دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
نمونه هایی از فضائل و سیره فردی امام علی (ع)
![نمونه هایی از فضائل و سیره فردی امام علی (ع)](/mag/i/2/6zvdm.jpg)
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بازار كرباس فروشان آمد، دكانداری دید كه قیافه خوبی داشت، فرمود: دوتا لباس میخواهم كه قیمت آنها پنج درهم باشد، مرد برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین آنچه بخواهی در دكان دارم، امام دید كه دكاندار او را شناخت، لذا از آنجا دور شد.
به دكانی رسید كه فروشنده آن غلام بود، امام از او دو لباس خرید به پنج درهم، یكی را به سه درهم و دیگری به دور درهم، آنگاه به قنبر فرمود: سه درهمی را تو بپوش. قنبر گفت: آنرا شما بپوشید كه بالای منبر میروید و بر مردم خطبه میخوانید. امام فرمود: تو جوانی، آرزوی جوانی داری، من از خدایم شرم میكنم كه خود را در لباس بر تو ترجیح بدهم.
شنیدم رسول خدا (ص) درباره غلامان میفرمود: از آنچه میپوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه میخورید به آنها بخورانید:
«قال و انت شابّ و بك شَرَهُ الشّباب و انا استحیی من ربی أن اتفضّلَ علیك سمعتُ رسول اللّه (ص) یقول: اَلِبسوهم ممّا تَلْبَسون و اطعموهم ممّا تأكُلُون...»۱
●اخلاق پسندیده
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در راه كوفه با یك نفر «ذمی» راه میرفتند، مرد ذمی به او گفت: بنده خدا كجا میروی؟ فرمود: میخواهم به كوفه بروم، بعد از مدتی، مرد ذمی به راه دیگری برگشت و خواست از امام جدا شود، حضرت نیز به راه او رفت، مرد ذمی گفت : بنده خدا مگر نگفتی كه به كوفه میروم؟ اما فرمود آری به كوفه میروم،
ذمی گفت: اینجا راه كوفه نیست، حضرت فرمود: میدانم راه كوفه نیست، گفت: پس چرا با من میآیی؟ فرمود: كمال رفاقت آنست كه شخص در وقت جدا شدن به احترام رفیق، مقداری او را مشایعت كند، پیامبر ما به ما چنین یاد داده است.
«قال له امیرالمؤمنین (ع) هذا من تمام الصحبهٔ ان یشیّع الرجل صاحبه هنیئهٔ اذا فارقه و كذلك امرنا نبینا (ص)».
مرد ذمی گفت: آیا پیامبرتان چنین دستور داده است؟ فرمود: آری، ذمی گفت: پس آنكه به او ایمان آوردهاند در اثر این چنین اخلاق پسندیده است، گواهی میدهم كه من نیز بر دین تو هستم، آنگاه با آن حضرت به كوفه آمد و چون امام را شناخت اسلام آورد. ۲
● كاروتلاش
جوانی بنام ابی نیزر از فرزندان نجاشی پادشاه یمن در كودكی به مدینه آمد در محضر رسول خدا (ص) به اسلام مشرف گردید، او درخدمت آن حضرت زندگی میكرد، پس از رحلت رسول الله (ص) در خدمت فاطمه و فرزندان او (علیهم السلام) بود.
ابو نیزر گوید: من حراست دو مزرعه امیرالمؤمنین (ع) را به عهده داشتم كه یكی «عین ابی نیزر» و دیگری «بُغیبه» بود، روزی آن حضرت در مزرعه به من فرمود: طعامی برای خوردن هست؟ گفتم: دارم ولی آن را برای امیرالمؤمنین خوش ندارم، كدوی مزرعه است كه با روغن كهنه دنبه گوسفند تهیه كردهام،فرمود: بیاور، آوردم .
امام برخاست و در جوی آب دست خویش را شست، بعد مقدار از آن كدو را میل فرمود، سپس دست خویش را خاكمال كرد و با دو دست مقداری آب نوشید،بعد فرمود: ابانیزر دستها پاكترین ظرفند، آنگاه با رطوبت دستها شكم مبارك خویش را مسح كرد و فرمود: هر كه شكمش او را داخل آتش كند، خدا او را از رحمت خویش دور فرماید: «من ادخله بطنه فی النار فابعده الله».
آنگاه كلنگ را به دست گرفت و برای كندن چشمه به دورون آن رفت، كلنگ میزد و همهمه میكرد، سپس از چشمه بیرون آمد كه هنوز از آب خبری نبود، پیشانی آن حضرت عرق میریخت، دفعه دیگر داخل چشمه گردید، كلنگ میزد، آنگاه چشمه به آب رسید، آب مانند گردن شتر بیرون میزد امام به سرعت بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه میگیرم كه آن در راه خدا صدقه است .
ابا نیزر برای من دواهٔ و صحیفه بیاور، به زودی آن دو را محضرش آوردم نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم» علی امیرالمؤمنین این دو مزرعه معروف به عین ابی نیزر و بغیبه را صدقه جارجه بر فقراء اهل مدینه و ابن سبیل قرار داد.
خدا چهره علی را در روز قیامت از آتش جهنم نگاه دارد. این دو قابل فروش و هبه به دیگری نیستند تا روزی كه به خدا ارث رسند و او بهترین وارثان است مگر آنكه حسن و حسین به آن دو احتیاج پیدا كنند كه مطلق در اختیار آن دو میباشند.
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما تصدق به علی امیرالمؤمنین تصدق بالضیعتین المعروفتین بعین ابی نیزر و البغیبهٔ علی فقراء المدینهٔ و ابن السبیل لیقی الله بهما وجهه حرالنار یوم القیامهٔ لاتباعا ولا توهبا حتی یرثهما الله و هو خیر الوارثین الا ان یحتاج الیهما الحسن و الحسین فهما طلق لهما و لیس لغیرهما».
محمد بن هشام گوید: امام حسین (ع) را قرضی پیش آمد، معاویه به او نوشت حاضرم «عین ابی نیزر» را به دویست هزار دینار بخرم، امام قبول نفرموده وگفت: «انّما تصدق بها ابی لیقی الله وجهه حّرالنار» من به هیچ قیمتی آنرا نخواهم فروخت (الكنی والالقاب كلمه مبرد، سیرالائمهٔ ج ۱، ص ۳۲۱).
● تواصع وفروتنی
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دید زنی مشك آبی به دوش گرفته میبرد، امام مشك آب را از او گرفت، و به محلی كه زن میخواست، آورد آنگاه از حال زن پرسید، زن گفت: علی بن ابیطالب شوهر مرا به بعضی از ثغور فرستاد، در آنجا كشته شد، چند طفل یتیم برای من گذاشت، احتیاج مرا وادار كرده برای مردم خدمت كنم، تا خود و اطفالم را تأمین نمایم.
امام سلام الله علیه از آنجا بازگشت، شب را با ناراحتی به روز آورد، سپس زنبیلی كه در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن كرد، بعضی از یارانش گفتند: بگذارید ما ببریم فرمود: كیست كه بار مرا در قیامت بردارد؟ چون به درخانه زن رسید، زن پرسید كیست؟ فرمود: من همان بنده خدا هستم كه دیروز مشك آب را برای تو آوردم، در را باز كن برای بچههایت طعام آوردهام.
زن گفت: خدا از تو راضی باشد و میان من و علی بن ابیطالب حكم كند، سپس در را باز كرد، امام داخل شد، فرمود: من كسب ثواب را دوست دارم، میخواهی تو خمیر كن و نان بپز و من بچهها را آرام كنم و یا من خمیر كنم تو آنها را آرام كنی؟ زن گفت: من به نان پختن آگاهترم، زن شروع به خمیر گرفتن كرد، امام گوشت را آماده كرد، لقمه لقمه به دهان اطفال گوشت و خرما میگذاشت و به هر یك میفرمود: علی را حلال كن در حق تو قصور شده است .
چون خمیر آماده شد، زن گفت: بنده خدا تنور را آتش كن، امام صلوات الله علیه تنور را آتش كرد، حرارت شعله به چهره آن انسان مافوق میرسید میگفت: بچش یا علی این سزای كسی است كه زنان بیوه و اطفال یتیم را ضایع كند،
در این میان زنی از همسایه داخل خانه شد او امیرالمؤمنین (ع) را شناخت به زن صاحب خانه گفت: وای بر تو این كسیت كه برای تو تنور را آتش میكند؟ زن جواب داد مردی است كه به اطفال من رحم كرده است، زن همسایه گفت: وای بر تو این امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است .
آن زن چون امام را شناخت پیش دوید و گفت: «و احیائی منك یا امیرالمؤمنین» ای امیر مؤمنان از شرمندگی آتش گرفتم، مرا ببخشید، امام (ع) فرمود: «بل واحیائی منك یا امهٔ الله فیما قصرت فی حقك» بلكه من از تو شرمندهام ای كنیز خدا در حق تو قصور شده است .۳
● زهد
احنف بن قیس میگوید: روزی به دربار معاویه رفتم، وقت ناهار آن قدر طعام گرم، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند كه تعجب كردم بعد طعام دیگری آوردند كه آنرا نشناختم، پرسیدم این چه طعامی است ؟
معاویه جواب داد: این طعام از رودههای مرغابی تهیه شده، آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نیشكر در آن ریختهاند.
احنف بن قیس گوید: در اینجا بی اختیار گریهام گرفت، گریستم، معاویه به حال تعجب گفت: علت گریهات چیست؟ گفتم: علی بن ابیطالب (ع) یادم افتاد، روزی در خانه او بودم، وقت طعام رسید فرمود میهمان من باش آنگاه انبانی مهر شده آوردند، گفتم در این انبان چیست؟ فرمود: آرد جو «سویق شعیر».
گفتم: آیا میترسید از آن بردارند یا نمیخواهید كسی از آن بخورد؟ فرمود نه، هیچ یك نیست، بلكه میترسم حسن و حسین بر آن روغن یا روغن زیتون داخل كنند، گفتم: یا امیرالمؤمنین مگر این كار حرام است؟ فرمود: نه بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقراء نشود، - هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باك سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست .
فقال (ع) «لا ولكن یجب علی ائمهٔ الحق ان یعتدوا انفسهم من ضعفهٔ الناس لئلا یطغی الفقیر فقره» معاویه گفت: ای احنف مردی را یاد كردی كه فضیلت او قابل انكار نیست .۴
جمله اخیر امام صلوات الله علیه در نهجالبلاغه خطبه ۲۰۷ در جواب عاصم بن زیاد به این عبارت آمده است: «قال و یحك لست كأنت ان الله فرض علی ائمهٔ العدل ان یقدروا انفسهم بضعفهٔ الناس كیلا یتبیغ بالفقیر فقره».
● امر به معروف ونهی ازمنكر
روزی امیرالمؤمنین (ع) به خانه برگشت، هوا بسیار گرم بود، دید زنی ایستاده و میگوید: شوهرم به من ظلم كرده، مرا ترسانده و بر من تعدی كرده و قسم خورده كه مرا بزند، - ای ولی ذوالجلال برای دفع ستم پیش تو آمدهام - امام فرمود:
یا امهٔ الله مقداری صبر كن تا هوا خنك شود، سپس با تو انشاء الله به خانهات بروم. زن گفت: در صورت تأخیر، خشم و طردش بر من افزون خواهد شد، امام سر به زیر انداخت بعد سر بلند كرد و فرمود: نه والله باید حق مظلوم بدون زحمت گرفته شود.
خانهات كجاست؟ آنگاه با زن به طرف خانه او حركت كرد، چون به خانه رسید ایستاد و فرمود: السلام علیكم، جوانی از خانه بیرون آمد، حضرت فرمود، بنده خدا از خدا بترس، این بیچاره را ترساندهای و از خانه خارج كردهای .
جوان فریاد كشید: این كار به تو چه ربطی دارد؟ به خدا قسم چون تو را به شفاعت آورده او را آتش خواهم زد.
امام (ع) شمشیر بر كشید با كمی پرخاش، فرمود: من تو را امر به معروف و نهی از منكر میكنم تو من را با منكر جواب داده، كار خوب را منكر میشماری؟! در این بین عدهای از آنجا میگذشتند، حضرت را شناخته و سلام میكردند كه السلام علیك یا امیرالمؤمنین .
جوان دانست كه آن مرد ناشناس حضرت امیرالمؤمنین است، پیش آن حضرت تعظیم كرد كه: یا امیرالمؤمنین این جسارت را بر من ببخش، به خدای جهان سوگند كه در مقابل این زن مانند خاك میشوم كه مرا با قدم بمالد.
در این موقع امام صلوات الله علیه ذوالفقار را در نیام كرد و به زن فرمود: كنیز خدا به خانهات داخل شو، شوهرت را به آنچه قسم خورد مجبور نكن. ۵
و چون از آنجا برگشت این آیه را زمزمه میكرد: «لا خیر فی كثیر من نجواهم الا من امر بصدقهٔ او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نوتیه اجراً عظیما» ۶ خدا را حمد میكنم كه به واسطه من میان مردی و زنش سازش برقرار ساخت.● دستگیری ازمستمندان
نقل است: چون حسنین از دفن امیرالمؤمنین (ع) بر میگشتند در راه پیرمردی مریض و نابینا را دیدند كه گریه میكرد، امام حسن (ع) پیش آمد و فرمود: یا شیخ چرا گریه میكنی؟ گفت مردی هر روز شیر و آرد برای من میآورد، سه روز است كه نمیآید، امام فرمود: آن مرد كی بود؟ گفت: نمیشناسم، فرمود: او را تعریف كن؟ گفت: چهرهاش ندیدهام تا تعریف كنم. ولی با من چنان مهربانی میكرد كه یك مادر با فرزندش مهربانی میكند.
با من به نرمی سخن میگفت و با مهربانی پرستاری میكرد، اظهار انس مینمود و با من میخندید و آنگاه بر میگشت.
حضرت مجتبی (ع) فرمود: این صفت پدر ماست. خدا اجر تو را زیاد كند، او شهید شد، از دنیا رفت و اكنون از دفن او باز میگردیم. آن پیر مرد از شنیدن این خبر فریاد بلندی كشید كه مرگش درهمان فریاد او را دریافت و از دنیا رفت.۷
● زهد وبی اعتناییبه دنیا
امام صلوات الله علیه آنگاه كه برای كوبیدن آشوب بصره و فتنه طلحه و زبیر و عایشه، به آن دیار میرفت، در محلی بنام «ذی قار» اردو زده بود، ابن عباس، میگوید: به چادر آن حضرت داخل شدم دیدم: نعلین خویش را اصلاح میكند. چون مرا دید فرمود: ابن عباس این نعل چقدر قیمت دارد؟ گفتم: به چیزی نمیخرند، فرمود: به خدا قسم آن برای من از امیر بودن بر شما بهتر است، مگر آنكه بتوانم حقی را بپا دارم یا باطلی را از بین ببرم.
«قال لی: ما قیمهٔ هذا النعل؟ فقلت: لا قیمهٔ لها. فقال (ع): والله لهی احب الیّ من إمرتكم، الا ان اقیم حقا او ادفع باطلاً».۸
امام صلوات الله علیه مقام و حكومت را وزر و وبال و مایه بدبختی میدانست مگر آنكه انسان بتواند مشكلات جامعه را برای خدا حل نماید.
● احیایكرامت انسانی
امام (ع) آنگاه كه برای خواباندن فتنه معاویهٔ بن ابی سفیان، به صفین تشریف میبرد، در نزدیكیهای شهر «انبار» عدهای از دهقانها به استقبال آن حضرت آمدند، و با دیدن وی از مركب پیاده شده و مانند بردگان در ركاب آن حضرت میدویدند. امام فرمود: این چه كاری است كه میكنید؟
گفتند: رسمی است كه با آن بزرگان خویش را تعظیم میكنیم. فرمود: به خدا قسم بزرگان شما از این كار نفعی نمیبرند، شما با این كار خود را در دنیا به زحمت میاندازید و در آخرت بدبخت میكنید. چه زیان بار است زحمتی كه عاقبت آن عقاب آخرت است،چه پر فائده است آسایشی كه در آن از آتش ایمنی هست.
«قال ما هذا الذی صنعتموه؟ فقالوا: خُلق منا نعظّم به امراءنا فقال والله ما ینتفع بهذا امراؤكم و انّكم لتشقون علی انفسكم فی دنیا كم و تشقون به فی آخرتكم و ما اخسرالمشقهٔ وراءها العقاب و اربح الدعهٔ معها الامان من النار»۹.
منظور امام آنست كه: این گونه تواضع به یك نفر انسان، گناه است، حسن وظیفهشناسی او را به استكبار تبدیل میكند، در نتیجه این چنین تواضع سبب مشقت در دنیا و عقاب در آخرت است .
● استفاده نكردن ازبیت المال
هارون بن عنتره میگوید: پدرم میگفت در قصر خورنق بر محضر علی بنابیطالب (ع) داخل شدم، دیدم جامه كهنهای در بدن دارد و از سرما میلرزد، گفتم: یا امیرالمؤمنین خداوند برای شما و اهل بیت شما در بیتالمال حقی قرار داده و شما با نفس خود این چنین رفتار میكنید؟! فرمود: به خدا قسم من از اموال شما چیزی بر نمیداریم، این قطیفه نیز همانست كه با خود از مدینه آوردهام و در نزد من غیر آن چیزی نیست ۱۰«فقال و الله ما ارزو كم من اموالكم شیئا و ان هذا لقطیفتی التی خرجت بها من منزلی من المدینهٔ ما عندی غیرها».
● اهتمام به بیت المال
علی بن ابی رافع گوید: مسئول بیت المال و حسابدار علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بودم، دربیت المال گردنبند مرواریدی بود كه در جنگ بصره به دست آمده بود، دختر آن حضرت (ظاهراً حضرت زینب) به من سفارش كرد كه در بیتالمال امیرالمؤمنین گردنبند مرواریدی در اختیار توست، من دوست دارم آنرا به طور عاریه به من بدهی كه در عید قربان از آن استفاده كنم.
گردنبند را برای او فرستادم و گفتم: ای دختر امیرالمؤمنین عاریه مضمونه است كه بعد از سه روز باید بر گردانی ،امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنرا در گردن دخترش دید، فرمود: این را از كجا به دست آوردهای؟ گفت از ابن ابی رافع عاریه گرفتهام تا در عید قربان از آن استفاده كنم، بعد به او برگردانم.
حضرت ابن ابی رافع را پیش خود خواند و فرمود: پسر ابی رافع به مسلمانان خیانت میكنی؟ گفتم: معاذالله كه بر مسلمانان خیانت كنم. فرمود: آن گردنبند را چطور بدون اذن من و بدون رضای مسلمین به دختر من عاریه دادی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین دخترت به من سفارش كرد كه آن را به وی عاریه بدهم، من نیز به طور عاریه مضمونه داده و خودم ضامن شدهام كه در صورت تلف شدن پول آنرا از مال خودم بدهم و متعهد هستم كه آنرا به موضع خود باز گردانم.
امام (ع) فرمود: همین امروز آن را به جایش برگردان، مبادا دیگر چنین كاری كنی كه از من عقوبت میبینی، بعد فرمود: اگر دخترم به طور عاریه مضمون نگرفته بود، نزدیك بود اولین زن هاشمی باشد كه دستش در سرقت بریده شود.
چون دختر آن حضرت از این كلام امام مطلع شد، آمد و عرض كرد: یا امیرالمؤمنین من دختر تو و پاره تن تو هستم، كی از من برای پوشیدن آن مروارید لایقتر بود؟! امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ای دختر علی بن ابیطالب خودت را از حق كنار نكش آیا همه زنان مهاجرین در عید از این نوع مروارید زینت میكنند؟
ابن ابی رافع گوید: گردنبند را گرفته و به محلش برگرداندم.۱۱
● مبارزه با تجملگرایی وزهد منفی
علاء بن زیاد حارثی از یاران امام صلوات الله علیه بود كه در جنگ بصره زخمی شد، امام برای عیادت او به خانهاش رفت، و از دیدن وسعت خانهاش در شگفت شد، فرمود:
این خانه به این وسعت را در دنیا چه میكنی؟! تو كه در آخرت به آن بیشتر نیازی داری؟!!!، بعد فرمود: بلی میتوانی این خانه را پلی قرار بدهی برای رسیدن به آخرت، بدینسان كه در آن از میهمانان پذیرائی كنی. در آن صله ارحام بجای آوری، حقوق واجب و مستحب از آن به محلهای خود برسد، در این صورت با این خانه به آخرت رسیدهای - اگر آنچه را كه خدا داده در آنكه خدا فرموده مصرف كنی برای تو ضرری نیست .-
علاءبن زیاد گفت: یا امیرالمؤمنین از برادرم عاصم بن زیاد بر تو شكایت میكنم، فرمود: چه شكایتی؟ عرض كرد: عبائی پوشیده و كار عبادت و رهبانیت پیشه كرده و دست از كار دنیا كشیده است، امام (ع) فرمود: او را پیش من بیاورید. چون عاصم آمد، حضرت به او فرمود:
ای دشمن نفس خود، شیطان خبیث تو را هدف گرفته و اغفال كرده است آیا به خانواده و فرزندت رحم نمیكنی؟!! میپنداری كه خدا پاكیزهها را بر تو حلال كرده اما خوش ندارد تو از آنها بهرهگیری؟! تو پیش خدا پائینتر از این مقامی - آن مال اولیاء الله است -.
عاصم گفت: یا امیرالمؤمنین خودت نیز مانند من هستی با این لباس خشن كه میپوشی و با این طعام خشك و بی خورش كه میخوری، امام صلوات الله علیه فرمود: وای بر تو، من مانند تو نیستم، خداوند بر پیشوایان عادل واجب كرده كه خود را با ضعیفان در زندگی برابر كنند تا فقرا را فقرشان به طغیان وادار نكند.
«قال: وَ یْحك لسُتَ كأَنت، ان الله فرضَ علی ائمهٔ العدل ان یقدروا انفسهم بَضَعَفهِٔ النّاس كیلا یَتّبیغَ بالفقیر فقره» ۱۲.
در پایان این سخن به دو نكته اشاره میشود یكی زهد مافوق آن بزرگوار صلوات الله علیه است كه در این میدان یك تاز وتنها فرد بود، ظاهراً عمربن عبدالعزیز گفته است: علی بن ابیطالب گذشتگان را بی آبرو و بی موقعیت كرد و باعث زحمت آیندگان گردید، یعنی: مولا صلوات الله علیه چنان رقم را در عبودیت و عدالت و زهد و تقوی بالاتر زد كه خلفای گذشته را در نزد مردم بی موقعیت نمود، مردم گفتند: عدالت و تقوی یعنی: این .
خلفای آینده نیز هر چه خواستند نتوانستند راه او را بروند به زحمت افتاده و در نزد مردم موقعیت پیدا نكردند.
دیگر آنكه: تقوی وزهد و عبادت در رهبانیت و تارك دنیا بودن نیست بلكه باید در كارهای اجتماعی و روز مره جامعه وارد شد و در نفع و ضرر مردم شركت نمود.
امام (ع) درباره معیار بودن خویش نسبت به مؤمن و منافق فرموده است: اگر با این شمشیرها از بیخ بینی مؤمن بزنم تا مرا دشمن دارد، دشمن نخواهد داشت و اگر همه دنیا را اعم از بزرگ و كوچك آن در مقابل منافق بریزم و در اختیار او قرار دهم تا مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت، زیرا كه این حقیقت در زبان وگفته رسول الله (ص) حتمی شده كه فرمود: یا علی هیچ مؤمنی تو را دشمن نمیدارد و هیچ منافقی تو را دوست نخواهد داشت .
«قال (ع): لو ضربت خَیشومَ المؤمن بسیفی هذا علی اَن یبغضنی ما اَبغضنی ولو صَببُت الدنیا بجمّاتها علی المنافق علی ان یُحبّنی ما اَحبّنی و ذلك انّه قُضِی فاْنقَضی علی لسان النبی الأُمّی (ص) انه قال: یا علی لا یبغضك مؤمن ولا یحبك منافق» ۱۳
مؤمن اگر علی بن ابیطالب را دشمن دارد، ایمان و تقوی و فضیلت و توحید و فضایل اخلاق را دشمن داشته است و این بر مؤمن محال است و اگر منافق علی (ع) را دوست بدارد، چیزی را كه قبول ندارد دوست داشته است و این كار میسر نیست .
● علم غیب
روزی كه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای سركوبی خوارج از كوفه خارج شد، گفتند: خوارج از جسر رودخانه نهروان گذشتهاند، فرمود: نه، قتلگاه آنها این طرف و در كنار نهر است، به خدا قسم از آنها ده نفر زنده نخواهد ماند و از شما (یاران امام) ده نفر كشته نمیشود.
«مَصارِعُهم دونَ النّطفهٔ و اللّه لاُ یفلت منهم عشرهٔ ولا یَهلك منكم عَشرٌهٔ »۱۴.
این سخَن از علم عجیب امام صوات الله علیه خبر میدهد، وقتی جنگ شروع شد خوارج حدود چهار هزار نفر بودند كه فقط نه نفر از آنها زنده مانده و از یاران امام (ع) فقط هشت نفر شهید شدند، گفتن این سخن از كوهها سنگینتر است مگر به كسی كه از جانب خدا و رسول علم غیب دارد ابن ابی الحدید گوید: این سخن از اخباری است كه در اثر اشتهار نزدیك به تواتر است، و همه از آن حضرت نقل كردهاند، و آن از معجزات امام و از خبرهای غیب است .
● حقوق بشروبشردوستی
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، دید پیرمرد نابینائی گدائی میكند فرمود: این كیست؟ گفتند: یا امیرالمؤمنین این یك مرد نصرانی است از كار افتاده گدائی میكند. فرمود: «إستعملتموه حتّی اذا كبُر و عجَزَ منعتموه، أنفقوا علیه من بیت المال» ۱۵
یعنی تا قدرت كار كردن داشت از او كار كشیدید و چون پیر شد و از كار ماند از خود را ندید، به او از بیت المال حقوق بدهید.
پی نوشتها:
۱- روضهٔ الواعظین ص: ۱۳۱ مجلس ۱۰، مناقب آل ابی طالب ۲ ص ۹۷.
۲- كافی ج ۲ ص۶۷۰ كتاب العشرهٔ باب حسن الصحابهٔ.
۳- بحار الانوار ج ۴۱ ص ۵۲ از مناقب آل ابی طالب ج ۲ ص ۱۱۶.
۴- اصل الشیعهٔ و اصولها ص ۶۵ نقل ازنثر الدرر سعید بن منصور بن الحسین الآبی.
۵- مناقبآل ابی طالب ج ۲ ص ۱۰۶ بحار ج ۴۱ ص ۵۷.
۶- سوره نساء: ۱۱۴.
۷- انوار علوی ص: ۲۷۹.
۸- نهجالبلاغه خطبه :۳۳.
۹- نهج البلاغه صبحی صالح حكمت ۳۷، و در بحار ج ۴۱ ص ۵۵ از امام صادق (ع) نقل شده است.
۱۰- بحار ج ۴۰ ص ۳۳۴ از كشف الغمه خورنق قصر نعمان بن منذر بود كه امام بدیدن آن آمد.
۱۱- بحار ج ۴۰ ص ۳۳۸ از كتاب تنبیه الخواطر، تهذیب، ج ۱۰ ص ۱۵۱ حدیث ۶۰۶ باب الزیادات فی الحدود.
۱۲- نهج البلاغه عبده خطبه: ۲۰۷.
۱۳- نهجالبلاغه حكمت ۴۵.
۱۴- نهجالبلاغه، عبده خطبه ۵۹ در نهج البلاغه ابن ابی الحدید خطبه ۵۸ است.
۱۵- وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۴۹، ابواب جهاد العدو باب ۱۹.
۱۶-روضهٔ الواعظین ص ۵۶۸ مجلس ۹۱ ترجمه آزاد.
(خاندان وحی، سید علی اكبر قریشی، ص ۱۳۹ - ۱۵۲)
۱- روضهٔ الواعظین ص: ۱۳۱ مجلس ۱۰، مناقب آل ابی طالب ۲ ص ۹۷.
۲- كافی ج ۲ ص۶۷۰ كتاب العشرهٔ باب حسن الصحابهٔ.
۳- بحار الانوار ج ۴۱ ص ۵۲ از مناقب آل ابی طالب ج ۲ ص ۱۱۶.
۴- اصل الشیعهٔ و اصولها ص ۶۵ نقل ازنثر الدرر سعید بن منصور بن الحسین الآبی.
۵- مناقبآل ابی طالب ج ۲ ص ۱۰۶ بحار ج ۴۱ ص ۵۷.
۶- سوره نساء: ۱۱۴.
۷- انوار علوی ص: ۲۷۹.
۸- نهجالبلاغه خطبه :۳۳.
۹- نهج البلاغه صبحی صالح حكمت ۳۷، و در بحار ج ۴۱ ص ۵۵ از امام صادق (ع) نقل شده است.
۱۰- بحار ج ۴۰ ص ۳۳۴ از كشف الغمه خورنق قصر نعمان بن منذر بود كه امام بدیدن آن آمد.
۱۱- بحار ج ۴۰ ص ۳۳۸ از كتاب تنبیه الخواطر، تهذیب، ج ۱۰ ص ۱۵۱ حدیث ۶۰۶ باب الزیادات فی الحدود.
۱۲- نهج البلاغه عبده خطبه: ۲۰۷.
۱۳- نهجالبلاغه حكمت ۴۵.
۱۴- نهجالبلاغه، عبده خطبه ۵۹ در نهج البلاغه ابن ابی الحدید خطبه ۵۸ است.
۱۵- وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۴۹، ابواب جهاد العدو باب ۱۹.
۱۶-روضهٔ الواعظین ص ۵۶۸ مجلس ۹۱ ترجمه آزاد.
(خاندان وحی، سید علی اكبر قریشی، ص ۱۳۹ - ۱۵۲)
منبع : بلاغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست