پنجشنبه, ۱۹ مهر, ۱۴۰۳ / 10 October, 2024
مجله ویستا

کمی‌شانس کمی‌علاقه می‌دهد یک کشیک خوب


کمی‌شانس کمی‌علاقه می‌دهد یک کشیک خوب
آیا زمان زیادی از فارغ‌التحصیلی شما می‌گذرد؟ کشیک‌های اول خود را به یاد دارید؟ گویی در کشیک دانشجویان پزشکی زمان عامل بی‌تاثیری است که محتوا و حال و هوای کشیک‌ها در تمام این دوران‌ها ثابت مانده است. با هم سومین کشیک آرزو کشوردوست را مرور می‌کنیم...
آنجا که امکان نفرت هست، امکان عشق هم هست، فقط کافی است از میان این دو یکی را انتخاب کنیم.
«تیلیچ»
سومین کشیک زندگی‌ام ساعته بود. با حال عمومی‌خوب (ولی بی‌نهایت خوابالوو) روونه کشیک شدیم. من اصولا از ان - جی گذاشتن خیلی می‌ترسیدم. اگه سوسولین این تیکه رو نخونین وقتی داشتم واسه پره می‌خوندم، گاهی که داشتم دماغمو تمیز می‌کردم پیش خودم فکر می‌کردم آخه این ان ـ جی قراره چطوری بره تو؟! بعد یکمی ‌دستماله رو فشار می‌دادم تو ببینم واقعا راهی هست یا نه! ولی همیشه خین و خین‌ریزی می‌شد! آی‌کیوی من بیش از آی‌کیوی ترب سفیده! ولی خب بچه کنجکاوه استرس هم داشتم دیگه!
● در عمل چه اتفاقی افتاد؟
خدا رو شکر مریضی که براش ان-جی گذاشتم آنقدر این کار براش تکرار شده بود که خودش بهتر بلد بود باید چی کار کنه! آروم نشست و فقط یه قطره کوچولوی اشک از گوشه چشمش سرازیر شد. موجب شد کلی ترسم بریزه! در نتیجه وقتی مریض بعدی اومد و قرار شد واسش سوند بذاریم، پریدم وسط و گفتم من من من! اجازه آقا؟!
ما می‌ذاریم! این خانمه هم یه خانم پیر بود که دستاشو گذاشته بود رو چشماشو لام تا کام صداش در نمی‌آمد. منم که وارررد! به جای ژل لیدوکائین، از لوبریکنت استفاده نمودم! آخی! عذاب وجدان گرفتم! ولی واسه آقا پیر که خواستم سوند بذارم دیگه خرابکاری نکردم!
● توصیه‌های جی‌.‌پی
توی این سه شب، با سه تا جی‌پی مختلف کشیک داشتیم. جالبه که اولش از هیچ کدومشون خوشم نیومد ولی آخر هر سه تا کشیک همشونو دوست داشتم!
این آقای جی‌.پی سومی‌توصیه اکید داشت که خودمون با مریضا درگیر بشیم، حتی شده غلط و غولوط، نسخه‌ها رو بنویسیم، با مسوولیت اون!
منم یکمی ‌سرک کشیدم تو نسخه این و اون و دیدم خیلی هم اوضاعشون بهتر از من نیست ولی با این حال بازم از این جرأتا نداشتم که از خودم نسخه دربیارم! واسه همینم وقتی می‌خواستم نسخه رو بنویسم هی توی کتاب سرک می‌کشیدم. این شد که دیدم مریضه داره چپ و راست تو اورژانس می‌چرخه و نسخه رو به این اون نشون میده و سوال می‌کنه! نزدیک بود برم بهش بگم مرد حسابی دیدی که از رو کتابم هم چک کردم دیگه چرا شک می‌کنی! ولی خب شاید یه جورایی هم حق داشت! خلاصه که تو این تیکه جای بسی کار هست!
● دست و پا چلفتی بازی!
آخرای ساعت کشیک من بود که یهو دیدیم صدای آه و ناله میاد. جا دارد در اینجا از همراهی هم کشیکی ای گل و گلاب چون هستی تشکر کنم که مرا در هیچ مرحله‌ای از کشیک به حال خویش وامگذارد و همواره همراه و مشوق اصلی من در زندگی کشیکی بود. من و هستی (اناترن داخلی!) بودیم و انترن قلب و انترن اطفال. هممونم ماه یکی!
مریضه آژیته بود، هر چی ازش می‌پرسیدیم فقط آه و ناله می‌کرد، همراهاشم گریه و زاری می‌کردن. خلاصه ما چهار تا کلی دست و پامونو گم کردیم، هر جای شکمشو دست می‌ذاشتم آه و ناله می‌کرد، پاهاشم جمع کرده بود، صافم نمی‌کرد، جواب سوالامونم که نمی‌داد ولی علایم حیاتیش نرمال بود. ما زنگ زدیم به جی‌.پی و اون همون اردری رو گذاشت که از صبح تا حالا واسه همه گذاشته بود، قرار شد اگه بهتر نشد بیاد.
● ریشه‌های هول شدن
آقا کچل و یکی دیگه از پرستارا کلی ما رو ریشخند کردن که چطوری یه مریض با کولی بازیاش ما رو گذاشته سر کار و ما چهار تایی‌مون رو هم آنقدر هول کردیم. بعد که چهار تایی‌مون نشستیم فکرامونو ریختیم رو هم که چرا سر منج کردن یه مریض معمولی آنقدر هول شدیم، به این نتیجه رسیدیم که ما چهار تا خودمون وقتی میریم دکتر که در حال مرگ باشیم و هزار تا بدتر از یه دل درد به سرمون آمده و جیک نزدیم چه برسه به اینکه بخوایم این‌جوری خودمونو لوس کنیم!
● عذاب وجدان ما
خلاصه که با هستی تا ۵/۶ تو اورژانس بودیم و بالاخره تصمیم گرفتیم بریم صبحانه بگیریم و یه چایی بخوریم. آقای صبحانه زاده گفت صبر کنیم یه گوشه تا برامون صبحانه بیاره و ما چایی به دست منتظر صبحانه وایساده بودیم که یه مریضی تو اورژانس کد خورد.
لب به چایی نزده، چاییمونو خالی کردیم رو زمینو دویدیم تو اورژانس. اصلا فکر نمی‌کردم ماساژ دادن آنقدر انرژی بخواد! حتی زورم به آمبو هم به سختی می‌رسید! و همونطور که چشمای آقاهه رو که امیدی به برگشتنش نبود نگاه می‌کردم به خودم می‌گفتم همش تقصیر توه آرزو! تو گفتی کاشکی تو این کشیک یه سی پی آر هم داشته باشیم!
به هر حال کشیک سوم هم تموم شد....حالا خودمونیم، کسی راهی سراغ داره که آدم بعد از کشیکاش این همه نخوابه؟!‌
و کسی هست که این‌قدر مهربون باشه که وقتی ازش می‌پرسم باید برای افزایش سطح سواد و بهبود کیفیت انترنی و ارتقای رضایت اتاند (اگه گفتین یعنی چی؟!) در مورنینگ‌ها چی بخونیم نگه هاریسون؟! چون ما خسته‌تر از اونیم که حال و حوصله این‌جور شوخیا رو داشته باشیم!
دکتر فاطمه خالقی
منبع : هفته نامه سپید