سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
عزیز مصر چمن شد جمال یوسف گل
داوود فتحعلی بیگی را از دیرباز میشناسم. قدمت و خدمت صحبت یاران به اوایل سال ۵۲ بازمیگردد.سال ورودمان به دپارتمان هنرهای نمایشی دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران. باری داوود جان! «همه گویند ولی گفته سعدی دگر است: با اغتنام فرصت و به مقتضای گردش و چرخش قلم و نیز نگاهی به نمایشنامه جدید داوود یعنی «زلیخانامه»، میگویم:
نقدها را بود آیا كه عیاری گیرند/ تا همه صومعهداران پی كاری گیرند؟
در هر حال به قول شاعر: «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم كه غم از دل برود چون تو بیایی»
با بر و بچههای ورودی ۵۲ قد كشیدم آئینهٔ تمامنمای كلاسهای زندهیاد یاران هوشنگ گلشیری ـ غفار حسینی و كلاسهای استاد استادان بهرام بیضایی و دیگران شمیم بهار، اسماعیل نوری علاء، گلی ترقی، محمود كوثر، حسین پرورش، پرویز ممنون، داریوش آشوری، حمید سمندریان، علی رفیعی: باری: همه قبیله من عالمان دین بودند/ مرا معلم عشق تو، شاعری آموخت. در این وفور نعمت و حضور بزرگانی كه اهالی اندیشه بر شرف صدور و عزّ و آفرینها میگویند با بر و بچهها در «هنرها» می پلكیدیم و میگفتیم: «میگریزی زمن كه نادانم/ یا بیامیز یا بیامیزم»
چه ایام خوشی: یاد باد آن روزگاران، یاد باد. و حالیا نسل بی جانشین اینان، به كدامین رتبت و مرتبت و سطر و شطر سقوط كرده؟ چندان كه نسل فروزانفرها و معینها و هماییها نیز در نسلهای پیش از نسل ما به چه جایگاهی آوار شدهاند؟ به قول مرحوم بهار: از ملك هنر نادرهكاران همه رفتند/ شو بار سفر بند كه یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده كه در دامن صحراست / گوید چه نشستی كه سواران همه رفتند/ داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو/ كز ملك هنر لالهعذاران همه رفتند
و ما یك دو سه تن كه دوست شفیقم «نصرالله قادری» دایماً ما را چشم میزند و بر من ثابت شده كه چشمهایش نیز «شور» نیست در پسله پستوهای مستأجری پیاپی هروله میرویم و یله تا: «داروگ كی میرسد باران؟» پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص) با یكی از اصحاب از قبرستانی عبور میكرد. رسول خدا فرمود: «به خدا قسم كه نیمی از این خفتگان زودتر از موعد اجلشان از «چشمزخم» در اینجا آرامیدهاند.» این روایت از پیامبر است و حالیا ما كه پیرانهسر، زمزمهگر این شعر شاملوی بزرگ هستیم: «نه این برف را دیگر سر باز ایستادن نیست. برفی كه به موی و بر ابروی ما مینشیند.» و حالیا من و داوود كه موهای سپید را، هم چون كبوتران از سر شانه پر میدهیم و به انتظار تا نوبت «غزل خداحافظی» ما كی برسد؟
این جمله معترضه را هم از زندهیاد یار سفر كرده «م. امید» بیاورم كه در آخرین مجموعه شعرش: «تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم» مرگ و رحیل ثلمهگونهاش را پیشگویی كرد و در یاسین سطرهای مقدمه كتابش از «غزل خداحافظی» گفت و به سالی بعد مثل مرغابیها پرواز كرد و به هوا رفت.
گرچه گلچین نگذارد كه گلی باز شود/ تو بخوان مرغ چمن بلكه دلی باز شود.» و چه مانعی دارد، بگذار این مسطوره كه انگیزهاش نگرش و نگارش كتاب «زلیخانامه» به خامهٔ پرمایهٔ عزیزم داوود فتحعلی بیگی است، به «دل نامه» بدل شود؟ شعری از زندهیاد «حسین پژمان بختیاری» كه حسب حال و وصف حال است و از قدیم گفتهاند: «وصف العیش نصف العیش»
در كنج دلم عشق كسی خانه ندارد
كس جای در این كلبه ویرانه ندارد
دل را به كف هر كه نهم باز پس آرد
كس تاب نگهداری دیوانه ندارد.»
۶۱۶۷۴;
دوستان شرح پریشانی من گوش كنید
قصه بی سر و سامانی من گوش كنید
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
اوّل آن كس كه خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
حالیا عاشق سرگشته فراوان دارد
كی سر و كار به این بی سر و سامان دارد
شرح این قصه جانسوز نهفتن تا كی
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا كی
(وحشی بافقی)
متن «زلیخانامه» متنی تكنیكی یا به قول قاتلش یك متن اجرا یا «متن صحنه» است. فتحعلی بیگی با توجه به شناخت موسّعی كه از مفهوم نمایشهای ایرانی و یا اساساً استدراك (Conseption) نمایش شرقی دارد، نه متنی ادبی به رغم آنكه «زلیخانامه» لابه لا مملو از شعر و سخن ادیبانه است كه متنی برای روی صحنه است. خطّ ادبی اگر نمیبریم ـ كه میبریم ـ یا در حسرت كلامی مرصّع و مینیاتوری تا به اختتامیه میمانیمـ كه نمیمانیمـ به دلیل همان برداشت به قاعده از تكنیكال تخت حوضی، تعزیه و پردهخوانی در ژانر (Genre) نمایشهای ایرانی و شیوههای نگارش متون صحنهای در گانه و گونه حفظ سنّت از یك سو و نوآوریهای محتاطانه و میانهروانهـ چندان كه به دامگاه مدرنیسم صوری و پوشالی در نغلطدـ از سوی دیگر است. به بیان دیگر «زلیخانامه» هلو برو تو گلو و برای دست گرفتن و بر صحنه بردنش به اصطلاح «راحتالحلقوم» و «سهل الوصول» است. نه ویرایش لازم دارد نه نیاز به كمرنگ كردن بار ادبی متن همچون اكثر متون دراماتیزه برگرفته از این نوع متون كه به شدت غیر قابل اجرا و «ادبی» (Closet) ـ اند ـ دارد و خاصه در گفتوگونویسی سهل ممتنعاند: «شعار لابهلای متن «یوسف و زلیخا» از جامی، تعزیه یوسف و زلیخا منسوب به میر عزا، صدقیزاده و … به عاریت گرفته شده است.»
همایون علی آبادی«داوود» آدمی بیادعا، فروتن و با آزرم است. از هیاهوگریزان و از چربك زنی و شارلاتانیسم كه سكه رایج بازار و بلبله و بلبشوی تئاتر امروز ماست دور و مبرّاست. هر چه هست با تواضع و طوع و خاكساری سر در جیب مراقبت و مكاشفت فرو برده وبه قول نیما «او سرخویش گرفته به كار» و درخت تناور میوه میدهد: من هم بیتعارف و تقریط و خلاف آمد پیش داوری اولم این متن را «رنسانسی» در متننویسی آیینی / سنتی روزگارمان میانگارم. فتحعلی بیگی آنچه درچنته و شناخت دارد با حفظ یك ویژگی ممتاز بر عرصات صحیفه آورده. بسیار میداند و موجز و منجر مینویسد:
كم گوی و گزیده گوی چون در/ تا، ز اندك تو، جهان شود پر
متن ۱۵ تصویر دارد، هر كدام مسمّای اسمی: در «تصویر نهم» به نام «قصر آینه» یك شگرد نمایشهای تخت حوضی آورده شده:
دایه ـ آقا نقاش باشی
نقاش ـ بعله!
دایه ـ شمایل میكشی؟
نقاش ـ بعله!
دایه ـ یه یار خوش ادا؟
نقاش ـ بعله!
دایه ـ دست و پا حنا؟
نقاش ـ بعله!
دایه ـ پریرویی میخوام
نقاش ـ میكشم
دایه ـ سیه مویی میخوام
نقاش ـ میكشم
دایه ـ آقا نقاش باشی!
نقاش ـ بعله!
دایه ـ چشم خمارمیخوام.
نقاش ـ دیگه چی؟
دایه ـ لپ نگار میخوام.
نقاش: دیگه چی؟
(تا آخر)
العاقل فیه یكفی الاشاره درامنویس این شگرد و شیوه مطبوع و دلپذیر را دراقل زمان قطع میكند. این مفهوم «ایجاز» است. تطویل به لاكایل نمیكند تا مخاطب به قولی «خوش خوشانش» شود و با «من بمیرم و تو بمیری» آثار تخت حوضی براوراق كتاب بیفزاید و سبب سلسلهالقول شود. از سویی «زلیخانامه» نمونهای الگو برای كاربرد شعر و ادب فارسی بر صحنه است. (جامی ـ میرعزا) برای بازنویسی «ایرونی» است. اشعار كوتاه، پیوندش با شعرهای تعزیه بهقاعده و مهمتر همان صحنهاینویسی و دست كارگردان را برای شیوههای اجرایی بارز و مفتوح گذاردن است و بس. نمیخواهم به شیوهٔ مرضیه جراید فراید از یك «اتفاق» در عرصهٔ متون آیینی/سنتی دم بزنم. اما حبّذا! داوود این بار كوه نه موش كه «فیل» زایید. داوود در عین حال سخت محتاطانه و «كنسرواتیو» متن نوشته و حتماً بر این باور بوده كه
یا مكن با پیلبانان دوستی
یا بنا كن خانهای در خورد پیل
پس از سالها، اثری از فتحعلی بیگی به «حلیه طبع» آراسته شده و دراین كاروان حلّه، متنی جمع و جور ـ كوچك و ساده ـ و نه سطحی ـ و بیادعا نوشته و من برآنم كه داوود جان! «وقتی می نویسی یا بر صحنهای اتاقت مركز جهان است و شگفتا و حیرتا! كه تو همیشه نگران «صحنه» و كارگردان و «معین البكا»یی ـ چرا؟ چون تو خود كارگردان و «آدم تئاتری» هستی و با شناخت به ملاحظات و ابعاد صحنه قلم درمیدان پر فصاحت و بلیغ صحنه میگردانی. میتوان به «زلیخانامه» بیاعتنایی كرد. نادیدهاش گرفت و چندان كه رسم زمانه است «پاسدار خاموشی» شد و توطئه سكوت كرد. اما داوود در مواجهه با آثار معاصر بهترین نوع وفاداری را به داستانها و قصص ایرانی/ اسلامی به جا آورده. میدانید در این اثر، درامنویس چه كرده؟ «آری! او خوب خیانت كرده.» و این سخنی از بزرگی است كه: «بهترین نوع وفاداری خوب خیانت كردن است.» در هر حال «زلیخانامه» یك «طومارسنتی» است با «نظارت عالیه» یك تئاتری كاركشته و چربدست و چیره دست و متنی نوشته كه تمثیلی است از رسیدن زلیخا از بت پرستی به خدا پرستی به بركت عشق یوسف (ع) متأثر است از فن نگارش طومار نقل و تعزیه و تقلید:
یوسف گم كشته باز آید به كنعان غم مخور
كلبهٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست