سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
ساعت
من به همراه مادرم به بیرون از خانه رفتیم . قصد داشتم ساعت قدیمی و کهنه اتاقم را عوض کنم ساعتی را دیدم که از پشت یک ویترین به من چشمک می زد و خودنمایی می کرد به مادرم نشانش دادم قبول نکرد. از من اصرار از او انکار ولی بالاخره راضی شد و من آن ساعت خوش سیما را خریدم.
به خانه که رسیدم ابتدا ساعت را از جعبه اش بیرون آوردم کمی نگاهش کردم داشت به من لبخند می زد. درحالی که ساعت جدیدم دستم بود به طرف ساعت قدیمم حرکت کردم. ساعت قدیمی ام با نگاهش به من التماس می کرد. در نگاهش می خواندم که می گوید: «مگه ما با هم بزرگ نشدیم؟ با هم دوست نبودیم؟ اما حالا این چکاری است که با من می کنی؟» من توجهی نداشتم و آن را برداشتم و انداختم در سطل زباله. جاش ساعت جدید را گذاشتم اما هر کاری کردم آن هم کار نکرد. اصلا نمی دانم چرا ناگهان به یاد حرف های بی زبان ساعت قدیمیم افتادم دوباره آن را کوک کردم دیدم که او هم دیگر کار نمی کند!
فائزه کشاورزیان. اول دبیرستان. قزوین
منبع : روزنامه کیهان
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
مجلس شورای اسلامی ایران مجلس خلیج فارس بابک زنجانی قوه قضائیه دولت دولت سیزدهم حجاب شورای نگهبان مجلس یازدهم محمدباقر قالیباف
قوه قضاییه هواشناسی شهرداری تهران تهران سیل شورای شهر تهران دستگیری آموزش و پرورش سلامت پلیس قتل شورای شهر
قیمت دلار خودرو قیمت طلا سایپا ایران خودرو بازار خودرو دلار تورم بانک مرکزی قیمت خودرو مالیات ارز
تلویزیون سینمای ایران سریال سینما فیلم تئاتر موسیقی دفاع مقدس رسانه ملی بازیگر محمدرضا گلزار کتاب
سازمان سنجش شورای عالی انقلاب فرهنگی آموزش عالی
رژیم صهیونیستی اسرائیل آمریکا غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه عربستان اوکراین ترکیه
فوتبال استقلال پرسپولیس سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال وحید شمسایی بازی باشگاه پرسپولیس لیگ برتر
هوش مصنوعی اینترنت تبلیغات فناوری اپل همراه اول پهپاد گوگل روزنامه آیفون
داروخانه سازمان غذا و دارو خواب کاهش وزن بارداری دیابت طول عمر سلامت روان قهوه فروش اینترنتی دارو آلزایمر