چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا
از معنا نپرسید،از استعمال بپرسید

لودویك ویتگنشتاین (۱۹۵۱ـ۱۸۸۹) فیلسوف اتریشی، از جمله كسانی است كه آرایش در خصوص فلسفه زبان(Language Philosophy)، تاثیرات شگرفی برمعرفت شناسی(Epistemology) اخیر بر جا گذاشت. بویژه اندیشه برخی از بنیانگذاران و پیروان فلسفه تحلیلی بشدت وامدار آموزههای ویتگنشتاین است.
به سبب دگرگونی قابل ملاحظهیی كه در آرای ویتگنشتاین در طول حیات فكریاش پدید آمد، عموما مطالعه اندیشههای وی را در دو مقطع به انجام میرسانند. ویتگنشتاین متقدم با رساله منطقیفلسفی و ویتگنشتاین متاخر با پژوهشهای فلسفی.این نكته نیز حایز اهمیت است كه پژوهشهای فلسفی كه متعلق به ویتگنشتاین متاخر است نسبت به رساله، كمتر جنبه متافیزیكی و فلسفی دارد و بیشتر میتوان در آن تلائم فلسفه و علوم اجتماعی را ملحوظ دید و به قولی شاید بتوان رساله را تنها اثر فلسفی وی قلمداد كرد. بدین ترتیب، از آن رو كه نوشته حاضر قصد ندارد به صورت تخصصی فلسفه وی را مورد مطالعه قرار دهد و غایتش گزارشی از وجهی از اندیشههای ویتگنشتاین است كه با علوم اجتماعی پیوند دارد لاجرم از تمركز بیشتر بر روی ویتگنشتاین متاخر و خصوصا آموزههای پژوهشهای فلسفی گریزی نیست.
رساله منطقی فلسفی اثری است كه غایتش پایان دادن به فلسفهپردازی و كنكاش در ماهیت منطق و رسیدن به ماهیت زبان و سپس جهان است. ویتگنشتاین در رساله اعلام میكند كه زبان آیینه جهان است و ساختار منطقی آن كاملا منطبق با جهان واقع است. این نظریه به تئوری تصویری زبان مشهور است. نگارنده رساله بر اساس متودولوژی تحلیلی گزارههای زبانی را به بسیط و مركب تقسیم میكند. وی معتقد است با تحلیل گزارههای مركب، میتوان به گزارههای بنیادین رسید كه تحلیل بیشتر آنها ممكن نیست.
گزارههای بنیادین متشكل از نامهای بسیط هستند كه ما به ازای واقعی هر نام یك عین است. بدین ترتیب ما به ازای واقعی گزارههای بنیادین، فاكتهای اتمی هستند كه از اعیان بسیط تشكیل میشوند و در نهایت تصویر منطقی هر فاكت، گزارهیی مركب است. صدق و كذب هر گذاره بستگی به تطابقش با امر واقع دارد. طبق این تعریف، گزارههای متافیزیكی، فلسفی و اخلاقی بیمعنا هستند و گزارههای منطقی نیز چون چیزی بر معرفت ما نمیافزایند از نظرگاه ویتگنشتاین در زمره همانگوییها به شمار میآیند.
مولف رساله، گزارههای متافیزیكی را نشان دادنی میپنداشت، نه گفتنی و معتقد بود گزارههای فلسفی در صدد گفتن چیزهایی هستند كه نمیتوان گفت و تنها میتوان آنها را نشان داد. پس این گزاره ها غلط نیستند بلكه بیمعنایند و ظهورشان از ناتوانی ما در فهم منطق زبانمان نشات میگیرد. ویتگنشتاین كوشش كسانی را كه سعی در نوشتن اخلاق یا دین كردهاند را برخورد با مرزهای زبان توصیف میكرد و در عین اعتقاد به یاس آور بودن آن از احترام به تلاش این گروه دریغ نمیورزید. همین عدم به سخره گرفتن گزارههای متافیزیكی در عین ناباوری به آنها، یكی از وجوه تمایز وینگنشتاین با پوزیتیویسم منطقی است كه پیروا نش در صدد محو گزارههای متافیزیكی بودند.
گزارههای فلسفی نیز طبق «آموزههای رساله، كاركردی سلبی» دارند. به این معنا كه با نشان دادن امر ناگفتنی امر گفتنی را به روشنی باز مینماید. در واقع وی فلسفهپردازی خود را در رساله فرآیندی میداند كه به وسیله آن از گزارههای فلسفی فراتر میرود و جهان را بدرستی میبیند و آنگاه است كه دیگر به این نردبان (گزارههای فلسفی) نیازی ندارد و آن را رها میكند.
لازم به ذكر است كه نسبت به این پارادوكس در رساله، نقدهای فراوانی حتی از جانب برخی اعضای حلقه وین كه بطور مشهودی تحت تاثیر آرای ویتگنشتاین قرار داشتند صورت گرفت. خلاصه دیدگاههای ویتگنشتاین متقدم را میتوان با مسامحه طبق نمودار زیر نمایش داد:
▪ واقعیت:
الف. واقعیت فرامادی
ب. واقعیت محصور در زمان و مكان فاكت
وضع و حالها
اعیان بسیط
▪ زبان:
الف. امر ناگفتنی و صرفا نشان دادنی
ب. گزارههای مركب یا قضایا
گزارههای بنیادین یا نامهای بسیط
▪ نامها
ویتگنشتاین پس از تالیف رساله با این تصور كه مسائل فلسفی را برای همیشه حل (منحل) نموده است ، فلسفه را رها كرد و در یك روستای اتریشی به تدریس در مدرسه ابتدایی پرداخت. اما پرسشهایی كه همواره در مورد رساله در ذهن وی بر جای مانده بود ، باعث شد تا وی برای پاسخ به آنها و احتمالا تغییرات اساسی در دیدگاههای اولیه خود به كمبریج باز گردد.
كتاب پژوهشهای فلسفی به عنوان مهمترین اثر ویتگنشتاین متاخر، حاوی آموزههایی است كه هر چند فرض اصلی رساله یعنی معادل بودن زبان و اندیشه را میپذیرفت اما در روش تفاوتهای بارزی با رساله داشت. متد پیشینی وما قبل تجربی رساله در پژوهشها با این فرض كه هیچ گونه معرفت پیشینی وجود ندارد تعویض شد.
ویتگنشتاین متاخر دیگر زبان راآیینه عالم نمیداند وتوجه خود را معطوف به نقش و كاركرد آن در تعاملات اجتماعی میكند. واین یعنی پراگماتیك (عملگرا) شدن اندیشههای متاخر وی. ویتگنشتاین میان اندیشه و زبان از یكسو و معنا و كاركرد یك واژه از دیگر سو رابطه این همانی، متصور بود . به عبارت بهتر از نظر وی معنای هر گزاره، كاركرد آن در شرایط خاص زمانی است.
ویتگنشتاین در پژوهشها بر خلاف رساله، دیگر در پی یافتن شباهتها از طریق تحلیل نیست. بلكه در جستوجوی آشكارسازی تفاوتها از طریق تمیز است.
نگارنده رساله با تاثیر از «گوتلب فرگه» منطقدان برجسته آلمانی، برای زبان یك ساختار منطقی ثابت فرض میكرد و بر همین اساس گمان میكرد، هرگزاره باید معنایی مشخص داشته باشد. ولی در پژوهشها وی بر نامعین، مبهم و غیردقیق بودن گزاره صحه نهاد و تنها وجه عملی آن را در نظر گرفت. ویتگنشتاین متاخر بر خلاف راسل و متفاوت از دیدگاه اولیه خویش، كاربرد زبان را مبتنی بر اصول منطق نمیدانست . بلكه اصول منطق را ناشی از استعمال زبان میپنداشت. وی در پژوهشها، مطلق فرض كردن امر بسیط و مركب را مردود به شمار آورد و آنها را همچون واژههای «دقیق» و «غیردقیق» نسبی برشمرد. این نكته نیز جالب توجه است كه ویتگنشتاین در رساله هیچگاه مثالی را در اثبات تحلیل گزارههای مركب به بنیادین ورسیدن به نامهای بسیط، ذكر نكرده بود واین كار را وظیفه منطق دانان میدانست.
طبق آرای مذكور در پژوهشها، معنای یك واژه ، در بازی زبانی خاص خود معین میشود و مولف هشدار میدهد كه «از معنا نپرسید از استعمال بپرسید.» ویتگنشتاین با تاكید بر ماهیت اجتماعی زبان معنای یك واژه را معادل با مقام آن در بازی زبانی خاص خود میداند. بدین ترتیب یك واژه در شرایط متفاوت و بازیهای زبانی گوناگون، بدان سبب كه كاركردهای مختلفی بر آن مترتب میشود ، معانی متفاوتی را نیز در بر خواهد داشت.
ویتگنشتاین با هواداران رئالیسم فلسفی به مخالفت میپردازد كه معتقدند بشر واجد هویت پیش از جامعه است و این هویت با آموختههای اجتماعی تعامل پیدا میكند. وی هر چند قایل به تجربه است، لیكن بر خلاف تجربه گرایان كه معتقد به وجود ارتباط بلاواسطه میان فاعل شناسایی و تجربههای شخصی هستند، منشا كسب تجربه را نه ذهنیت، كه بستر اجتماعی میداند. تجربهگرایان با توسل به این پیش فرض كه سوژه، بر تجربه شخصی و خصوصی خود، آگاهی ممتاز و بیواسطه دارد، اظهار میدارند كه میتواند از این طریق، به درك تجربههای دیگران نیز نایل شود.
ویتگنشتاین ضمن رد این نكته، استدلال میكند كه این خطا از فهم نادرست نسبت به تعریف واژهها، به دلیل استفاده از عملاشاره به اشیا پدید آمده است.
وی برای اثبات این استدلال مفهوم درد را به عنوان نمونه اعلای تجربه درونی، مثال میآورد و مدعی میشود كه ما نمیبایست همانگونه كه در مورد یك شی از عملاشاره استفاده میكنیم ، در مورد حالات درونی نیز این كار را انجام دهیم. در غیر این صورت، در دام این خطا خواهیم افتاد كه احساس درد، به مثابه یك مفهوم كاملا درونی و شخصی و فارغ از بستر اجتماعی، امكان موجودیت دارد.
آموزش زبان از طریقاشاره ممكن نیست چون دراین صورت فرد برای فراگیری زبان باید با بازی زبانی اشاره آشنایی داشته باشد. پس باید بر زبان به مثابه یك تكنیك تسلط یافت آن هم به ممد قواعدی كه توسط عموم وضع میشوند. صرف ابراز درد دلیلی بر فهم این مفهوم توسط ابراز كننده نیست، بلكه در عمل و تعامل با دیگران است كه میباید فهم این مفهوم حاصل گردد. پس مقولهیی به نام زبان خصوصی در اندیشه ویتگنشتاین اساسا خارج از موضوع و ناممكن است چرا كه زبان هنگامیشكل میگیرد كه مشمول عمومیت قواعدی گردد كه صدق و كذب گزارههای آن را در شرایط گوناگون زبانی بسنجد. در حالی كه زبان خصوصی خارج از حوزه صدق و كذب و نسبت به آن در مقام انفعال است.ویتگنشتاین در مورد مقوله علیت نیز با رئالیستها و عقلگرایان اختلاف نظر داشت. وی علیت را همچون تجربهگرایان معادل توالی میان پدیدارها میدانست و اصل ضرورت را در روابط علی و معلولی منتفی تلقی میكرد. حال آنكه رئالیستها و عقلگرایان هر یك با پیش فرضهای متفاوت نتیجهیی واحد در این زمینه اخذ میكنند كه مبنی بر ضرورتایجاد معلول توسط علت است.
تاؤیر بر علوم اجتماعی: تاكید ویتگنشتاین بر امر اجتماعی و تجربیات بیرونی، مشكل فلاسفهیی نظیر دكارت را كه برای باورهای نظام باور انسان، بنیاد ها یی ترد ید نا پذ یر فرض میكنند حل خواهد كرد و آن را از خطرنوعی ذهنیت گرایی (سوبژكتیویسم) مصون میدارد. همانطور كه پیشتر هم بدان اشاره شد، ویتگنشتاین معتقد بود كه افراد هویت خویش را در جامعه كسب میكنند و هیچ فردی دارای هویت پیشینی نیست.
این نكته بر اهمیت علوم اجتماعی به عنوان پژوهش در راه آشكارسازی قواعدی كه مردم بر اساس آن عمل میكنند، میافزاید. تاثیراین آموزهها بر روش شناسی علوم اجتماعی نیز قابل توجه است. به سبب اهمیت بسیارعلوم اجتماعی دراین رهیافت، متد مورد استفاده در آنها نه تنها از روش شناسی علوم تجربی تفكیك میگردد،بلكه برتری میجوید و بر صدر مینشیند. در همین راستا است كه پژوهشهای دلیل بنیاد ، كه بیشتر مورد توجه فلاسفه عقلگرا است با پژوهشهای علت بنیاد آن هم به معنای هیومیآن یعنی نفی ضرورت، تعویض میشود.
در اینجا بد نیست به هم داستانیهایی كه بین ماركس و ویتگنشتاین به چشم میخورد نیزاشارهیی مجمل شود.
همانگونه كه ماركس میگفت: «انسان موجودی انتزاعی نیست كه در خارج از جهان منزل كرده باشد، بلكه انسان همان جهان اجتماعی، دولت و جامعه است.» ویتگنشتاین هم به دیگر سخن آگاهی انسان را تعین یافته هستی وی میدانست. هر دو وظیفه فلسفه را نه تبیین عالم و پدیدههای آنكه تغییر آن میدانستنند. این نكته نیز در خور توجه است كه در افكار اولیه ماركس، تعین بخشی آگاهی به وسیله هستی، مشمول تعاملی دیالكتیكی بود. اما ماركس پیر در این ارتباط، آگاهی را منفعل قلمداد میكرد و معتقد بود عینیت آن به شیوهیی تك سویه از جانب طبقات اجتماعی شكل میگیرد.اما در نزد ویتگنشتاین، این تعین بخشی به گونهیی دیگر رقم میخورد. وی بازیهای زبانی را واسطه شناخت ما از جهان خارج قلمداد میكرد و آن را معادل اندیشه و محصول تعاملات بیرونی و عمومیمیدانست.
پژوهش در حوزه علوم اجتماعی با استفاده از آموزههای ویتگنشتاین توسط بسیاری از فیلسوفان اجتماعی و جامعهشناسان معرفت دنبال شد. پیتر وینچ از شاگردان ویتگنشتاین و اولین مفسر آرای او در روش شناسی پژوهشهای خود در زمینه علوم اجتماعی، با گذ ر كردن از تقلید سطحی متد علوم تجربی و تاكید بر تناظر بازیهای زبانی مختلف و عملكردهای گوناگون اجتماعی، رویكرد و رهیافت نگارنده پژوهشهای فلسفی را بكار بست. وی با پرداختن به مقوله عقلانیت، معیارهای متفاوتی را برای آن قایل شد. به نظر وینچ تفاوت در فهم پدیدارهای مختلف، وجود معیارهای گوناگون عقلانیت را باتوجه به بازیهای زبانی متفاوت بدیهی میسازد.
جامعهشناسان معرفت متعلق به مكتب ادینبورو نیز معتقدند معرفت علمیمیباید با توجه به عوامل اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد نه با بررسی ساختارهای درونی نظریه ها. كارل مانهایم نیز كه از جامعه شناسان معرفت متعلق به نسلهای قبل تر بود، همین نظر را داشت اما آن را به حوزه علوم طبیعی تعمیم نمیداد و تنها علوم اجتماعی را مدنظر قرار داده بود. اما جامعه شناسان مكتب ادنیبورو نظریات نسبی گرایانه خود را حتی بر علوم طبیعی (ریاضی، تجربی) نیز حمل كردند.
دان كیوپیت متاله انگلیسی نیز از جمله افرادی بود، كه بشدت تحت تاثیر آموزههای ویتكنشتاین متاخر قرار داشت. وی صحبت از واقعیتی عام و مستقل را غیرممكن میداند و بر این نكته تاكید میورزد كه هر جامعه مظهر یك شكل زندگی خاص خود است كه برمبنای قواعد بازی زبان ویژهیی شكل گرفته است. ردپای افكار ویتگنشتاین در اندیشه دان كیوپیت آنجایی بارزتر میشود كه وی گزارههای اخلاقی و معنوی را نیز از تیغ نسبی گرایی نفی هر واقعیت عام در امان نمیگذارد.
تاثیر ویتگنشتاین متاخر بر حوزههای گوناگون علوم اجتماعی ونحلههای مختلف فكری مقولهیی است كه میبایست به صورتی جداگانه و در ابعادی گسترده تر به آن پرداخته شود. بطور مثال تاثیر این آرا بر فلاسفه پست مدرن و فلاسفه علم از نكات بسیار حایز اهمیت در مطالعه فلسفه علوم اجتماعی در دوران اخیر است كه مجالی دیگر میطلبد. اكنون به شكلی اجمالی به بررسی كاستیهای معرفت شناختی رهیافت ویتگنشتاین میپردازیم. احكامیكه در حوزه علوم از جمله علوم اجتماعی وضع میشوند به مدد كلیت و عمومیتی كه دریافت میكنند از تعین برخوردار میشوند. اما نسبیگرایی معرفتی در رهیافت فوقالذكر نه تنها تعین را از علوم اجتماعی سلب میكند بلكه امكان شناخت را نیز در این حوزه، منتفی میسازد.
بر طبق نظر ویتگنشتاین پژوهشگر علوم اجتماعی به سبب تفاوتهای موجود میان بازیهای زبانی مختلف و شكلهای گوناگون زندگی، برای بررسی جامعه مورد نظر خود، میبایست در آن شرایط خاص حل شود تا بتواند با قرار گرفتن در متن، به كنكاشی بپردازد كه منتج به احكامیصادق شود. مسالهیی كه در اینجا پیش میآید جدا شدن محقق از بازی زبانی اولیه خود است. چون در غیراین صورت نمیتواند در متن بازی زبانی جامعه موردنظر قرار گیرد كه این خود به عدم امكان قیاس میان شكلهای گوناگون زندگی میانجامد.
از آنجا كه ویتگنشتاین اعتقاد دارد ، انسانیت انسان به واسطه زبان شكل میگیرد، پس در نتیجه نوزادان كر و لال نمیتوانند انسان باشند و همانگونه كه پیشتر نیز بدان اشاره شد، ویتگنشتاین امكان وجود هرگونه معرفت پیشینی را رد میكند.هر چند طبق یافتههای جدید در حوزه روانشناسی ادراك، معادل بودن زبان و اندیشه كه مولف پژوهشهای فلسفی بر آن تاكید داشت مردود اعلام شده است. نقد فلاسفه تحلیلی بر آموزه یكسانی كاركرد و معنای واژه نیز قابل توجه است. آنها با آوردن مثالهایی اظهار میدارند كه همواره اینگونه نیست كه هر كس معنای واژای را میداند، كاربرد آن را نیز بداند و بالعكس.
ویتگنشتاین از تاثیرگذارترین فلاسفه قرن بیستم است كه به عنوان یك فیلسوف تحلیلی، نقش بسزایی را در تولید و بسط آرا این نحله بازی كرده است. هر چند نمیتوان ازاختلافاتآشكار اندیشههای وی با دیگر پیروان این مكتب با مسامحه گذشت كه این خود به خصلت فلسفه تحلیلی باز میگردد كه فاقد هستهیی مشترك، شامل پیش فرضها، آموزهها و روشهای همگون است، تا بتوان بر اساس آن مرزی مشخص آشكار برای تفكیك آن از دیگر مكاتب فلسفی ترسیم كرد. به هر ترتیب بسط اینگونه مسائل و تاثیر ویتگنشتاین بر اندیشه معاصر، مستلزم توان علمیمضاعف است و مجالی گسترده تر را طلب میكند.
شروین مقیمی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست