جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


پیشرو در داستان های علمی


پیشرو در داستان های علمی
برادبری در ایران با رمان معروفش «فارنهایت ۴۵۱» و فیلمی که فیلمساز نامدار فرانسوی، فرانسوا تروفو، از این رمان ساخت چهره ای شناخته شده است. تا آنجا که حافظه یاری می کند به جز این رمان مجموعه داستانی به نام «مرد مصور» نیز از وی به فارسی ترجمه شده است. همچنین داستان های کوتاه بسیاری از وی در طول سالیان در آنتولوژی های مختلف و نشریات ترجمه و چاپ شده است. نوشته زیر به قلم ایزاک آسیموف نخستین بار در ۱۹۸۰ به چاپ رسید و بعد در کتابی به نام «آسیموف درباره ساینس فیکشن»، که حاوی مقاله های مختلف او درباره این ژانر است، منتشر شد.
ری داگلاس برادبری از همان ابتدا در ادبیات علمی - تخیلی یک پدیده استثنایی بود. ابتدای کار او در اوایل دهه چهل میلادی آغاز شد، دورانی که دنیای علمی - تخیلی با آنچه اکنون وجود دارد بسیار تفاوت داشت. آن زمان هنوز تلویزیون نیامده بود. آثار علمی - تخیلی که در رادیو پخش می شد یا در سینما به نمایش در می آمد برای بچه ها ساخته می شد و سازندگان آنها - به جز چند مورد استثنا - کسانی بودند که از این ژانر هیچ اطلاعی نداشتند. چاپ کتاب های جیبی هنوز مراحل ابتدایی اش را می گذراند و هیچ یک از ناشران کتاب های وزین با جلد زرکوب هنوز نمی دانستند که حروف اختصاری Science fiction=)SF) معنایی غیر از San Francisco می تواند داشته باشد.
آن سال ها تعدادی داستان های علمی - تخیلی ابتدایی در مجلات مصور به چاپ می رسید و داستان های دیگر این ژانر در معدودی مجلات تخصصی ساینس فیکشن چاپ می شد که البته همه آنها تیراژی کمتر از ۵۰ هزار نسخه داشتند. در این میان تنها مجله «استاوندینگ ساینس فیکشن» (Astounding Science fiction) بود که داستان های خوبی از این نوع چاپ می کرد. جان کمپبل که در سال ۱۹۳۷ نشر این مجله را به عهده گرفته بود، توانست با اعمال ذوق شخصی اش این ژانر را به شکوفایی برساند. به جز داستان هایی که در مجله کمپبل منتشر می شد، بقیه چیزی جز خزعبلات نبودند.
آنچه کمپبل منتشر می کرد ساینس فیکشن «واقعی» بود، داستان هایی که با دانشمندان، مهندسین و ابداعات سر و کار داشتند و نویسندگان آنها کسانی بودند که علم و تکنیک را بخوبی می شناختند.
او تعداد زیادی نویسنده را حول مجله اش جمع کرد که برخی از آنها که اکنون در قید حیاتند از نویسندگان شاخص این ژانر هستند.
در میان ستارگان دهه چهل ری برادبری تنها نویسنده ای بود که در مجله کمپبل قلم نمی زد. او کالج نرفته بود، از علم چیزی سردرنمی آورد و حتی نسبت به آن تا حدودی دیدگاهی منفی داشت. به سبکی عجیب و بحث انگیز می نوشت. شخصیت های آثارش گرایشاتی رمانتیک داشتند، فضای داستانهایش نوستالژیک بود و طرح هایش بیشتر حالتی رعب انگیز و خیالی داشت.
کمپبل توانایی فهمیدن آدمی مانند برادبری را نداشت و به استثنای چند داستان بی اهمیت چیزی از او خریداری نکرد. نخستین داستان های برادبری - در سال ۱۹۴۱- در مجله «سوپرساینس استوریز» (Super Science Stories)، و بعد از آن در مجلات بی اهمیت دیگری که داستان های علمی- تخیلی منتشر می کردند چاپ شد. کار کردن با مجلات کوچک و گمنام باعث زوال نویسنده می شود، این امر بویژه در مورد ادبیات علمی- تخیلی صادق است، چون نویسنده از حمایت خوانندگان جدی محروم است.
این تنها ری برادبری بود که دچار زوال نشد. طرفداران مجله «استاوندینگ» که به سایر مجلات به دیده تحقیر می نگریستند، احتمالاً هیچگاه درباره برادبری چیزی نشنیده بودند، اما کم کم اسم او توسط خوانندگان مجلات دیگر داشت بر سر زبان ها می افتاد.
ری برادبری به طور فزاینده ای جایش را در دل خوانندگان باز می کرد. او نویسنده ای متفاوت و در عین حال قابل فهم بود.
نویسندگان مجله کمپبل گاه در آثارشان از واژگان متنوع و بسیاری استفاده می کردند. آنها وقتی با منطقی سرد داستانهایشان را نکته به نکته پی ریزی می کردند و فضانوردان، مهندسین یا دانشمندان را با حالت بی احساس و متفکر توصیف می نمودند، خواندن آثارشان راحت نبود.
اما داستان های برادبری برعکس با واژگانی اندک قادر بودند احساسات خوانندگان را برانگیزند. او از نواختن ملودی های احساس برانگیز در آثارش احساس شرم نمی کرد و در این ملودی ها اغلب نوستالژی شاعرانه ای وجود داشت. او روایتش را از مریخ مستقیماً از همان تصورات قرن نوزدهمی خلق کرد و دستاوردهای علمی قرن بیستم را به کلی نادیده گرفت.
براستی آدم این احساس را دارد که برادبری امروز هم هنوز در قرن نوزدهم و در یکی از شهرهای غرب آمریکا، همان جا که بزرگ شده، زندگی می کند، حال آن که او در ۱۴ سالگی با خانواده اش به لس آنجلس کوچ کرد. برادبری سوار هواپیما نمی شود و گر چه نزدیک ۳۴ سال است که مقیم لس آنجلس است، اتومبیل راندن بلد نیست. هنوز که هنوز است نسبت به علوم طبیعی بدبینی شدید دارد، اما با شور و شوق خاصی از برنامه های فضایی حمایت می کند. به گمانم علت اصلی حمایت او از این برنامه ها این است که رنگی از شاعرانگی در آنها می بیند.
در سال ۱۹۴۹ در زندگی ادبی برادبری تحولی اساسی به وجود آمد. انتشارات قدیمی (Doubleday and company) تصمیم به انتشار مجموعه بزرگی از آثار علمی - تخیلی با جلد زرکوب گرفت. مدیر و ویراستار این برنامه والتر برادبری بود که البته با نویسنده مورد بحث ما نسبتی ندارد. این نخستین ناشر بزرگ بود که داستان های علمی - تخیلی را به این شکل جدی می گرفت و این برنامه هنوز هم بعد از گذشت ۳ دهه ادامه دارد و به موفقیت چشمگیری دست یافته است.
نخستین کتاب از این مجموعه «چشم بزرگ» اثر «ماکس ارلیش» بود. این نویسنده تا آن زمان برای خوانندگان ژانر علمی - تخیلی ناشناس بود. دومین کتاب از این سری «رادیواکتیو...!» نام داشت و متعلق بود به ایزاک آسیموف.
سومین کتابی که منتشر شد، مجموعه ای بود از داستان های مریخی که فضایی شاعرانه داشت و نویسنده اش ری برادبری بود. این داستان ها درباره تلاش های زمینی ها برای مستعمره کردن سیارات بود و همچنین از رد شبح وار مریخی ها و تمدن شان سخن به میان می آورد. این داستان ها سرود ستایش آمیزی از معصومیت جاری در شهری کوچک بود و در آنها احساس نوستالژی در فضایی «فوتوریستی» موج می زند. عنوان این کتاب «وقایع نامه های مریخ» بود.
در اینجا باز چیز عجیبی رخ داد. مجموعه داستان ها معمولاً سم بازار فروش کتاب تلقی می شوند، اما مجموعه داستان برادبری میان آن ۳ کتاب به بیشترین موفقیت دست یافت و این درحالی بود که ۲ کتاب دیگر هر ۲ رمان بودند. حتی در دهه های بعد نیز «وقایع نامه های مریخ» محبوبیتش را میان مردم حفظ کرد.
می توان گفت برادبری تبدیل به پیشگام و مظهر «ساینس فیکشن» در دنیای بزرگ شد. آدم هایی که هیچ عادت به خواندن داستان های علمی - تخیلی نداشتند و حالشان از قواعد و واژگان مخصوص این ژانر به هم می خورد، به خواندن داستان های برادبری پرداختند و با او ارتباط برقرار کردند. او مشهور شد و این درحالی است که شهرت یافتن در دنیای ساینس فیکشن امری نادر و شگفت انگیز است، اما برای کسانی که خواننده حرفه ای این ژانر نبودند، به نظر می رسید که برادبری تنها نویسنده شناخته شده این نوع از داستان هاست.
اما ساینس فیکشن او را از دست داد. او این حیطه را ترک گفت و دیگر پیدایش نشد. بعد از دهه چهل در مجلات بی اهمیت هم اثری از برادبری منتشر نشد. او که مجله «استاونرینگ ساینس فیکشن» را به کلی نادیده گرفته بود، شروع به چاپ آثارش در مجلات بزرگ کرد که البته بر شهرتش افزود.
در محافل هالیوودی رفت و آمد می کرد و فیلمنامه هایی برای آثار سینمایی نوشت، از جمله فیلمنامه «موبی دیک». رمان های نوستالژیک و تعدادی نمایشنامه نوشت و اشعاری نیز منتشر کرد، اما با این همه بهترین آثار او همان داستان های علمی - تخیلی اولیه اش بودند - بویژه «وقایع نامه های مریخ».
حتی اگر روزی بقیه آثار او نابود شوند، همین یک مجموعه داستان کافی است تا نام برادبری را در ادبیات علمی - تخیلی جاودانه کند.
دنیای ساینس فیکشن در این مدت دستخوش تغییرات بسیار زیادی شده است. بسیاری از نویسندگان مجله کمپبل اکنون به شهرت بین المللی رسیده اند. آثاری «مثل مردی در دنیایی بیگانه» اثر هاین لاین، «آخرین نسل» اثر آرتور سی. کلارک و «تاریخ نگار روان» اثر آسیموف جزو کلاسیک ها به شمار می روند و مرتباً تجدید چاپ می شوند. زندگینامه های این «۳ نویسنده بزرگ» وارد دایرهٔ المعارف بزرگ بریتانیکا شده است. این افتخار همچنین نصیب یک تن دیگر از این ژانر شده است و او کسی نیست جز ری برادبری.
و در دنیای علمی - تخیلی که به نظر می رسد تحت الشعاع توهم خودبزرگ بینی هالیوود و جلوه های ویژه عظیم آن قرار دارد - مثلاً فیلم هایی نظیر «جنگ ستارگان»، «برخورد نزدیک از نوع سوم»، «استار ترک» (Star Treck) - و در آن مجلات قدیمی با ظاهری جدید، براق و خوش آب و رنگ - اما مثل مجلاتی چون «سوپرمن» و «باک راجرز» کودکانه - منتشر می شوند، در چنین جهان علمی - تخیلی هنوز «وقایع نامه های مریخ» و فضای برادبری جایگاهی والا و غیر قابل تقلید دارند.
ایزاک آسیموف ‎/ ترجمه: سهراب برازش
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید