شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زنان جهان


زنان جهان
در سال‌های میان دو جنگ جهانی تعداد مدافعان حقوق برابر زیاد بود و می‌شد آن‌ها را شناخت; تک به تک می‌نوشتند‌، یا سخنرانی می‌کردند; با این حال اما، جنبش سازمان یافته‌ای نداشتند‌. آن‌ها هیچ چیز نداشتند‌، نه سازمانی و نه هیچ راه دیگری که از طریق آن سخن بگویند‌و تنها می‌توانستند متکی به خود باشند‌و [ به همین دلیل ] تنها نویسندگان بودند که می‌شد حضورشان را دریافت; چون آن‌ها می‌توانستند بنویسند‌.
غیاب یک جنبش آشکار و سازمان‌یافتهء زنان در اغلب روایت‌های تاریخی از سال‌های میان دو جنگ جهانی به چشم می‌خورد‌. فمینیسم آمریکایی بهترین نمونه است: در این کشور به واسطهء مشاغل غیرسنتی که زنان طی جنگ جهانی اول به عهده گرفتند‌و پیروزی حق رای در سال ۱۹۲۰‌، فمینیسم فرو نشست تا دوباره در سال‌های ۱۹۶۰ برخیزد‌. روایت‌های تاریخی از این جنبش با توصیف از آن با کلماتی چون «لرزان»، «حاشیه‌ای»، «بدون سازمان و پراکنده»، «آشفته»‌و «بی‌تحرک» تصویری ناخوشایند از آن ارایه داده‌اند‌. حتی واژهء فمینیسم عملا از میان رفت و جز برای تحقیر و تمسخر به کار برده نمی‌شد‌.
تاریخ‌نگاران اکنون در حال بازبینی چنین تصویری از جنبش‌های زنان هستند‌. مدافعان حقوق زنان از ۱۹۱۴ تا سال‌های ۱۹۴۰ هم چنان به بیان دغدغه‌ها و پافشاری بر مبارزات خود ادامه می‌دادند اما به دو دلیل به نظر می‌رسید که کم‌تر موفق‌اند‌و واقعا نیز چنین بود‌. اول آن که‌در سال‌های پس از جنگ جهانی اول نه تنها بی‌ثباتی سیاسی و اقتصادی‌، بلکه واکنش‌های محافظه‌کارانه حاکم بود‌. چنان که فمینیست انگلیسی وینفرید‌هالتبای در سال ۱۹۳۴ خاطرنشان کرد، او و معاصرانش نه تنها با واکنشی «علیه فمینیسم‌، بلکه علیه دموکراسی‌، آزادی و خرد‌و همچنین علیه همکاری‌های بین‌المللی و تحمل سیاسی» مواجه بودند‌.
حقوق زنان در مقایسه با بحران‌های سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ آرمانی حقیر به نظر می‌رسید‌. دوم این که‌ بعد از جنگ‌، تفکیک‌ها میان صفوف گوناگون جنبش زنان به طرز ناخوشایندی مانع مبارزات سازمان یافته همچون حق رای در کشورهایی مانند آمریکا‌، کانادا‌و انگلیس‌می‌شد‌. اصلاح‌گران اجتماعی و سایر فمینیست‌های رادیکال در کشورهایی که قادر به پیش بردن اهدافشان شده بودند‌، بعدا به راه‌های جداگانهء خود ادامه دادند‌.
● جنگ و تاثیر آن
خصومت‌ها و ستیزه‌جویی‌هایی که شروع جنگ جهانی اول را در اوت ۱۹۱۴ رقم زد‌، مدافعان حقوق زنان در کشورهای درگیر جنگ را با تصمیم‌گیری‌های دشوار روبه رو کرد‌. بیش‌تر سازمان‌های مدافع حق رای جهت‌گیری خود را بلافاصله تغییر دادند‌و انرژی خود را به کارهای مربوط به جنگ معطوف کردند‌. میلیسنت گرت فاست‌، رهبر جنبش حق رای انگلیس‌، بی‌درنگ تصمیم گرفت سازمان بزرگ خود را به سمت خدمت به کشورش و کمک به فرونشاندن صدمات ناشی از جنگ هدایت کند‌.
اتحادیهء سیاسی و اجتماعی زنان (WSPU) مبارزهء پرخاشجویانهء خود برای حق رای را به میهن‌پرستی پرخاشجویانه تبدیل کرد‌و ضمن تغییر نام روزنامه خود از «حق رای» به «بریتانیا» اعلام کرد که «در میهن‌پرستی درجهء دوم نیست»‌. فمینیست‌های فرانسوی به جای حقوق از تعهد سخن می‌گفتند‌. فدراسیون انجمن زنان آلمانی (BDF) ‌، همانند گروه‌های زنان در جاهای دیگر‌، تصمیم گرفتند که از فرصتی که جنگ در اختیارشان می‌گذاشت بهره‌بگیرند; به عبارت دیگر زنانی که هنوز از حقوق مدنی کامل برخوردار نبودند اکنون می‌توانستند به عنوان شهروندانی مسوول خود را اثبات کنند‌.
● به دنبال صلح
برای تمام طرفداران حقوق زن شهروندی به معنای میهن‌پرستی نبود‌. هم در کشورهای در حال جنگ و هم در کشورهای بی‌طرف‌، تعداد اندکی از رادیکال‌ها برای حمایت از آرمان صلح دست به انشعاب زدند‌. تفکری که زنان را بیش از مردان متمایل به صلح می‌دانست، در تمام دوران اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم رواج داشت‌و این خود پیامد منطقی پافشاری بر تفاوت‌های جنسیتی‌، در عمق ایدئولوژی فمینیستی مادرانه بود‌. در سال ۱۹۱۵‌، فمینیست کانادایی‌، دکتر آگوستا استو گفت: «اگر زنان در امور ملی و بین‌المللی صدایی داشته باشند، جنگ برای همیشه پایان می‌یابد.» هر چند این دیدگاه محوری ایدئولوژی فمینیستی پیش از جنگ به شمار می‌رفت‌ اما در زمان جنگ تنها رادیکال‌ترین فعالان توانستند به آن پایبند بمانند‌. بسیاری از آن‌ها پیش‌تر سوسیالیست بودند‌و یا در طی جنگ و با مشاهدهء راه‌های ضددموکراتیکی که دولت‌های خشمگین برمی‌گزیدند، رادیکال شده بودند‌.
به عنوان مثال‌گرترود ریچاردسون در کانادا‌، ضمن ترکیب فمینیسم مادرانه با ایدئولوژی مارکسیسم‌، «زنان کانادا» را به «برخاستن و نجات دادن مردان» فراخواند و «سرمایه‌داران آلوده به خون در سراسر جهان» را مسوول برپایی جنگ اعلام کرد‌. مخالفان حقوق زن ظهور آرمان‌های رادیکالی را بی‌درنگ تشخیص دادند و محکوم کردند‌. در ایالات متحده‌، «انجمن ملی مخالف حق رای زنان» بر برخی ارتباط‌ها انگشت گذاشت: «صلح‌طلبان‌، سوسیالیست‌ها‌، فمینیست‌ها‌، طرفداران حق رای‌، همگی جزو یک جنبش هستند - جنبشی که در جهت تضعیف دولت‌، فساد جامعه و تهدید موجودیت تجربهء بزرگ ما در دموکراسی‌، گام برمی‌دارد.» در آلمان‌وزیر جنگ باواریا جنبش حق رای زنان را در ارتباطی تنگاتنگ با جنبش صلح‌طلبی دانست‌و فعالیت‌های زنان را به بهانهء حفظ امنیت عمومی‌ ممنوع اعلام کرد‌. در سال ۱۹۱۶‌، شاخهء مونیخ اتحادیهء حق رای زنان اجازهء برگزاری هیچ جلسه‌ای‌، چه خصوصی و چه عمومی را نداشت; و فعالیت‌هایش را به اجبار زیرزمینی انجام می‌داد‌. در تورنتو‌، نامه‌ای که آلیس چون به روزنامه‌های محلی نوشته بود و در آن صلح‌طلبی فمینیستی خود را آشکار کرده بود‌، با واکنش‌های خشمناک مخاطبان روبه‌رو شد که خواستار زندانی شدن یا تبعید او شده بودند‌. هلن برایون در فرانسه نیز پس از آن که مخالفتش با جنگ را اعلام کرد و آن را به فمینیسم بودن خود نسبت داد‌، به اتهام خیانت بازداشت و محاکمه شد‌.
هر چند احزاب سوسیالیست اروپایی در پشت دولت‌های خود پنهان می‌شدند‌، کلارا زتکین، سرپرست سازمان بین‌المللی زنان سوسیالیست، در ماه مارس ۱۹۱۵ زنان را به تجمع در منطقه‌ای بی‌طرف فراخواند‌. به دنبال این فراخوان، گروه کوچکی از زنان در شهر برن در سوییس گرد آمدند‌. (کم‌تر از شش ماه بعد مردان سوسیالیست نیز به اقدامی‌مشابه دست زدند.) زتکین‌، در حرکتی غیرمنتظره‌، از زنان بورژوا نیز دعوت کرد که به صفوف سوسیالیست‌های آلمانی خواهان صلح بپیوندند اما احساسات میهن‌پرستانهء‌بیش‌تر فعالان زن در آلمان‌، همانند سایر کشورها، مانع هرگونه جنبش ضدجنگ در سطح ملی می‌شد‌. در انگلیس‌، ری استراچی‌، دوست و همکار میلیسنت گرت فاوست‌، مخالفان صلح‌طلب خود را محکوم کرد و آن‌ها را «گروهی دیوانه» نامید‌. بیش‌تر فمینیست‌های فرانسوی نیز از حکم سه سال زندان (تعلیقی) برای هلن برایون دفاع کردند‌.فعالان زن کارکشته‌ای که صلح‌طلب نیز بودند از ارتباط‌های بین‌المللی خود که از مدت‌ها پیش در گروه‌هایی چون «اتحاد بین‌المللی حق رای برای زنان» به وجود آمده بود، استفاده کردند‌. دکتر آلتا جاکوبز از هلند و جین آدامز برای فراخوانی برای کنفرانس صلح زنان‌، که در آوریل ۱۹۱۵ در لاهه برگزار شد‌، پیشقدم شدند‌. در این کنفرانس‌، همهء کشورها و همهء گروه‌های بزرگ زنان شرکت نکردند‌.
شورای ملی زنان فرانسوی اعلام کرد که حضورش غیرممکن است‌و سازمان BDF آلمان نیز به طریقی مشابه ایدهء برگزاری این کنفرانس را «مغایر با احساسات میهن پرستانه و تعهدات ملی جنبش زنان آلمان» خواند‌. برخی زنان توسط دولت‌هایشان از شرکت در کنفرانس منع شدند; برخی نیز‌، همانند تعدادی از زنان کانادایی‌، به عنوان نمایندگان غیررسمی ‌شرکت کردند‌. با وجود همهء این‌ها‌، حدود ۹۰۰ زن از ۱۲ کشور‌، از جمله آلمان‌، اتریش، مجارستان‌و بلژیک در کنفرانس حاضر شدند‌. نمایندگان نه تنها قطعنامه‌هایی مبنی بر دعوت برای تشکیل یک گروه حافظ صلح بین‌المللی و داوری صلح‌آمیز در مورد درگیری‌های بین‌المللی‌، تصویب کردند‌، بلکه پس از کنفرانس نیز عده‌ای از آن‌ها به ۱۴ پایتخت جهان سفر کردند تا اهداف و برنامه‌هایشان را برای صلح از طریق گفت‌وگو به بیست و یک وزیر‌، دو رییس‌جمهور‌، یک پادشاه و پاپ‌، برسانند‌. جالب آن که‌زنانی که حتی در مورد امور داخلی کشور خود حق رای نداشتند به عنوان فرستاده‌های بین‌المللی پذیرفته شدند‌.
مشاوران نخست‌وزیر کانادا پیشنهادهای آن‌ها را غیرعملی دانست، و رد کرد‌ند، اما نخست‌وزیر اتریش به ایشان گفت که اولین سخن خردمندانه را طی ماه‌ها از زبان آن‌ها شنیده است‌. هر چند این اندیشه‌ها در محافل صلح‌طلبان بسیار رواج داشت‌ اما هنگامی‌ که جین آدامز در گفت‌وگویی با رییس‌جمهور آمریکا‌وودرو ویلسون طرح‌ها و پیشنهادهای خود را مطرح کرد‌ویلسون آن‌ها را بهترین راه‌حل ارایه شده تا آن زمان دانست‌. ویلسون بعدا مهم‌ترین مدافع اندیشهء تاسیس «جامعه ملل» شد که از طریق گفت‌وگوهای صلح در ورسای به جنگ خاتمه بخشید‌.
ترجمه: پروانه عسگری
منبع : Legates ‌، Marlene; In Their Time ‌، A History of Feminism in Western Society; London ‌، Routledge ‌، ۲۰۰۱
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید