چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا

سیمون وی(Simone Weil)


سیمون وی(Simone Weil)
سیمون وی، فیلسوف و جست‌وجوگر دینی فرانسوی در سال ۱۹۰۹ در پاریس زاده شد و در ۱۹۴۳ در ۳۴ سالگی مرد. او در طول زندگی خود فقط چند قطعه شعر و چند مقاله منتشر كرد، اما پس از مرگش آثار او در ۱۶ جلد به چاپ رسید، از جمله كتاب‌های ثقل و فضل الهی (۱۹۴۶)، نیاز به ریشه‌ها (۱۹۴۹) كه آن را مهم‌ترین اثر او شمرده‌اند. او در این كتاب می‌نویسد: «گسستن از ریشه‌ها طاعون بزرگ قرن بیستم است» و نیز می‌نویسد: «نادیده گرفتن گذشته برابر با نادیده گرفتن امور فوق طبیعی است». دیگر آثار او عبارتند از: در انتظار خداوند(۱۹۵۰)، نامه به یك كشیش (۱۹۵۱، ترجمه فارسی ۱۳۸۲)، یادداشت‌ها (سه جلد ۶ـ۱۹۵۱)، شهودهای ماقبل مسیحی (۱۹۵۱)، ظلم و آزادی (۱۹۵۵)، درباره علم، ضرورت و عشق به خدا (۱۹۶۹).
سیمون وی پس از مرگش به عنوان اندیشمندی جست‌وجوگر شهرت بسیار پیدا كرد. تی.اس. الیوت، شاعر پرآوازه انگلیسی او را دارای نبوغی بسان نبوغ قدیسان خوانده است.
سیمون وی -همان طور كه محققان زندگی و اندیشه‌های او از جمله لسلی فیدلر و ژاك كابائو (كه نخستین زندگینامه او را نوشت) گفته‌اند- به هیچ روی متفكری نظام‌مند یا نظام‌ساز نبود. پاره‌ای از بصیرت‌های عمیق او به شكل كلمات قصار بیان شده است. افزون بر این، او به جای پرهیز از فقدان انسجام بیشتر به دنبال آن بود. بنابراین تقلیل دادن اندیشه‌های او به مجموعه واحدی از عقاید، گمراه‌كننده خواهد بود. با وجود این، پاره‌ای مفاهیم محوری وجود دارد كه او همواره به آن‌ها رجوع می‌كند؛ اندیشه‌ها و مفاهیم كلیدی كه چه بسا نزد او تغییر یافته باشند، اما او بكلی آن‌ها را رها نكرده است. برخی از مفاهیمی كه در قلب تفكر او جان دارند، عبارتند از: مفهوم خوردن، نگریستن و گام سپردن، مفهوم سنگینی یا ثقل و نور، و مفهوم بندگی، برهنگی و بازآفرینی. مفاهیم خوردن و نخوردن در عین حال كه مفاهیمی بسیار ساده به نظر می‌رسند، گوشه‌هایی از شخصیت و زندگی او را هم نشان می‌دهند. مثلاً زمانی كه ۵ ساله بود، از خوردن شكر خودداری می‌كرد، چون می‌دید به سربازان شكر نمی‌رسید. بعدها برای همدردی با بیكاران و فقیران گاه از غذا خوردن پرهیز می‌كرد.
حتی گفته‌اند كه این كارها در ضعیف شدن جسم او و مرگش بی‌تأثیر نبوده است، علاوه بر این چند سالی برای همدلی با كارگران در كارخانه داوطلبانه كار می‌كرد. حكایت‌های مذهبی‌ای هم كه مورد علاقه‌اش بود، ناظر به خوردن بودند، از جمله سیب خوردن حوا (طبق اعتقادات مسیحی)، یا حكایت دو پرنده در اوپانیشادها (كتاب مذهبی بزرگ آیین‌های هند) كه حاوی تمثیلی بر مبنای خوردن است. به عقیده سیمون وی دو نوع خوردن وجود دارد: «خوردن» زیبایی و معشوق روی این كره خاكی كه یك اشتباه سنگین است، و «خوردن» معجزه‌گون كه در آسمان است، در بارگاه پروردگار. سیمون وی می‌نویسد: مشكل بزرگ زندگی انسان این است كه نگریستن و خوردن دو عمل متفاوتند.
فقط در فراسوی آسمان، در جایگاه خداوند، آن‌ها یك چیزند. شاید بتوان گفت جرم و جنایت و فساد و تباهی تقریباً همیشه یا حتی شاید همیشه ذاتاً كوششی هستند برای خوردن زیبایی؛ خوردن چیزی كه فقط باید به آن نگریست. در این كره خاكی ما فقط باید به «گرسنگی و تشنگی» خرسند باشیم. در واقع ما باید به استقبال گرسنگی برویم و تشنگی به دست آوریم، زیرا این یگانه برهانی است كه راجع به وجود خدا داریم كه فقط او می‌تواند نیاز ما را برآورد و گرسنگی‌مان را برطرف سازد، اما در عالم مخلوق «غایب» است. وجود گرسنگی را انكار نكردن و همچنان نخوردن آنچه ممنوع است، معجزه رستگاری است. این موضوع حتی در سطح دوستی‌های بشری هم صادق است. «معجزه‌ای كه به مدد آن شخص بدین راضی می‌شود كه با فاصله و بدون آن‌كه نزدیك شود، به موجودی كه خوردن آن برایش ضروری است بنگرد و این موضوع در سطح الهی چقدر بیشتر صدق می‌كند. سیمون وی در این باره می‌نویسد: اگر حوا در لحظه‌ای كه به میوه نگاه می‌كرد، گرسنه بود، اما تنها به آن نگاه می‌كرد، بدون آن‌كه یك قدم به آن نزدیك شود، معجزه‌ای می‌كرد همانند معجزه دوستی كامل.»
در توضیح اندیشه سیمون وی می‌توان گفت در خوردن به طور كلی نوعی آسودگی و انبساط و فراغت از فكر هست، نوعی شتاب و ناآرامی قبل از خوردن و كرختی و خواب آلودگی و بی‌دردی پس از خوردن اما در نگریستن، انتظار و دوراندیشی و تأمل نهفته است. امروزه هم می‌گوییم انسان حقیقت‌بین نه حقیقت‌خور. (در نوشته زیبای «باغ ابزرواتور» دقیقاً از همین مفاهیم استفاده شده است. حتی فضاسازی آن هم برهمین اساس است. در ابتدا، در آن باغ غریب دختر تنها را می‌نگرد كه به دوردست‌ها چشم دوخته است و در پایان روایت كه به رستوران (محل خوردن) می‌رود و باز آن دختر را می‌بیند كه حالا دیگر كاملاً سرحال و شاداب است و نشانی از آن احساس غربت‌ها و دلتنگی‌های رازآمیز در او نمی بیند). سیمون وی می‌گوید: «نگریستن است كه ما را نجات می‌دهد و رستگار می‌سازد نه خوردن.» او حتی اعتقاد دارد كه اساساً دین چیزی جز نوعی نگریستن (یا بینش) نیست. از نظر سیمون وی روی آوردن به خدا به معنای تمایل و تلاش پذیرنده و در انتظار خدا بودن است.
ولی خوردن یك فعالیت ارادی و تلاشی نادرست برای به تصرف درآوردن آن چیزی است كه فقط می‌توان آن را آزادانه دریافت داشت. آزادی و اختیار انسان عبارت است از توانایی بر روی آوردن یا خودداری از روی آوردن به آنچه خدا برای ما مقرر داشته است. وی در تأكید بر اینكه نگریستن است كه ما را نجات می‌دهد، این مثال را می‌زند: مانند وقتی كه فرد در برابر ماری خطرناك قرار می‌گیرد و تنها راه نجات او آن است كه حركتی نكند و به آن نزدیك نشود و فقط به آن «بنگرد».
سیمون وی گذشته از این، از مفهوم گام سپردن هم استفاده می‌كند و می‌گوید آنچه خواسته و هدف واقعی ماست، بالای سر ما قرار دارد، نه روبه‌روی ما. نمی‌توانیم با یك گام به جلو به آسمان صعود كنیم. در توان ما نیست كه در جهت عمودی سیر كنیم. اما اگر مدتی دراز به آسمان «بنگریم» خداوند ما را فرامی‌برد. ما آزادیم فقط برای آنكه جهت نگاهمان را تغییر دهیم. نمی‌توانیم به سوی آسمان گام بزنیم و به بالا صعود كنیم، مگر آنكه فضل و رحمت خداوند ما را فرا ببرد.
سیر صعودی برای ما غیرممكن است، زیرا جهان جایگاه ثقل و وزن مرده است. كل عالم را -همان طور كه از طریق حواس و تخیل می‌دانیم- خدا به نیروی مكانیسم، به ضرورت و نیروی كور وانهاده است و به این قانون فیزیكی اولیه كه هر چیز بنابر قاعده ثقل به طرف پایین سیر می‌كند. سیمون وی معتقد است كه عمل خلقت مستلزم كناره‌گیری و روی برگرداندن خالق از مخلوق است، در نتیجه مجموع خدا و جهان او و همه مخلوقاتش كمتر از خود خداست. سیمون وی كه متفكری نظا‌م‌مند نیست، تحت تأثیر وجودشناسی بودایی این نظر را مطرح كرد كه خدا جهان را به حال خود وانهاده و از آن كناره گرفته تا جهان بتواند وجود داشته باشد و در آن تأثیر نمی‌گذارد، مگر آن‌كه در مواردی خاص فضل و رحمت خاصش مانند پرتوی نور در قلمرو تاریك و ظلمانی قطعیت عالم طبیعت نفوذ می‌كند.
باوجود این، ما باید این جهان را دوست بداریم، این غیاب خداوند را كه به سبب آن وجود داریم. فقط به واسطه جهان می‌توانیم وجود غیرحاضری را كه تنها به او می‌تواند نجاتمان دهد، درك كنیم. وی می‌نویسد: در زیبایی جهان ضرورت خشن و فاقد شعور به متعلق عشق بدل می‌شود. چه چیزی زیباتر از فروخفتن امواج دریا یا لایه‌های كوه‌ها كه هر دو نمودهایی از فعل ثقل هستند. به دید سیمون وی جهان تنها واقعیتی است كه در دسترس ماست و اگر آن را با تمام خوف‌انگیزی‌های آن دوست نداشته باشیم، مطمئناً به دوست داشتن خیال‌پردازی‌های خودمان می‌رسیم. دوست داشتن رؤیاها و خودفریبی‌های‌مان، یا آرمان‌شهرهای سیاستمداران یا وعده و وعیدهای مربوط به آینده. نفس انسان هزاران راه برای طفره رفتن از این عشق به جهان دارد؛ جهانی كه به تعبیر وی «حداكثر فاصله بین خدا و خدا» است. به دید سیمون وی اوج زندگی قدیسانه لحظه‌ای است كه شخص به ناامیدی كامل برسد و كاملاً «بنده» شود، برهنه و بی‌برگ و مصلوب بسان فقر و صفای روحانی مسیح. (سیمون وی به مسیح عشق می‌ورزید. یكی از جمله‌های مشهور او در این باره این است: هربار كه مسیح را بر صلیب به یاد می‌آورم، مرتكب گناه حسادت می‌شوم.») سیمون وی مصلوب شدن مسیح را كه یك دیدگاه خاص مسیحی است، به نوعی تسلیم شدن در برابر پروردگار در اوج ناامیدی می‌فهمید. او نقطه نهایی پارسایی را تسلیم مطلق می‌دانست؛ تسلیم آخرین باقیمانده‌های خودپرستی. ما باید نفوس خود را بازبیافرینیم، باید هر آنچه را كه تاكنون از من (I) خود مراد می‌كردیم، وانهیم تا عشق الهی بتواند آزاد و رها در فضایی كه پیش از این خودمان اشغالش كرده بودیم، سیر كند و بار دیگر وجودمان را یكسره به خود بپیوندد؛ همان سه گانه رازآمیز خدا، انسان، عشق. «ما برای همین آفریده شده‌ایم، فقط برای همین.»
سیمون وی در كتاب «در انتظار خداوند» نظرات خود را درباره دین به طور كلی بیان می‌كند كه در این‌جا تنها به چند نكته از آن اشاره خواهد شد. او در فصلی با عنوان عشق به شعائر و اعمال دینی می‌نویسد: عشق به دین نهادینه یا رسمی اگرچه نام خدا ضرورتاً با آن همراه است، در ذات خود عشق غیرصریح و نه صریح به خداست. خدا در شعائر دینی حضور دارد وقتی آن‌ها پاك و پیراسته باشند، همان‌طور كه در زیبایی جهان و در همسایه‌مان نیز حضور دارد. دین چیزی جز ذكر و یاد خداوند نیست؛ ذكر و یادی قلبی كه در ادیان مختلف به زبان‌های گوناگون ادا می‌شود. البته درست است كه همه ادیان وسیله و واسطه مناسبی برای ذكر نام و یاد خدا نیستند، اما به طور كلی تشخیص ارزش نسبی ادیان كار بسیار دشواری و بلكه غیرممكنی است. سیمون وی علت آن را این می‌داند كه دین فقط از درون و با همدلی قابل شناختن است. دین، شكلی از تغذیه است و دشوار است درك طعم و مزه و ارزش غذایی چیزی برای كسی كه هرگز از آن نخورده است.
به نظر سیمون وی تاریخ نشان می‌دهد كه غالباً و شاید همیشه چنین بوده است كه آن انسان‌هایی كه به عالی‌ترین مراتب معنویت رسیده‌اند، در عشق‌شان به سنتی كه از آن به منزله نردبان صعود خود استفاده كرده‌اند، مصمم‌تر می‌شوند.
برهنه و بی‌ادعا در برابر پروردگار: ما در عالم رؤیاهای خود به سر می‌بریم. باید این پندارمان را كه مركز جهان هستیم، رها كنیم و نور حقیقی را ببینیم و سكوت حقیقی را بشنویم. باید خودمان را از خداانگاری‌های دروغین خالی كنیم، باید خودمان را نفی كنیم. ما مركز عالم نیستیم. باید تشخیص دهیم كه هر نقطه در جهان بیكسان مركز است و مركز حقیقی بیرون از جهان است. در آن صورت همه چیز برایمان متحول می‌شود. باز همان رنگ‌ها را می‌بینیم و همان صداها را می‌شنویم اما به نحوی نو...
منبع : موسسه گفتگوی ادیان