یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پیش از غروب - BEFORE SUNSET


پیش از غروب - BEFORE SUNSET
سال تولید : ۲۰۰۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : آن‌واکر ـ مک‌بی و ریچارد لینکلیتر
کارگردان : لینکلیتر
فیلمنامه‌نویس : ژولی دلپی، ایتان هوک و لینکلیتر، برمبنای داستان کیم کریزان و لینکلیتر از شخصیت‌های خلق شده توسط خودشان
فیلمبردار : لی دانیل
هنرپیشگان : ایتان هوک، ژولی دلپی، ورنون دوبچف، رودولف پولی، دیابولو و آلبر دلپی
نوع فیلم : رنگی، ۷۷ دقیقه


̎جسی̎ (هوک) و ̎سلین̎ (دلپی) غریبه‌هائی بودند که شب پُرحرفی را به اتفاق در وینِ اتریش صبح کردند. نُه سال بعد، ̎جسی̎ کتابی دربارهٔ برخورد کوتاه آن شبشان نوشته است. ̎جسی̎، طی یک ̎تور̎ سریع اروپائی برای معرفی و تبلیغ کتابش، در پاریس دوباره ̎سلین̎ را ملاقات می‌کند. او پیش از پرواز و برگشتن به آمریکا، به اتفاق ̎سلین̎ در پاریس قدم می‌زنند، در کافه‌ای می‌نشینند و بر روی رودخانهٔ سن قایقی تفریحی سوار می‌شوند و گرم و صمیمانه با هم گفت‌وگو می‌کنند: ابتدا، دربارهٔ جزئیات زندگی فعلی و ارتباط‌هایشان و سپس دربارهٔ احساس ماندگاری که هنوز نسبت به یک‌دیگر دارند.
● در عصری که دنباله‌ها، محصولات شماره‌دارِ یک خط تولیدِ مضحک شده‌اند، سخت می‌توان به یاد آورد که زمانی فریتس لانگ یا سرگئی آیزنشتاین یا ساتیاجیت ری برای فیلم‌هایشان دنباله می‌ساخته‌اند تا داستانی را کامل‌تر و غنی‌تر کنند و به سرنوشت شخصیت‌های خود اهمیت بخشند. در دوران ما، دنباله‌ای به هوشمندی و زیبائی پیش از غروب یافت نمی‌شود. در ۱۹۹۵، ̎سلین̎ و ̎جسی̎ در وین از هم جدا شدند و این وعده را دادند که شش ماه بعد همین‌جا دوباره ملاقات کنند. پیش از طلوع با تصاویری پایان می‌گرفت که می‌گفتند این ملاقات ̎رخ نخواهد داد̎. اما چه کسی می‌داند که آینده برایش چه در توبره دارد؟ لینکلیتر و بازیگرانِ وفادار و فداکارش، هوک و دلپی، تصمیم گرفتند نُه سال بعد ملاقاتی دوباره برای ̎سلین̎ و ̎جسی̎ برگزار کنند. فیلم‌نامه حاصل کار هر سه نفر روی نحوهٔ این تجدید دیدار در پاریس بود. آنها نه تنها فرصت دومی به مخلوقات خود می‌دهند، بلکه فیلمی بازتابنده را به آنها تقدیم می‌کنند. موضوع ابتدا پنهان و بعد آشکار پیش از غروب، آگاهی به اثرات پایدار آن لحظه‌های رمانتیکی است که پیش از طلوع را می‌ساختند و از تماشاگر فعال دعوت می‌شود تا ̎سلین̎ و ̎جسیِ̎ امروز را با دیروز مقایسه کند، گذر زمان را در چهره و رفتار و گفتارشان لمس کند و هفتاد و هفت دقیقه زمان واقعی راه رفتن و حرف زدن آنها را دنبال کند. دقایقی که شخصیت‌ها و تماشاگر به یک اندازه دغدغهٔ چگونه سپری شدنشان را دارند. پیش از طلوع منتقدانی را برانگیخت تا لینکلیتر را بدل آمریکائی اریک رومر بدانند و این مقایسه‌ای است که با پیش از غروب تأیید و اثبات می‌‌شود. این فیلمی است نفس‌گیر که تعلیق‌اش، ناشی از انتظار برای پاسخی است که یکی از دو شخصیت به دیگری می‌دهد و سپس جمله‌ای که در مقابل گفته خواهد شد و ... ابزاری که این دو شخصیت برای ایجاد ارتباط دارند، گفت‌وگوهائی است که در تنگنای زمان، بدون فکر قبلی و با در نظر گرفتن تمام جوانب باید گفته شوند. ̎سلین̎ و ̎جسی̎ نه تنها زندگی‌شان را مرور و جنبه‌های از دید دورماندهد آن را برای دیگری افشا می‌کنند، بلکه گوئی شرحی بر خودِ فیلم، خودِ این موقعیتِ ناراحت پُرمایه (که البته هر دو طرف از آن استقبال می‌کنند) و کاری که می‌توان با آن کرد، ارائه می‌کنند؛ یا بهتر بگوئیم، آنها پیش از طلوع و آن‌چه بر سر شخصیت‌های آن فیلم پس از پایان داستان رخ داده (و مگر یکی از رویاهای دلخواه تماشاگر خودفریب و غریزی سینما همیشه فکر کردن به این ̎سرنوشت خارج از قاب̎ نبوده است؟) را مورد بازنگری و تفسیر قرار می‌دهند تا خود را در زمان حال‌ای معلّق و ̎باز̎ و در نتیجه هیجان‌انگیز بازیابند. آنها رمانتیک‌های عاقل و بالغِ کم‌نظیری هستند چون لینکلیتر، هوکی و دلپی می‌خواهند به ̎سلین̎ و ̎جسی̎ فرصت دهند تا با فاصله و تا حد امکان خویشتن‌داری، احساس‌ها و خاطره‌هایشان را لمس کنند و بگذارند آن دیگری نیز لمس کند. معجزه‌ای که کرده‌اند را در نحوهٔ حرکت گفت‌وگوها از شوق و نزاکت اولیه، ارائه اطلاعات جنبی و تبادل دیدگاه دربارهٔ مسائل غیرشخصی ـ که ضمن بحث از تفاوت نگرش آمریکائی و فرانسوی به چیزها پُر کنایه می‌شود ـ به‌سوی صمیمیت، خودمانی شدن، حسرت، یادآوری انتخاب‌های غلط و اعتراف‌های مؤثر شخصی می‌توان دید و این‌که در طول این مسیر چگونه از دست‌اندازِ احساساتی شدن دروغین و دلخوشی‌های بی‌جا می‌گریزند و ̎سلین̎ و ̎جسی̎ را صحیح و سالم به مقصد می‌رسانند. برای رابطهٔ این‌دو، هیچ اطمینانی در کار نیست. اما دست‌کم آنها پی برده‌اند که آدم وقتی جوان است، حماقت می‌کند و فکر می‌کند بی‌نهایت فرصت در پیش رویش خواهد داشت، در حالی‌که چنین نیست و کتاب، ̎جسی̎ از نظر ̎سلین̎ بدترین ضربهٔ اخیرش بوده چون به یادش آورده که تمام امیال و اشتیاق‌های رمانتیکش را چگونه در گذشته دفن کرده؛ کاری که ̎جسی̎ با ارائهٔ ازدواج ناموفق و عاری از ̎شادی و خنده̎ خود به نوعی دیگر انجام داده است. صحنهٔ اتومبیل، تا مرز انفجار عواطف زخم خورده و متلاطم پیش می‌رود ـ دست ̎سلین̎ لحظه‌ای در هوا به نوازش برمی‌خیزد ـ و فقط با گفت‌وگو متوقف می‌شود. اما به‌رغم تمامِ نابکاری‌های تقدیر و غفلت‌های انسانی، پیش از غروب به این امید زنده است که انسان‌ها می‌توانند خود و دیگری را غافل‌گیر کنند و لینکلیتر به شخصیت‌هایش این اجازه و فرصت را با سخاوت تمام می‌دهد. پیش از غروب زیرکانه‌ترین و ̎لحظه‌ای̎ترین پایان‌های خوش را دارد: در آپارتمانِ شلوغِ ̎سلین̎ در ساختمانی قدیمی و پاریسی با پلکانی واقعاً رنگ و رو رفته، هم‌راه با یک ترانه‌خوانی دلپی با گیتار (سه ترانه نوشته و با اجرای او ـ در فیلم به کار رفته‌اند) و بالاخره میانجی‌گریِ صدای خفه و اطمینا‌ن‌بخش نینا سیمونه. پیش از غروب ـ مثل هم‌زادش در ۲۰۰۴، درخشش ابدی ذهن بی‌آلایش ـ فیلمی متا ـ رمانتیک است که قهرمان‌هایش به‌رغم آگاهی از تمام تلخی‌های احتمالی ـ یا قطعیِ ـ عشق، انتخابش می‌کنند. خودآگاهی به معنای کامل کلمه، ̎طبیعی̎ می‌شود و مثل نور طبیعی‌ای که در طول فیلم همیشه متوجه‌اش هستیم، گاه کم و گاه زیاد است. فیلم، از قلب این خودآگاهی، برای ̎سلینِ̎ افسرده و ̎جسیِ̎ دلسرد راه باز می‌کند و با طرز سهل و ممتنعی نشان می‌دهد که با یک دوربین که مرد و زنی را در حال گفت‌وگو و در واقع تلاش برای یافتن یک هم‌دل، ثبت می‌کند، نتیجه چه‌قدر نامحدود است: ̎سلین̎ و ̎جسی̎ در دههٔ چهارم زندگی‌شان دوباره آشنا می‌شوند، یک‌دیگر را کشف می‌کنند و ̎جوان̎ می‌شوند و به قول ̎جسی̎ ̎هیچ‌چیز به اندازهٔ این‌که واقعاً با کسی آشنا شوی، شگفت‌انگیز نیست̎.


همچنین مشاهده کنید