقیقتی را بیان میكند كه بر اساس عقل و منطق و علم و حكمت استوار است و بخشی دیگر توصیهای را در بردارد كه پیروی از آن به صلاح انسان است.
۶) در برخی از سخنان نهجالبلاغه میتوان اصولی را یافت كه امروزه با عناوین جدید از اساسیترین و مهمترین مباحث علم روانشناسی هستند.
۷) نهجالبلاغه علاوه بر آنكه سخنانی را در زمینههای شناخت خدا، انسان، و جهان با فصاحت و بلاغت تمام بیان میكند واقعیتهائی را نیز در مورد جامعهٔ مسلمین در صدر اسلام ابراز میدارد كه برای مسلمانان به ویژه رهبران امّت اسلامی از اهمیت خاصی برخوردار است.
دکتر سالار منافی اناری / دانشیار دانشگاه علامه طباطبائی
منابع و مأخذ
۱.سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، قم،بیتا، صص ۵- ۱۹۳.
۲.اصول روانشناسی، نرمان ل.مان، ترجمهٔ محمود صناعی، نشر اندیشه، تهران، ۱۳۴۲، صص۹-۱۰۷.
۳.همان منبع، ص ۱۲۹.
۴.سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص ۱۹۵.
۵. همان منبع، ص ۱۹۵.
۶.“ ترجمهٔ فارسی فرمان امام علی(علیه السلام) به مالكاشتر” در بررسی آثار ترجمه شدهٔ اسلامی(۱)، سالار منافی اناری، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۶۹، ص ۱۴۹.
۷.همان منبع، ص ۱۹۵.
۸.همان منبع، ص ۱۹۴.
۹.نهجالبلاغه، ترجمهٔ اسدالله مبشری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بخش دوم و سوم، تهران، بیتا، ص ۳۶۸.
۱۰.«ترجمهٔ فارسی فرمان امام علی (علیه السلام) به مالك اشتر»، سالار منافی اناری، ص ۱۳۳.
۱۱. همان منبع، ص ۱۴۵.
۱۲.همان منبع، ص ۱۴۹.
۱۳.شكوفههای خرد یا سخنان علی (علیه السلام)، با ترجمهٔ فارسی و انگلیسی و رباعیات فارسی، ابوالقاسم حالت، انتشارات علی اكبر علمی، تهران، ۱۳۶۳، ص۳۴۰.
۱۴.همان منبع، ص ۵۳۲.
۱۵.همان منبع، ص ۳۶.
۱۶.همان منبع، ص ۳۸۴.
۱۷.بررسی ترجمهٔ انگلیسی متون ادبی و اسلامی (۲): گلستان، بوستان، نهجالبلاغه، تألیف سالار منافیاناری، چاپ سمت، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۴۵.
۱۸.همان منبع، ص ۱۹۴.
۱۹. ترجمهٔ فارسی فرمان امام علی(علیه السلام) به مالك اشتر در بررسی آثار ترجمه شدهٔ اسلامی(۱)، سالار منافی اناری، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۶۹، صص ۷ – ۱۳۶.
۲۰.شكوفههای خرد یا سخنان علی(علیه السلام)، ابوالقاسم حالت، ۱۳۶۳، ص ۸۸.
۲۱.بررسی ترجمهٔ انگلیسی متون ادبی و اسلامی(۲)، انتشارات سمت، ۱۳۸۰، ص ۶۸.
۲۲.نهجالبلاغه، ترجمهٔ اسدالله مبشری، بخش دوم و سوم، صص ۵ – ۳۹۴.
۲۳.شكوفههای خرد یا سخنان علی (علیه السلام)، ابوالقاسم حالت، ۱۳۶۳، ص ۲۱۲.
منابع و مأخذ
۱.سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، قم،بیتا، صص ۵- ۱۹۳.
۲.اصول روانشناسی، نرمان ل.مان، ترجمهٔ محمود صناعی، نشر اندیشه، تهران، ۱۳۴۲، صص۹-۱۰۷.
۳.همان منبع، ص ۱۲۹.
۴.سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری، ص ۱۹۵.
۵. همان منبع، ص ۱۹۵.
۶.“ ترجمهٔ فارسی فرمان امام علی(علیه السلام) به مالكاشتر” در بررسی آثار ترجمه شدهٔ اسلامی(۱)، سالار منافی اناری، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۶۹، ص ۱۴۹.
۷.همان منبع، ص ۱۹۵.
۸.همان منبع، ص ۱۹۴.
۹.نهجالبلاغه، ترجمهٔ اسدالله مبشری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بخش دوم و سوم، تهران، بیتا، ص ۳۶۸.
۱۰.«ترجمهٔ فارسی فرمان امام علی (علیه السلام) به مالك اشتر»، سالار منافی اناری، ص ۱۳۳.
۱۱. همان منبع، ص ۱۴۵.
۱۲.همان منبع، ص ۱۴۹.
۱۳.شكوفههای خرد یا سخنان علی (علیه السلام)، با ترجمهٔ فارسی و انگلیسی و رباعیات فارسی، ابوالقاسم حالت، انتشارات علی اكبر علمی، تهران، ۱۳۶۳، ص۳۴۰.
۱۴.همان منبع، ص ۵۳۲.
۱۵.همان منبع، ص ۳۶.
۱۶.همان منبع، ص ۳۸۴.
۱۷.بررسی ترجمهٔ انگلیسی متون ادبی و اسلامی (۲): گلستان، بوستان، نهجالبلاغه، تألیف سالار منافیاناری، چاپ سمت، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۴۵.
۱۸.همان منبع، ص ۱۹۴.
۱۹. ترجمهٔ فارسی فرمان امام علی(علیه السلام) به مالك اشتر در بررسی آثار ترجمه شدهٔ اسلامی(۱)، سالار منافی اناری، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۶۹، صص ۷ – ۱۳۶.
۲۰.شكوفههای خرد یا سخنان علی(علیه السلام)، ابوالقاسم حالت، ۱۳۶۳، ص ۸۸.
۲۱.بررسی ترجمهٔ انگلیسی متون ادبی و اسلامی(۲)، انتشارات سمت، ۱۳۸۰، ص ۶۸.
۲۲.نهجالبلاغه، ترجمهٔ اسدالله مبشری، بخش دوم و سوم، صص ۵ – ۳۹۴.
۲۳.شكوفههای خرد یا سخنان علی (علیه السلام)، ابوالقاسم حالت، ۱۳۶۳، ص ۲۱۲.
منبع : دانشگاه امام صادق (ع)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست