دوشنبه, ۱۶ مهر, ۱۴۰۳ / 7 October, 2024
مجله ویستا
بانوی ابیات شعر عطار
● تاریچه زبان فارسی
در ردهبندی زبانشناسی، به زبانی که از سده سوم پیش از میلاد تا سده هفتم پس از میلاد در ایران زمین، بهکار میرفته، پارسی میانه میگویند. زبان پهلوی به گویش مرکزی پارسی میانه که در دوران اشکانیان و ساسانیان رواج داشت، گفته میشود.
مناطقی که زبان فارسی زبان مادری بخش بزرگی از جمعیت است. فارسی یا پارسی، (دری، فارسیدری، و پارسیدری نیز نامیده میشود) زبانی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان به آن سخن میگویند. (برخی زبان فارسی در تاجیکستان و ازبکستان و چین را فارسی تاجیکی نام میگذارند).
فارسی، زبان رسمی کشور ایران و تاجیکستان و یکی از زبانهای رسمی کشور افغانستان است. در ایران نزدیک به ۴۰ میلیون، در افغانستان ۲۰ میلیون، در تاجیکستان ۵ میلیون، و در ازبکستان حدود ۷ میلیون نفر سخنور دارد. روی هم رفته میتوان شمار فارسیدانان جهان را پیرامون ۱۱۰ میلیون نفر برآورد کرد. با وجود اینکه فارسی در حال حاضر زبان رسمی پاکستان نیست. ولی قبل از استعمار انگلیس، زبان رسمی و فرهنگی شبهقاره هند در زمان امپراطوری مغول بودهاست. زبان رسمی کنونی پاکستان، اردو، (که در واقع «اسلامیشده» زبان هندی است) به شدت تحتتاثیر فارسی بودهاست و واژههای فارسی بسیار زیادی در آن وجود دارد.
اکنون نیز به عنوان یک زبان فاخر در بین نخبگان به خصوص در زمینه هنر و موسیقی (موسیقی قوالی) رواج دارد. «۱»
● ادبیات، دریای بیپایان
حضور زنان در تاریخ ادبیات هم همچون دیگر علوم کمرنگ و نامحسوس بوده و به ندرت در تاریخ و گذشته آن نامی از زنان به عنوان بنیانگذار یک سبک یا مکتبی خاص برده شده است که به عنوان دلیل جامعه مردسالارو تعصبات مردانه چندان دور از ذهن نبوده است. حضور زنان در ادبیات و شعر هم کمرنگ بوده و به ندرت میتوان در کتب قدیمی و تذکرهها نامی از زنان شاعر و ادیب را مشاهده کرد.
شاید به علت باورهای سخت آن زمان که بسیاری از کارها و اعمال را برای زنان ناشایست میدانستند، سرودن شعر و ابراز احساسات در قالب کلمات نیز در آن زمان کاری ناپسند بوده و یا شاید زنان حق تحصیل یا خواندن و نوشتن نداشتند یا اگر خوشبینانه به این موضوع نگاه کنیم میتوانیم بگوییم که شاید زنانی شاعر بودهاند ولی به علت جو مردسالار آن زمان در کتابهای تذکره نامی از آنها برده نشده است و همچنان گمنام ماندهاند.
ادبیات فارسی آنقدر وسیع و گسترده است که هر چه بیشتر در آن قدم مینهیم و پیش میرویم در این دریای مواج بیشتر غرق میشویم و گاه چنان شیفته و مجذوب این بحر نامتناهی میگردیم که همچون ماهی تشنه و تشنهتر میشویم و اگر زمانی بخواهیم از آن جدا شویم نخواهیم توانست.
● نخستین اشعار بشر
از همان زمان که چیزی به نام زبان به وجود آمد و انسانها توانستند به وسیله آن با هم ارتباط برقرار کنند حسی در ذهن برخی افراد جرقه زد تا با کلمات بازی کنند و آنها را به بهترین شیوه در کنار هم قرار دهند تا بهنوعی شادیانگیز باشد. در سالیانی بسیار پیش از این نیاکان مانیز با بازی با کلمات چیزهایی نوشتند که نمیدانستند به آن شعر میگویند. بنابراین در میان کتابها کمتر میتوان به چیزی رسید که به یقین بتوان گفت که این همان نخستین شعری است که از نیاکان ما به جا مانده است.
در کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت به عنوان یکی از معدود عبارات شاعرانه به جا مانده از تمدن اولیه بین النهرین گفته شده، شاید نخستین شعری که نیاکانمان گفتند این بوده:
”محبوب من از نور است.“
یا اینکه در کتاب اوستا به این نکته اشاره شده:
”میستاییم سرهی کوه البرز را، زمین را و همهی چیزهای خوب.“
به هر صورت این دو عبارت احتمالاتی است که در خصوص نخستین اشعار نیاکان ما آورده شده است.
● نخستین شاعر زبان فارسی
همیشه در حوزه پرداختها و کارهای پژوهشی، سخنی هم از نخستینها به میان میآید. چه در گون حاشیهوار و جانبی و چه در موضوع مستقل و مرکزی. حال اگر تنها شعر فارسی را در نظر آوریم؛ سوال این است که چه کسی نخستین شعر فارسی را سرود؟
«از آن جایی که سرایندگان اشعار فارسی تنها مردان نبوده و نیستند و با نامهای زنان بیشماری آشنایی داریم، در اینجا نیز نام نخستین زنی که شعر فارسی را سرود، مطرح میشود. البته در این رابطه حکم قاطعی وجودندارد. زیرا بیشتر سخنان از روی احتمالات گفته میشود و همچنین استدلالی که از نبود مدارک لازم و کافی ناشی شده است. از اینرو با رعایت احتیاط و احتمال، این و یا آن شعر را به عنوان شعر نخست و رابعه بلخی را به عنوان نخستین و آغازگر شعر فارسی نامیدهاند.
به گفته "جی جی مک آوری" نویسنده "تاریخ تمدن لوکاس" جست و جو در سرچشمه چیزها همواره برای انسان وسوسهانگیز بوده است.
هنگامی که رودکی به عنوان پدر و استاد شعر فارسی و یا به عبارتی "آدم شعر فارسی" نامیده میشود، همانگونه که قابل درک است که اشعار و شاعران پیشتر از او فراموش نشدهاند، بلکه؛ شیوه بیان، تشبیهات، حضور اندیشه و تخیل اوست که شعر و مقامش را بالاتر معرفی کرده است، در چنین حوزه، همان کنجکاوی برای دریافت نخستینها به سوی دریافت نخستین زنی نیز راه میبرد که شعر فارسی را سروده است. اما در این زمینه نیز به طور قطعی نمیشود گفت که رابعه بلخی نخستین شاعره بوده است. زیرا از "داریدخت" زن پادشاه تخارستان و یا از "زبیده" زن پارسیگوی هارون الرشید نیز نام بردهاند و شاید زنان دیگری شعر سرودهاند که بنابر همان احتمالاتی که در ابتدا گفته شد نامشان از منزل بیرون نرفته و اشعارشان از بین رفته باشد».«۲»
● تولد رابعه
رابعه بلخی یا قزداری، مشهور به مگس رویین و ملقب به "زین العرب"، دختر کعب، امیر بلخ و از اهالی قزدار (قصدار، خضدار، شهری قدیمی واقع میان سیستان، مکران و بست) و معاصر "رودکی" شاعر قرن چهارم بود.
عطار نیشابوری، نخستین بار شرح احوال او را در ۴۲۸ بیت شعر در "الهی نامه" خود آورده و تذکرههای بعدی همگی با کم و بیش تفاوتهایی و به صورت نظم و نثر به نقل زندگی و اشعار وی پرداختهاند. میگویند؛ رابعه بلخی در زمانی چشم به جهان گشود که سلسله سامانیها در خراسان و ماوراالنهر حکمروایی داشتند. خانواده سامانی با اتخاذ تدابیر اداری، نظامی، فرهنگی و اقتصادی سنگ دیگری بر راه رشد و نمو ادبیات فارسی دری نهادند که طاهریان و صفاریان در آن سهیم بودند. سهم سامانیان در حدی است که حتی اگر از رشد و تکامل ادبیات فارسی در عصر غزنویان چشم بپوشیم، میشود گفت در عهد آنان چنان تدابیری نهاده شد که کاخ زبان فارسی را از گزند باد وباران و توفانهای نامناسب گوناگون تابه حال استوار نگه داشته است.
این موضوع گونهای از اهمیت نقش شخصیت در تاریخ و دریافت جوانب اثرگزار آن رامطرح میکند. در واقع ویژگیای که برخی قابل ملاحظه امیران سامانی از آن بهره مند بودند، و عصر رونق و جوانی آن خاندان معرف آن است، حکایت از آن دارد که امیر و شاه با فرهنگ (و اگر وزیرکاردان وبا فرهنگی هم در کنار او بوده است)، در گشایش فضای فرهنگی و رشد و نمو آن مؤثرتمام شده است.
● رابعه و کلام شیوا
رابعه همانند رودکی، با چکامههایی از سخن پخته، نوآوری و ایجادگری در حوزه شعرفارسی معرفی میشود و این است که جمع زیادی از ادبا مقام او را به عنوان مادر شعر فارسی میشناسند. نگاه ژرفتر به شعر او، مانند هر بررسی دیگری که از سطح به سوی عمق و بقیه جوانب رهنمون میشود؛ به زیباییهای دلنشین شعرش بسنده نمیکند بلکه محتاج است زمینههای رویش گل شعرش را باز یابد و در اینصورت، همچو نیتی، وظیفه بازشناسی اوضاع و احوال زمانهای را مطالبه میکند که رابعه بلخی در دل آن رشد و نمو یافته بود و از آنجایی که در این زمینه به بررسی شکلگیری ذهنیت شاعرانه و حاصل کارکرد مرد و یا انسانی از جنس مذکر مواجه نیستیم و از اشعار شیرین، دلانگیز و عاشقانه و یا انسانی از جنس روبه رو هستیم با توجه به آن زمانهشناسی اهمیت بیشتر مییابد.
اهمیت شناخت شرایط زندگی انسانی از جنس زن یا محرومانی که در سطح رودکی با بیان خوش و رسا به اصطلاح متقدمان ما، فصیح و بلیغ سخن سروده است، تعجب انگیز است.
● مردان شاعر و محرومیت رابعه
«امکانات شاعران مرد را در دوران سامانیان و همه دورههای دیگر، دارای امکانات متفاوتتری مییابیم. شاعران دربار سامانیان مانند همه شاعران جنس مذکر، در هوا و فضای دربار به عنوان یکی از امکانات موثر زمینه رشد داشتهاند.
شاعران مرد، از امکان تماس با هم، رفت و آمدها، به منظور خواندن اشعار، بحث و جدل شاعرانه در دربار شاه، امکان مسافرت و در یک جمله از همه آزادیهایی که شاعران برای پرورش فکر و اندیشه نیاز داشتند، بهرهمند بودند. در حالی که شاعری مانند رابعه بلخی با ویژگی محرومیت از آن فضا و از پردهنشینی سخنگوی میشود»«۳». در همین جا ضمن اشاره به آن محدودیت، گفتنی است که امکانات موجود و نسبی زمانه کنونی را که برای شاعران زن میسر است، از نظر دور باید داشت،
و در عوض آن محدودیتهای هزارسال پیشین را مجسم کرد. اکنون شاعرههای ما (صرفنظر از محدودیتهای فرهنگی تاریخی همواره موجود)، امکان مسافرت، فراگیری رموز شعر از زن و یا مرد، مراجعه به کتابخانهها، ارسال شعر به استادان به منظور دریافت راهنمایی و انتشار شعر را درمجلهها، جراید و رادیو و تلویزیون و وبسایتهای اینترنتی دارند، این زمینهها و امکانات فضا مناسبی رابرای نقد، صیقل و در نهایت رشد شعر فراهم میآورند. اما رابعه در زمانه دیگر و در میان حصارهای زندانگونه شاعر شده و فریادهای شاعرانه خویش را بلند نموده است.
● نزدیک شدن رابعه به فضایی مساعد
دوره مورد نظر ما به تنهایی از نگاه رشد ادبیات معرفی نمیشود. بلکه؛ در گستره اقتصادی، داد وستد تجارتی، رفت و آمد و بهرهمندی از افکار و عقاید یونانیان، رشد و نمو طب، نجوم، معماری و موسیقی شاهد دستاوردهای جالب بود. این همه دست به دست هم داده بودند وجود فضای صلحآمیز و امنیت مورد ضرورت، هر چه بیشتر به مساعدت اسباب و عوامل رشد عمومی و زمینههای بالا تمام میشد چنان بود که شهرهای بخارا و بلخ و سمرقند دارای رشتههای مختلف صنعت دستی و رونق آن بود و آن همه تماس و رفت و آمد و داد و ستد تأثیر خوبی بر اندیشیدن و رشد ابزار آن برجای میگذاشت.
میدانیم، هنگامی که دولتمردان تا حدودی در این راستا همیاری داشته باشند، آهنگ رشد همه جانبه سریعتر است. امیران سامانی، آن خصلت را داشتند. بازماندگان و وارثان سامان، نه تنها تحجر و سختگیری شناخته شده بسیاری از امیران و شاهان را نداشتند بلکه گونهای از فرهنگ تسامح و مدارا را رعایت نموده بودند. این مزیت فرهنگی، دلگرمیهای نسبی را برای متفکر و شاعر با خود داشت و در کنار آن کتابخوانی و کتابخانه داشتن را بار آورد. در نتیجه بعد علاقه به زبان فارسی و شعر و ادب آن، موجب رشد و نمو شعر و ادب فارسی شد و هر اندازه به جمعآوری زمینهها در دربار بها میدادند، به همان اندازه در رشد کمی و کیفی شعرا و شعر افزوده میشد. چنان بود که در همان دوره به ویژه در نیمه دوم سده چهارم ، زبان فارسی دری رشد بی سابقهای را پیمود. نوآوریهای مختلف و تعداد شاعران و کتابهایی که در گستره شعر و نثر انتشار یافته، میتواند سند این ادعا باشد.
مجموعه آن هوا و فضا، مجالی را برای تنفس فرهنگی و رشد و نمو دوشیزه نامدار همراه داشت. آن فضا، از روزنه امکانات خانوادهای از اشراف عرب و مقیم بلخ امکان دسترسی به شعر و ادب را برای رابعه بلخی مهیا کرد.
● فراق مادر
رابعه بلخی عطوفت و مهربانی مادری را زیاد ندید. مادرش از دنیا رفت. اما پدری دلسوز و مهربان، پرورش او را چنان به خوبی در دست گرفت که سخنانش اعتبار والایی در حوزه شعر فارسی به دست آورد.
● زندگی مبهم رابعه
تذکرهها شرح حال و نمونه های شعر او را به عنوان نخستین زن شاعر فارسی گوی آورده و مقام بلند او را در طلوع شعر فارسی ستوده اند. "محمد عوفی" در لباب الالباب، از او چنین تجلیل میکند: «دختر کعب اگر چه زن بود اما به فضل بر مردان جهان بخندیدی. فارسی هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر فارسی به غایت ماهر بود.»
● رابعه و عشق به بکتاش
به نوشته عطار، پس از کعب، پسرش حارث که به جای پدر امیر بلخ شده بود، سرپرستی رابعه را بر عهده گرفت و او در نزد حارث زندگی میکرد. رابعه دلباخته یکی از غلامان زیبا روی برادرش به نام "بکتاش" شد، اما عشق خود را پنهان داشت و رنجور گردید. پیرزن دنیا دیدهای دلیل رنجوری او را پرسید، وی ابتدا خودداری کرد و بالاخره راز خود را برایش آشکار نمود و توسط او اشعار عاشقانهای برای بکتاش میفرستاد.
بکتاش نیز به عشق رابعه مبتلا شد. یک ماه بعد در جنگی که برای برادرش روی داد بکتاش زخمی شد و نزدیک بود اسیر شود که ناگاه زن روبستهای خود را به صف دشمن زد و تنی چند از آنان را کشت و بکتاش را نجات داد و لشکر حارث پیروز شد.
زمانی نیز رودکی شاعر در حال عبور رابعه را دید. اشعارش را بر او خواند و رابعه نیز اشعار خود را برایش خواند. در جشن باشکوهی که "امیرنصر سامانی" در بخارا ترتیب داده بود، رودکی اشعار رابعه را خواند. امیرنصر پرسید که شعر از کیست و رودکی پاسخ داد که از دختر کعب است که دلباخته غلامی گردیده است و به سرودن شعر روی آورده و اشعارش را برای او میفرستد. حارث که در جشن حضور داشت به راز خواهرش پی برد و به اشعار او دست یافت. از این رو بکتاش را به چاهی و خواهر را نیز در گرمابهای افکندند و رگ دست او را بریدند و در گرمابه را با سنگ و خشت و آهک بستند. رابعه با خون خود بر دیوارهای گرمابه اشعار خود را مینوشت تا اینکه ضعف بر او غلبه کرد و درگذشت.
● اختلاف تذکرهنویسان
تذکره نویسان پیرامون عشق رابعه به بکتاش اختلاف نظر دارند: "جامی" در نفحات الانس از قول "ابوسعید ابوالخیر" عشق رابعه را عشق مجازی نمیداند و داستان بکتاش را بهانهای برای طرح عشق حقیقی دانسته است. "هدایت" نیز در روضةالصفا، رابعه را "صاحب عشق حقیقی و مجازی" میداند و داستان دلباختگی او را در "گلستان ارم" به نظم درآورده است. بسیاری از تذکرهها نیز عشق او را، صرفاً عشق مجازی دانستهاند.
از اشعار اوست:
بهار بلخ
ز بس گل که در باغ مأوا گرفت
چمن رنگ ارژنگ مانا گرفت
شبا نافه مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از چه معنا گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
به می ماند اندر عقیقش قدح
سرشکی که در لاله مأوا گرفت
قدح گیر چندی و د نیا مگیر
که بدبخت شد آنکه د نیا گرفت
سر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسا گرفت
□□□
عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
توسنی کردم نداستم همی
کز کشیدن سخت تر گردد کمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای مستمند
عاشقی خواهی که تا پایان بری
پس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و پندارید قند
□□□
الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر
بگو آ ن ماه خوبان را که جان بادل برابر بر
بقهر از من فکندی دل بیک د یدار مهرویا
چنان چون حید ر کرار در آن حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابه بر
غم عشقت نه بس باشد جفا بنها دی از بربر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ززلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبو ل دارم
که هر گز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر
اگرخواهی که خوبانرا بروی خود به عجز آری
یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر
ایا موذ ن بکار و حا ل عا شق گر خبر داری
سحر گاها ن نگاه کن تو بدان الله اکبر بر
مدارای ( بنت کعب ) اندوه که یار از تو جدا ماند
رسن گرچه دراز آید گذ ردارد به چنبر بر»«۴»
سهیلا محمدی نیا
منابع:
۱- دستور زبان فارسی از دیدگاه ردهشناسی، شهرزاد ماهوتیان
۲- مقاله رابعه بلخی، نصیر مهرین
۳-www.zendagi.com
۴- zahirshah.blogfa.com
منابع:
۱- دستور زبان فارسی از دیدگاه ردهشناسی، شهرزاد ماهوتیان
۲- مقاله رابعه بلخی، نصیر مهرین
۳-www.zendagi.com
۴- zahirshah.blogfa.com
منبع : روزنامه سیاست روز
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست