چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
شهر گناه
اخیراً در سینمای هالیوود شاهد نوعی رجعت به دهههای ۳۰ و ۴۰ و بازگشت به سیاه بینی سوررئالیسم هستیم. هرچند این سبک اکنون به نوعی بینش و البته ژانر نوآر تبدیل شده اما به هر جهت خصوصیت و ویژگیهایی که برای یک سبک خاص احراز شده افول نکرده است و کماکان دارای تعاریف خود میباشد. به نظر میرسد نوآر نامی جدید برای این سبک امتحان شده و بدبینانه است.
دو نمونه از فیلمهای اخیر که در چنین چارچوبی ساخته شدند «شهر تاریک» و «شهر گناه» هستند. این دو فیلم را در کنار هم مثال میزنم به این دلیل که از نظر ساختار و فرم و استفاده درخور از تکنیک سینما در یک ردیف قرار دارند.
شهر گناه البته بسیار سیاهتر، بدبینانهتر و البته حرفهایتر پرداخت شده است. این فیلم خشن و بیپروا توسط سه فیلمساز کارگردانی شده؛ «فرانک میلر» که نویسنده اثر نیز هست، «رابرت رودریگز» و «کوئنتین تارانتینو» که استعدادش را پیشتر در «پالپ فیکشن» به نمایش گذاشته بود. این سومی به خصوص در نمایش صحنههای خشن و جریحهدار کننده هیچگونه پروا و ابایی ندارد.
اما شهر گناه درباره چیست؟ از نظر نماد شناسی چگونه میتوان به آن پرداخت؟ حتی سطحیترین مخاطب سینما وقتی با این فیلم روبرو میشود از خود میپرسد «فیلم چه چیزی برای گفتن داشت؟» به هر جهت این فیلم برای مخاطبین معمولی جذابیتهای درخوری دارد. نحوه فیلم برداری مدرن و اکشنهای جذاب و خیره کننده گواه این گفته هستند اما آیا این همه چیز فیلم محسوب میشود؟ قطعاً چنین نیست.
در زیر پوسته ماجراجویانه داستانهایی که در فیلم روایت میشود چیز به خصوصی نهفته است. داستان سعی دارد انسان را با درنوردیدن پدیدهای غیر انسانی که نامش «گناه» گذاشته شده به نقد بکشد. ریشهیابی و علتشناسی این پدیده از چند جهت درخور توجه است.
فیلم بیان میدارد که خلق انسان از دو جنس زن و مرد باعث شده که اولین دستاورد بشری گناه باشد. هرجا که زن و مردی با هم تلاقی میکنند گناه شکل میگیرد و انسان سیر نزولی به سمت غریزه پیدا میکند. با توجه به سکانس افتتاحیه، مرد و زنی را میبینیم که در بالکن یک برج بر فراز شهر سیاه ایستادهاند و مرد درباره زن بودن و زن کامل بودن طرف مقابلش صحبت میکند اما او را به قتل میرساند و این پلان قتل بصورت سفید در زمینه سیاه نمایش داده میشود.
این وقتی است که جان از بدن خارج شده و امکان ارتکاب گناه از بین میرود. عنصر جنسیت چیزی است که در روانشناسی فروید از آن یاد شده و سرکوب غرایز نوعی بستر سازی برای تبدیل شده به ناهنجار روانی میگردد. جنسیت در این فیلم اولین استعاره از زمینه سازی انسان نبودن است.
فیلم به صورت اپیزودیک و داستان در داستان پرداخت شده است. چیزی که تارانتینو قبلاً در پالپ فیکشن و بیل را بکش جلد اول و دوم آن را تجربه کرده است. سه داستان مجزا که در یک کاباره به هم گره خوردهاند؛ کابارهای که «نانسی» در آن میرقصد.
او که مظهر پاکی و صداقت است و این را به «هاتیگان» ثابت کرده اکنون به یک «زن» تبدیل شده است، زنی که از بدن و غریزه خوب برای شهوترانی برخوردار است. دقت کنید به دیالوگ هاتیگان درباره نانسی:«او بزرگ شده.
او اکنون بالغ شده است.» اشاره مستقیم او به بلوغ نشان از بستر اصلی فیلم دارد. زن بودن در مقابل مرد بودن و ایجاد کردن بستر لازم برای گناه و غریزه. فیلم نشان میدهد که همین غریزه مادر سایر گناهها نظیر دروغ، خشونت، زیادهخواهی، طمع و رذالت است. اپیزود مربوط به «گلدی» نشان دهنده این موضوع است.
زن در این فیلم میتواند نماد گناه باشد و هرجا که زنی کشته میشود بیانگر تطهیر است اما از طرفی هم یک طرفه قضاوت نشده و تعالی همین زن گوشزد شده است. توجه کنید که در چند جای فیلم از «میهو» به عنوان یک فرشته یاد میشود. نانسی باکرهای است که جز وفاداری چیزی نمیداند و سربستهتر از همه چیز این که زن، میتواند مادر باشد.
در چند جای فیلم به کلمه مادر اشاره میشود. «آیلین» همسر هاتیگان او را رها کرده تا بتواند مجدداً ازدواج کند و صاحب فرزند بشود و در واقع مادر بودن را تجربه کند. فیلم به صورت سیاه و سفید تصویربرداری شده اما برخی از عناصر رنگی هستند. هرجا که احتمال وقوع گناهی هست رنگ وارد عمل میشود تا آن را غنیتر جلوه بدهد.
تختخواب و موهای گلدی، لباس زن ابتدای فیلم و فرزند سناتور با رنگهای تندی چون نارنجی، زرد و قرمز نشان داده میشوند. به نظر میرسد کنتراست بالای فیلم و سیاه و سفید بودن فضای داستان و عدم حضور روز در همه صحنهها نشان دهنده سیاهی تحمیلی دنیای انسانهاست و رنگهای متمایل به قرمز همگی نماد میل به گناه هستند.
هاتیگان بعد از اینکه در انتهای فیلم به رورک دست مییابد آلت تناسلی ذکور او را از بیخ میکند و با این کار تمام دغدغه داستان بیرون میریزد:«اگر سکس نباشد گناهی هم نیست.» دقت کنید که در چند جای فیلم مستقیماً به آلت تناسلی مردانه آدمهای فیلم شلیک میشود. فیلم دارای بار روانی زیادی است ولی از انسجام داستانی و روایی شایستهای برخوردار است. ارتباط با داستانها ساده است اما مکاشفت آنها پیچیده به نظر میرسد. فیلم همچون سوررئالهای دیگر، هیچ راه حلی ارائه نمیکند و تنها نکبت زندگی کاملاً غریزی و ددمنشانه را به تصویر میکشد.
یکی از نمادهای تکراری مسئله تیغ ریشتراشی و چشم زن است. چیزی که در فیلم «سگ اندلوسی» اثر لوئیس بونوئل به کار گرفته شده بود؛ شاید تارانتینو و میلر قصد داشتهاند ضمن حکم دادن به اینکه با چه فیلمی روبرو هستیم به نوعی ارادت خود را به بونوئل پیشکسوت نشان بدهند.
شهر گناه اولین فیلم سیاه درباره انسان و امیالش نیست و قطعاً آخرین هم نخواهد بود اما یکی از مهمترین آثار نوآر و یا به تعبیری سوررئال مدرن است.
علی نیرومندپور (آرش)
منبع : عصر يخبندان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست