چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


در باب « عادت » قبرستان نشینان


در باب « عادت » قبرستان نشینان
● حكمت شب
▪ سید مرتضی آوینی
عادت ویرانگر ایمان است، چرا كه میان عمل ظاهر و حكمت باطنی آن عمل فاصله می اندازد و اعمال و اذكار و اوراد را از روح تهی می كند. از همین روی، اعتنای ادیان باطن گرا به اعمال ظاهری به كم ترین حدّ خویش می رسد و در مجامع نظامی كه عمل گروهی باید از سر تسلیم محض و با انكار انگیزش های فردی صورت گیرد، نظم ظاهری تا حدّ اطلاق، محكم و دقیق می شود. در همه ارتش ها معمول است كه فرد را تا آنجا به اطاعت محض عادت می دهند كه در هنگام عمل به فرمان، فرصت تعقل و تردید پیدا نكند و اراده اش در اراده سلسله ای از مراتب طولی فرماندهی مستحیل شود.
● آوازی بخوان!
▪ وندل بری (Wendell Berry ) :
وقتی كه دیگر نمی دانیم چه بكنیم به كار واقعی رسیده ایم، و وقتی كه دیگر نمی دانیم به كدام سو برویم، سفر حقیقی خود را آغاز كرده ایم. ذهنی كه بر هم زده نشود، درگیر نمی شود. تنها رودی كه راهش هموار نیست، آواز دارد.
● زنجیر باف
▪ هوریس مان ( Horace Mann ) :
عادت همچون ریسمانی است. هر روز یك رج از آن را می بافیم و در آخر، دیگر نمی توانیم آن را بشكافیم.
● تار و پود من
▪ زكیه السادات طباطبایی:
اغلب با كدام یك خود را می شناسیم، انگیزه یا عادت ؟
● شاید وقتی دیگر
▪ علی عبدحق:
وقتی كه به زندگی عادت می كنیم آن را از دست می دهیم. عادت از پس بی فكری می آید و این گونه افكار ما هم تكراری می شوند.
نه هیچ خیالی و نه هیچ ترانه ای و نه هیچ فلسفه ای! هیچ یك تو را به جایی كه اینجا نباشد فرا نمی خواند. اصلاً فرض كن به كره ماه برویم و آنجا خانه بسازیم و در آن كم وزنی سرد زندگی خود را «ادامه» دهیم. آیا به جای دیگری رفته ایم؟ تنها راه آن است كه از نزد خودمان هجرت كنیم. هجرت است كه عادات را می شكند و هجرت جز به صلای یكی از این ۳تن روی نخواهد داد: پیامبر، فیلسوف یا شاعر و همه سیاه بختی ما آن است كه نه ترانه ای و نه خیالی و نه حتی فلسفه ای همه شان تكرار روزهای ملول مایند. برخی اما می گویند كه كسی پیامبرانه خواهد آمد: أین بقیهٔ الله.
● انس یا نسیان؟
▪ محمد حسین ساعی :
راستی ابزار قدرتمند شیطان علیه ما استفاده از عادات تحجر یافته ماست یا استفاده از تنوع طلبی و طلب نوگرایی؟ از سویی می گویند «انسان» از ریشه «انس» مشتق شده است چون اصولاً گِل او را برای انس و عادت با دیگران سرشته اند و از سوی دیگر می گویند «انسان» از ریشه «نسیان» آمده است چون میل دارد چیزهای اطراف خود را در یك فرایند منظم از خاطر ببرد و به موارد نو توجه كند. مهم نیست كدام روحیه به مزاج انسان نزدیك تر است و مهم نیست مانند بعضی از فیلسوف نماها مثلاً بگوییم: «عادت كنیم كه به هیچ چیز عادت نكنیم!» این دو روحیه حتماً برای كمال انسان لازم بوده است كه خداوند آنها را به انسان هدیه داده است. پس هم عادت كنیم و انس بگیریم و هم نو به نو شویم و كهنه ها را فراموش كنیم. اما بجا و در مسیر كمال.
● شكنجه سیزیف
▪ آلبر كامو :
خدایان سیزیف را محكوم كرده بودند كه پیوسته تخته سنگی را تا قله كوهی بغلتاند و از آنجا آن تخته سنگ با تمامی وزن خود پائین می افتاد. خدایان به حق اندیشیده بودند كه از برای گرفتن انتقام تنبیهی دهشتناك تر از كار بیهوده و بی امید نیست.
بدین لحاظ می توان تمامی كوشش بدن كشیده شده ای را مجسم كرد كه سنگی عظیم را بركنده آن را می غلتاند و بدان كمك می كند تا صد بار با زحمت از شیبی بالا رود. چهره منقبضی را مجسم كرد كه گونه بر سنگ چسبانده، به یاری شانه، صخره پوشیده از خاك را گرفته، پاها را در پی آن ستون كرده، به دستی آن را نگه می دارد و با دستان مطمئن انسانی، دستان پر خاك، آن را از نو می گیرد. در پایان، این كوشش طولانی و موزون، در فضای بی آسمان و زمانی بی عمق به هدف می رسد. آنگاه سیزیف می بیند كه سنگ لحظه ای چند به جانب این جهان زیرین نزول می كند، كه از آنجا او باید آن را از نو به سوی بالا برد. سیزیف دوباره به سوی دشت پائین می رود.
لحظه این برگشت و این توقف است كه مرا به سیزیف علاقه مند می سازد. چهره ای كه تا این اندازه نزدیك به سنگ ها نقش بسته، اكنون خود سنگ است. من او را می بینم كه با گامی سنگین ولی شمرده به جانب شكنجه ای كه پایانی برای آن نمی شناسد پائین می رود. این ساعتی كه همچون وقفه استراحتی است و برگشتنش به قدر سیه روزی او مسلم است، این ساعت لحظه آگاهی است.
اگر فاصله این افسانه غم آور است بدین جهت است كه قهرمان آن آگاه است. در حقیقت، اگر در هر قدم امید موفقیت با او باشد شكنجه چه مفهومی برای او خواهد داشت؟
● خطر مرگ
▪ فاطمه سلطانی :
برخاستن هر روز صبح مان مقدمه رفتن است و رفتن هر روزمان مقدمه دویدن و دویدن روزانه مان مقدمه آرام گرفتن شبانه و افسوس خوردنمان پس از مرور این سیر باطل، مقدمه تكرار همان كارهای قبلی، همین! شاید لازم بود ابتدای تمام راه هایی كه به دنیا ختم می شوند یك تابلو بزنیم و روی آن با خط درشت قرمز بنویسیم:خطر مرگ! به هیچ چیز عادت نكنید.
● عادت به بی عادتی
▪ سید محمد مهاجر:
عاد عادا عادو عادت یعنی آن زن بازگشت! عادت یعنی ریشه در قدیم، یعنی میراث دیروز، یعنی آن چه از گذشته با خود به همراه آورده ای. كوله بار عادات هر كس می تواند از خوب و بد پر باشد. عادت خوب، خوب است. اما از یاد مبر كه بهترین عادت «بی عادتی» است. و دست نیابد به این جز آن كس كه هر روز یك یك اعمالش را نه از روی عادت كه از روی شناخت و معرفت انجام می دهد. و آنان كه ترك عادت كرده اند هیچ دو روزشان مثل هم نیست.
● عادات
▪ پنج گانه
غذا را با طعم سیاست می چشم.
روی پوستم تازیانه یادگاری می نویسم.
در غوغای ناله خوب می خوابم.
آدم های زیادی را فردا نمی بینم.
با بوی باروت كنار آمده ام.
عادات قرن بیست و یكم مرا زاییدند.
فیلیپ كاسل ـ ترجمه علی اصغری
منبع : روزنامه ایران